کد مطلب: ۲۳۱۷
تعداد بازدید: ۱۲۷۱
تاریخ انتشار : ۰۱ مهر ۱۳۹۷ - ۱۰:۱۹
حضرت زینب(س) چون قهرمانی وصف‌ناپذیر پس از عصر عاشورا کمر همت بست تا در برابر انواع طوفان‌‏های شکننده حوادث، راست قامت باقی بماند، او این نهال نوپای عاشورا را پرورش داد، آن را به کوفه و شام و مدینه و هر جای دیگر که توانست با خود برد، و با هجرت‌‏ها و مجاهدات خستگی‌ناپذیرش به تربیت و رشد آن پرداخت.

زینب(س) پیامبر عاشورا و الگوی صبر و مقاومت| ۱

 
در اینجا سرگذشت بانویی بزرگ و شکوهمند را پیش چشم می‌‏آوریم که به راستی تکمیل کننده نهضت عاشورا و تبیین کننده ماهیّت آن نهضت بود، و در عین آن که بار سنگین فراق و اسارت را بر دوش می‌‏کشید، در همه جا از فرصت استفاده کرد تا پیام و اهداف نهضت عظیم حسین(ع) را برای همه روشن کند، و به افشاگری بر ضدّ ستمگران بپردازد، و به راستی شاعر در شأن او چقدر زیبا گفته:
تا قلم لب بر مرکّب می‌‏زند| بوسه بر جا پای زینب می‌‏زند
کربلا می‌‏مُرد اگر زینب نبود| شیعه می‌‏پژمرد اگر زینب نبود
‏ای زبان صدق و تصدیق و صفا| اولین بیمار چشمت مصطفی
عصمت زهرا عزیز مرتضی| در تو جاری رستخیز مرتضی
عصر عاشورا عَلَم در دست توست| کرسی و لوح و قلم در دست توست...‏
حضرت زینب(س) چون قهرمانی وصف‌ناپذیر پس از عصر عاشورا کمر همت بست تا در برابر انواع طوفان‌‏های شکننده حوادث، راست قامت باقی بماند، او این نهال نوپای عاشورا را پرورش داد، آن را به کوفه و شام و مدینه و هر جای دیگر که توانست با خود برد، و با هجرت‌‏ها و مجاهدات خستگی‌ناپذیرش به تربیت و رشد آن پرداخت.
بنابراین نهضت عاشورا ثمره مجاهدات امام حسین(ع) بود، و زینب پرورش دهنده این نهال، از این جهت که آن را بسیار عالی پرورانید، و بسیار جالب پیام‌‏های آن را به جهانیان ابلاغ فرمود:
شاید بر همین اساس بود که پیامبر(ص) با توجّه به ویژگی‌‏های زینب(س)، او را هم چون خدیجه کبری(س) خواند، در آن هنگام که خبر ولادت حضرت زینب(س) را به پیامبر(ص) دادند، آن حضرت فرمود: «نوزاد را نزدم بیاورید»، وقتی که زینب را به نزد او بردند، فرمود:
«به حاضران و غایبان وصیّت و سفارش می‌‏کنم که احترام این دختر را پاس دارند، همانا این دختر شبیه حضرت خدیجه(س) است.»[1]
در این تشبيه اسراری عمیق نهفته است، و بیان کننده آن است که همان گونه که وجود پر برکت حضرت خدیجه(س) برای پیشرفت اسلام دارای آثار بسیار مبارک و کارساز بود، و هم چون مادری، اسلام را پرورش داد و همه امکانات خود را برای پیشرفت اسلام با کمال ایثار نثار کرد. زینب(س) نیز این گونه به جای پای جده‌اش خدیجه(س) پا نهد، و از اسلام حمایت کرد، و نهضت عاشورا را که حادثه‌ای عظیم در این راه نثار نمود. برای نجات اسلام از دستبرد ناپاکان بود، پروراند و همه امکاناتش را در این راه نثار نمود.
زینب(س) شخصیّتی است که پیامبر(ص) صبر کرد که نامگذاری او از جانب خداوند بزرگ صورت گیرد، جبرئیل نزد پیامبران آمد و عرض کرد:
«خداوند به تو سلام می‌‏رساند و می‌‏فرماید: نام این دختر را زینب بگذار، چرا که این نام را در لوح محفوظ نوشته‌ایم.» [2]
واژه‌ی «زینب» از دو کلمه‌ی زَین و آب، ترکیب یافته که به معنای زینت پدر است، این نام برای حضرت زینب(س) نشان دهنده آن است که روش و منش او، مایه زینت و سرافرازی پدرش حضرت علی(ع) خواهد بود، در این مقایسه‌ی زیبا نیز به عظمت زینب(س) پی می‌‏بریم، چرا که او زینت وجود پر برکت حضرت علی(ع) است یعنی یگانه حامی پیامبر(ص) نخستین ایمان آورنده به اسلام و بزرگ‌ترین فداکار دین اسلام، در حدّی که گفتند: اسلام در آغاز به اخلاق پیامبر(ص) و شمشیر علی(ع) و اموال انفاق شده خدیجه(س) پیشرفت نمود، بنابراین زینب(س) به قدری به حضرت علی(ع) نزدیک بود که راهکارهای زندگی‌اش، روش و منش امیرمؤمنان علی(ع) را می‌‏آراست، و موجب سرافرازی و سربلندی علی(ع) بود.
 

عرفان زینب(س) در خردسالی


به گفته روان شناسان: «سه اصل در تکوین و تکامل شخصیّت انسان، نقش اساسی دارد: ۱) وراثت ۲) تربیت ۳) محیط.»
این سه اصل به طور صحیح و کامل در پیدایش شخصیّت زینب(س) تأثیر داشت، همه ارزش‌‏ها را از پدر و مادرش علی(ع) و فاطمه(س) به ارث برد، تحت نظر مستقیم این پدر و مادر نمونه پرورش یافت و در محیطی رشد کرد که کانون فضایل و صفا و صمیمیّت بود؛ یعنی در مدینه، در میان خاندان ممتاز نبوّت و شیفتگان مخلص این خاندان، بر همین اساس انوار درخشان انسانیّت و ارزش‌‏های والای اسلامی و انسانی در وجود او شکوفا و بارور شد. بدین سبب، از همان خردسالی، به اصطلاح در یک شب، ره صد ساله را پیمود از این رو روایت شده، روزی حضرت علی(ع) زینب را که در آن هنگام کودک خردسالی بود در آغوش گرفت، در ضمن نوازش به زينب(س) فرمود: «بگو: دو»
زینب(س) سکوت کرد. علی(ع) فرمود: دخترم چرا ساکت هستی؟ صحبت کن بگو: «دو»، زینب(س) با شیرین زبانی ویژه‌ای عرض کرد: پدر عزیزم! زبانی که به گفتن یک حرکت و عادت نموده، چگونه کلمه دو بگوید؟» (منظور زینب(س) یکتایی خدا بود که تمام ذرات وجودش به توحيد الهی گواهی می‌‏داد.) حضرت علی(ع) در پاسخ معنی‌دار زینب(س) خرسند شد، او را به سینه‌اش چسبانید و پیشانی‌اش را بوسید.
بار دیگر زینب(س) سؤالی مطرح کرد، از پدر بزرگوارش پرسید: پدر جان! آیا فرزندانت را دوست داری؟ علی(ع) فرمود: آری، البته! چگونه شما را دوست نداشته باشم، با این که میوه دل من هستید؟
زینب(س) (که متوجه توحید افعالی خداوند بود) عرض کرد: پدر عزیزم! در دل دو دوست جمع نمی‌‏شود، دوستی خالص برای خداست، لطف و مهربانی برای ما است.[3]
این بیان شیوا و پر محتوای زینب(س) سخن حضرت علی(ع) را توضیح داد که دوستی ظاهری همان مهربانی است و دوستی حقیقی باید منحصر به خدای یکتا و بی‌همتا باشد. حضرت علی(ع) با طرح این گونه سؤال‌‏ها، مقام ملکوتی زینب(س) را به دیگران معرفی می‌‏کرد. آری بانویی که در کنار پنج تن آل عبا(ع) رشد کرده، چرا چنین نباشد؟!
روزی مهمانی به خانه امیرمؤمنان علی(ع) آمد، غذا در خانه نبود، حضرت علی(ع) از فاطمه(س) پرسید: «آیا غذایی در خانه یافت می‌‏شود؟» فاطمه(س) پاسخ داد: در خانه جز یک عدد نان نیست که آن را هم برای دخترم زینب(س) ذخیره کرده‌ام، زینب(س) که در این هنگام حدود پنج سال داشت، بیدار بود، سخن مادر را شنید و گفت: «نان مرا به مهمان بدهید، من صبر خواهم کرد.»[4]
آری از کودکی، آثار عظمت، صلابت و شکوه از چهره زینب(س) دیده می‌‏شد، و همه چیز نشان می‌‏داد که او در آینده بانویی بسیار ارجمند خواهد شد، به طوری که وجود با برکتش تجلّی‌گاه جلوه‌‏های الهی خواهد گردید.
 

زینب(س) در آیینه عاشورا


در پیدایش و تکمیل نهضت و فرهنگ عاشورا، حضرت زینب(س) شریک امام حسين(ع) بود، که در مجموع می‌‏توان گفت حضور و شرکتش در این نهضت عظیم، پس از امام حسین(ع) از همه بیشتر بود. او از مدینه تا مکّه و از آن جا تا سرزمین کربلا، و در ماجرای عاشورا، یار و یاور مخلص و پیشتوانه نیرومند امام حسین(ع) بود تا آن جا که دو نوجوانش محمّد و عون(ع) را در روز عاشورا فدای نهضت امام حسین(ع) کرد، وقتی امام حسین(ع) پیکر به خون تپیده‌ی این دو جوان را از میدان به کنار خیمه آورد، زینب(س) از خیمه بیرون نیامد، مبادا رنج امام حسین(ع) با دیدن زینب(س) افزون شود، ولی در مورد حضرت علی اکبر(ع) از خیمه بیرون دوید و به استقبال جنازه‌ی پاره پاره‌ی او شتافت، و با برادرش همنوا گردید، و مطابق پاره‌ای از روایات، زینب(س) که برای تسلّی خاطر امام حسین(ع) زودتر به بالین علی اکبر(ع) رفت، هنگامی که امام حسین(ع) به قتلگاه رسید، نخست نگاهش به زینب(ع) افتاد، و این تدبیر، در فرو نشاندن شدت ناراحتی امام حسین(ع) نقش به سزایی داشت.[5]
زن مگو مرد آفرین روزگار| زن مگو بنت الجلال اُختُ الوقار
زن مگو خاک درش نقش جبین| زن مگو دست خدا در آستین...
زینب(س) پس از عاشورا سه موضوع حسّاس را بر عهده گرفت، و به خوبی آن را اجرا کرد:
١ـ سرپرستی از بازماندگان شهیدان.
۲ـ حمایت و نگهبانی از امام وقت، حضرت امام سجّاد(س).
٣ـ ابلاغ پیام شهیدان به مردم.
خطبه‌‏های او در کوفه، در مجلس ابن زیاد، و خطبه غرّای او در شام در مجلس یزید، و گفتار آتشین و عمیق او در هر کوی و برزن آن چنان جامع و قاطع بود که هم چون صاعقه‌ای خرمن هستی ستمگران را می‌‏سوزاند و تار و پود زندگی پوشالی آنها را از هم می‌‏گسست، و بسان نوری درخشان بود که فرهنگ عاشورا را نشان می‌‏داد، و مردم را به سوی اهداف و ارزش‌‏های حاکم بر عاشورا جذب می‌‏کرد.
 

فرازهایی از خطبه حضرت زینب(س) در کوفه


حضرت زینب(س) در کوفه دو خطبه خواند، حذيم بن شریک اسدی می‌‏گوید:
«به زینب(س) نگاه کردم، سوگند به خدا تا آن روز بانوی پوشیده و نجیبی را همانند او ندیده بودم که آن چنان شیوا، قاطع و شیرین سخن بگوید، گویی سخنانش از زبان حضرت علی(ع) فرو می‌‏بارید، به مردم اشاره کرد که ساکت باشید، با این اشاره نفس‌‏ها در سینه‌‏ها حبس شد، زنگ‌‏هایی که در گردن اسب‌‏ها و استرها بود از حرکت باز ایستاد، آنگاه خطبه را با حمد و سپاس خدا و درود بر پیامبر(ص) و خاندانش شروع کرد.»
آن چنان خطبه زینب(س) مردم را تحت تأثیر قرار داد که صدای گریه و شیون آنها بلند شد، آنها در ماتم عمیق فرو رفتند، حیران و بهت زده، اظهار پشیمانی می‌‏کردند که چرا به یاری امام حسین(ع)  نشتافته‌اند.
در بخشی از این خطبه چنین می‌‏خوانیم:
«يا اَهْلَ الْخَتَلِ وَ الْغَدَرِ وَ الْخَذَلِ اَتَبْكُون؟ ... اِنَّمَا مَثَلُكُمْ كَمَثَلِ الَّتِي نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّۀٍ اَنْکاثاً؛ ‏ای نیرنگ بازان و بی‌وفایان و پراکندگان! آیا به حال ما گریه می‌‏کنید؟ ... مَثَل شما همانند آن زنی است که به شدت رشته‌‏های خود را پس از تابیدن باز می‌‏کرد، شما نیز عهدشکنی کردید.»
و در فراز دیگر فرمود:
«وَیْلَكُمْ يا اَهْلَ الْکُوفَةِ اَتَدْرُونَ اَیَّ کَبَدٍ لِرِسُولِ اللهِ فَرَیْتُمْ وَ اَیَّ کَرِيمَةٍ لَهُ اَبْرَزْتُمْ ...؟؛ ‏ای مردم کوفه! وای بر شما، آیا می‌دانید که چه جگری از رسول خدا(ص) را بریدید؟ و چه شخصیّت پوشیده از حجاب را از حرمش بیرون کشیدید؟ و چه خونی را از او ریختید؟ و چه احترامی را از او هتک کردید؟ ... آیا برای شما شگفت‌آور است که آسمان بر این ماجرا خون ببارد؟ همانا شکنجه و عذاب جهان آخرت ننگین‌تر خواهد بود، و کسی شما را یاری نکند، و به مهلتی که به شما داده شده است بهره‌مند نخواهید شد ...
زینب(س) در قسمت آخر خطبه، برای مصائب جان‌سوز برادرش حسین(ع) اشعاری خواند و گریه کرد، در این حال به قدری منقلب شد و پُر احساس می‌‏گریست و سخن می‌‏گفت که امام سجّاد(ع) او را این چنین تسلّی خاطر داد:
«... وَ اَنْتِ بِحَمْدِاللهِ عالِمَةٌ غَيْرُ مَعَلَّمَةٍ فَهِمَةٌ غَيْرُ مُفَهَّمَةٍ...؛ تو به حمدالله دانشمند بدون استاد، و دانای خود ساخته هستی، بدان و تحمّل داشته باش که گریه و ناله، رفتگان را باز نمی‌‏گرداند.»
حضرت زینب(س) به سخن امام سجّاد(ع) احترام کرد و سکوت نمود.
 

گوشه‌‏هایی از خطبه زینب(ع) در برابر یزید


در مجلس یزید، همه چیز در ظاهر به نفع یزید بود، اما آن هنگام که زینب(س) خطبه خواند به راستی همه چیز را دگرگون کرد، و شام یزیدی را به شام غریبان تبدیل نمود، و هم‌چون صاعقه سوزان و رگبار شد. بد سرزنش بر همه زندگی ننگین یزید بود در این جا شما را به چند بخش از آن خطبه جلب می‌‏کنیم:
«وَ كَيْفَ يُرْتَجَى مُراقَبَةَ ابْنِ مَنْ لَفَظَ فُوهُ اَکْبادَ الآزْكياءِ، وَ نَبَتَ لَحْمُهُ مِنْ دِماءِ الشُّهَداء؛ به راستی چگونه توقع و امید دلسوزی از پسر آن کسی باشد که دهانش جگر پاکان را جویده و بیرون انداخت و گوشتش از خون شهیدان رویید.»
یزید قبل از این خطبه افتخار کرده بود که از فرزندان خُندُف است، که با سیزده واسطه به او می‌‏رسید، و خُنْدُف در عصر خود به عنوان بانوی خیراندیش معروف بود، زینب(س) در این مورد با یزید مقابله به مثل کرد گویی به او فرمود: به جدّه سیزدهم خود مناز، بلکه به جدّه نزدیک خود «هند» مادر معاویه بنگر که در جنگ احد جگر حضرت حمزه را درآورد و به دهان کشید و به خون آشامی معروف بود، چرا راه دور می‌‏روی؟!
«فَوَاللهِ ما فَرِيتَ اِلّا جِلْدَكَ، وَ لا جَزَرْتَ اِلّا لَحْمَكَ...؛ سوگند به خدا جز پوست خود را دریدی، و جز گوشت خود را نبریدی، و قطعاً با همین باری که از ریختن خون خاندان رسالت، و هتک حرمت آنان بر دوش داری، نزد رسول خدا(ص) وارد می‌‏گردی، در آن هنگام که خداوند همه را جمع می‌‏کند، و حق آنان را باز می‌‏گیرد.»
«حَسْبُکَ باللهِ حاکِمَاً وَ بِمُحَمَّدٍ خَصِیماً، وَ بِجِبْرَئيلَ ظَهِيراً، وَ سَيَعْلَمُ مَنْ سَوَّلَ لَكَ وَ مَکَّتَكَ رِكابَ الْمُسْلِمِينَ، بُئسَ ِللظّالِمينَ بَدَلاً؛     و همین عذاب تو را بس که در دادگاه خدا، خداوند حاکم و داور است، و محمّد(ص) از جانب ما مدعی ما است، و جبرئیل پشتیبان ما می‌‏باشد، و به همین زودی آن کس که تو را فریب داد و بر گُرده مردم سوار کرد (یعنی معاویه) خواهد فهمید که برای ستمگران عوض بدی خواهد بود.»
«وَ لَئِنْ جَرَتْ عَلَىَّ الدَّواهِيُ مُخاطَبَتُكَ اِنِّي لاَسْتَصْغِرُ قَدْرَکَ؛ اگر چه حوادث روزگار مرا به سخن گفتن با تو کشانده، ولی ارزش تو از نظر من ناچیز است.)
«اَلا فَالْعَجَبُ كُلُّ الْعَجَبِ بِقَتْلِ حِزْبُ اللهِ النُّجَباءِ بِحِزْبِ الشَّيْطانِ الطُّلَقاءِ؛ آگاه باش که مایه‌ی تعجب و بسی شگفت است که افراد با شخصیت از حزب خدا، در جنگ با افراد حزب شیطانی که بردگان آزاد شده هستند کشته می‌‏شوند.»
«فَکِدْ کَيْدَكَ وَاسع سَعْيَكَ وَ ناصِبْ جُهْدَکَ فَوَاللهِ لا تَمْحُوا ذِكْرَنا وَ لا تُمِيتُ وَحْيَنا، وَ لا تُدْرکُ اَمَدنا...؛ هر نیرنگی خواهی بزن، و هر اقدامی که می‌‏توانی بکن، و از هر کوششی دریغ منما، که سوگند به خدا نه می‌‏توانی نام ما را محو کنی، و نه می‌‏توانی وحی ما را خاموش کنی و به منتهای مقام ما برسی، و هرگز نمی‌‏توانی ننگ این ستم را از خود بزدایی، رأی تو سست، و شماره ایام دولتت اندک است، و جمعیّت تو متلاشی و پراکنده شود، تا آن روز (قیامت) فرا رسد که منادی حق فریاد زند؛ آگاه باشید لعنت خدا بر ستمگران باد.»[6]
خطبه‌ی حضرت زینب(س) به طور کلّی مجلس یزید، بلکه وضع شام را تغییر داد، و همه چیز را دگرگون ساخت، منطق قوی و نفس قدسی فوق‌العاده زينب(س) باعث شد که آن چنان رعب و وحشت در یزید و یزیدیان ایجاد گردید که یزید نتوانست شعله سخن را در ذهن زینب(س) خاموش سازد، چرا که می‌‏دید مجلس و مجلسیان در چنبره‌ی کلام آتشین حضرت زینب(س) قرار گرفته‌اند.
از آن پس، سیاست ظاهری یزید عوض شد او در ظاهر اظهار پشیمانی می‌‏کرد، و گناه را به گردن ابن زیاد می‌‏انداخت.[7]
یزید دستور داد تا با نرمش و اخلاق نیک با اهل بیت امام حسین(ع) و رفتار شود، و آنها را محترمانه به مدینه باز گردانند، و هودج‌‏های شترها را با پارچه‌‏های پر زرق و برق آراسته کنند، زینب(س) که از هوشیاری و قاطعیّت و تدبیر بالایی برخوردار بود، دریافت که یزید می‌‏خواهد با این گونه ظاهرسازی، خون شهیدان را لوث کند، بی‏درنگ با قاطعیت فرمود:
«هودج‌‏ها را سیاه پوش کنید تا مردم بدانند که ما در سوگ شهادت
فرزند زهر(س) به سر می‌‏بریم.
این سخن شور و هیجان شدیدی در مردم ایجاد کرد.[8]
 

پی‌نوشت‌ها:


[1] الطّراز المذهّب، ص 44، ریاحین الشّریعه، ج 3، ص 38.
[2]ـ الطّراز المذهّب، ص 44، ریاحین الشّریعه، ج 3، ص 38.
[3]ـ الخصائع الزّینبيّه، جزائری، ص 309.
[4]ـ ریاحین الشّریعه، ج ۳، ص ۶۴ .
[5]ـ الخصائص الزّینبیّه، ص 351.
[6]ـ لهوف سیّد بن طاووس، ص ۲۱۵ تا ۲۱۷، احتجاج طبرسی، ج ۲، ص ۳۴ و ۳۵.
[7]ـ الطّراز المذهّب، ص ۸۰ و 81 .
[8]ـ الطّراز المذهّب، ص ۸۰ .

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: