شماتت دشمنان، بدترین رنج براى ایّوب(ع)
امام صادق(ع) فرمود: هنگامی که ابلیس پس از وارد کردن آن همه بلا بر حضرت ایّوب(ع)، جز صبر و شكر از او ندید، و از گمراه نمودن او مأیوس شد، نزد راهبان و عابدانى كه در غارهاى کوهها مشغول عبادت بودند و قبلاً از اصحاب ایّوب(ع) به شمار میآمدند رفت و به آنها گفت: «برخیزید نزد این عبد مبتلا (ایّوب) برویم، و از بلاى او سؤال كنیم.» آنها برخاستند و سوار بر مرکبها شدند تا نزدیك خانه ایّوب رسیدند، و در آنجا از مرکبها پیاده شده، و به حضور ایّوب(ع) آمدند و در میان آنها یك نفر نوجوان نیز وجود داشت. به ایّوب گفتند:
چه گناهى کردهای كه به این بلا گرفتار شدهای، حتماً گناهى را مخفیانه انجام دادهای، آن را به ما خبر بده. (به این ترتیب شماتت نمودند.)
حضرت ایّوب(ع) فرمود: «سوگند به عزت پروردگارم، او میداند كه هرگز لقمه غذایى نخوردهام كه یتیم یا فقیرى در كنارم نباشد كه از آن غذا بخورد، و هرگز دو اطاعت بر من عرضه نشد، مگر این که آن عبادتى را كه براى بدنم زحمت بیشترى داشت، برگزیدم.»
در این هنگام آن نوجوان به راهبان رو كرد، و گفت: «بدا به حال شما با پاى خود نزد پیامبر خدا آمدهاید و او را سرزنش و شماتت و مجبور میکنید، تا از عبادت خداوند آنچه را پوشانده آشكار سازد، او جز عبادت خدا كارى انجام نداده است.»
ایّوب(ع) در همین هنگام (دلش شكست) و عرض كرد:
«رَبِّ أَنِّى مَسَّنِىَ الشیطانُ بِنَصبٍ و عَذاب؛»[1]
پروردگارا! شیطان مرا به رنج و عذاب افكنده است.
خداوند دعایش را مستجاب كرد... ایّوب سلامتى خود را بازیافت و دردهاى الهى به رویش گشوده شد.
امام صادق(ع) افزود: حضرت ایّوب(ع) پس از بهبودى پرسیدند: در این بلاى بزرگ، بدترین درد و رنج چه بود؟! در پاسخ فرمود: «شِماتَةُ الاَعداءِ» شماتت دشمنان.[2]
چگونگى رفع بلا از ایّوب، و دیدار همسرش از او
در قرآن در آیه 42 و 43 سوره ص میخوانیم، خداوند به ایّوب(ع) چنین وحى كرد:
«اُرْكُضْ بِرِجْلِكَ هَذَا مُغْتَسَلٌ بَارِدٌ وَ شَرَابٌ وَ وَهَبْنَا لَهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحْمَةً مِّنَّا وَ ذِكْرَى لاُوْلِى الاَلْبَابِ؛»
«پاى خود را بر زمین بكوب! این چشمه خنك براى شستشو و نوشیدن است، و افراد خانوادهاش را به او بخشیدیم، و همانند آنان را بر آنها افزودیم، تا رحمتى از سوى ما باشد و تذكّرى براى اندیشمندان.»
و در آیه 44 سوره ص میفرماید:
«إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ»
«ما ایّوب را صبور و شكیبا یافتیم، او چه بنده خوبى است كه بسیار بازگشت كننده به سوی خداست.»
ایّوب(ع) بدن خود را با آب آن چشمه زلال شستشو نمود، و از آن نوشید، تمام دردها و رنجها از بدنش برطرف گردید سپس آنچه او از اموال و زراعت و دام و فرزندان را از دستداده بود، همه به اذن خدا بازگشتند و بهتر و افزونتر از قبل، به سراغ ایّوب آمدند.
او لباس زیبا پوشید و برخاست و در مكان بلندى نشست. پس از آن که او در كنار چشمه زیر درختهای خوشرنگ با چهره جوان و زیبا نشسته بود غرق در نعمتها و الطاف الهى شده بود.
مطابق روایات، همسرش رُحمه كه در به در بیابانها بود به یاد شوهر افتاد، گرچه شوهرش ایّوب(ع) او را طرد كرده بود، ولى او به یاد شوهر دردمندش افتاد و تصمیم گرفت براى دیدار او بازگردد، به سوی مكان استراحت ایّوب(ع) حركت كرد، وقتی که نزدیك آنجا رسید، دید همه چیز فرق كرده و نعمتهای فراوانى جایگزین قحطى و خشكى و بلاها شده است.
رُحمه هر چه در آنجا به جستجوى شوهر پرداخت او را نیافت و از فراق شوهر گریه كرد، و ایّوب از آن مكان بلند او را میدید.
ایّوب(ع) شخصى را نزد رحمه فرستاد، آن شخص نزد او آمد او را سرگردان یافت پرسید: در جستجوى چه هستى؟ اى كنیز خدا!
رُحمه گریه كرد و گفت: در جستجوى آن مبتلابه بیمارى هستم كه در این محل افتاده بود، نمیدانم چه بر سرش آمده و آیا از دنیا رفته است؟
آن شخص او را نزد ایّوب(ع) برد، او ایّوب(ع) را نمیشناخت، زیرا ایّوب(ع) جوان و زیبا شده بود. در این هنگام بین ایّوب و او گفتگوى زیر رخ داد.
ایّوب: ایّوب چه نسبتى با تو داشت؟
رُحمه در حالی که گریه میکرد گفت: او شوهر من است آیا او را ندیدهای؟
ایّوب: آیا اگر او را بنگرى او را میشناسی؟
رحمه: آیا كسى هست كه شوهر و سرپرستش را نشناسد؟
در این هنگام رحمه به چهره ایّوب(ع) نگریست، چهره زیباى ایّوب او را مجذوب كرد و گفت: آن هنگام ایّوب در سلامت بود، شبیهترین انسانها به تو بود.
ایّوب: من همان ایّوب هستم، كه به من امر كردى تا گوسفندى را به نام ابلیس ذبح كنم، من از فرمان خدا اطاعت كردم، و از دستور شیطان سرپیچى نمودم، و به درگاه خدا به نیایش و راز و نیاز پرداختم، خداوند به من لطف كرد و نعمتهایش را به من بازگردانید.[3]
آنگاه رُحمه خوشحال شد و زندگى خوش را در كنار شوهرش ایّوب از سر گرفتند و به خوشى و شادكامى به زندگى شیرین خود ادامه دادند.
آرى این است نتیجه درخشان صبر، شكر و سپاس كه گفتهاند:
صبر و ظفر هر دو دوستان قدیماند/ براثر صبر نوبت ظفر آید
آرى مردان حق با دگرگون شدن نعمتها، هرگز خود را نمیبازند، افكار و برنامههایشان عوض نمیشود، آنها در آسایش و بلا، در سلامت و بیمارى، در همه حال رابطه نزدیك و تنگاتنگ با خداوند دارند، روح آنها همچون اقیانوس كبیر است كه طوفانها آرامش آن را به هم نمیزند، بر اثر انبوه حوادث تلخ، مأیوس و پژمرده نمیگردند، و از آزمایشهای الهى، راستقامت بیرون میآیند، این است درس بزرگ زندگى حضرت ایّوب(ع).
در ورق دیگر تاریخ میخوانیم: رُحمه به خدمت شوهر و فداكارى خود ادامه داد، تا اینکه در اواخر، خسته و رنجور گردید، سرانجام در یك درگیرى لفظى با ایّوب(ع)، ایّوب به او گفت: از من دور شو! رحمه نیز از ایّوب(ع) جدا گردید. ایّوب دیگر هیچ نداشت و تنها و مظلوم، همچنان به صبر و شكر ادامه داد و از امتحان الهى پذیرفته گردید، تا این که خداوند به او لطف كرد و سلامتى و جوانى او را به او بازگردانید، و او را مشمول انواع نعمتها كرد. رحمه با این که از ایّوب جدا شده بود، دلش از مفارقت شوهر، میتپید و میخواست با شوهر بلازدهاش بار دیگر ملاقات نموده و آشتى كند. بى آن که از سلامتى و دگرگونى وضع شوهر، اطلاع داشته باشد، تصمیم گرفت به دیدار او بپردازد، و به پرستاریاش ادامه دهد. به دنبال این تصمیم به خانه ایّوب(ع) بازگشت، ناگاه جوانى زیبا را در باغ بسیار زیبا و پرگل و میوه دید، او را نشناخت تعجب كرد، اما دیرى نگذشت كه با اشاره ایّوب(ع) دریافت كه خداوند لطف و رحمتش را شامل حال آنها كرده، دست در گردن ایّوب گذاشت، و هر دو با شور و شوق، خداوند را از آن همه لطف و مهر، سپاسگزارى كردند.
خداوند فرزندان صالحى از همین زن به ایّوب(ع) داد، و زندگى او و همسرش، درسى از صبر و استقامت و شكر و ایمان براى دیگران گردید.[4]
رُحمه گر چه یک بار خسته شد، اما به زودی پشیمان شد و به پرستارى و خدمت به شوهر رنجدیدهاش ادامه داد، و خداوند نیز به او و شوهرش پاداش فراوان عطا كرد.
پایان داستانهای زندگى حضرت ایّوب(ع)
پینوشتها:
[1] سوره صاد، آیه 41.
[2] بحار، ج 12، ص 351.
[3] بحار، ج 12، ص 369 - 370.
[4] اقتباس از قصص قرآن بلاغى، ص 207 - 209.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمّد محمّدی اشتهاردی