سؤال:
گاهی میپرسند، در سوگواری حضرت خامس آل عبا، امام حسین(ع) و سایر امامان(ع) و شهدای راه حق، سینهزنی و زنجیرزنی و لباس سیاه پوشیدن و در و دیوار را سیاهپوش کردن و پرچم برداشتن و ... چه نتیجهای دارد؟ و از روی چه منطق است؟ آیا سزاوار نیست که به جای این آلایشها، پیروی از ائمه اطهار(ع)را ملاک قرار دهیم و به همان راه برویم که آنها رفتند؟
این سؤال را به خصوص در ماه محرم، زیاد میپرسند، به ویژه بعضی آلایشها را که در برخی محیطها میبینند و به اصطلاح با روشنفکریای که دارند تطبيق نمیکند، مطلب را از عنوان سؤال بالابرده و با صراحت اعتراض میکنند و گاهی هم از این بالاتر؛ یاوهسرایی مینمایند.
پاسخ:
1- به طور معمول، در هر محیطی این موضوع رسم است وقتی که یکی از بستگان و عزیزان کسی از دنیا میرود، کسان او به عنوان صاحبعزا، لباس سیاه میپوشند و به این وسیله اظهار حزن میکنند و نیز در بعضی مواقع که مصیبت بسیار شدید است مصیبتزده بیاختیار دستش را به پیشانی و یا سینهاش میکوبد، روی این زمینه، سینهزنی و سیاهپوشی در سوگواری امام حسین(ع) از همین رسم اخذ شده، با این فرق که چون این عزا بسیار بزرگ است، این موضوع به صورت کاملتر در هر سالی تکرار میشود.
۲- برای بزرگداشت واقعه جانسوز عاشورا و تجدید این خاطره پرشور و تکاندهنده هرسال، این امور انجام میشود تا ماجرای مبارزه حق با باطل همواره در خاطرهها تجدید شود و انسانها در هر عصر با دقت در این خاطره پرشور درسها بیاموزند و از این مکتب درخشان، رادمردانی با اراده و غیور تربیت گردند.
این مطلب را فراموش نمیکنم در محیطی رسم بود که روز عاشورا، صندوقی بزرگ به شکل عماری (تابوت) که در آنجا به آن «نخل» میگفتند، برمیداشتند شخصی بهعنوان اعتراض گفت این دیگر چیست؟ بهتر این است که فصل زمستان هم هست، چوبهای این عماری را سوزانده و از گرمای آن استفاده کنیم، پیرمرد باتجربه روشن ضمیری در پاسخ او گفت: ما به وسیله برداشتن این عماری «نخل» میخواهیم به پیشگاه حضرت امام حسين(ع) عرض کنیم که مردم بیوفای کوفه، پس از شهادت تو، بدن تو را دفن نکردند ولی اگر میبودیم با تجلیل و احترام فراوان، جنازه تو را در میان عماری گذاشته و برمیداشتیم و به قبرستان برده، دفن میکردیم آیا ما در عالم خود؛ بدکاری میکنیم؟!
معترض گفت: عمو! آیا واقعاً اگر شما میبودید با آن شرایط جنازه را با احترام برمیداشتید؟
پیرمرد گفت: فعلاً که در این زمان هستیم، شاید با این نیت نیکی که داریم، اجری به ما برسد، مگر نه این است که «إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّيَّات»؛ نتایج اعمال بستگی به نیت دارد.
معترض گفت: این نیت چه نتیجهای دارد، آیا موجب ترک ربا، غیبت و تهمت و ... میشود؟!
پیرمرد گفت: همین نیت و همین اعمال (که نامشروع نیستند) ممکن است خاطره جانگداز عاشورا را در ذهنهای ما تجدید کند و همین تجدید خاطره چون تلقینی باشد که ما را به حسين(ع) نزدیک کرده و در نتیجه ما را اگر حسینی بار نیاورد، لااقل تا حدودی مثلاً اگر صد فرسخ از حسین(ع) و مرام و مکتب او دوریم، نود فرسخ کند.
آیا در صورتی که سینهزنی و زنجیرزنی و سیاهپوشی و... که مشروع باشند و تا این اندازه مؤثر باشند، بهتر از نبودنش نیست؟!
معترض گفت: چرا تا این اندازهها مؤثر است، خیلی معذرت میخواهم، حرفم را پس گرفتم، میبخشید، ولی در صورتی که مبادا این امور باعث غرور گردد و به صورت هدف و گناه بخشی مسیحیان درآید و گناه انجام دهیم و بگوییم همه غرق گناهیم و یک حسین داریم.
پیرمرد گفت: البته این نکته را قبول دارم که نباید این سر و صداها موجب غرور و تخدیر شود.
نگارنده گوید: همانگونه که در روایات وارد شده، خداوند محبت امام حسین(ع) را در دلهای محبانش قرار داده است، عشق حسینی شوری عمیق در وجود مردم، از بزرگ و کوچک پدید میآورد به طوری که وقتی دهه محرم میشود این شور، به هیجان میآید و در پرتو این شور و هیجان؛ مجالسی به نام نامی حسین(ع) تشکیل میشود و مردم با علاقه تمام در آن مجالس شرکت میکنند، اگر این شور نمیبود مجلس، سرد و بیروح بود، مرام و منطق حسين(ع) در پرتو چنین مجالس به مردم ابلاغ میشود.[1]
درست است که گفتهاند: باید احساسات پا به پای عقل حرکت کند و بر عقل غالب نگردد، ولی اگر این احساسات به صورت عشق مقدس درآید و این عشق آبروی عقل باشد در پرتو آن میتوان عقل را از قید زنجیرهای مادی آزاد ساخت.
همه شنیدهاند وقتی که عاشورا، حضرت عباس(ع) خود را به آب فرات رسانید، با اینکه تشنه بود و از نظر عقل میبایست رفع تشنگی کند تا بهتر بتواند مجاهده کرده و از حریم برادرش دفاع کند، ولی به یاد لب تشنه برادر افتاد، عشق و احساسات پاکش به جوش و خروش آمد، از آب نیاشامید.
مقام عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است کسی این آستان بوسد که جان در آستین دارد
پس هم باید عقل باشد و هم احساسات، زنجیرزنی و سینهزنی و حسین حسین گفتن، ابراز احساسات است، در پرتو این احساسات، مردم با مرام حسین(ع) آشنا میشوند و حجت بر مردم تمام میشود، این است معنای سخن پیامبر(ص):
إنَّ الحُسَینَ مِصباحُ الهُدی وسَفینَةُ النَّجاةِ؛
حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است.[2]
تجدید خاطره زندگی پرشور او و به نظر آوردن فاجعه جانسوز کربلای او، چراغی تابان برای هدایت است؛ هرکس از روشنی این چراغ استفاده کند به راههای گمراهی تباهی نیفتد، بلکه به کشتی سوار میشود تا غرق نگردد، علاوه بر این خود این احساسات شعاری بر ضد ظلم و حمایت از حق است.
البته در صورتی که این امور به عنوان هدف نباشد تا به حال تخدير درآید بلکه باید مقدمه و وسیله راهیابی باشد.
ما در اسلام نمونههای بسیاری از این قبیل داریم، مثلاً در موسم حج، هروله و دویدن مخصوصی هفت بار بین صفا و مروه، یا رمی جمره و چندین سنگ به ستونهای مخصوصی زدن و یا قربانی کردن با اینکه میبینیم بر اثر نبودن وسایل، گوشتها از بین میروند و این عمل به صورت اسراف درمیآید در ظاهر، به نظر آنان که عقلشان در چشمشان است چه سودی دارد؟ ولی اینها ابراز احساساتی است تا خاطره زندگی بانوی پرهیزکار؛ مادر اسماعيل(ع) حضرت هاجر(س) تجدید شود که چگونه برای پیدا کردن آب برای فرزندش بين صفا و مروه رفت و پس از هفت بار، مأیوسانه به سوی فرزندش آمد و دید خدا به او عنایت کرده و در زیر پاهای اسماعیل آب بیرون آمده است، هرگاه کسی دل به خدا ببندد، چنین نتیجه میگیرد تا خاطره اسماعیل و ابراهیم تجدید گردد که چگونه با سنگهایی، شیطان را که برای فریب دادن آنها خود را به آنان نزدیک کرده بود. راندند تا فرمان خدا را انجام دهند و ما هم شیطان را چنین دور کنیم تا خاطره گذشت و همت و خلوص ابراهیم خلیل(ع) تجدید گردد که چگونه راضی شد تا عزیزترین فرد خود، جوان ارجمندش را در راه خداوند قربان کند، ما همچنین درس فداکاری و تسلیم در برابر حق را بیاموزیم.
اینک نیز در میان ملل مختلف رسم است که برای بزرگداشت و تجدید خاطره بزرگمردی که صدها سال است از دنیا رفته، تشکیلاتی شبیه تشکیلات عصر او در معرض نمایش درمیآورد تا نموداری از زندگی او را مجسم کنند و این مجسم کردن درسی برای تماشاگران باشد.
اصولاً گاهی برای پیشبرد اسلام از احساسات استفاده میشود، این رجزها و شعارها که مسلمین و شهدای راه حق در برابر دشمن میخواندند، جز برای این است که احساسات دشمن را ضعیف کرده و احساسات خود را قوی نمایند؟!
این احساسات به قدری مورد توجه است که گاهی از سرسختترین دشمن اسلام به نفع اسلام، از این راه استفاده میشد، چنانکه وقتی قریشیان تصمیم جدی گرفتند تا پیامبر (ص) را به قتل رسانند، ابوطالب پدر باوفای علی(ع) احساسات خانوادگی ابولهب (دشمن پیامبر) را به جوش آورد و به على(ع) فرمود: برو به عمویت ابولهب بگو! «کسی که چون تو عمویی داشته باشد، خوار نخواهد شد». على(ع) نزد ابولهب رفت و همین جمله را گفت: «اگر از تصمیم خود دست برندارید؛ مسلمان خواهم شد.» و به این وسیله قریشیان را از تصمیم خود منصرف ساخت.[3]
احساسات بود که عموی رسول خدا(ص) حمزه را به اسلام گرایش داد، آن موقع که از شکار برمیگشت دید گروهی دور پسر برادرش محمد(ص) را گرفتهاند اطلاع یافت که ابوجهل با یاوهسرایی و مسخره کردن از محمد(ص) بدگویی میکند. حمزه آمد و با کمانش سر ابوجهل را شکست و فریاد زد شهادت میدهم که خدایی جز خدای یکتا و بیهمتا نیست و اینکه محمد(ص) رسول خدا است، پس از این واقعه و پس از جوش و خروش افتادن احساساتش، نزد رسول خدا(ص) آمد، آیات قرآن و بیانات شافی و وافی و کافی رسول خدا عقل او را نیز قانع کرد که اسلام حق است، مسلمان واقعی شد و در راه اسلام در جنگ اُحد شهد شهادت نوشید و از پیامبر لقب «سیدالشهدا» گرفت، او در پرتو احساسات به حقیقت راهنمایی شد[4] چقدر انسانهایی که در پرتو ابراز احساساتی که با سینهزنیها و سوگواریها و حسین گفتنها به سوی حسین(ع) آمدند و واقعاً حسینی شدند.
توجه به این نکته نیز بحث ما را تکمیل میکند که حضرت زینب(س) که در ماجرای کربلا، از برانگیختن عواطف و احساسات مردم، استفاده فراوان کرد، هنگام خروج از شام، به دستور یزید، هودجها را با پارچههای پر زرق و برق، آراسته بودند، آن حضرت اعتراض کرد و فرمود: «ما عزادار هستیم، همه را سیاهپوش کنید.» دشمنان ناگزیر شدند و همه را سیاهپوش کردند و همین سیاهپوش شدن و سیاهپوش کردن تکایا و مجالس، هنگام عزاداری، برای شیعیان، شعار گردید.[5]
پینوشتها: [1] . اسلام هیچ گاه با عواطف و احساسات انسان از در ستیز و مبارزه درنیامده و انگیزه های طبیعی انسان را نادیده نگرفته، بلکه آنان را در مسیر هدایت قرار داده است، در بسیاری از موارد، عواطف موجب جنبش بر ضد ظلم خواهد شد.
[2] . بحار، ج ۳۶، ص ۲۰۵.
[3] . روضة الکافی، ص ۲۷۶، بحار، ج ۲۲، ص ۲۶۵ و ۲۶۶.
[4] . مجالس المؤمنین، ج ۱، ص ۱۷۷.
[5] . الخصائص الزينبيه، ص ۲۹۶.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمّد محمّدی اشتهاردی