کد مطلب: ۲۳۲۶
تعداد بازدید: ۹۰۵
تاریخ انتشار : ۲۲ مهر ۱۳۹۷ - ۰۰:۵۶
قصه‌های قرآن| ۲۹
خداوند در قرآن (آیه 130 سوره بقره) به همه جهانیان اعلام كرد كه هیچ‌ کسى جز افراد سفیه و نادان از آیین پاك ابراهیم، روی‌گردان نمی‌شود، ما ابراهیم را در این جهان و جهان آخرت از مردان صالح و برجسته قرار دادیم.
هدف از بناى كعبه
این مرحله مقدماتى و ظاهر ساختمان كعبه بود، ولى آنچه مهم است، هدف از بناى این ساختمان است كه تمام این زحمت‌ها و رنج‌ها به خاطر آن هدف می‌باشد، هدف از بنا كردن كعبه این بود كه وسیله‌ای براى نجات انسان‌ها از بت‌پرستی و خرافه گویى، و كشاندن آن‌ها به ‌سوی توحید و خداپرستى باشد، هدف این بود كه آنجا پایگاه توحید گردد، و مردم در كلاس این پایگاه، تعلیم و تربیت گردند و در همه ابعاد زندگى به‌ سوی خداى بزرگ رو آورند، چنان‌ که این هدف از دعاهاى ابراهیم كه در بالا ذكر شد، مشخص شده است، به خصوص دعاى پنجم، كه خداوند پیامبرى (اشاره به پیامبر اسلام n) بفرستد، و او در این پایگاه توحید، مردم را به‌ سوی خدا بخواند.

از سوى دیگر خداوند به ابراهیم و اسماعیل فرمان داد كه مناسك حج را به‌ جا آورند، جبرئیل از طرف خداوند بر ابراهیم نازل شد و مناسك حج از طواف و سعى و وقوف در عرفات و مشعر و آداب مِنى و... را به آن دو بزرگوار آموخت، آن‌ها نیز مناسك حج را به ترتیب فوق انجام دادند و با انجام مناسك حج، و توجه به محتواى بزرگ حج، شاهد منافع مادى و معنوى خود گردند.[1]
به نقل از مفسر معروف، ابن عباس، ابراهیم بر بالاى كوه ابوقبیس رفت، انگشتان دستش را به گوشش گذاشت و فریاد زد: اى مردم دنیا دعوت پروردگار خود را در مورد زیارت خانه‌ خدا اجابت كنید. خداوند صداى او را به همه مردم تا پایان دنیا رساند، آنان که از تبار ابراهیم هستند از درون وجدان و فطرتشان به این صدا لبیك گفتند و آمادگى خود را براى انجام این هدف بزرگ، و دیدن دوره سازنده دانشگاه حج اعلام نمودند.[2]

خداوند در قرآن (آیه 130 سوره بقره) به همه جهانیان اعلام كرد كه هیچ‌ کسى جز افراد سفیه و نادان از آیین پاك ابراهیم، روی‌گردان نمی‌شود، ما ابراهیم را در این جهان و جهان آخرت از مردان صالح و برجسته قرار دادیم.
بر همین اساس، مراسم حج كه در اسلام از مهم‌ترین مراسم جهانى مذهبى است همواره یادآور خاطره ابراهیم است، و حماسه بندگى ابراهیم در تمام مراسم حج آمیخته است، و اصولاً انجام مراسم حج بدون یاد ابراهیم، مفهومى ندارد، و این به خاطر آن است كه نام و راه حماسه این مرد خدا همیشه زنده بماند و آنان که می‌خواهند راه عزت و عظمت انسانى را بپیمایند، در این راه گام بردارند.

حج در حقیقت حركت خلق پا به ‌پای ابراهیم در خط خدا است، عبادت و سیاست فردى و اجتماعى در آن به‌ هم ‌آمیخته است كه اگر به ‌راستی محتواى واقعى آن بر اساس صحیح دنبال شود، بزرگ‌ترین و عمیق‌ترین حماسه خداپرستى بر پا خواهد شد، امید آن ‌که روندگان به‌ سوی حج، هدف و محتواى حج را مورد توجه قرار داده و در این كلاس بزرگ اسلامى، به نداى ابراهیم معلم بزرگ بشریت لبیك گویند. و در نتیجه همچون ابراهیم در صحنه حضور و ظهور داشته باشند. و بدانند كه حج ابراهیم بر اساس برائت و بیزارى از مشركان، و تقویت بنیه‌های معنوى و اقتصادى مسلمانان است.
 
بزرگ‌ترین ایثار ابراهیم و اسماعیل(ع) در راه خدا
ابراهیم فراز و نشیب‌های سختى را پشت سر گذاشت، و در همه ‌جا و همه‌ وقت، تسلیم فرمان خدا بود و در راه او حركت می‌کرد، همه رنج‌ها را در راه خدا تحمل كرد و در تمام آزمایش‌های الهى قبول شد، و شایستگى خود را به اثبات رساند.
ابراهیم در زندگى، اسماعیل را خیلى دوست داشت، چرا که اسماعیل ثمره عمرش و پاداش یك قرن رنج و سختی‌هایش بود، به‌ علاوه سال‌ها از او جدا بود و در فراق او می‌سوخت، وانگهى زندگى اسماعیل در ظاهر و باطن در تمامى هدف‌ها و راه‌های خداجویى، با زندگى ابراهیم درآمیخته بود.

خداوند خواست ابراهیم را در مورد اسماعیل نیز امتحان كند، امتحانى كه بزرگ‌ترین و نیرومندترین انسان‌ها را از پاى درمی‌آورد، و آن این بود كه ابراهیم با دست خود كارد بر حلقوم اسماعیل بگذارد و او را در راه خدا قربانى كند گرچه اجراى این فرمان، بسیار سخت است اما براى ابراهیم كه قهرمان تسلیم در برابر فرمان خداست آسان است به قول شاعر:
از تو اى دوست نگسلم پیوند/ گر به تیغم برند بند از بند
 پند آنان دهند خلق ای ‌کاش/ كه ز عشق تو می‌دهندم بند
 
اصل ماجرا چنین بود:
روزى اسماعیل كه جوانى نیرومند و زیبا بود از شكار برگشت، چشم ابراهیم به قد و جمال همچون سرو اسماعیل افتاد، مهر پدرى، آن ‌هم نسبت به چنین فرزندى، به هیجان آمد و محبت اسماعیل در زوایاى دل ابراهیم جاى گرفت خداوند خواست ابراهیم را در مورد همین محبت سرشار امتحان كند.
شب شد، همان شب ابراهیم در خواب دید كه خداوند فرمان می‌دهد كه باید اسماعیل را قربانى كنى.
ابراهیم در فكر فرو رفت كه آیا خواب، خواب رحمانى است؟ شب بعد هم عین این خواب را دید، این خواب را در شب سوم نیز دید، یقین كرد كه خواب رحمانى است. و وسوسه‌ای در كار نیست.[3]

ابراهیم در یك دو راهی بسیار پرخطر قرار گرفت، اكنون وقت انتخاب است، كدام را انتخاب كند، خدا را یا نفس را، او كه همیشه خدا را بر وجود خود حاكم كرده در اینجا نیز - هرچند بسیار سخت بود - به‌ سوی خدا رفت، گرچه ابلیس، سر راه او بی‌امان وسوسه می‌کرد. مثلاً به او می‌گفت این خواب شیطانى است و یا از عقل دور است، كه انسان جوانش را بكشد و...
ابراهیم كه بت‌شکن تاریخ بود، اكنون ابلیس شكن شد، جهاد اكبر كرد، و با تصمیمى قاطع آماده قربان كردن اسماعیل شد، چراکه كنگره عظیم حج قربانى می‌خواست، ایثار و فداكارى می‌خواست، نفس‌کشى و ابلیس كشى می‌خواست تا مفهوم واقعى و عینى یابد، و امضا شود و مورد قبول واقع گردد.

ابراهیم نخست این موضوع را با مادر اسماعیل هاجر در میان گذاشت[4] به او گفت: لباس پاكیزه به فرزندم اسماعیل بپوشان، موى سرش را شانه كن، می‌خواهم او را به‌ سوی دوست ببرم و هاجر اطاعت كرد.
وقتى حركت، ابراهیم به هاجر گفت: كارد و طنابى به من بده، هاجر گفت: تو به زیارت دوست می‌روی، كارد و طناب براى چه می‌خواهی؟
ابراهیم گفت: شاید گوسفندى قربانى بیاورند، به كارد و طناب احتیاج پیدا كنم.
هاجر كارد و طناب آورد، و ابراهیم با اسماعیل به‌ سوی قربانگاه حركت كردند.
مقاومت ابراهیم، اسماعیل و هاجر در برابر وسوسه‌های شیطان
شیطان به ‌صورت پیرمردى نزد هاجر آمد و به حالت دلسوزى و نصیحت گفت: آیا می‌دانی ابراهیم، اسماعیل را به كجا می‌برد.
گفت: به زیارت دوست.
شیطان گفت: ابراهیم او را می‌برد تا به قتل رساند.
هاجر گفت: كدام پدر، پسر را كشته است مخصوصاً پدرى چون ابراهیم و پسرى مانند اسماعیل.
شیطان گفت: ابراهیم می‌گوید: خدا فرموده است.
هاجر گفت: هزار جان من و اسماعیل فداى راه خدا باد، كاش هزار فرزند می‌داشتم، و همه را در راه خدا قربان می‌کردم (نقل شده: هاجر چند سنگ از زمین برداشت و به ‌سوی شیطان انداخت و او را از خود دور كرد).
وقتی‌که شیطان از هاجر مأیوس شد، به‌ صورت پیرمردى نزد ابراهیم رفت و گفت: اى ابراهیم! فرزند خود را به قتل نرسان ‌که این خواب شیطانى است، ابراهیم با کمال قاطعیت به او رو كرد و گفت: اى ملعون، شیطان تو هستى.
پیرمرد پرسید: اى ابراهیم! آیا دل تو روا می‌دارد كه فرزند محبوبت را قربان كنى؟
ابراهیم گفت: سوگند به خدا اگر به ‌اندازه افراد شرق و غرب فرزند داشتم و خداى من فرمان می‌داد كه آن‌ها را در راهش قربان كنم، تسلیم فرمان او بودم. (نقل شده ابراهیم با پرتاب كردن چند سنگ به‌ طرف شیطان، او را از خود دور ساخت.)
شیطان از ابراهیم(ع) ناامید شد و به همان صورت سراغ اسماعیل رفت، و گفت: اى اسماعیل! پدرت تو را می‌برد تا به قتل برساند، اسماعیل گفت: براى چه؟ شیطان گفت: می‌گوید: فرمان خدا است، اسماعیل گفت: اگر فرمان خدا است، در برابر فرمان خدا باید تسلیم بود، چند سنگ برداشت و با سنگ به شیطان حمله كرد و او را از خود دور نمود.[5]
 
پی‌نوشت‌ها:

[1] وَ اَذِّن فِى النَّاسِ بالحَجِّ یأتُوكَ...لِیشهَدُوا مَنافِع لَهُم (سوره حج، آیات 28 - 29).

[2] مجمع البیان، ج 7، ص 80.

[3] توضیح این كه: ابراهیم مى‌خواست قلبش مالامال از اطمینان شود، و احتیاط مى‌كرد كه مبادا وسوسه‌اى در كار باشد، با توجه به این كه پاى كشتن و قربانى كردن در میان بود.

[4] گر چه قبلا گفتیم هاجر از دنیا رفت، ولى قول دیگر این است كه هاجر در این وقت، زنده بود، و این مطلب بر همین اساس است - ضمنا بعضى معتقدند كه ذبیح، اسحاق بوده نه اسماعیل، بنابراین قول، ساره زنده بوده و در جریان ذبح بوده است، ولى اكثر علماى اسلام معتقدند كه ذبیح، همان اسماعیل بوده است و این موضوع از امام صادق عليه‌السلام سؤال شد، فرمود: اسماعیل بود (نور الثقلین، ج 4، ص 424) و سخن معروف پیامبر(ص) اَنَا ابنُ الذَّبیحَینِ (من پسر دو قربانى هستم) با توجه به این كه تردیدى نیست آن حضرت از نوادگان اسماعیل است. نیز این مطلب را تایید می‌کند، (منظور از قربانى دوم، عبدالله پدر پیامبر(ص) است) اما در تورات، اسحاق به عنوان ذبیح معرفى شده، گویى مطلب تورات وارد روایات اسلامى شده است.

[5] هم اكنون در مراسم حج در مِنى، سه ستون (به نام‌هاى جمره اُولى، و وُسطى، و اُخرى) به یاد این خاطره سنگ باران می‌شوند.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

محمّد محمّدی اشتهاردی

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: