کد مطلب: ۲۳۶۵
تعداد بازدید: ۱۲۱۶
تاریخ انتشار : ۲۷ آبان ۱۳۹۷ - ۱۳:۳۸
قصه‌های قرآن| ۳۴
ابلیس از هر طریقى وارد شد نتوانست ایّوب(ع) را فریب دهد، بلكه او را می‌دید كه در سخت‌ترین بلاها، شكر و سپاس الهى به‌ جا می‌آورد، فریادى كشید و فرزندان خود را به نزدش جمع كرد، همه شیطان‌ها نزد ابلیس اجتماع كردند...
ابلیس از هر طریقى وارد شد نتوانست ایّوب(ع) را فریب دهد، بلكه او را می‌دید كه در سخت‌ترین بلاها، شكر و سپاس الهى به‌ جا می‌آورد، فریادى كشید و فرزندان خود را به نزدش جمع كرد، همه شیطان‌ها نزد ابلیس اجتماع كردند، آن‌ها ابلیس را محزون یافتند، پرسیدند: چرا اندوهگین هستى؟
ابلیس گفت: این عبد (ایّوب) مرا خسته و عاجز كرد، از خداوند خواستم مرا بر مال و فرزندش مسلط كرد، اموال و فرزندانش را نابود كردم، ولى او همواره شكر و سپاس الهى می‌نمود، از خداوند خواستم مرا بر بدنش مسلط كند، خداوند چنین قدرتى به من داد، سراسر بدن او را بیمار نمودم، همه بستگان و مردم جز همسرش از او دور شدند، در عین ‌حال همچنان با صبر و تحمل شكر خدا می‌کند. از شما می‌پرسم چه كنم؟ درمانده شده‌ام. طریق گمراهى ایّوب را به من نشان دهید.

فرزندان شیطان گفتند: آن ‌همه مكر و نیرنگى كه در گذشته براى گمراهى مردم داشتى كجا رفت؟ با همان‌ها او را گمراه كن.
ابلیس گفت: همه آن نیرنگ‌ها را به كار زده‌ام، ولى نتیجه نگرفته‌ام، اینك با شما مشورت می‌کنم چه كنم؟
فرزندان شیطان گفتند: وقتی‌ که آدم(ع) را فریب دادى و او را از بهشت بیرون نمودى، از چه راه وارد شدى؟
ابلیس گفت: از طریق همسرش حوا وارد شدم.
فرزندان شیطان گفتند: اكنون نیز از طریق همسر ایّوب(ع) اقدام كن، زیرا جز همسرش كسى نزد او نمی‌رود، و او نمی‌تواند از همسرش نافرمانى كند.
ابلیس گفت: راست می‌گویید، راه صحیح همین است.

ابلیس به‌ صورت مردى ناشناس نزد همسر ایّوب(ع) آمد و گفت: حال همسرت ایّوب چگونه است؟
رُحْمه گفت: گرفتار بلاها و بیماری‌ها است.
ابلیس او را آن‌چنان به وسوسه انداخت كه او بی‌تاب گردید، در این هنگام ابلیس بزغاله‌ای را به رُحمه داد و گفت: این بزغاله را به نام من نه به نام خدا، ذبح كن و از گوشتش غذا فراهم كن به ایّوب بده بخورد، تا شفا یابد.
رُحمه نزد شوهرش ایّوب آمد و آن بزغاله را آورد و پس از گفتارى گفت: این بزغاله را بدون ذكر نام خدا ذبح كن تا از غذاى آن بخورى و شفا یابى و همه نعمت‌های از دست ‌رفته به ‌جای خود برگردد.
ایّوب: واى بر تو، دشمن خدا نزد تو آمده و می‌خواهد از این راه تو را گمراه سازد و تو فریب او را خورده‌ای، آیا آن ‌همه مال و ثروت فرزند را چه كسى به ما داد؟

رُحمه: خداوند داد.
ایّوب: چند سال ما از آن ‌همه نعمت‌ها بهره‌مند شدیم؟
رحمه: هشتاد سال.
ایّوب: چند سال است خداوند ما را به این بلا مبتلا نموده است؟
رحمه: هفت سال و چند ماه.
ایّوب: واى بر تو، رعایت عدالت نمی‌کنی و انصاف را مراعات نخواهى كرد، مگر این‌ که معادل هشتاد سال نعمت، هشتاد سال در بلا باشیم. سوگند به خدا اگر خداوند مرا شفا دهد، به جرم این كار تو كه می‌خواهی گوسفندى را به نام غیر خدا ذبح كنم و غذاى حرام به من بدهى، صد تازیانه به تو خواهم زد، از این ‌پس از من دور شو، تا تو را نبینم.
آرى، ابلیس می‌خواست با غذاى حرام، ایّوب(ع) را گمراه كند، ولى ایّوب این ‌چنین در برابر القائات ابلیس، حركت انقلابى نمود.
رحمه از ایّوب(ع) دور شد، وقتی‌ که ایّوب خود را تنها یافت و هیچ‌گونه غذا و آب و همدم در نزد خود ندید به سجده افتاد و گفت:
«رَبِّ أَنِّى مَسَّنِىَ الضُرُّ وَ اَنتَ اَرحَمُ الرَّاحِمینَ؛»
پروردگارا! بدحالى و مشكلات به من رو آورده و تو مهربان‌ترین مهربانان هستى.
در این هنگام دعاى ایّوب(ع) به استجابت رسید، و بلاها رفع شد و نعمت‌ها جایگزین آن‌ها گردید.[1]
 
ادب حضرت ایّوب(ع) در سخن گفتن با خدا
ایّوب(ع) هنگامی ‌که در شدیدترین گرفتارى با خدا سخن گفت: ، عرض كرد:
(رَبِّ أَنِّى مَسَّنِىَ الضُرُّ وَ اَنتَ اَرحَمُ الرَّاحِمینَ؛)
پروردگارا! بدحالى و مشكلات به من رو آورده و تو مهربان‌ترین مهربانان هستى.[2]
او نگفت: خدایا تو مرا بیمار كردى و به من رحم كن، بلكه با كنایه و اشاره مقصود را بیان كرد.[3]
طبق روایات دیگر، ایّوب(ع) همچنان صبر و مقاومت می‌کرد، حتى از خدا نمی‌خواست كه گرفتارى او را رفع كند، بلكه همان را پسندیده بود كه خداوند براى او پسندیده بود. تا این ‌که روزى همسرش رحمه از بیرون آمد و غذایى براى ایّوب آورد، ایّوب(ع) از او پرسید این غذا را از كجا تهیه كردى؟ او در پاسخ گفت: مقدارى از گیسوانم را فروختم و با پول آن غذا تهیه كردم. اینجا بود كه دل ایّوب(ع) سخت به درد آمد، چرا که پاى ناموس در كار بود، عرض كرد: خدایا! در برابر همه ناگواری‌ها صبر كردم، و این صبر را تو به من عطا فرمودى، ولى اینك به من مرحمت كن. ایّوب این سخن را در حالى می‌گفت كه از روى تواضع، خاك بر سر و صورت خود می‌ریخت، اینجا بود كه خداوند درهاى رحمت را به رویش گشوده و درهاى ناگواری‌ها را بر رویش بست.[4]
 
علّت سوگند ایّوب به تنبیه همسرش
علاوه بر مطلب گذشته، نیز روایت شده شیطان به‌ صورت طبیبى به همسر حضرت ایّوب(ع) ظاهر شد و گفت: من شوهر تو را درمان می‌کنم، به این شرط كه وقتى درمان یافت، به من بگوید: تنها عامل سلامتى من تو بوده‌ای، و هیچ مزد دیگرى نمی‌خواهم.
همسر ایّوب(ع) كه از ادامه بیمارى او سخت ناراحت بود این پیشنهاد را پذیرفت، و نزد ایّوب(ع) آمد و آن پیشنهاد را به او گفت.
ایّوب(ع) كه متوجه دام شیطان بود، سخت برآشفت و سوگند یاد کرد كه اگر سلامتى خود را بازیافت، صد تازیانه به همسرش بزند و او را تنبیه كند.[5]

و طبق روایت دیگر؛ ایّوب(ع) همسرش را به دنبال كارى فرستاد، و او دیر كرد، ایّوب(ع) كه از شدت بیمارى رنج می‌برد، سخت ناراحت شد و چنان سوگند یاد كرد.
و مطابق روایت دیگر: رُحمه براى تأمین هزینه زندگى از خانه و شهر خارج شد، كارى پیدا نكرد تا به مزد آن، زندگى خود و شوهرش را تأمین نماید، پریشان‌ حال بازگشت، ولى شرمنده شده بود كه با دست‌ خالی به خانه بازگردد، زنى خوش‌سیما از آنجا عبور می‌کرد، وقتی ‌که پریشانى رحمه را مشاهده كرد و علت آن را دریافت، به او گفت: تو گیسوان بلندى دارى، مقدارى از آن را بریده و به من بده تا به گیسوان خودم پیوند زنم، در عوض چیزى به تو می‌دهم تا غذاى شوهرت را تأمین كنى.

رحمه پیشنهاد او را پذیرفت و مقدارى از گیسوى خود را برید و به او داد، و مقدارى پول گرفت.
بعضى از دشمنان تیره‌دل، این موضوع را به ‌طور واژگونه به ایّوب خبر دادند، آنگاه ایّوب آن سوگند را یاد كرد.[6]
به ‌هر حال وقتی‌ که ایّوب(ع) سلامتى خود را بازیافت، براى این ‌که به سوگند خود وفا كند، به دستور خداوند، بسته‌هایی از گندم (یا مانند آن) را كه داراى صد شاخه بود، به دست گرفت و یک ‌بار بر همسرش زد، و سوگندش را ادا نمود.[7]

ایّوب می‌خواست همسرش را به خاطر آن‌ همه خدمت‌ها و وفاداری‌ها ببخشد، ولى مسئله سوگند و نام خدا در میان بود، خداوند این مشكل را با دستور زدن یك دسته ساقه گندم حل كرد، گرچه این كار، مصداق واقعى سوگند او نبود، ولى حفظ احترام قانون و عدم قانون‌شکنی از یكسو، و عفو و گذشت نسبت به آن زن مهربان از سوى دیگر باعث شد، كه خداوند با چنین دستورى، مشكل ایّوب(ع) را حل كند.
 
پی‌نوشت‌ها:
[1] مضمون آیه 83، سوره انبیاء؛ بحار، ج 12، ص 368 و 369.

[2] سوره انبیاء، آیه 83.

[3] ارشاد القلوب دیلمى، ج 1، ص 430.

[4] ارشاد القلوب دیلمى، ج 1،ص 336.

[5] بحار، ج 12، ص 340.

[6] تاریخ انبیاء عمادزاده، ص 456 و 459.

[7] سوره صاد، آیه 44.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

محمّد محمّدی اشتهاردی

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: