میپرسند: با این که همه امامان(ع) از جمله امام حسین(ع) دارای مقام ولایت تکوینی و کرامتها بود، چرا در روز عاشورا، از این نیرو استفاده نکرد تا دشمنان را نابود کند؟
پاسخ این سؤال به طور کوتاه این است که آن حضرت دارای مقام ولایت تکوینی بود، ولی ماجرای نهضت عظیم او، مانند نهضت پیامبران بر اساس روش معمولی بود، تا برای همه مردم الگو گردد، وگرنه نه تنها الگوپذیر نبود، بلکه ارزش چندانی نداشت. در عین حال آن حضرت در بعضی از موارد به طور نادر از مقام ولایت تکوینی استفاده میکرد، برای توضیح این مطلب نظر شما را به مطالب زیر جلب میکنم:
امام حسین(ع) چراغ راه عزت و هدایت
سرور آزادگان امام حسین(ع) به وجود آمد تا چشمهی همیشه جوشان توحید و اسلام ناب باشد، و آبشاری از اقیانوس بیکران فضایل و خورشید فروزان ولایت گردد. مظهر آزادگی و آزادی، احیاگر عدل اسلامی، اجرا کننده احکام خدا، قهرمان عرصه توحید و پیکار شود، و همواره چون صاعقهای شعلهور، بر خرمن هستی طاغوتیان افتد، و زندگی پلید آنها را بر باد دهد، و در عین حال مظهر مهر و محبت الهی نسبت به دوستان گردد. بنابراین چنین درسی بزرگ به جهانیان در صورتی تحقّق مییابد که آن حضرت از قدرت ولایت تکوینی استفاده نکند تا دیگران نیز بتوانند نهضت کنند.
بر همین اساس نام و یاد حسین(ع) به ابدیت پیوسته، و هرگز فراموش نمیشود و همیشه به دلها جلا و صفا میبخشد و چراغ فروزان هدایت و کشتی نجات شده، و انسانهای گمراه را به سوی صراط مستقیم هدایت، رهنمون شود، چنان که پیامبر(ص) در شأن او فرمود:
«اِنَّهُ لَمَكْتُوبٌ عَنْ يَمِينِ عَرْشِ اللهِ، حُسَیْنٌ مِصْباحُ هُدى وَ سَفِينَهُ نَجاۀٍ:[1]
همانا در ناحیه راست عرش خدا نوشته شده حسین(ع) چراغ هدایت و کشتی نجات است.»
او بندهی خالص و کامل خدا بود، و در همه ابعاد زندگی، بندگی خود را با تمام ویژگیها آشکار ساخت. نهضت عظیم عاشورای او نمادی درخشان و کامل از ایثار، مقاومت، شجاعت و صلابت بود، و مفهوم حقیقی عشق و عرفان به خدای بزرگ را با همه ابعادش نشان داد. به راستی او معجزه تکرارناپذیر بود که همچون عصای موسی سحرهای گوناگون طاغوتیان را در هم نوردید و به زبالهدان تاریخ افکند.
بنابراین شیعیان و آزادیخواهان جهان باید امام حسین(ع) را الگو قرار دهند، و مفهوم راستین زندگی شیرین، عزّتمند و کامل را از مکتب او بیاموزند.
امام حسین(ع) همچون پدرش امیرمؤمنان على(ع) جامع اضداد بود، یعنی در عین آن که صاعقهای آتشین بر خرمن ستمگران، زورگویان و طاغوتیان یاغی بود، کانون جوشان مهر و محبت نسبت به مؤمنان و مستضعفان بود، چرا که زندگیاش خداگونه بود، خداوند دارای صفت جلال (سلبيّه) و جمال (ثبوتيّه) است. امام حسین(ع) مظهر جلال و جمال خدا بوده و هست و در این راستا به همه ما درس جذب و دفع آموخت. چرا که دو مسأله تولّی و تبرّی که دو ر کن رکین اسلام، و دو عامل عمیق و استوار تقویت دین، و پاسداری از حریم مکتب پیامبران میباشند، از درسهای مهم زندگی درخشان امام حسین(ع) است.
او به خاطر شرافت ذاتی و اکتسابی، و اوج قداست و عبودیت، به مقام عظمای ولایت مطلقه رسید، و حلّال مشکلات و سفینهی نجات شد، آری:
حلّال جمیع مشکلات است حسین| شوینده لوح سیّئات است حسین
ای شیعه! تو را چه غم ز طوفان بلا| زیرا که سفينة النجاة است حسین
من از کودکی عاشقت بودهام| قبولم نما گر چه آلودهام
ز کوی وفا آشیانم بده| سگ خانهام استخوانم بده
در روایت معروفی از امام صادق(ع) نقل شده، فرمود:
«اَلْعُبُودِيَّةُ جَوهَرةٌ کُنْهُهَا الرُّبوبِيَّةُ فَما فَقَدَ مِنَ الْعُبُوديَّةِ وَجَدَ فِي الرُّبُوبِيَّةِ وَ مَا عَنِ الرُّبُوبِيَّةِ اُصِيبَ فِي الْعُبُودِيَّةِ؛[2]
عبودیّت و بندگی، گوهری است که ربوبیّت در درون آن، نهفته شده است، و هر چقدر انسان خود را کمتر بیند و در بندگی متواضعتر باشد بیشتر به صفات ربوبی متّصف میگردد و در آنچه موجب کمبود در اتّصاف به مقام ربوبیّت شود، بر اثر پیمودن در درجات عالی بندگی، جبران خواهد شد.» [3]
این روایت بیانگر آن است که انسان میتواند بر اثر پیمودن مدارج عالی بندگی و عرفان، خداگونه شود و کارهای خدایی کند، اعجاز و کرامت که از آثار ولایت تکوینی است از او سر زند.
شاهد دیگر این که: روایت شده: امام صادق(ع) از کوفه عازم مدینه بود، گروهی از بزرگان و پارسایان، از جمله ابراهیم ادهم آن حضرت را بدرقه کردند، در مسیر راه شیری را دیدند، جرئت نکردند به پیش روند، ابراهیم گفت: صبر کنید تا جعفر بن محمّد (امام صادق(ع)) بیاید و نظر دهد.
صبر کردند، امام صادق(ع) آمد. و سپس به شیر نزدیک شد و دو گوش شیر را گرفت و او را از سر راه دور نمود، (این یک نوع ولایت تکوینی و کرامت امام بود که شیر درّنده از او اطاعت کرد) در این هنگام امام صادق(ع) به حاضران رو کرد و فرمود:
«اَما أَنّ النّاس لَوْ اَطاعُوا اللهَ حَقَّ طاعَتِهِ لَحَمَلُوا عَلَيهِ اَثْقالَهُمْ؛[4]
آگاه باشید همانا اگر مردم آن گونه که شایسته اطاعت است، از خداوند اطاعت کنند، (به مقامی از ولایت میرسند که) بارهای خود را بر پشت شیر مینهند و از آن به عنوان مرکب استفاده خواهند کرد.»
و قبلاً در بخش اوّل ذکر شد که پیامبر(ص) فرمود: «اگر افزونگویی شما نبود و قلب شما چراگاه شیطان نمیشد، آنچه را من میشنوم شما نیز میشنیدید، و آنچه را من میبینم شما نیز میدیدید»[5]
بنابراین اطاعت و بندگی، موجب احراز چنان مقامی ملکوتی و بزرگ است، تا آن جا که انسان را صاحب کرامت میکند.
اینک میگوییم امام حسين(ع) دارای چنین امتیازی بود، چرا که همه درجات بندگی خدا را پیمود، تا آنجا که همه هستی و فرزندان و یاران و بستگان عزیزش را در این راه فدا کرد، بنابراین اگر خداوند در برابر آن همه مدارج بندگی امام حسین(ع) و به او مقام ولایت و اعجاز و کرامت دهد، نه تنها هیچ گونه شبههای ندارد، بلکه دلیل قاطع و روشن بر این مطلب است که چنان موهبت و موقعیتی را به امام حسين(ع) داده است.
بر همین اساس صدها معجزه و کرامت در عصر آن حضرت و بعد از شهادت او در طول تاریخ آن بزرگمرد دو جهان سرزده است. چرا که او از مقربترین انسانهای درگاه الهی شده، و کسی که در چنان جایگاه رفیعی قرار گیرد، قطعاً میتواند کارهای خارقالعاده کند.
قرآن و مسألهی معجزات
ما قرآن را به عنوان کتاب آسمانی پذیرفتهایم، و باور داریم که از سوی خدا به پیامبر(ص) اسلام نازل شده است، در قرآن به دهها معجزه از پیامبران و اوصیای آنها اشاره شده است، به عنوان نمونه: در قرآن آمده: حضرت سلیمان در شهر بیتالمقدس به بزرگان اطرافیان خود گفت: «کدامیک از شما توانایی آن را دارید که تخت ملکهی سبأ را (که در صنعاء در سرزمین یمن است) اکنون به اینجا بیاورید؟»
عفریتی از جن گفت: پیش از آن که از مجلس خود برخیزی، من آن تخت را (از یمن) به اینجا میآورم (با این که فاصلهی بین این دو شهر بیش از صد فرسخ بود.)
«قَاَل الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيْكَ بِهَ قَبْلَ اَنْ یَّرْتَدَّ اِلْيْكَ طْرْفُکَ؛[6]
اما کسی که دانشی از کتاب (آسمانی) داشت (یعنی آصف برخیا وصیّ و وزیر سلیمان) گفت: من آن تخت را پیش از آن که یک چشم به هم زنی (یعنی به اندازه کمتر از یک چشم به هم زدن) نزد تو خواهم آورد.»
او همین کار را کرد، ناگهان سلیمان تخت بلقیس را در نزد خود مستقر دید، و شکر خدا را به جای آورد.
و یا در قرآن در مورد معجزات حضرت عیسی(ع) میخوانیم که در شیرخوارگی در گهواره سخن گفت و اظهار داشت: «من بنده خدایم و خداوند مرا به مقام پیامبری رسانید.»[7] او دارای مقام عالی ولایت تکوینی بود یعنی میتوانست در جهان خلقت تصرّف کند، و به تعبیر قرآن به اذن خدا با دمیدن به مجسّمهی پرنده که با گِل ساخته شده بود در او روح بدمد، و آن را زنده کرده و به پرواز در آورد. و یا کور مادرزاد را بینا کند، و یا بیماری بیدرمان بَرص را درمان بخشد و از همه بالاتر مرده را زنده کند.[8]
صدور معجزات از امامان(ع)
بنابراین اصل مسأله معجزه، یک مسأله قرآنی است، و مورد قبول همه مسلمانان میباشد.
اینک ما میگوییم امامان معصوم(ع) و اولیاء خدا، که دارای معیارهای وصول به چنین مقامات هستند، و در مسأله بندگی و عرفان به اوج کمال رسیدهاند، آنان نیز میتوانند به اذن خدا، این گونه کارها را انجام دهند، و امام باقر(ع) فرمود:
«اسم اعظم دارای هفتاد و سه حرف است، آصف (وصی سليمان) یک حرف آن را میدانست و بر اثر آن توانست تخت ملکه سبا را در یک لحظه (از صنعاء به بیتالمقدس) بیاورد. ولی ما دارای هفتاد و دو حرف از آن هفتاد و سه حرف هستیم. که یک حرف آن مخصوص ذات پاک خداست.»[9]
این سخن از امام صادق(ع) و امام هادی(ع) نیز نقل شده است.[10]
و نیز طبق روایت معتبر، یکی از یاران امام باقر(ع) به نام ابوبصیر که نابینا بود، در ضمن گفتاری به امام باقر(ع) چنین گفت:
آیا شما وارث پیامبران هستید؟
امام باقر(ع): آری.
ابوبصیر: روی این اساس آیا شما (که وارث پیامبران هستید) میتوانید مرده را زنده کرده، و کور مادرزاد را بینا کنید، و مبتلا به بیماری پیسی را درمان نمایید؟
امام باقر(ع): آری به اذن خدا میتوانیم.
آنگاه امام باقر(ع) (برای این که ثابت کند که محض ادعا نیست، بلکه میتواند) به ابوبصیر فرمود: نزدیک ببا.
ابوبصیر میگوید: نزدیک رفتم، امام باقر(ع) دست به چهره و دیدهام مالید، همان دم خورشید و آسمان و زمین و خانهها و هر چه در شهر بود، همه را دیدم، آنگاه به من فرمود: «میخواهی این گونه باشی و در روز قیامت در سود و زیان با مردم، شریک گردی؟ یا آن که به حال اول برگردی، و بدون بازداشت به بهشت بروی؟»
گفتم: «میخواهم به همان گونه که بودم بازگردم.»
امام باقر(ع) بار دیگر بر چشم ابوبصیر دست کشید، و چشمان او به حال اول بازگشتند، ابوبصیر این ماجرا را برای «ابن ابی عُمیر» (یکی از شاگردان ممتاز امام) نقل کرد، و ابن ابی عمیر به او گفت:
«اَشْهَدُ اَنَّ هذَا حَقٌّ کَما اَنًّ النَّهَارَ حَقٌّ؛[11] گواهی میدهم که این حادثه حق است، همان گونه که روز روشن، حق و راست است.»
بنابراین مطابق مبانی ما، امامان(ع) (بلکه اولیاء خدا از غیر امامان نیز) میتوانند کارهای خارقالعاده انجام دهند (که به تعبیر ما معجزه نمایند که در علم کلام، در مورد معجزات غیر پیامبران، تعبیر به کرامت میشود.)
پینوشتها:
[1] امالی شیخ صدوق، ص 154
[2]ـ مصباح الشریعه، باب دوم، روایت اول، ص ۱۰۰. به عقیدهی بعضی از محققين ذیل روایت از جمله فما فَقَد... تا آخره جزء روایت نیست، بلکه از کلام مؤلف مصباح الأربعة است.
[3]ـ بعضی این روایت را چنین معنی کردهاند: عبودیت و بندگی، گوهری است که موجب میشود تا انسان ربّ نفس خود و ربّ زبان و سایر اعضای خود شود، و آن چنان برخود مسلّط گردد که بتواند خود را کنترل نماید، و از بندگی هوسهای نفسانی رهایی دهد، تا آنجا که حتی ربّ خیال خود شود که چنین مقامی عاید هر کسی نمیشود.
[4]ـ بحار الأنوار، ج ۴۷، ص ۱۳۹؛ المناقب، ج ۳، ص ۳۶۶.
[5]ـ , تفسير الميزان، ج ۵ ص ۲۹۲.
[6]ـ سوره نمل ، آیه 40.
[7]ـ سوره مریم، آیات 30 تا 33
[8]ـ سوره آل عمران ، آیه 43.
[9]ـ تفسیر نورالثقلین، ج ۴، ص ۸۸.
[10]ـ تفسیر نورالثقلین، ج ۴، ص ۸۸ و ۹۰.
[11]ـ اصول کافی، ج ۱، ص ۴۷۰ (حدیث ۳).
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی