نام حضرت ایّوب(ع) چهار بار به عنوان یکی از پیامبران و بندگان صالح خدا ذكر شده است.[1]
گر چه طبق بعضى از روایات، ایّوب از نوادگان یکی از مؤمنان به حضرت ابراهیم(ع) بود[2] ولى از آیه 84 انعام استفاده میشود كه او از نوادههای حضرت ابراهیم(ع) یا حضرت نوح(ع) میباشد.
علامه طبرسى در مجمعالبیان، سلسله نسب حضرت ایّوب(ع) را چنین ذكر نموده: ایّوب بن اموص بن رازج بن روم بن عیصا بن اسحاق بن ابراهیم(ع).[3]
بنابراین ایّوب با پنج واسطه به حضرت ابراهیم(ع) میرسد[4] و از سوى دیگر مادر ایّوب(ع)، از نوادههای حضرت لوط(ع) بود.[5]
حضرت ایّوب(ع) در سرزمین جابیه، یكى از نقاط معروف شام چشم به جهان گشود، و پس از بلوغ، از طرف خداوند به پیامبرى مبعوث گردید تا مردم آن سرزمین را از بتپرستی و فساد به سوی خداپرستى و عدالت بكشاند، او 93 سال عمر كرد.
آن حضرت هفده سال مردم آن سرزمین را به سوی خداى یكتا دعوت كرد، هیچکس جز سه نفر، به او ایمان نیاوردند.
او همسر باایمان و بسیار مهربانى، به نام «رُحْمه» داشت كه در سختترین شرایط، به ایّوب(ع) خدمت كرد، و نسبت به او وفادارى نمود.
ایّوب(ع) غرق در نعمتهای الهى
گرچه ایّوب(ع) چندان در هدایت قوم خود توفیق نیافت، ولى خودسازى و صبر و استقامت او، همواره در تاریخ درس مقاومت و خودسازى به انسانها آموخته و میآموزد، و موجب نجات انسانها میشود.
حضرت ایّوب(ع) بر اثر دامدارى، داراى گوسفندان و شترها و گاوهاى بسیار شد، و ثروت كلانى به دست آورد، به علاوه در توسعه كشاورزى كوشید، و داراى مزارع، باغها، ساربانان، چوپانان، غلامان و فرزندان بسیار گردید.
ولى همه تلاشهایش بر اساس عدالت بود، حقوق الهى و حقوق مردم را ادا میکرد، و همواره نعمتهای الهى را شكر مینمود، و هرگز امور مادى او را از عبادت الهى باز نداشت، اگر در انجام دو كار ناگزیر میشد، آن را كه براى بدنش دشوارتر و خشنتر بود برمیگزید، و همواره در كنار سفرهاش یتیمان حاضر بودند.
بعضى نوشتهاند: ایّوب(ع) هفت پسر و سه دختر داشت، و داراى شش هزار شتر و چهارده هزار گوسفند، و هزار جفت گاو و هزار الاغ بود.[6]
کوتاهسخن آن که در میان انواع نعمتهای الهى از مادى و معنوى قرار داشت، و همواره شك و سپاس الهى میگفت، و به عبادت خدا اشتغال داشت، و به مستمندان رسیدگى میکرد، و آنچه از وظایف و مسؤولیتهای دینى و انسانى بود، همه را به گونه شایسته انجام میداد.
ایّوب در آزمایش عجیب الهى
ابلیس به زندگى حضرت ایّوب(ع) حسد برد، به پیشگاه خداوند چنین عرض كرد: اگر ایّوب(ع) این همه شكر نعمت تو را به جا میآورد، از این رو است كه زندگى مرفه و وسیعى به او دادهای، ولى اگر نعمتهای مادى را از او بگیرى، هرگز شكر تو را بهجا نمیآورد، اینك (براى امتحان) مرا بر دنیاى او مسلط كن تا معلوم شود كه مطلب همین است كه گفتم.
خداوند براى اینکه این ماجرا سندى براى همه رهروان راه حق باشد، به شیطان این اجازه را داد، ابلیس پس از این اجازه به سراغ ایّوب(ع) آمد و اموال و فرزندان ایّوب را یكى پس از دیگرى نابود كرد، ولى این حوادث دردناك نه تنها از شكر ایّوب(ع) نكاست، بلكه شكر او افزون گردید.
ابلیس از خدا خواست بر گوسفندان و زراعت ایّوب(ع) مسلط شود، این اجازه به او داده شد.
ابلیس همه زراعت ایّوب(ع) را آتش زد، و گوسفندان او را نابود كرد، ولى ایّوب نه تنها ناشكرى نكرد، بلكه بر حمد و شكرش افزوده شد.
سرانجام شیطان از خدا خواست كه بر بدن ایّوب(ع) مسلط شود، و باعث بیمارى شدید او گردد، خداوند به او اجازه داد، شیطان آنچنان ایّوب(ع) را بیمار كرد كه از شدت بیمارى و جراحت، توان حركت نداشت، بى آنکه كمترین خللى به عقل و درك او برسد، خلاصه نعمتها یكى پس از دیگرى از ایّوب(ع) گرفته میشد، ولى در برابر آن، مقام شكر و سپاس او بالا میرفت.[7]
در بعضى از تواریخ، ماجراى گرفتارى ایّوب(ع) به بلاها، چنین ترسیم شده است:
روز چهارشنبه آخر ماه محرم بود، یكى از غلامان ایّوب(ع) آمد و گفت: جماعتى از اشرار، غلامان تو را كشتند، و گاوها را كه به آنها سپرده بودى به غارت بردند. هنوز سخن او تمام نشده بود كه غلام دیگر رسید و گفت: اى ایّوب! آتش عظیم از آسمان فرود آمد و هماندم همه چوپانان و گوسفندان تو را سوزانید، در این گفتگو بودند كه غلام سومی آمد و گفت: گروهى از سواران كلدانى و سرداران پادشاهان بابل آمدند و ساربانان را كشتند و شترانت را به یغما بردند.
در این هنگام مردى گریبان چاك زده، خاك بر سر میریخت و با شتاب نزد ایّوب(ع) آمد و گفت: اى ایّوب فرزندانت به خوردن غذا مشغول بودند، ناگهان سقف بر سر آنها فرود آمد و همه مُردند.
حضرت ایّوب همه این اخبار را شنید، ولى با کمال مقاومت، صبر و تحمل كرد، حتى ابروانش را خم ننمود، سر به سجده نهاد و عرض كرد:
«اى خدا! اى آفریننده شب و روز، برهنه به دنیا آمدم و برهنه به سوی تو میآیم، پروردگارا! تو به من دادى و تو از من باز پس گرفتى. بنابراین به هر چه تو بخواهى خشنودم.»
ایّوب(ع) به درد پا مبتلا شد، ساق پایش زخم گردید، به بیمارى سختى دچار گردید كه قدرت حركت نداشت، هفت یا هفده سال با این وضع گذراند و همواره به شكر خدا مشغول بود.
او چهار همسر داشت، سه همسرش او را وا گذاشتند و رفتند، فقط یكى از آنها به نام «رُحْمه» وفادار باقى ماند.
رنج و بیمارى او همچنان ادامه یافت و هفت سال و هفت ماه از آن گذشت، ولى حضرت ایّوب، با صبر و مقاومت و شكر، همچنان آن روزهاى پر از رنج را گذراند؛ و اصلاً نه در قلب و نه در زبان و نه در نهان و نه آشكارا، اظهار نارضایتى نكرد. زبان حالش به خدا این بود:
تو را خواهم نخواهم نعمتت گر امتحان خواهى/ در رحمت به رویم بند و درهاى بلا بگشا[8]
تلاشهای رُحمه همسر باوفاى ایّوب(ع) همانگونه كه ایّوب(ع) در مدت طولانى هفت یا هفده سال بیمارى و بلازدگى شدید، صبر و شكر نمود، همسر باوفاى او، رُحْمه (دختر افرایم بن یوسف، یا دختر یعقوب یا...) نیز در این جهت همتاى ایّوب بود و صبر و شكر مینمود، او از خانه بیرون میرفت و براى مردم در خانهها كار میکرد، و از مزد كارش هزینه ساده زندگى ایّوب(ع) را تأمین مینمود و از ایّوب پرستارى میکرد.[9]
پینوشتها: [1] سوره نساء، آیه 163؛ سوره انعام، آیه 84؛ سوره انبیاء، آیه 83؛ سوره صاد، آیه 41.
[2] بحار، ج 12، ص 284.
[3] مجمع البیان، ج 4، ص 330.
[4] در مورد سلسله نسب حضرت موسى(ع) چنین به دست مى آید كه آن حضرت با شش واسطه به ابراهیم مى رسد، از این رو ظاهراً ایوب(ع) جلوتر از موسى(ع) مى زیست، و به همین خاطر ما در این كتاب، شرح زندگى ایوب(ع) را بر شرح زندگى موسى(ع) مقدم داشتیم. و در تاریخ نیز آمده: ایوب(ع) قبل از موسى(ع) ظهور كرد (تاریخ انبیاء عمادزاده، ص 453).
[5] به نقل بعضى: رُحْمه دختر ابراهیم بن یوسف(ع) بود، و به نقل دیگر دختر یعقوب(ع) بود. بحار، ج 12، ص 352 و 353 و در بعضى از عبارات به جاى رحمه، رحیمه آمده است. (ارشاد القلوب، ج 1، ص 336).
[6] اقتباس از تفسیر نورالثقلین، ج 3، ص 445 و 446؛ تاریخ انبیاء عمادزاده، ص 453 و 454.
[7] اقتباس از حدیث امام صادق(ع)، تفسیر نورالثقلین، ج 3، ص 447 و 448.
[8] اقتباس از تاریخ انبیاء عمادزاده، ص 455، 460.
[9] بحار، ج 12، ص 354.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمّد محمّدی اشتهاردی