کد مطلب: ۲۳۷۰
تعداد بازدید: ۱۳۶۴
تاریخ انتشار : ۰۳ آذر ۱۳۹۷ - ۱۳:۳۷
حجاب و عفاف| ۱۷
ایرانیان حتّی پیش از ظهور اسلام و گسترش آن در سرزمین فارس، بر مبنای آموزه‌های دینی و اجتماعی خود، اعتقاد به حجاب داشته و از اختلاط و برهنگی به شدّت بیزار بوده‌اند. با ظهور اسلام در خطّه‌ی ایران، فرهنگ عفاف و حجاب جان دیگری گرفت و با تغییرات مختصری به مسیر خود ادامه داد.
ارتباط با غرب
همان‌طور که پیش از این بیان شد، ایرانیان حتّی پیش از ظهور اسلام و گسترش آن در سرزمین فارس، بر مبنای آموزه‌های دینی و اجتماعی خود، اعتقاد به حجاب داشته و از اختلاط و برهنگی به شدّت بیزار بوده‌اند. با ظهور اسلام در خطّه‌ی ایران، فرهنگ عفاف و حجاب جان دیگری گرفت و با تغییرات مختصری به مسیر خود ادامه داد. امّا در سده‌های اخیر در تاریخ ایران اسلامی با پدیده‌ای به نام بی‌حجابی و کشف حجاب در نظریات برخی روشن‌فکران و سیاست‌مداران ایرانی و یا حتّی اجرای آن توسّط نهادهای دولتی روبه‌رو می‌شویم که از هر نظر تطابقی با تاریخ و مذهب و گرایشات ایرانیان ندارد. با تحقیقاتی که محقّقین در تاریخ این دوران و بررسی آراء و افکار برخی از سلاطین و دولت‌مردان داشته‌اند، می‌توان تاریخ ایده‌ی بی‌حجابی یا کشف حجاب را به پیش از دوران رضاشاه پهلوی -یعنی سلاطین قاجار- برگرداند.

ایرانیان در گذشته سابقه‌ی درخشانی در تولید علم و صنعت داشتند و کتب ارزشمند و دانشمندان نامور، همچنین آثار به‌جای مانده از اقوام ایرانی در مناطق مختلف کشور، در هزاره‌های گذشته و مخصوصاً پس از ورود اسلام به ایران، به‌خوبی این حقیقت را بر همگان آشکار ساخت. امّا با تأسّف بسیار، در دوره‌های مختلف، با تسلّط حکّام نالایق و بی‌کفایت بر سرزمین‌های اسلامی و من‌جمله ایران، مرکزیّت علم و پیشرفت از جوامع اسلامی، به مناطق غربی انتقال پیدا کرد. بر اساس پژوهش محقّقین، غربی‌ها علاوه بر تحقیقات تجربی خود، از منابع غنیّ اسلامی برای پیشرفت علم و تکنولوژی خود، بهره‌های فراوان بردند، و تلاش بی‌وقفه و فراوانی نمودند تا جوامع شرقی و بالاخصّ مسلمانان را در زمینه‌های مختلف علم و صنعت، به غرب محتاج و وابسته نمایند.

در این میان نخبه‌های مردمی و حتّی عناصر سودمندی چون امیرکبیر، که به‌ندرت به دربار سلاطین راه‌یافته و از قدرت و انگیزه‌ی بالایی برای پیشرفت ایران برخوردار بودند، به جهت دشمنی‌ها و عوامل نفوذی و مزدور غرب، همچنین غفلت شاهان و درباریان، از حمایت لازم برخوردار نبوده و با انزوا و یا حتّی قتل، از گردونه‌ی علمی و جهادی کشور بیرون می‌شدند. بدین ترتیب سابقه‌ی درخشان ایران و ایرانی مسلمان در سرزمین فارس، رو به افول گذاشت و غربی‌ها به خواسته‌ی منحوس خود، که همان احساس نیاز و وابستگی حاکمان به غرب بود، نزدیک شدند.

بنابراین دربار ایران بنا به نیازها و ضرورت‌هایی که در کشور احساس می‌کرد، تصمیم گرفت با دنیای غرب ارتباط برقرار کرده و از علم و تکنولوژی آن‌ها برای پیشبرد اهداف خود استفاده کند. ولی این ارتباط بیش از آن‌که موجب انتقال دانش به داخل کشور شود، باعث شد تا ویروس و بیماری دنیای غرب که همان ولنگاری، شهوت‌رانی و پوچ‌گرایی بود، با ظاهر تمدّن و پیشرفت به داخل کشور نفوذ پیدا کند. از سوی دیگر دست‌نشانده‌ها و عوامل غرب به همراه دنیاطلبان و کوتاه‌فکران داخلی در گسترش این بیماری بسیار نقش‌آفرینی کردند.

غرب‌گرائی در پوشش تجدّد طلبی
گرایش به غرب در ابتدا به تقلید از صنعت و تکنولوژی خصوصاً در زمینه‌ی صنایع نظامی آغاز شد و شروع این جریان در دوران معاصر به دوره‌ی فتحعلی شاه قاجار برمی‌گردد. به دنبال شکست‌های پی‌درپی ایرانیان از روسیه، دربار ایران در صدد برآمد برخی از شیوه‌های غربیان را در محدوده‌ی امور نظامی و سیستم اداری و آموزشی تجربه کند. به همین منظور اولین گروه از مستشاران نظامی که فرانسویان بودند به دعوت دولت ایران وارد کشور شدند. ایرانیان به سرپرستی ژنرال گاردان به نقشه‌برداری راه‌ها و معابر و بنادر و تنظیم نقشه‌های نظامی و تعلیم سپاهیان و ساختن توپ پرداختند. پس از آن چند هیأت نظامی از طرف دولت انگلیس به ایران اعزام شدند و به تعلیم سپاهیان ایران مشغول گردیدند.

در همین زمان (سال 1233 قمری) برخی از صنایع اروپایی مانند چاپخانه  نیز از غرب اقتباس شد. در سیستم حکومتی، عبّاس میرزا نایب السّلطنه، در این رابطه نقش اساسی داشت. وی دو محصّل ایرانی را به انگلستان اعزام کرد که برای خودشان و کشورشان مفید باشند. یکی از این دو پس از یک سال و نیم درگذشت و دیگری میرزا حاجی بابا، به تحصیل طب پرداخت و پس از شش سال به ایران بازگشت. به دنبال آن در سال 1230 قمری یک هیأت پنج نفری از جوانان ایرانی برای تحصیل در رشته‌های مختلف از قبیل: مهندسی، طب، توپخانه، زبان و علوم طبیعی به انگلستان اعزام و نزدیک به چهار سال در لندن به تحصیل پرداختند و پس از بازگشت به ایران هر یک به کاری در خور تحصیلات خود گمارده شدند.

از میان آن‌ها دو نفر به مقامات بلندپایه‌ی دولتی رسیدند. یکی میرزا جعفر مهندس که بعدها به سفارت ایران در عثمانی رفت و مشیرالدوله لقب یافت، سپس رئیس شورای دولت گردید. دیگری میرزا محمّد صالح شیرازی بود که در انگلستان به مجمع فراماسونرها راه یافت که از آن به مجمع «فراموش‌خانه» یاد می‌کند. آمدورفت‌های میرزا صالح به مجمع فراموشان انگلیس تا به آن حد بود که این مجمع در صدد برآمد او را به مرتبه‌ی استادی برساند و تمام و کمال به ایران روانه سازد. میرزا صالح پس از بازگشت به ایران مترجم رسمی دولت شد و به مأموریت‌های سیاسی متعدّدی اعزام گردید. بنابراین دور از انتظار نیست که این محصّلان پس از بازگشت، ضمن کسب تخصّص موردنظر، تحت تأثیر فرهنگ و آداب‌ورسوم غربی قرارگرفته و در ترویج آن بکوشند.

از سوی دیگر جوامع غربی مانند انگلستان که عمدتاً از استعمارگران جهانی بودند، همواره در تلاش بوده و هستند تا در مناطقی که از لحاظ اقتصادی و موقعیّت جغرافیایی و سیاسی، جایگاه قابل توجّهی دارند، جای پا و نفوذی برای خود فراهم کنند، به همین دلیل بهترین گزینه برای نفوذ و اثرگذاری بر کشورها، استفاده از همین کار آموزان و دانش‌پژوهانی بود که برای پیشرفت کشورشان تحت آموزه‌های آن‌ها قرار می‌گرفتند. چنان‌که یکی از این افراد (میرزا صالح) به مجمع فراموشان پیوسته بود و بعدها به شدّت تحت تأثیر ایشان قرار گرفت و به‌نوعی عامل آن‌ها در کشور شد. میرزا صالح خود به این خودباختگی در مقابل فرهنگ غرب اشاره نموده و می‌نویسد: «مدّتی بعد از ورود به انگلستان ریش را تراشیده و لباس انگریزی (انگلیسی) در بر کرده و ملاحظه عادت و قاعده نکرده ... همچنین به لباس ایران بودن را نیز از عقل دور دانستم و صلاح وقت این است که ملبّس به لباس انگریز شوم».

در دوره‌های بعدی نیز اعزام محصّلین ایرانی به غرب به شکل گسترده و جدّی تری دنبال شد و علاوه بر آن کتاب‌های فراوانی از جهان غرب در زمینه‌های سیاسی و امور بهداشتی ترجمه و منتشر گردید. در این رابطه دار التّرجمه تأسیس شد و کم‌کم مدارسی احداث گردید که سبک آموزشی آن‌ها غربی بود و استادان اروپایی در آن‌ها به زبان‌های غربی به‌ویژه فرانسه تدریس می‌کردند. پرواضح است که در این شرایط، خواسته یا ناخواسته فضای حاکم بر سیستم آموزشی کشور، حال و هوای غربی به خود گرفت و روح غرب‌گرایی در بسیاری از دانش‌آموختگان آن نهادینه شد. فارغ التّحصیلان این مدارس که عمدتاً از فرزندان اعیان و اشراف بودند، در سال‌های بعد مروّج غرب‌گرایی و حتّی غرب‌زدگی در ایران گردیدند و بعدها در جنبش مشروطه جزء سردمدارانی بودند که در جهت ترویج فرهنگ غرب و هدایت این جنبش به سمت آن تلاش نمودند.

رفته‌رفته در کنار ورود الگوهای نظام آموزشی غرب، سیستم اداری و حکومتی نیز طبق همان الگوهای غربی در نظام سیاسی و حکومتی ایران وارد شد. بدین ترتیب جریان غرب‌گرائی در ایران از تکنولوژی جنگی آغاز و پس از آن به تأسّی از نظام آموزشی، اداری، سیاسی انجامید. عقب‌ماندگی‌هایی که براثر ناکارآمدی و بی‌کفایتی حکومت‌ها، ایران را گرفتار خودساخته بود، باعث غرب‌گرائی کشور شد، امّا دست پروردگان جدید همین نظام آموزشی غربی که بعدها در مصدر امور قرار گرفتند، غرب‌گرائی را تبدیل به غرب‌زدگی کردند.

یکی از این افراد میرزا ملکم خان (ناظم الدوله) است که در زمان شکل‌گیری مشروطیت جزء نظریه‌پردازان غرب‌زده بود. او در اروپا تحصیل‌کرده و با سیستم حکومت غرب آشنایی داشت. وی می‌نویسد: «در اخذ اصول تمدّن و مبانی ترقّی عقلی و فکری حق نداریم در صدد اختراع باشیم، بلکه باید از فرنگی سرمشق بگیریم و در جمیع صنایع از باروت گرفته تا کفش‌دوزی محتاج سرمشق بوده و هستیم». میرزا ملکم خان نه تنها به تقلید از علم و صنعت غرب تأکید داشت، بلکه تبعیّت از فرهنگ و ارزش‌های فرهنگی غرب را که وی آن را «کارخانجات انسانی» می‌نامید، لازم و واجب می‌دانست.

یکی دیگر از همفکران ملکم خان، میرزا فتحعلی آخوندزاده است. او در عین این‌که خود را ملّی گرا قلمداد می‌کرد، از طرفداران تغییر خط فارسی به لاتین بود. میرزا فتحعلی و ملکم خان و بسیاری از افرادی که در طول تاریخ ایران همفکر و همراه آن‌ها بودند، برای سست کردن مبانی اسلامی جامعه و ترویج غرب‌زدگی تلاش‌های زیادی کردند به‌گونه‌ای که گویا تمام همّ و غمّشان بریدن از فرهنگ اسلامی و روی آوردن به فرهنگ و آداب‌ورسوم غربی بود. آن‌ها حتّی سال‌ها پیش از آن‌که رضاشاه به فکر زدودن اساس اسلام در ایران باشد، در این فکر بوده‌اند.[1]

یکی از شاخص‌های اعتقادی و سنّتی که در تفکّر این دسته مورد هجوم قرار گرفت و برای رفع آن کوشش گردید، حجاب زنان بود. تمام تلاش آن‌ها این بود تا برای ایجاد الگو برای زنان ایرانی توجّه ایشان را به دنیای غرب معطوف سازند. در این راستا حجاب و تبعیّت از دین مبین اسلام و رهبران دینی را سبب عقب‌افتادگی کشور اعلام می‌کردند و راه برون‌رفت از این عقب‌ماندگی را تغییر در نظام فکری و اعتقادی مردم می‌دانستند. 

تغییر پوشش زنان ایرانی در عصر قاجار
در ابتدا تأثیر جریان تجدّد طلبی و غرب‌گرائی در پوشش ایرانیان، از مردان و در دوره‌ی فتحعلی شاه آغاز شد. رفت‌وآمدهای هیئت‌های فرانسوی و انگلیسی به درباره ایران به‌منظور عقد قراردادهای سیاسی نظامی با دولت ایران، باعث گردید که دربار ایران به‌تدریج با تحوّلات سیاسی نظامی و اجتماعی اروپا آشنا گردد. فرانسویان برای نفوذ در ایران از دربار شروع کردند و در کنار به رخ کشیدن پیشرفت‌های فنی خود، چندین خیّاط فرانسوی را به دربار قاجار اعزام داشتند. این خیّاطان لباس‌هایی را برای شاهزادگان قاجار می‌دوختند که از طرح‌های اروپایی مایه می‌گرفت و آنان را در پیش چشم دیگران متمایز و برجسته می‌نمود.

به دنبال آن حاصل اولین و دوّمین کاروان اعزامی شناخت غرب در زمینه‌های فرهنگی و اجتماعی، ترویج آداب‌ورسوم و لباس اروپایی در جامعه‌ی سنّتی ایران بود. ولی با این حال این اتّفاقات هنوز در نوع پوشش زنان ایرانی تأثیر چندانی نداشت گرچه به شکلی آرام و موزیانه در حال زمینه‌سازی برای این منظور بود. در دوره‌ی ناصری و به دنبال مسافرت ناصرالدین‌شاه به اروپا، در ظواهر پوشش اندرونی زنان دگرگونی حاصل شد. شاه پس از بازگشت از سن پطرزبورگ در روسیه، زن‌های حرم خود را به لباس زنان آن سامان درآورد و همین امر باعث انتقال این نوع پوشش در میان شاهزاده خانم‌ها و پس از آن زنان اعیان شد و درنتیجه به دیگران سرایت کرد. امّا باز هم شرایط برای تغییر پوشش بانوان در خارج از منزل فراهم نشده بود.

کم‌کم با تأسیس مدارس دخترانه به سبک تربیت اروپایی و همچنین انتشار جراید و مجلّاتی که به‌نقد پوشش بانوی مسلمان ایرانی می‌پرداخت و از ایفای حقوق ازدست‌رفته‌ی ایشان سخن می‌گفت، به‌علاوه‌ی رفت‌وآمد زنان اروپایی و ورود خیّاطان و طرّاحان فرانسوی در ایران، شرایطی فراهم شد تا پوشش گروهی از زنان در بیرون از خانه تغییر کرده و شکل و شمایل اروپایی به خود بگیرد. تا این زمان تأثیرات تجدّد طلبی و غرب‌زدگی بیشتر در قلمرو اندیشه و تفکّر حکومت تبلور یافت، امّا اقدامات فرهنگی و تأثیرپذیری از آداب‌ورسوم غربی به‌عنوان برنامه و دستور حکومتی، نظیر آنچه آتاترک در ترکیه انجام داد، در ایران قبل از روی کار آمدن رضاخان چندان مشهود نیست. به‌هرحال کارهای انجام‌شده در زمان حکومت قاجار به‌نوعی راه را برای اقدامات رضاخان در راه کشف حجاب و تغییر پوشش اسلامی و ایرانی هموار ساخت.[2]

 کشف حجاب اجباری
در آبان 1304 شمسی برابر با دسامبر 1925 میلادی، با اعلام انقراض سلطنت قاجاریه، رضاخان به‌عنوان شاه ایران و سرسلسله‌ی خاندان پهلوی بر اریکه‌ی سلطنت تکیه زد. او که با یاری و پشتیبانی بریتانیا بر سر کار آمده بود، تمام تلاش خود را برای حرکت ایران در زمینه‌های مختلف به سمت غرب به کار بست. در دوره‌ی سلطنت رضاشاه، جریان تجدّدطلبی و غرب‌زدگی که از دوره‌ی قاجار آغاز شده بود، تأثیر قطعی خود را نمایان ساخت و رضاشاه را به سمت اروپامآبی سوق داد تا آنجا که در این راستا دست به اقدامات عملی زیادی زد. همین اقدامات او سبب شد تا در دوره‌ی پهلوی دوّم (محمّدرضاشاه) کشور از حالت سنّتی و مذهبی خود فاصله گرفته و رنگ فرنگ و آداب‌ورسوم غربی را به خود بگیرد.

رضاخان با تکیه بر افسران و امرای ارتش که محصول سیستم آموزشی جدید غرب بود، ابتدا به قلع‌وقمع مخالفان داخلی پرداخت و گام بعدی او صنعتی کردن کشور بود که موجب تعطیلی یا کاهش تولید داخلی و وابستگی بیشتر ایران به ممالک غربی شد. استقرار صنایع غربی در کشور، ایران را ناگزیر به برقراری پیوندهای اقتصادی و صنعتی و حتّی اجتماعی فرهنگی با دنیای غرب ساخت. در این میان اعزام دانشجو به دنیای غرب سیر صعودی بیشتری پیدا کرد و تمام این امور دست‌به‌دست هم دادند تا فرهنگ غنیّ و بی‌نظیر اسلامی و ایرانی در کشور کم‌رنگ شده و جای پای زندگی به سبک غرب در ایران محکم‌تر شود.

رضاشاه برای غربی شدن ایرانیان اقدامات وسیعی انجام داد که تا بدان روز به این شکل گسترده و علنی انجام‌نشده بود. ازجمله‌ی این اقدامات می‌توان به این موارد اشاره کرد: 1-وضع قوانین عرفی و تجدید سازمان قوّه‌ی قضائیه بر مبنای سیستم اداری و تشکیلاتی غرب، 2-تغییر نظام آموزشی مذهبی و سنّتی به نظام آموزشی نوین با الگوبرداری از نظام آموزشی غرب، 3-ترویج و تحمیل لباس و کلاه اروپایی به ایرانیان (به‌طوری‌که از آن روز تاکنون تغییر چشمگیری در نوع پوشش ایرانیان به وجود آمد و حتّی امروزه نیز شاهد آثار آن هستیم)، 4-رفع حجاب از زنان یا همان قانون کشف حجاب.[3]

رضاشاه برخلاف گذشته برای عملیاتی شدن این امور از قوّه‌ی قهریّه‌ی خود استفاده کرد و به شدّت با مخالفان و متخلّفان از این دستورات برخورد نمود. تاریخ صحنه‌های دردناکی از این برخوردها را در سینه‌ی خود حفظ کرده و ثبت نموده است. صحنه‌های دردناکی از ضرب‌وجرح زنان عفیف و پاک‌دامنی که حاضر نبودند پرده‌ی عفّت و حیای خود را دریده و گوهر وجودشان را از صدف حجاب خارج کنند و در معرض دید نامحرمان و بوالهوسان قرار دهند.

آری خاندان کثیف و مزدور پهلوی مأموریت داشت که جامعه‌ی مسلمان ایران را به‌عنوان تمدّن، در منجلاب فساد و بی‌حجابی گرفتار سازد و به همین دلیل مأموریت خود را با اقداماتی همچون کشف حجاب اجباری با زور سرنیزه، بر ملّت مسلمان ایران تحمیل کرد، امّا زنان مسلمان ایران جز عدّه‌ی معدودی در کنج خانه نشستن را بر ننگ و ذلّت بی‌حجابی ترجیح دادند و جز در موارد ضروری از خانه بیرون نمی‌آمدند، تا این‌که با عنایت خداوند متعال این دوران خفقان سپری شد.[4]
 
پی‌نوشت‌ها:
[1] کشف حجاب ص 63 تا 74.

[2] همان ص 74 تا 79.

[3] همان ص 80 تا 88.

[4] مفاسد بی‌حجابی ص 2.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
مسلم زکی زاده
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: