زینب(س) پیامبر عاشورا و الگوی صبر و مقاومت| ۲
زینب، الگوی پرستاری
زاد روز ولادت حضرت زینب(س) ـ پنجم جمادی الاولی ـ در جمهوری اسلامی ایران، روز پرستار نامیده شده است، چرا که او الگوی بزرگ پرستاری بود، از این رو نظر شما را در این راستا به مطالب زیر جلب میکنیم:
سخن را با این گفتار پیامبر(ص) آغاز میکنم که در ارزش پرستاری از بیمار فرمود:
«مَنْ قامَ عَلى مَرِيضٍ يَوْماً وَ لَيْلَۀًّ بَعَثَهُ اللهُ مَعَ اِبْرَاهيمَ خَليلَ الرَّحْمنِ، فَجازَ عَلَى الصَّراطِ كَالْبَرْقِ اللّامع؛[1] کسی که یک شبانه روز بر بالین بیمار باشد و از او پرستاری کند خداوند در قیامت او را با ابراهیم(ع) خلیل خدا، محشور گرداند و بر روی پُل صراط همانند برق درخشنده بگذرد.»
انسان کامل از دیدگاه اسلام، دارای ابعاد مختلف و صفات متضاد است؛ یعنی در عین آن که قاطع و پرصلابت است، پُر احساس و انعطافپذیر است، و در عین آن که صاعقهای شرربار، بر خرمن هستی ستمگران است، قلبش برای مستضعفان و بینوایان میتپد و در عین سربلندی، سرافرازی و عزت، در برابر مؤمنان متواضع و همنوا میشود. فروتن است، و در کنار آنها چونان یکی از آنان مینشیند، و همدم و همنوا میشود.
زینب(س) دختر برومند امیرمؤمنان(ع) این گونه بود، در عین آن که در روز یازدهم محرم سال ۶۱ هجری قمری در کنار پیکرهای پاره پاره شهیدان کربلا، عزیزان بهتر از جانش، با تمام وجود گریه میکرد و اشک میریخت، در کنار پیکر به خون تپیده برادرش حسين(ع) با صلابت وصفناپذیر گفت:
«الَلّهُمَّ تقبَّلْ مِنّا هذا قليلَ الْقُربانِ؛[2] خدایا این اندک قربانی را از ما بپذیر.»
این سخن در مقابل دشمن، بسیار پُرصلابت بود، ولی نسبت به خدا کمال فروتنی بود، از این رو که گرچه حسین(ع) بسیار بزرگ بود و قربانی شدن او در راه خدا کوچک بود، و اوج عرفان و معرفت زینب(س) اقتضا میکرد که در پیشگاه خداوند بزرگ این گونه با خشوع سخن بگوید.
خطبههای زینب(س) که در کوفه و شام و در مجلس ابن زیاد و در مجلس شاهانه طاغوت شام، یزید، نیز بیانگر قهرمانی و دلاوری زینب(س) در همه عرصهها و صحنهها است، او هم چون مادرش زهر(س) در عین حُجب و حیا، آتشفشانی بر تار و پود طاغوتیان بود.
بانویی که وقتی با جمعی اسیر و گرسنه وارد کوفه میشود، با این که او و همراهانش گرسنهاند میبیند بعضی از مردم کوفه به عنوان دل سوزی، نان و خرما برای اسیران آوردند، او که به احکام الهی متعبّد است آن غذاها را از دست و دهان بچههای اسیر میگیرد و به سوی کوفیان میافکند و فریاد میزند:
«اِنَّ الصَّدَقَۀَ عَلَيْنَا حَرامُ؛[3] همانا صدقه بر ما (بنیهاشم و سادات) حرام است.»
و با این بیان از تحقیری که حتّی از ناحیه دوست ناآگاه بر بازماندگان شهیدان روا میشد جلوگیری مینماید.
این امور نشاندهنده آن است که زینب(س) که بانویی سختکوش، قاطع، پایا و پویا و پرصلابت در همه ابعاد کمالات انسانی بود. نتیجه این که او با این که کانون جوشان عاطفه و محبت و تحمل بود، که هر پرستار باید بهرهای از این خصلت را دارا باشد، کانون خشم، صلابت و قاطعیت بود، که هر شخص مبارز و مجاهدی، باید با چنین کانونی رابطه تنگاتنگ برقرار سازد.
زینب(س) همانند پدرش و مادرش علی(ع) و زهرا(س) جامع صفات اضداد بود، این همان مطلب است که صدرالمتالهین میگوید:
«لَوْلاَ التَّضادُ ما صَحَّ دَوامُ الْفَيْضِ عَنِ الْمَبْدَءِ الْجَوادِ؛[4] اگر تضاد نمیبود، ادامه فیض از خدای بخشندهی فیض صورت نمیگرفت.»
و به گفته مولانا در کتاب مثنوی:
رنج گنج آمد که رحمتها در اوست| مغز تازه شد چو بخراشید پوست
ای برادر موضع تاریک و سرد| صبر کردن بر غم و سستی و درد
چشمه حیران و جام مستی است| كان بلندیها همه در پستی است
آن بهاران مضمر است اندر خزان| در بهار است آن خزان مگریز از آن
همره غم باش و با وحشت بساز| می طلب در مرگ خود عمر دراز
بنابراین، انسانهای دلیر، شجاع، قهرمان میدانهای جنگ و ستیز، میتوانند پرستار نیز باشند، و دارای کانونی از محبّت و عاطفه که راز و رمز پرستاری نیک است، گردند.
پرستاری و پاسداری زینب(س)
زینب(س) در طول زندگی درخشان ۶۵ سال خود در موارد گوناگون به کار مقدس پرستاری پرداخت، گاه پرستار مادر، گاه پدرش على(ع) و برادرش امام حسن(ع) بود، و از فرزندان کوچک امام حسن(ع) پرستاری میکرد، پرستاری زینب(س) که تنها در جنبههای مادی زندگی خلاصه نمیشد، بلکه او به عنوان یک مربی با تجربه و معلم آگاه به تربیت و پرورش روح و روان کودکان بیسرپرست میپرداخت و به راستی در این راستا نمونهی بیبدیل بود، چرا که عهدهدار کاری شد که همان کار اصلی پیامبران و اولیای خدا است، و هدف از کتابهای آسمانی و قرآن است که همان انسانسازی، و تربیت انسانهای توانا و فرزانه باشد، زینب(س) در عین آن که پاسدار رهبر و حجّت خدا، و آرمانهای او بود، پرستار نونهالانی بود که امید آینده اسلام بودند، و با نگهداری و نگهبانی از آنها، هم به رشد و ارشاد آنها میپرداخت و هم روحیه آنها را تقویّت میکرد، و هم تا آخرین توان خود، آنها را از گزند دشمن و حوادث تلخ حفظ و مراقبت مینمود، در این جا به عنوان نمونه نظر شما را به چند فراز از پاسداری و پرستاری زینب(س) در ماجرای کربلا و اسارت، جلب میکنیم:
۱ـ زینب(س) که پس از شهادت امام حسین(ع) و قبل از آن، از امام سجّاد(ع) که در آن روزها بیمار بود، پرستاری میکرد، پاسداری و پرستاری زینب(س) به حدی رسید که به دستور دشمن همه خیمههای خاندان رسالت را به آتش کشیدند. و اهل خیام به بیابانها فرار کردند، ولی زینب(س) در خیمه امام سجاد(ع) ماند، با تلاشهای خستگیناپذیر خود آتش آن خیمه را خاموش کرد، و از حجت خدا نگهبانی نمود، یکی از سربازان دشمن سراسیمه نزد زینب(س) آمد و با احساسات گفت: «چرا فرار نمیکنی؟ مگر شعلههای آتش را نمیبینی؟» زينب به او فرمود: «ما در میان این خیمه شخص بیماری داریم که بستری است و توان نشست و برخاستن ندارد، چگونه او را تنها بگذارم با این که آتش از هر سو شعله می کشد.»[5]
۲ـ زینب(س) هنگام اسارت و در کوفه بیشترین همّتش در دو کار خلاصه میشد، نخست این که از بازماندگان شهیدان پرستاری کند، دوم این که پیام شهیدان را با بهترین بیان به گوش مردم برساند. از اینرو، هنگامی که سر بریده برادرش حسین(ع) را دید، درد دل خود را آشکار نمود، و در ضمن اشعاری، چند بار از یتیمان و سرپرستی آنها سخن به میان آورد: یکی از آن اشعار چنین گفت:
«یا اَخِی لَوْ تَری عَلِيّاً لَدَى الاَسْر/ مَـعَ الْيُتْـمِ لا يُـطيـقُ جَـوابَـاً؛
ای برادر! کاش على (امام سجّاد) را همراه کودکان یتیم هنگام اسارت میدیدی که توان سخن گفتن نداشت.»
و در شعر دیگر میگوید:
«ما اَذَلَّ الْيَتيمُ حِينُ يُنادِي/ بِـاَبِيهِ وَ لا يَـراهُ مُـجِيـبـاً؛[6]
چقدر پریشان و افسرده است یتیمی که پدرش را بخواند، و جوابی از پدر نشنود.»
در این فرازها میبینیم زینب(س) همواره در فکر سرپرستی و پرستاری کودکان است، مبادا به آنها آسیب برسد.
۳ـ ابن زیاد در کوفه دستور داد تا زینب(س) و همراهانش را در کنار مسجد کوفه در محلی که هم چون زندان بود، بازداشت کنند، زینب(س) دید آن بازداشتگاه به گونهای است که رفت و آمد مردم در آن جا آزاد است، و در این میان بازماندگان شهدا مورد شماتت، اهانت و تحقیر قرار میگیرند، و همین ضربه سختی بر روح و روان آنها وارد میسازد، بسیار نگران شد، چرا که او تنها پرستار جنبههای مادی آنها نبود، بلکه میکوشید روح سرافراز آنها نیز آسیب نبیند، به پیش آمد و با صراحت چنین اعلام کرد:
«لاَ يَدْخُلَنَّ عَرَبِيَّةً اِلاَّ اَمَّ وَلَدٍ أَوْ مَمْلُوکَۀٍ، فَاِنَّهُنَّ سُبَیْنَ کَما سُبَيْنا؛[7] هیچ زن از نژاد عرب حقّ ملاقات با ما را ندارد، جز کنیزان که آنها نیز مانند ما اسیری دیدهاند.»
آری زینب(س) که با آن درایت و بلندنظری نگذاشت به شخصیّت آنان که زیر پوشش پرستاریاش بودند، ضربهای وارد آید، که این کار از نظر روانشناسی، از اهمیّت به سزایی در حفظ روحیه زیردستان برخوردار است.
۴ـ یکی از برنامههای مهمّ پرستاری، روحيّه دادن به بیماران و شکست خوردگان است، حضرت زینب(س) به این امر مهمّ بسیار توجّه عمیق داشت، در مجلس ابن زیاد در کوفه، ابن زیاد با گستاخی و بیادبی در حضور بازماندگان شهیدان به زینب(س) گفت: «حمد و سپاس خداوندی را که شما را رسوا کرد و دروغ شما را آشکار نمود».
اگر این سخن گستاخانه بیجواب میماند، به روحیّه بازماندگان شهیدان آسیب میرسید و اثر منفی میگذاشت، ولی زینب(س) که با كمال قاطعیّت در پاسخ او فرمود:
«اِنَّما يُفْتَضَحُ الْفاسِقُ وُ يَکْذِبُ الْفاجِرُ وَهُوَ غَيْرُنا؛ فقط شخص فاسق رسوا میشود، و بدکار دروغ میگوید و او دیگری است، نه ما.»
ابن زیاد گفت: «دیدی خدا با برادرت و خاندانت چه کرد؟ زینب(س) در پاسخ فرمود:
«ما رَأَيْتُ اِلّا جَمِيلاً ...؛[8] جز خوبی و زیبایی چیزی ندیدم. آنها افرادی بودند که خداوند مقام شهادت را سرنوشتشان ساخت، از این رو داوطلبانه به سوی خوابگاههای خود شتافتند، به زودی خداوند بین آنان و تو را جمع کند تا تو را به محاکمه بکشانند، اکنون بنگر در آن محاکمه چه کسی پیروز، و چه کسی مغلوب و درمانده است؟
این پاسخهای زینب(س) هم دفاع و پاسداری از حریم اهداف شهیدان بود، و هم از آسیبرسانی معنوی دشمن به بازماندگان شهیدان جلوگیری میکرد، و هم روحیه اسیران را بالا میبرد. به این ترتیب زینب(س) که در ظاهر و باطن از یتیمان و شکست خوردگان ظاهری، پرستاری میکرد، و به راستی که بار سنگین مسؤولیت پرستاری را به طور شایسته به پایان میرسانید، و وجود آنان را وسیله خوبی برای افشاگری و رسواسازی دشمن قرار داد.
۵. در مجلس شاهانه يزيد نیز که در پایتخت او دمشق برقرار بود، زینب(س) به نحو احسن سرپرستی و پرستاری خود را به پایان رسانید، گرچه ایراد خطبه غرّای آن حضرت علل مختلف داشت، ولی مهمترین انگیزهی آن که جرقّه آن را زد و موجب جوش و خروش زینب(س) گردید، این بود که مردی گستاخ در حالی که اشاره به فاطمه(س) دختر امام حسین(ع) میکرد، به یزید گفت: «این دختر را به عنوان کنیز به من ببخش.» فاطمه از این سخن لرزید و دامن زینب(س) را گرفت. زینب(س) در این جا با شدیدترین برخورد، بر مرد شامی فریاد کشید و فرمود:
«سوگند به خدا دروغ گفتی و خود را پست کردی، نه تو چنین حقّی داری و نه یزید.»
یزید به زینب(س) تندی کرد و گفت: تو دروغ میگویی، این کار در دست من است، اگر بخواهم میتوانم آن را انجام دهم. این گفتوگو با شدّت ادامه یافت و به خطبه حضرت زینب(س) منجر شد.[9]
خطبهای که آن چنان کوبندهی یزید و یزیدیان بود و آن چنان نورانی بود که سراسر مجلس را در قبضه حضرت زینب(س) قرار داد. و به گونهای مجلس شاهانه يزيد را دگرگون کرد که یزید نتوانست از سخن زینب(س) جلوگیری کند. یزید و همهی حاضران فهمیدند که چنین اقتدار و قهّاریت از مردم عادی ساخته نیست، بلکه از ویژگیهای اولیای الهی خواهد بود.
فرازی از گفتار زینب(س)، در اعتراض به هتک حرمت به ساحت مقدس اسیران آل محمّد این چنین بود، خطاب به یزید فرمود:
«اَمِنَ الْعدْلِ يَا بْنَ الطَّلقاءِ تَخْدِيرُکَ حَرائرُكَ وَاِمائَكَ وَ سَوْقُلکَ بَناتِ رَسُولِ اللهِ سُباياً قَدْ هَتَكْتَ سُتُورَهنَّ وَاَبْدَیْتَ وَجُوهَهُنَّ ...؛[10] «ای پسر کسانی که جدّمان آنها را (در فتح مکّه اسیر کرد و سپس) آزاد نمود، آیا عدالت است که تو زنان و کنیزان خود را پشت پرده بنشانی، و دختران رسول خدا را به این سو و آن سو بکشانی، پرده آنان را بدری، و روی آنان را بگشایی، تا دشمنان آنان را از شهری به شهری ببرند، و بومی و غریب چشم به آنها دوزند، نزدیک و دور، شریف و پست، چهره آنان را بنگرند؟»
آری زینب(س) همان گونه که در آخرین وداع با امام حسین(ع) در روز عاشورا به امام قول داده بود و عرض کرده بود:
«یَابْنَ اُمِّي طِبْ نَفْساً وَ قَرِّ عَیْناً فَاِنَّكَ تَجِدُني كَما تُحِبُّ وُتَرْضى؛[11] ای پسر مادرم! خاطرت آرام و چشمت روشن باد، مرا آن گونه یابی که دوست داری و خشنود هستی.»
با پاسداری و پرستاری شجاعانه و ایثارگرانه خود، به قول خود با بهترین روش عمل کرد.
پینوشتها:
[1]ـ بحار، ج ۸، ص ۲۲۵.
[2]ـ کبريت الأحمر بیرجندى، ص ۱۱۸، ۱۱۹.
[3]ـ بحار، ج ۴۵، ص ۱۳۴.
[4]ـ ملاصدرا، اسفار، ج ۳، ص ۱۱۷.
[5]ـ معالی السبطین، ج ۲، ص ۸8 ، رياحين الشريعة، ج ۳، ص ۱۰۶.
[6]ـ بحار، ج ۴۵، ص ۱۱۵.
[7]ـ الخصائص الزّينبيّه، جزائری، ص ۲۸۸.
[8]ـ اعلام الوری طبرسی، ص ۲۴۷.
[9]ـ اعلام الوری طبرسی، ص ۲۴9.
[10]ـ علامه مجلسی، بحار، ج ۴۵، ص ۱۳۳.
[11]ـ محدّث حائری، معالی السبطین، ج ۲، ص ۲۶.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی