همنشینی با مستضعفان
از شیوههای امام سجّاد(ع) این که بسیار متواضع بود، نه تنها از همنشینی با تهی دستان و مستضعفان عار نداشت، بلکه مشتاقانه در کنار آنها مینشست و همچون دوست صمیمی با آنها هم صحبت میشد، بعضی این روش را از آن حضرت نپسندیدند، و از نشست و برخاست آن حضرت با طبقه پایین دست، انتقاد کردند، امام سجّاد(ع) در پاسخ آنها فرمود:
«اِنّي اُجالِسُ مَن أَنْتَفعُ بِمُجالِسَتِهِ فی دِینی؛[1] من با کسی همنشین میشوم که از مجالست او به نفع دینم بهرهمند گردم.»
یک روز امام سجّاد(ع) سوار بر مرکب از راهی میگذشت چشمش به جمعی از بیماران جذامی که در کنار هم نشسته بودند و غذا میخوردند افتاد، آنها وقتی که امام را دیدند او را دعوت به خوردن غذا کردند. امام(ع) آن روز را روزه بود، به آنها فرمود:
«اگر روزه نبودم، در کنار سفره شما مینشستم.»
امام سجّاد(ع) آن روز به خانه خود بازگشت، دستور داد، غذای مطبوعی آماده کردند، آنگاه همه آن جذامیان را به خانه خود دعوت کرد، آنها به خانه آن حضرت آمدند، امام(ع) در کنار آنها نشست و با هم از غذا خوردند.[2]
خشنودی به رضای الهی
امام باقر(ع) نقل کرد، پدرم امام سجّاد(ع) فرمود: دچار بیماری سختی شدم، پدرم به من فرمود: چه میل داری؟ گفتم: میل دارم به گونهای باشم که در برابر تدبیر و خواست خدا خواسته دیگری نداشته باشم. پدرم فرمود:
«اَحْسَنتَ ضاهَیْتَ اِبْرَاهيمَ الْخَليل؛ احسنت و آفرین که به ابراهیم خلیل(ع) شباهت یافتهای.»
در آن هنگام که دشمنان میخواستند او را به درون آتش بیفکنند، جبرئیل نزد او آمد و گفت: آیا حاجتی داری؟ ابراهیم(ع) گفت:
«لا اَقْتَرحُ عَلى رَبَّي، بَلْ حَسْبِيَ اللهُ وَ نِعْمَ الْوَكيلِ؛[3] در برابر مقدّرات پروردگارم چیز دیگری درخواست نمیکنم، بلکه خدا مرا کفایت میکند، و او پشتیبان خوبی است.»
پاسخ به طاغوت عراق
امام سجّاد(ع) در تمام مصائب کربلا و اسارت، شرکت داشت، و سختترین و جانکاهترین حوادث را تحمل کرد، او و همراهانش را به صورت اسیر، در کوفه به مجلس عبيدالله بن زیاد حاكم عراق که طاغوتی سنگدل و بیرحم بود وارد نمودند. عبيدالله پس از گستاخیهای بسیار بیشرمانه متوجه امام سجّاد(ع) شد، و گفت:
«این شخص کیست؟» یکی از حاضران گفت: علی بن حسین(ع) است. عبيدالله گفت: مگر خداوند علی پسر حسین(ع) را نکشت؟ امام سجّاد(ع) فرمود: من برادری به نام علی بن حسين(ع) (علیاکبر) داشتم، مردم او را کشتند.
عبيدالله با خشونت گفت: «بلکه خدا او را کشت.» امام سجّاد(ع) فرمود:
أللهُ یَتَوَفَّي الاَنْفُسُ حینَ مَوْتِها؛[4] خداوند جانها را هنگام مرگشان، قبض میکند.
عبیدالله گفت: آیا تو جرئت پیدا کردهای پاسخ مرا میدهی؟ سپس به مأموران جلّادش گفت: برخیزید و گردنش را بزنید. حضرت زینب(س) به دفاع برخاست، و پس از گفتاری خطاب به عبيدالله فرمود:
«اگر بنا است علی بن الحسين(ع) را بکشی، مرا نیز با او بکش.»
در این هنگام امام سجّاد(ع) به عمهاش زینب(س) فرمود: آرام باش، تا من با عبيدالله سخن بگویم، سپس به عبيدالله رو کرد و با صلابت و قاطعيت فرمود:
«اَبِالْقَتْل تُهَدِّدُنِی یَابْنَ زیادٍ أَما عَلِمْتَ اَنّ الْقَتْلَ لَنا عادَةٌ وَ كَرامَتَنا الشَّهادَةُ؛[5] اي پسر زیاد! آیا مرا به کشتن تهدید میکنی و میترسانی، آیا نمیدانی که کشته شدن عادت ما است، و شهادت مایه کرامت و سرافرازی ما میباشد؟
دخالت در سیاست
ماجرای نهضت کربلا، یک حادثه بزرگ سیاسی بود، امام سجّاد(ع) در پیدایش آن و ابلاغ پیام شهیدان و پیگیری نتایج نهضت نقش اصلی را داشت، آن حضرت پس از ماجرای خونین عاشورا، چه هنگام اسارت، و چه هنگام بازگشت به مدینه، در هر فرصتی مردم را بر ضدّ طاغوت عصر، یزید بن معاویه میشوراند، خطبه غرّا و کوبنده او در شام، یزید و حکومتش را رسوا نمود، و ماهیت پلید حکومت خودکامه او را افشا کرد، با این که در جو خفقان آن عصر، حتّى ذکر نام
حسين(ع) ممنوع بود، به دستور آن حضرت در نگین انگشترش چنین نوشته بودند:
«خَزِىَ وَ شَقِىَ قاتِلُ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلیۀٍّ(ع)؛[6] رسوا و بدبخت شد قاتل حسین پسر علی(ع).»
آن حضرت حدود چهل سال، مصائب پدرش امام حسین(ع) را یاد میکرد و میگریست، هنگام غذا خوردن دست از غذا میکشید، میگفتند بفرمایید غذا میل کنید، در پاسخ میفرمود:
«قُتِلَ ابْنُ رَسُولِ اللهِ جائِعاً، قُیِلَ ابْنُ رَسُولِ اللِه عَطْشاناً؛[7] حسین(ع) فرزند رسول خدا(ص) گرسنه و تشنه کشته شد.»
کوتاه سخن آنکه آن حضرت اکثر بهرهبرداری را از نهضت امام حسين(ع) به عناوین گوناگون بر ضد طاغوتهای وقت نمود.
پس از بنیامیّه، هنگامی که خلفای بنیمروان روی کار آمدند، موضعگیری امام سجّاد(ع) در برابر آنها نیز نوع دیگری از رو در رویی شدید در برابر طاغوتیان بود. آن حضرت قیام مختار بر ضد بنیامیه را تأیید کرد و با صراحت فرمود:
«لا تَسُبُّوا الْمُختارَ فَاِنَّهُ قَتَلَ قَتَلَتَنَا وَ طَلَبَ ثارَنَا؛[8] از مختار بدگویی نکنید، چرا که او قاتلان ما را کشت، و به خونخواهی از ما قیام کرد.»
آن حضرت قبل از قیام انقلابی پسرش «زید» که بر ضد حکومت هشام بن عبدالملك (دهمین طاغوت اموی) رخ داد، قیام او را تأیید میکرد و میفرمود:
«پدرم از پدرش امیرمؤمنان على(ع) نقل کرد در پشت کوفه مردی قیام کند که او را «زید» میگویند... او و یارانش در قیامت با شکوهی بسیار با عظمت در کنار مردم عبور کنند، و فرشتگان به آنها اشاره کرده و میگویند: اینها جانشینان صالحان پیشین و دعوت کنندگان به حق هستند، آن گاه رسول خدا(ص)از آنها استقبال کند و خطاب به زید میفرماید: ای فرزندم! شما مسؤولیت خود را به انجام رساندید، اکنون بدون حساب، وارد بهشت شوید.»[9]
راز شهادت امام سجّاد(ع)
موضعگیریهای قاطع و پر صلابت امام سجّاد(ع) در برابر هشام بن عبدالملک (دهمین خلیفه اموی) و عظمت روز افزون امام(ع) در میان مردم، به ویژه در میان مردم حجاز موجب شد که هشام به قتل امام سجّاد(ع) کمر بست، برادر او ولید بن عبدالمک، به دستور او آن حضرت را مسموم کرده و به شهادت رسانید، آن بزرگوار به جرم دفاع از حیثیّت اسلام و مبارزه با طاغوتهای اموی و مروانی، شهد شهادت نوشید، چند روز در بستر شهادت آرمیده بود، معالجات سودی نبخشید، او در لحظه آخر عمر همان وصیّت پدرش را بازگو کرد و فرمود: هنگامی که پدرم امام حسین(ع) شهید شد، ساعتی قبل مرا به سینهاش چسبانید و فرمود:
«یا بُنَىَّ اِيَّاكَ وَ ظُلْم مَنْ لا يَجِدُ عَلَيْکَ ناصرِاً اِلّا الله؛ ای پسر جانم بپرهیز از ستم کردن به کسی که یاوری برای انتقام تو، جز خدا ندارد.»
نیز به پسرش امام باقر(ع) فرمود: پسرم! تو را به همان سخن وصیّت میکنم که پدرم هنگام شهادت مرا به آن وصیت کرد:
«یا بُنَىَّ اِصْبِرْ عَلَى الْحَقِّ وَاِنْ كانَ مُرّا؛[10] ای پسر جان! در راه حقّ صبور و مقاوم باش گرچه تلخ و رنجآور باشد.»
به این ترتیب آن امام هُمام بعد از نهضت عظیم امام حسین(ع) پس از حدود ۳۵ سال مبارزه به صورتهای گوناگون، در ۵۷ سالگی به لقاءالله پیوست، و با خون سرخ خود پای نهضت خونین پدرش را امضاء کرد.
او در فرازی از صحیفهی سجّادیه که از گنجینههای بزرگ معارف و عرفان است و از او به یادگار مانده، به درگاه خدا چنین عرض میکند:
«اَلّلهُمَّ اِنّي أَعْتَذِرُ اِلَيْكَ مِنْ مَظْلُومٍ ظُلِمَ بِحَضْرتِی فَلَمْ اَنْصُرْهُ؛[11] خدایا! من از پیشگاه تو عذرخواهی میکنم در مورد مظلومی که در برابر من به او ستم شده و من به یاری او نشتافتهام.»
«خدایا! به من دست و نیرویی ده تا بتوانم بر کسانی که به من ستم میکنند پیروز شوم، و زبانی عنایت فرما تا در مقام احتجاج و استدلال بر مخالف پیروز شوم، و اندیشهای ده تا نیرنگ فکری دشمن را در هم شکنم، و دست ستمگران را از تعدی و تجاوز، کوتاه سازم.»[12]
پینوشتها:
[1]ـ مناقب ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۱۶۱.
[2]ـ اصول کافی، ج ۲، ص ۱۲۳.
[3]ـ انوار البهیّه، محدث قمی، ص ۱۶۶.
[4]ـ سوره زمر ، آیه ۴۲.
[5]ـ لهوف سیّد بن طاووس، ص ۲۰۲.
[6]ـ فروع کافی، ج ۶، ص ۴۷۴.
[7]ـ لهوف سیّد بن طاووس، ص ۲۰۹.
[8]ـ بحار، ج 45، ص 351.
[9]ـ مقاتل الطّالبیّین، ص 94.
[10]ـ اصول کافی، ج ۲، ص ۳۳۱ و ۹۱.
[11]ـ صحیفه سجّادیّه، دعای ۳۸.
[12]ـ صحیفه سجّادیّه، دعای ۲۰.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی