ابوحیان در «البحر المحیط» در تفسیر «آیه مباهله» از قول «ابن ابی علان» از بزرگان معتزله چنین نقل میکند.
«هذَا یدُلُّ عَلَى أنَّ الحَسَن وَ الحُسَین كانا مُكَلَّفَین فِی تِلكَ الحَال، لِأنَّ المُبَاهِلةَ لَا تَجُوزُ اِلّا مَعَ البَالِغَینِ»[1]
«همین که رسول خدا حسنین را به همراه بردند دلیل بر این است که آن دو در آن زمان مکلف بودند زیرا مباهله با افراد نابالغ و غیر مكلف جایز نیست.»
مؤید این مطلب آن است که در بیعت رضوان[2] رسول خدا آن دو را شرکت داده و با آنها بیعت کردند و بعد از رحلت پیامبر در قضیه فدک و سخنرانی حضرت زهرا، آن دو به عنوان شاهد معرفی شدند، همه اینها دلالت دارد بر این که آن دو بزرگوار گرچه از نظر جسم کودک بودند ولی از نظر فهم و درک و صفات عالیه انسانی کامل و برجسته بودند و بدون تردید در این جریان هم خودشان با اختیار و اراده خود روزه گرفته و غذای خود را به سائل بخشیدند.
علاوه بر این چون آن دو بزرگوار در آینده به رهبری میرسند و میباید تمام شئون یک رهبر اسلامی را آنچنان که پدرشان علی دارا بود داشته باشند، میبایست همانند پیامبران که نوعاً قبل از رسیدن به پیامبری مدتی چوپانی میکردند تا راه و رسم مدارای با موجودات ضعیف و انسانهای ناتوان را بدینگونه تمرین کنند و از سوی دیگر امامت و رهبری بر جامعه آن هم به گونهای که حضرت علی(ع) در دوران کوتاه زعامت خود نشان دادند، نیاز به ایثار و از خودگذشتگی و تحمل مصائب و ... دارد، امیرالمؤمنین(ع) در نامهای که به عثمان بن حنیف نوشتند مرقوم داشتهاند:
من در شبانه روز به دو قرص نان جو و در یک سال به دو جامه اکتفا میکنم... چگونه میتوانم از بهترین نان گندم و از عسل و مواد غذایی در حد بالا استفاده کنم و حال آن که ممکن است در سرزمین حکومت اسلامی افرادی باشند که حتی توان به دست آوردن یک قرص نان را هم نداشته باشند.
این نمونه زندگی یک رهبر اسلامی است که در صدر حکومت قرار گرفته و چون حضرت امام حسن و امام حسین(ع) هر دو امام هستند و میباید در آینده رهبری امت اسلامی را به عهده گیرند، شایسته است که از همان کودکی عظمت و صلاحیت خود را برای احراز این موقعیت سنگین نشان دهند و به عبارت دیگر ابزار رهبری و امامت را دارا باشند.
در هر حال با توجه به روایات زیادی که در این باره از شیعه و سنی نقل شده جای هیچ گونه ابهام باقی نمانده و روشن است که این سوره مبارکه درباره اهلبیت پیامبر نازل شده و علت نزول آن هم همان جریان سه روز روزه و ... بوده است و بهانهگیریهای امثال «ابن تیمیه» نیز عاملی جز نشان دادن بغض و کینه دیرینه آنها نسبت به خاندان پیامبر نداشته و چنانچه ملاحظه فرمودید بهانههای آنها نادرست بوده و برای کسی که مختصر آشنایی با عظمت مقام اهلبیت داشته و صفات و روحیات برجسته اخلاقی آنان را توجه داشته باشد، تمام آن حرفها یاوه سرائی خواهد بود.
در پایان بحث برای اینکه بزرگی و عظمت این (ایثار) و همچنین پاداشهای آنان از سوی خداوند متعال روشن شود میبایست تمام آیات این سوره مبارکه به دقت ملاحظه شود تا این نکته برجسته کاملاً روشن گردد. در این سوره ابتدا سرنوشت انسان به صورت کلی مطرح میشود که چگونه و از چه مادهای هستی گرفته و سرانجام در بوته آزمایش الهی قرار خواهد گرفت، و برای شرکت در این امتحان تمام ابزارهای لازم را خداوند در اختیار آنان قرار داده ولی افراد انسان بعد از این امتحان دو دسته خواهند شد، عدهای که قرآن از آنها تعبیر به (کافر) میکند کسانی هستند که نعمتهای الهی را سپاس نگفته و در نتیجه گرفتار عذابهای قیامت میشوند، دسته دوم که از آنان به «ابرار» تعبیر شده عاقبت خوب خواهند داشت و نعمتهایی که در بهشت به آنان داده میشود از نوشیدنیهای مختلف و سایر نعمتها در این سوره یاد شده و علت این همه لطف و محبت نسبت به آنان این است که آنان وفای به نذر دارند و از روز قیامت و شر آن روز میترسند و گرسنگان مسکین و یتیم و اسیر را سیر میکنند و آنان را به خود مقدم میدارند و در برابر این لطفی که به آنها دارند هیچ گونه پاداشی توقع ندارند، زیرا فقط و فقط این کار را برای خدا انجام میدهند و از روز سخت و خشمگین یعنی روز قیامت میترسند. و خداوند نیز در عوض این ایثار آنان را از شر روز واپسین حفظ خواهد کرد و سپس به شرح پارهای از نعمتهای دیگر و جزئیات آنها میپردازند.
در یکی از آن آیات میفرماید:
مُتَّكِئِینَ فِیها عَلَى الْأَرائِكِ لا یرَوْنَ فِیها شَمْساً وَ لا زَمْهَرِیراً
«بر تختهایی زیبا تکیه کردهاند نه آفتاب را در آن جا میبینند نه سرما را.»
در ذیل این آیه، مفسر اهل سنت «آلوسی» در تفسیر روح المعانی، حدیثی را از ابن عباس نقل میکند:
«بَینَا اَهل الجَنَّة فِی الجَنَّة اِذ رَأوا ضُوء کَضُوءِ الشَّمس، وَ قَد اشرَقَتِ الجَنَان بِهِ فَیقُولُ اَهل الجَنَّة یا رِضوَان مَا هَذَا؟ وَ قَد قَالَ رَبّنَا لَا یرَونَ فِیهَا شَمساً وَ لا زَمهَریراً، فَیقُولُ لَهُم رِضوَان، لَیسَ هَذَا بِشَمسٍ وَ لَا قَمَرٍ، وَ لَكِن عَلی وَ فَاطِمَة ضِحکاً، وَ اشرَقَتِ الجَنان مِن نُورٍ ثَغریهِمَا»[3]
«هنگامی که بهشتیان در بهشت مستقرند، ناگهان نوری همچون نور آفتاب مشاهده میکنند که صحنه بهشت را روشن ساخته، بهشتیان به رضوان (فرشته مأمور بهشت) میگویند: این نور چیست؟ با این که پروردگار ما فرموده در بهشت نه آفتاب را میبینند و نه سرما را؟ او در پاسخ میگوید؟ این نور خورشید و ماه نیست، ولی علی و فاطمه خندان شدهاند و بهشت از نور دندانشان روشن گشته است.»
از جمله نعمتهای بهشتی که در این سوره از آن یاد شده که مخصوص کسانی است که این سوره در شأن آنان نازل شده یا حداقل اگر دیگران از آن بهرهمند میشوند به برکت وجود آن عزیزان است، نوشیدنیهای متنوع بهشتی است.
در ابتدای سوره از یک نوع نوشیدنی بدینگونه نام میبرد:
إِنَّ الْأَبْرارَ یشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كانَ مِزاجُها كافُوراً * عَیناً یشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ یفَجِّرُونَها تَفْجِیراً
«همانا (ابرار) از جامی مینوشند که آمیزه آن (کافور) است و آن جام از چشمهای است مخصوص بندگان خدا که آن را به خواست خود روان میسازند.»
در این که مقصود از (کافور) چیست؟ مفسران معانی متعددی برای آن ذکر کردهاند و یکی از معانی معروف آن بوی خوش است و این نشان میدهد که این شراب بهشتی بسیار معطر و خوشبو است.
جالب این است که از میان نعمتهای بهشت، اولین چیزی که در این سوره یاد میشود، همین شراب معطر است و این شاید به خاطر آن است که پس از فراغ از حساب محشر در نخستین گام که وارد بهشت میشوند با نوشیدن از این شراب هرگونه اندوه و ناراحتی را از درون خود میشویند و سرمست از عشق حق به استفاده از سایر نعمتهای بهشتی میپردازند.
سپس در وسط سوره از یک نوع شراب دیگر نام می برد بدینگونه:
وَ یطَافُ عَلَیهِم بِآنِیةٍ مِّن فِضَّةٍ وَ أَكْوَابٍ كَانَتْ قَوَارِیرَا * قَوَارِیرَ مِن فِضَّةٍ قَدَّرُوهَا تَقْدِیرًا * وَیسْقَوْنَ فِیهَا كَأْسًا كَانَ مِزَاجُهَا زَنجَبِیلًا * عَینًا فِیهَا تُسَمَّی سَلْسَبِیلًا
«و در دور و بر آنها ظرفهایی از نقره و قدحهایی بلورین میگردانند، ظرفهای بلورینی از نقره که آنها را با اندازه مناسب آماده کردهاند و در آن جا از جامهایی سیراب میشوند که با «زنجبیل» آمیخته است. از چشمهای در بهشت که نامش از «سلسبیل» است.»
این شراب، با شرابی که در ابتدا سوره از آن یاد میشود فرقهایی دارد از جمله:
الف) آمیزه آن «کافور» و آمیزه این «زنجبیل» است.
ب) آن شراب را خود بهشتیان از چشمه اش جاری ساخته و از آن مینوشند ولی این شراب دوم را بعد از آن که در بهشت استقرار یافتند و بر کرسیهای مخصوص تکیه زدند، توسط مامورین پذیرایی که گرد آنها در حال طواف هستند، در ظرفهای مخصوص ریخته و به آنان می نوشانند.
ج) شراب اول، از چشمه ای است بینام، فقط میفرماید خود بندگان آن را جاری میسازند و شاید بدینگونه باشد که هر کس که وارد بهشت میشود، چشمهای مخصوص خود با آن عطر و بوی کافوری میگشاید و به راه میاندازد ولی شراب دوم، از چشمه مخصوص است به نام «سلسبیل» و بعد از چند آیه از شرابی مخصوص نام می برد بدینترتیب:
وَ سَقَاهُم رَبّهُم شَراباً طَهُوراً
«و پروردگارشان شراب (طهور) به آنان مینوشاند.»
این شراب، با آن شرابهای دیگر خیلی فرق دارد زیرا:
الف - در شراب اول، ساقی، خود بندگان خدا هستند، در شراب دوم، ساقی، مأمورین پذیرایی ولی در مورد این شراب، به قدری اوج میگیرند و در جهت قرب، به جایی میرسند که ساقی خود پروردگار است، گویا حتی مأمورین پذیرایی هم نامحرم میشوند.
ب - شرابی که در ابتدای سوره از آن یاد شده که با (کافور) آمیخته است اولین پذیرایی بهشتیان است ولی شراب طهور که ساقی آن پروردگار است بالاترین نوع پذیرایی است.
ج - این شراب، خصوصیت دیگری دارد و آن این که (طهور) است، طهور به معنی چیزی است که هم پاک است و هم پاک کننده و بدینترتیب، جسم و روح انسان را از هر گونه آلودگی و ناپاکی پاک میکند و آنچنان، روحانیت و نشاط به او می بخشد که وصفش در هیچ عبارتی نمی گنجد.
در حدیثی از امام صادق نقل شده است که:
«یطَهِّرَهُم عَن كُلِّ شَیءٍ سِوَى الله»[4]
« آنان را از هر چیز، جز خدا پاک میسازد.»
پردههای مابین را از میان برمیدارد و انسان را شایسته حضور دائم در جوار قرب خدا میکند، حالتی که این شراب ایجاد میکند - از هر نعمتی برتر و از هر رحمتی بالاتر است.
اگر شراب آلوده دنیا عقل را زایل میکند و انسان را از خدا دور میسازد، اما شراب طهوری که با دست ساقی «الست» داده میشود او را از «ما سوى الله» بیگانه کرده، غرق در جمال و جلال او میکند، خلاصه این که لطفی که در این آیه و در این نعمت نهفته است از همه برتر و بالاتر است.
شرح زیبایی لباسها و تختها و خدمتکارانی که دائماً گرد آنها میگردند و گوش به فرمان آنهایند نیز نظیر جاذبه ها و زیباییهای نوشیدنیهای بهشت است که با مطالعه دقیق آیات و تفسیر، معانی آنها کاملاً روشن میشود.
بعد از بیان این فضیلت برای اهلبیت در روز بیست و پنجم ماه ذیحجه، به پارهای از اعمال آن روز و همچنین شب بیست و پنجم میپردازیم:
«سیدبن طاووس» در کتاب «اقبال» بعد از آن که ماجرای سه روز روزه و بخشیدن افطاری و نزول سوره مبارکه را بیان میفرماید، میپردازد به وظیفهای که دوستان اهلبیت در این شب و روز دارند و میفرماید:
با توجه به کاری که آن بزرگان و عزیزان الهی در این روزها انجام دادند و سرانجام مشمول چنین لطفی از پیشگاه پروردگار شدند که سورهای در شأن آنان نازل شود و در برابر این ایثار، آن همه پاداش در قیامت به آنان عطا شود، و همچنین با توجه به این که آنها رهبران ما هستند و ما میباید در همه کارهای خیر از آنان پیروی نموده و آن عزیزان را الگو و اسوه خود قرار دهیم.
اقتضای این ضرورت پیروی از عمل آن رهبران، این است که ما نیز در شب بیست و پنجم به آن سروران تأسی جسته و به مقدار امکان به فقرا و مستمندان کمک کنیم تا پیروی ما نسبت به آن قدیسان و پاکان تحقق یابد و هم بدینوسیله خود را در معرض تفحات رحمت و نسیم های محبت پرورد تا دهیم بدان امید که آنچه خداوند از انوار و اسرار در این شب مقدس بر روی آنان گشود، ما را نیز داخل نماید و مشمول آن الطاف خاص قرار دهد و نسبت به روز بیست و پنجم میفرماید:
توجه داشته باش آن روز، روز بسیار بزرگی است زیرا خداوند با نازل کردن آیات مبارکه قرآن کار مقدس خوبان و پاکان درگاه خویش را ستوده، چه زیباست که ما در این روز در برابر لطفی که خداوند نسبت به اولیاء خود که امامان و پیشوایان ما هستند فرموده او را به مقدار توان خود سپاس گوییم و در این باره روایتی از شیخ مفید نقل میفرماید، که ایشان در کتاب «حدائق الریاض» در مورد ماه ذیحجّه چنین میفرماید: در روز بیست و پنجم این ماه سوره (اهلأتی) در شأن و عظمت حضرت امیرالمؤمنین و حضرت فاطمه و حضرت امام حسن و امام حسین(ع) نازل شده و مستحب است روزه آن روز به شکرانه این فضیلتی که خداوند از آن بزرگان آشکار ساخته و آن را در کتاب مقدس آسمانی برای همیشه جاودانه فرموده است.[5]
به نظر میرسد یک نکته باقی مانده و آن این که بنابر آنچه که از اقبال نقلی کردیم و حتی در تفسیر مجمع البیان نیز ذکر شده، روزه داران در آن سه روز، حضرت علی و حضرت فاطمه (ع) و فضه هستند ولی در تفسیر نمونه میفرماید: طبق بعضی از روایات، حسن و حسین (ع) نیز گفتند ما هم نذر میکنیم روزه بگیریم، در هر حال چه آن دو عزیز بزرگوار نیز روزهدار باشند یا روزه نگرفته باشند آنچه مسلّم است تنها غذای موجود در منزل و سهمی که از زحمت مادر در پخت آن داشتهاند برای آن دو امام همام همان دو قرص نان بود که هر شب سر سفره افطار قرار گرفته میشد و آن دو با تاسی به پدر و مادر خود همان سهم غذای خود را به فقیر و یتیم و اسیر دادند و در طول این سه روز جز آب چیزی میل نکردند تا در نتیجه مشمول آن عنایت بزرگ الهی گردیده و در ردیف ایثارگران مخصوص قرار گرفتند.
پینوشتها:
[1] اعلام الهدایه ، ج 4 ، ص 54.
[2] پیامبر در سال ششم هجری آماده رفتن به مکه و انجام عمره شدند در بین راه به حضرت خبر دادند قریش از حرکت شما آگاه شده و نیروهای خود را گرد آورده و سوگند یاد کرده اند که از ورود شما جلوگیری کنند و به دنبال آن عده ای را برای جلوگیری از ورود پیامبر به مکه بر سر راه حضرت فرستادند، حضرت دستور دادند از راهی به مکه بروند که به نمایندگان قریش برخورد نکنند و سرانجام در محلی به نام (حدیبیه) فرود آمدند و بعد از ملاقات های متعدد با فرستادگان قریش تصمیم گرفتند بیعت خود را با مسلمانان تجدید کنند، زیر سایه درختی نشسته و تجدید بیعت کردند و این همان بیعت رضوان است.
[3] تفسیر روح المعانی ، ج 29 ، ص 159.
[4] طبرسی ، مجمع البیان ، ج آخر ، ص 412.
[5] ابن طاووس ، اقبال الاعمال ، بخش اعمال ذیحجه.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت