کمیل فرزند زیاد، اهل یمن و از قبیلهی نخع است. او از تابعین اصحاب رسول خدا صلّی الله علیه و آله و از یاران مخلص و جزو اصحاب سرّ امیرالمؤمنین علیهالسّلام و همچنین از یاران امام حسن مجتبی علیهالسّلام است. کمیل مردي شجاع، عابدي شب زندهدار و مردي دیندار بود و او را جزء هشت عابد مشهور کوفه دانستهاند. وی در زمان خلافت عثمان به جرم حقگویی و اعتراض به خلافکاریهای کارگزاران او، به همراه زید بن صوحان، صعصعۀ بن صوحان، مالک اشتر و ... به «حمص» تبعید گردید. او از جمله شیعیانی است که در روزهاي اوّل خلافت حضرت علی علیهالسّلام با امام بیعت کرد که تا پاي جان فداکاري نماید و در رکاب حضرتش در صفّین جنگید و از جانب آن حضرت به ولایت شهر «هیت» منصوب شد.
وي سرانجام به جرم اخلاص نسبت به مقام ولایت امیرمؤمنان علیهالسّلام، به دست حجّاج بن یوسف ثقفی به شهادت رسید. ابن حجر عسقلانی میگوید: کمیل از شخصیتهاي بزرگ، شریف و مورد وثوق در میان قوم خود و مورد احترام و اطاعت بود و در صفّین در رکاب حضرت علی علیهالسّلام حضور داشت و به دست حجاج بن یوسف ثقفی، در سال 82 هجري، در سنّ هفتاد سالگی کشته شد.
دعاي کمیل
کمیل سخنان زیبایی از امام علی علیهالسّلام نقل کرده است که از آن جمله دعای مشهور «کمیل» است. دعاي کمیل همان دعایی است که همهی شیعیان با آن آشنایی دارند و در شبهاي جمعه و ماه شعبان میخوانند، این دعا منسوب به کمیل بن زیاد نخعی است. در اقبال شیخ آمده که روایت شده کمیل میدید که امیرالمؤمنین علیهالسّلام این دعا را در سجده در نیمهی شعبان میخواند. کمیل میگوید: شبی به منزل حضرت رفتم، فرمود: اي کمیل، چه باعث شده این جا بیایی؟ گفتم: اي امیرالمؤمنین! سبب آمدنم دعاي خضر است.
حضرت فرمود: «بنشین، هر گاه این دعا را حفظ کردي آن را در هر شب جمعه بخوان یا در هر ماه یک مرتبه یا در هر سال یک نوبت یا لااقلّ در طول عمرت یک مرتبه بخوان که در این صورت محفوظ میمانی و یاري میشوي و روزي داده میشوي و هیچگاه از مغفرت محروم نمیگردي. اي کمیل! طولانی بودن همراهی و صحبت تو با ما باعث شده که آن چه را سؤال کردي به تو بدهیم. بعد حضرت فرمود: بنویس: «اللّهمّ إنی اَسئَلُکَ بِرَحمَتِکَ الَّتی وَسِعَت کُلَّ شَی ءٍ ...» تا آخر دعا را حضرت خواند و من نوشتم. با توجه به این حدیث، دعاي کمیل ابتدا به نام دعاي خضر بوده و از آن جهت که حضرت این دعا را به کمیل آموختند، به نام او شهرت یافته است.
قاری قرآنِ جهنّمی
همانطور که اشاره شد کمیل از اصحاب سرّ امیرالمؤمنین علیهالسّلام بوده است. او گاهی با حضرت شبها در اطراف کوفه گردش مینمود. در یکی از شبها امیرمؤمنان علیهالسّلام براي رفتن به خانه، از مسجد بیرون رفتند در حالی که یک چهارم از شب میگذشت. کمیل که از خوبان شیعیان آن حضرت و از محبّین ایشان بود نیز به همراه امام بود. در وسط راه به خانهاي رسیدند که صاحبخانه با صداي بسیار حزین و دل ربایی در آن موقع از شب، قرآن تلاوت میکرد و این آیه را میخواند: «أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيْلِ ساجِداً وَ قائِماً يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ يَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ/ (آيا چنين كسى با ارزش است) يا كسى كه در ساعات شب به عبادت مشغول است و در حال سجده و قيام، از عذاب آخرت مىترسد و به رحمت پروردگارش اميدوار است؟! بگو: آيا كسانى كه مىدانند با كسانى كه نمىدانند يكسانند؟! تنها خردمندان متذكّر مىشوند!» (زمر/آیه9).
کمیل در دلش او را تحسین کرد و حالِ آن مرد او را به تعجّب واداشت، ولی چیزي نگفت. امام علیهالسّلام متوجّه تعجّب او شدند و فرمودند: «يَا كُمَيْلُ لَا تُعْجِبْكَ طَنْطَنَةُ الرَّجُلِ إِنَّهُ مِنْ أَهْلِ النَّارِ وَ سَأُنَبِّئُكَ فِيمَا بَعْدُ/ اي کمیل! همهمه و صداي دل رباي این مرد تو را به شگفتی وا ندارد، زیرا صاحب آن صدا، اهل آتش است! و در آیندهی نزدیک به تو از او خبر خواهم داد». کمیل از خبر دادن امام علیهالسّلام از آن چه در باطنش میگذشت و شهادت دادن ایشان به این که آن مرد اهل آتش است با وجود حال نیکویی که ظاهراً در آن وقت داشت، متحیّر شد. سکوتی کمیل را فرا گرفت در حالی که از این امر تعجّب کرده بود و در فکر فرو رفته بود.
مدّتی طولانی گذشت تا قضیهی خوارج نهروان پیش آمد و حضرت با آنها جنگیدند. آنها حافظان قرآن بودند به همان شکلی که نازل شده بود (بدون کم و زیاد). امیرالمؤمنین علیهالسّلام به کمیل -که در مقابل آن حضرت ایستاده بود- توجّهی نمودند، در حالی که از شمشیری که در دست حضرت بود، خون میچکید و سرهای آن کافران فاجر روی زمین افتاده بود. امام علیهالسّلام سر شمشیر خود را بر روي سر یکی از کشتههاي خوارج نهروان گذاشتند، و به کمیل فرمودند: «اي کمیل! [أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيْلِ ساجِداً وَ قائِماً]، یعنی: این سر همان شخصی است که نزدیک نیمهی آن شب، این آیه را قرائت میکرد و حال او تو را به اعجاب واداشته بود». پس کمیل خود را روي پاي حضرت انداخت و پاهاي امام را بوسید و به درگاه خدا استغفار کرد.
علم بهتر از ثروت
کمیل میگوید: شبی امیرالمؤمنین علیهالسّلام دست مرا گرفتند و با خود به صحرا بردند، چون به بیرون شهر رسیدند، نخست آهی بلند کشیدند مانند آه کشیدن کسی که به او اندوهی رسیده، سپس خطاب به من فرمودند: «إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا احْفَظْ عَنِّي مَا أَقُولُ لَكَ النَّاسُ ثَلَاثَةٌ عَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ النَّجَاةِ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ ...». مردم سه دستهاند: داناي خداشناس، طالب علم و دانشجویی که در راه رستگاري کوشاست و سوم افراد نادان و بی سروپایی که چون پشهاند و از هر صدایی پیروي کرده و با هر بادي حرکت میکنند. همانهایی که از نور علم بهرهاي نبرده و به ستون محکمی تکیه نزدهاند.
اى كميل! علم از ثروت بهتر است؛ علم از تو پاسدارى میكند و تو بايد ثروت را پاسدارى نمايى. مال و ثروت در اثر خرج و هزينه كردن نابود مىشود و حال آن كه، علم با پخش و بخشش رو به افزايش مىگذارد. علم حاكم است و مال محكوم. اى كميل بن زياد! محبّتِ دانشمند، كيش مردم است كه بايد بدان گردن نهاد و در سايهی علم، آدمى در زندگياش بندگى را و پس از مرگش ياد نيك را به دست میآورد. سود مال با نابودى اصل مال از بين مىرود. مال اندوزان با آن كه به ظاهر زندهاند ولى مردهاند، دانشورزان چندان كه روزگار بماند، ماندگارند. وجود جسمانى آنها از بين مىرود ولى آثار [علمى و معنوى] آنان در دلها مىماند.
هان! به راستى در اين جا- اشاره به سينه خود فرمود- دانش سرشارى است كه دانشاندوزانى براى آن نيافتم. بلى، يكى را يافتم كه خوب میفهمید ولى قابل اعتماد نبود؛ زيرا ابزار دين را وسيلهی دست يافتن به دنيا قرار مىدهد و از حجّتهاى خدا به ضرر دوستان او كمك مىگيرد و از نعمتهاى خدا براى نافرمانى او يارى مىجويد. يا كسى كه سر سپردهی حقّ مداران است امّا بينش و تيزهوشى لازم را ندارد تا رمز و راز علم را دريابد، نخستين شبههاى كه به دل او راه يابد، شك و ترديد در دل او شعلهور گردد. بار خدايا! نه اين سزاوار است نه آن! يا كسى كه شيفتهی لذّت و اسير شهوت است و يا آن كه آزمند و فريفتهی انباشتن و اندوختن است. اينان هيچ يك پاسدار دين نيستند و بينايى و يقين ندارند و بيشتر به چهارپايان چرنده میمانند. اين چنين است كه علم با مرگ دارندگانش مىميرد!
آرى! زمين هيچگاه از امامى كه قائم خداست خالى نمىماند. خواه آشكار مشهور باشد يا ترسان و پنهان از ديدهها؛ تا حجّتهاى خدا باطل نشود و نشانههايش از ميان نرود و راويان قرآنش تباه نگردند. و كجايند آنان؟! آنان در شمار اندك و در نزد خدا قدر و منزلتشان بس بزرگ است. خداوند به وسيلهی اينان، حجّتهاى خود را حفظ میكند تا به همتايانشان بسپارد و اين بذر را در دلهاى همانندهاى ايشان بكارد. علم آنان براى درك حقايق ايمان يورش آورده و با روح يقين درآميختهاند و آن چه را ناز پروردگان دشوار شمارند، بر خود آسان ساختهاند و بر آن چه نادانان از آن در وحشتاند، انس گرفتهاند. به تن همنشين دنيايند ولى جانشان به ملأ اعلى پيوسته است. اى كميل! آنان امينان خدا در ميان خلقش و جانشينان او در زمينش و چراغهاى تابان او در شهرهايش و دعوتكنندگان به دين اويند. وه! چه مشتاق ديدارشان هستم. از خداوند براى خودم و تو آمرزش میطلبم.
خطای کمیل و سرزنش امام علیهالسّلام
«هیت» شهری بود در مناطق ساحلى فرات و در كنار بغداد و بالاتر از شهر انبار. هنگامی که سفیان بن عوف نمایندهی ستم کار معاویه، به شهر انبار یورش برد، بدون مانع و خطري از شهر هیت گذشت و خود را به انبار رساند و اموال مردم را به غارت برد، زیرا کمیل به جاي حراست و حفاظت از شهر هیت و اطراف آن، به ناحیهی قرقیسیا (منطقهاى در عراق که كنار رود خابور و نزديك به صفّين و رَقّه است و در آن جا رود خابور به فرات مىريزد) لشکرکشی کرده و با گروهی که تصوّر میکرد قصد یورش به هیت را دارند، درگیر شده بود. وقتی امام علیهالسّلام از کار کمیل در ترك شهر هیت باخبر شدند، او را مورد سرزنش قرار داده و طی نامهاي به او چنین نوشتند:
«أمّا بعدُ، فَإنَّ تَضییعَ المرءِ ما وُلِّیَ و تکلُّفَهُ ما کُفِیَ، لَعجزٌ حاضِرٌ، وَ رأيٌ مُتَبَّرٌ .../ وا نهادن آدمى آن چه را عهدهدار است و بر دوش گرفتن وظيفهاى كه مسئول معيّنى دارد، ناتوانىِ آشكار و انديشهی نادرستى است. اقدام تو به غارت اهل قرقيسيا و خالى نهادن پاسگاههاى مرزىِ حوزهی مسئوليت از كسانى كه جلوى دشمن را بگيرند و لشكرش را برانند، رأيى پريشان و آشفته است. تو پلى شدهاى تا دشمنانت از تو بگذرند و بر دوستانت غارت بَرَند. نه قدرت جنگيدن دارى و نه هيبت ترساندن. نه مرزى را بستهاى و نه شوكت دشمنى را شكستهاى. نه نياز مردم شهر را برآوردهاى و نه فرمانروايت را خشنود كردهاى». مهم ترین نکتهی موجود در این نامه آن است که: کارگزار باید در محدودهی وظایف خود عمل کند و به مسائل دیگر که به او مربوط نیست، نپردازد.
جبران خطا و کسب رضایت امام علیهالسّلام
کمیل همواره مترصّد فرصتی بود که اشتباه خود را جبران کند، تا این که شبیب بن عامر ازدي که کارگزار امیرالمؤمنین علیهالسّلام در جزیره (از شهرهاي نصیبین) بود، نامهاي به کمیل نوشت که یکی از مأموران مخفی من گزارش داده که معاویه، عبد الرحمن بن قباث را به طرف جزیره فرستاده تا به غارت و خونریزي دست بیالاید، امّا نمیدانم که به سمت نصیبین میآید یا به سمت ناحیهی فرات و شهر هیت؟ کمیل تصمیم گرفت جلوی ابن قباث را بگیرد تا از این طریق رضایت امام علیهالسّلام را حاصل نماید، از این رو با چهارصد سوار به قصد هجوم به سوي ابن قباث حرکت کرد و نیروهاي پیادهنظام خود را در هیت باقی گذاشت.
او در مسیر راه تمام شیوههاي نظامی را مراعات میکرد و افرادي که در بین راه میدید، نگه میداشت تا مبادا خبر حرکت نیروهاي او را به دشمن گزارش نمایند. تا این که به او خبر دادند ابن قباث از «رقّه» به «رأس العین» رفته و مسیرش را به «کفرتوثا» عوض کرده است. کمیل بلافاصله به آن جا رفت و با ابن قباث و ابن یزید سلمی که همراه با دو هزار و چهارصد نیرو بودند، رو به رو شد. امّا کمیل، چون به طور غافلگیرانه به آنها برخورد کرده بود، به لشکر هر دو حمله کرد و عدّه زیادي را به هلاکت رسانید و نیروهاي دشمن را تار و مار کرد، امّا به یاران خود سفارش کرد که فراريها را تعقیب نکنند و به مجروحان یورش ننمایند. در این نبرد تنها دو نفر از یاران کمیل به شهادت رسیدند.
کمیل پس از پایان جنگ، داستان پیروزي خود بر مهاجمان شامی را براي حضرت امیر علیهالسّلام نوشت، و آن حضرت او را تحسین کردند و ضمن رضایت از وي، طی نامهاي جواب مناسبی به او دادند. بدین وسیله کمیل موقعیت خود را نزد امام علیهالسلام تثبیت و گذشته خود را در داستان شهر هیت جبران نمود.
شهادت کمیل
در کتاب شریف إرشاد به نقل از مُغَيره مینویسد: چون حَجّاج حاكم [عراق] شد، به جستجوى كميل بن زياد برآمد؛ امّا كميل از دست او گريخت. حَجّاج هم سهميهی قوم او را از بيتالمال، قطع كرد. كميل، چون چنين ديد، گفت: من پيرمردى كهن سالم كه عمرم به پايان رسيده و سزاوار نيست كه موجب محروميت قومم از سهمشان شَوم. پس بيرون آمد و خود را به حجّاج، تسليم كرد. وقتی حجّاج او را ديد، به او گفت: من [مدّتها بود] دوست داشتم به تو دست يابم. كميل به او گفت: دندانهايت را براى من به هم مَساب و مرا تهديد مكن كه به خدا سوگند، [من آفتاب لب بام هستم و] از عمر من، جز ته مانده غبارى نمانده است. هر حكمى مىخواهى بده كه وعدهگاه ما نزد خداست و پس از كشتن، حسابى در كار است و امير مؤمنان، على بن ابى طالب عليهالسّلام به من خبر داده است كه قاتل من، تو هستی.
حجّاج به او گفت: همين خودش دليلى براى كشتن توست. كميل گفت: آرى؛ اگر قضاوت با تو باشد. [حجّاج] گفت: آرى (قضاوت با من است). تو در ميان كسانى بودى كه عثمان بن عفّان را كشتند! گردنش را بزنيد. پس گردنش زده شد. و بدینترتیب کمیل، همانگونه که امامش به او خبر داده بود، به شهادت رسید و به مولایش امیرالمؤمنین علی علیهالسّلام پیوست. پیکر مطهّرش را در نجف اشرف در محلّی به نام «ثویه» که امروز مزار شیعیان حضرت علی علیهالسّلام است، به خاك سپردند. روحش شاد و یادش گرامی باد.
پینوشت
بر گرفته از کتابهای: إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج2 ص226/ الغارات (ط - القديمة) ج1 ص89/ تحف العقول (ترجمه حسنزاده) ص282و283/ اصحاب امام علی علیهالسّلام ج2 ص1011تا1018/ دانشنامه امیرالمؤمنین ج13 ص503تا507/ أصحاب أمير المؤمنين عليهالسلام و الرواة عنه ج2 ص499.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
مسلم زکیزاده