برخی از صحابه که حدیث مزبور را نقل کردهاند:
1- ابن عباس نقل میکند از عمر بن خطاب که میگفت: از بدگوئی نسبت به علی ابن ابیطالب خودداری کنید زیرا من از رسول خدا(ص) شنیدم که میفرمود: سه فضیلت در على وجود دارد (که اگر یکی از آن سه فضیلت در من «عمر» میبود برای من محبوبتر بود از آنچه که آفتاب بر او بتابد) من و ابوبکر و ابوعبیده جراح و چندی از اصحاب حضور داشتیم و رسول خدا(ص) در حالی که بر علی ابن ابیطالب تکیه فرموده بود، دست خود را به شانه او زد و فرمود، تو یا علی اولین فرد از مؤمنین هستی در ایمان و اولین فرد آنان هستی در اسلام. سپس فرمود: تو برای من همچون هارون برای موسی هستی، بر من دروغ بسته کسی که چنین می پندارد که مرا دوست دارد، در حالی که به تو بغض میورزد.[1]
2- انس بن مالک میگوید: پیامبر(ص) به علی(ع) فرمودند: اَنتَ مِنّی بِمَنزلَةِ هارُون مِن مُوسَی الّا اَنَّه لانَبیَّ بَعدِی، مقام تو در نزد من همچون هارون نزد موسی است، مگر اینکه بعد از من پیامبری نیست.[2]
٣. ابن عساکر در تاریخ دمشق در ضمن بیان روایتهای متعدد از راویان مختلف که در مواردی مضمون فوق را از حضرت پیامبر(ص) نقل کردهاند، حدیثی را بیان میدارد از قیس بن حازم، او میگوید مردی از معاویه مسئلهای پرسید، او گفت از علی ابن ابیطالب بپرس زیرا او از من داناتر است، سئوال کننده گفت ای امیرالمؤمنین گفتار تو برایم پسندیدهتر است از سخن علی، معاویه در پاسخ گفت، بد حرفی زدی و کار پستی انجام دادی، نسبت به مردی اظهار کراهت نمودی، که رسول خدا(ص) علم را همچون لقمهای به او خورانیده و مزه آن را به او چشانیده و درباره او فرمود: «اَنتَ مِنّی بِمَنزلَةِ هارُون مِن مُوسَی الّا اَنَّه لانَبیَّ بَعدِی» و علی کسی است که عمربن خطاب از او سئوال میکرد و از او فرا میگرفت، و من شاهد بودم آنگاه که کار بر عمر سخت میشد میگفت: آیا علی ابن ابیطالب اینجاست؟ سپس معاویه به آن سائل گفت، برخیز خداوند پاهای تو را سالم و بر پا ندارد و نام او را از دیوان (دفتری که نام مسلمانان در او نوشته بود برای گرفتن، ماهیانه از بیت المال) محو کرد.[3]
4- و نیز در همان تاریخ دمشق، ابن عساکر از چند طریق این حدیث را از ابوهریره نقل میکند که رسول خدا(ص) به علی(ع) این عبارت را فرمودند.[4]
دلالت حدیث
آخرین نکتهای که در مورد حدیث مزبور باید بدان توجه کرد، دلالت حدیث است، یعنی میگوئیم وقتی حضرت پیامبر(ص) فرمودند: تو برای من به منزله هارون برای موسی هستی مگر پیامبری، و یکی از مقامات هارون این بود که او پیامبر هم بود و رسول خدا(ص) آن را در مورد حضرت علی(ع) نفی فرمودند و پس از نفی کردن نبوت، سایر مقاماتی که هارون داشته برای حضرت علی(ع) به فرموده پیامبر ثابت میشود و روشن است که یکی از مقامات هارون، جانشینی او برای حضرت موسی(ع) است که قرآن کریم در سوره اعراف آیه ۱۴۲ به طور صریح از زبان حضرتموسی چنین نقل میکند:
وَ قالَ مُوسى لِأَخِیهِ هارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ
و موسی به برادرش هارون فرمود: (در غیاب من) تو جانشین من باش در میان قوم من و آنان را اصلاح کن و راه مفسدان را پیروی مکن.
در اینکه این حدیث تمام مقامات هارون را برای حضرت علی(ع) ثابت میکند، بزرگان ما دلیلهایی آوردهاند که برخی از آنها دلیل ادبی است یعنی لازمه اینگونه سخن گفتن از نظر ادبیات عرب آن است که کلمه (منزلت) تمام مقامات هارون را برای آن حضرت ثابت کند مثلاً یکی از آن دلیلها عبارت است از: دلیل استثناء، یعنی همین که مقام نبوت و پیامبری استثناء شده است دلالت دارد بر عام بودن و شامل بودن معنی (منزلت) و البته این نکته در ادبیات فارسی هم میتواند دلیل باشد، اگر گویندهای که تمام سخنانش حساب شده است و هیچگونه اغراق و زیادهگوئی در گفتارش نیست و هرچه فرموده دقیقاً میتواند برای ما سند باشد بفرماید مثلاً این پارچه مانند فلان پارچه است مگر در رنگ، از این عبارت استفاده میکنیم که هر چه در آن پارچه هست در این پارچه هم موجود است بهجز رنگ آن، چون تنها رنگ استثناء شده است. و دلیلهای دیگری از نظر ادبیات عرب در این عبارت و فرمایش پیامبر موجود است که همه آنها دلالت دارد بر این مدعا (که تمام مقامات هارون را رسول خدا(ص) برای حضرت علی(ع) ثابت فرمودند جز پیامبری و از سوی دیگر معلوم است که یکی از دیگر معلوم است که یکی از آن مقامات، خلافت و جانشینی هارون برای حضرت موسی است که صریح آیه قرآن در آن دلالت دارد و وقتی پیامبری که به تعبیر قرآن، هرگز از پیش خود چیزی نمیفرماید و آنچه میگوید وحی است. در عبارتی بدینصورت تمام آن مقامات را برای حضرت علی(ع) ثابت کند، بدون تردید یکی از مقامات مهم جناب هارون که جانشینی اوست برای حضرت موسی، برای حضرت علی(ع) نسبت به حضرت پیامبر(ص) ثابت میشود.
در اینجا بد نیست به بیان یکی از دانشمندان اهل سنت در این زمینه توجه کنید
نویسنده کتاب (الصواعق المحرقه) آقای ابن حجر عسقلانی در کتابش چنین میگوید:
شیعیان میگویند یکی از بیانات صریح پیامبر(ص) در مورد علی(ع) همان سخنی است که هنگام رفتن به جنگ تبوک، وقتی که آن حضرت را در مدینه گماردند تا در غیاب پیامبر جانشین حضرتش باشد و فرمودند: «اَنتَ مِنّی بِمَنزلَةِ هارُون مِن مُوسَی الّا اَنَّه لانَبیَّ بَعدِی»، آنان میگویند. این عبارت دلیل است بر آن که تمام مقامات و موقعیتهایی که هارون برای حضرت موسی(ع) داشته بهجز پیامبری عیناً برای حضرت علی(ع) نسبت به حضرت پیامبر(ص) ثابت است و الّا اگر چنین نبود استثناء درست نبود (یعنی اینکه پیامبری را از آن مقامات استثناء فرمودند و یکی از مقاماتی که برای هارون نسبت به حضرت موسی(ع) ثابت شده صلاحیت جانشینی او برای حضرت موسی(ع) بعد از مرگ حضرت موسی(ع) است زیرا در زمان زنده بودن خود، وقتی به کوه طور رفت هارون را جانشین خو قرار داد و اگر هارون صلاحیت جانشینی موسی را بعد از مرگش نمیداشت. این جانشینی او در زمان حیات حضرت موسی(ع) برای او نقص است و چنین چیزی برای پیامبر جایز نیست که سخنی اینچنین به گوینده و همچنین هارون این بود که در امر رسالت و پیامبری، شریک حضرت موسی اینچنین بگویند، و همچنین یکی از مقامات و پیامبری، شریک حضرت موسی(ع) بود، بهطوریکه خود حضرت موسی (ع) از خدا خواست: رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یسِّرْ لِی أَمْرِی ... وَ اجْعَلْ لی وَزیرًا مِنْ أَهْلی هارُونَ أَخی اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی وَ أَشْرِکْهُ فی أَمْرِی سوره طه آیه ۲۵ تا ۳۲، خدایا به من شرح صدر عنایت کن ... و برای من وزیری از خانوادهام قرار ده، هارون برادرم را، پشت مرا به او محکم کن و او را در کار من شریک ساز و معلوم است وقتی هارون شریک پیامبری حضرت موسی(ع) باشد اطاعتش همچون اطاعت خود حضرت موسی(ع) بر امت واجب است، حالا وقتی رسول خدا(ص) تمام آن مقامات را با این فرمایش برای علی(ع) ثابت میفرماید یکی از آن مقامات، شریک در امر رسالت و پیامبری است، این شرکت در پیامبری راه پیامبر(ص) استثناء فرمودند ولی مسئله واجب بودن اطاعتش را استثناء نمیفرماید، بدین ترتیب با این فرمایش حضرت پیامبر(ص) اطاعت از حضرت علی(ع) همچون اطاعت از خود پیامبر(ص) بر امت اسلامی واجب است.[5]
البته گر چه آقای عسقلانی این مطلب را از شیعیان نقل میکند ولی هیچگونه سخنی بر رد آن ندارد و این دلیل پذیرفتن استدلال شیعه است.
نظر همین بیان عسقلانی را، آمدی در شرح مواقف دارد.[6]
آنچه در شرح و توضیح حدیث (منزلت) گفته شد، بخشی از مطالب فراوان و سخنان دانشمندان بزرگ اسلام در این زمینه است که مناسب با حجم و موقعیت خاص این کتاب است و ما به همین مقدار بسنده کردیم و تحقیق بیشتر را برای علاقهمندان به آن به کتابهای دیگری که دراینباره نوشته شده حواله میدهیم.
والسلام علیكم و رحمة الله و بركاته
پینوشتها:[1] نفحات الازهار، ج 17، ص 59 به نقل از کنزالعمّال.
[2] همان / 64 به نقل از مناقب ابن مغازلی.
[3] همان 104
[4] همان
[5] الصواعق المحرقه ، ص73 به نقل الازهار، ج 17، ص 255.
[6] شرح مواقف ج 8، ص 262 به نقل نفحات الازهار.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت