سومین پرسشی که در پیرامون مهدی(ع) بر سر بعضی زبانها جریان دارد این است که: از نظر تشخیص و درک دنیای امروز چگونه ممکن است کودکی در سنین چهار سالگی و یا پنج سالگی برای مقام رهبری اجتماعی و فکری یک مکتب و ملّت آمادگی داشته باشد؟ این آمادگی از کجاست؟ مگر ممکن است در طی این چهار سال و پنج سال که در فترت کودکی به سر میبرده آنچنان تحت آموزش و پرورش قرار بگیرد که بتواند موقعیّت قیادت اجتماعی و رهبری فکری ملّتی را احراز کند؟
پاسخ: آری. مهدی(ع) از نظر امامت و رهبری مسلمین جانشینی پدرش را به عهده گرفت، و امامت با تمام خصایص و محتویاتش از نظر قدرت فکری و روحی در یک لحظهی زودرس از عمر در او وجود داشت و اینکه مقام رهبری اسلام و مسلمین در سنین اول عمر بر عهده انسانی قرار بگیرد مخصوص او نبود بلکه پیش از او این مطلب در پدران و اجداد بزرگوارش سابقه داشت، وجود مقدّس امام نهم محمّد بن علی الجواد (ع) در سن هشت سالگی به مقام امامت رسید و وجود اقدس امام دهم امام هادی(ع) در سن نه سالگی مقام امامت را احراز فرمود و پدر بزرگوار آن حضرت امـام عسگری(ع) در سن ۲۲ سالـگی به مـقام امامت رسید، پس این مـوضوع در ائمه اسلام از امام جواد(ع) تا امام مهدی(ع) نمونه داشته است که در سنین اولیه عمر به مقام امامت و رهبری اسلام و مسلمین برسند و این مطلب یک موضوع روشن و ظاهری است که نیازی به اثبات و استدلال ندارد، زیرا مقام عظمت روحی و فکری یکایک این امامان (از امام نهم(ع) تا امام دوازدهم(ع)) در حد و مرز رهبری فکری و قیادت اجتماعی دنیا مورد اقرار و اذعان عموم ملّت اسلام بوده است و با اینکه از نظر ظاهر آنان کودک بودهاند و یا در سنین اول جوانی به سر میبردند، توانستهاند دنیای اسلام را از نظر عظمت فکری و علمی به خود متوجّه سازند و تجربه اجتماع اسلامی در مورد پدران بزرگوار مهدی(ع) بزرگترین دلیلی است که در پاسخ این پرسش میآید، در اینجا برای توضیح مطلب توجه خوانندگان عزیز را به چند نکته جلب میکنیم:
1- امامت هر امامی از اهل البيت(ع) به منزله سلطنت موروثی نبوده است که پسر آن را از پدر به ارث ببرد، مانند خلافت خلفای فاطمیین و عباسيين، بلکه پیروی مردم از یکایک آنان بر مبنای یک سلسله اصول و قواعد مذهبی بنیان نهاده شده است که باید افکار از نظر کششهای اعتقادی آن چنان قانع شوند که اصول و قواعدی که موجب استحقاق امامت امام است در امام(ع) ببینند و رهبری او را بر اساس عظمت فوقالعاده فکری و روحی که در او سراغ میگیرند بپذیرند.
۲- از صدر اسلام (از زمان خود پیغمبر(ص)) یک جمعیّت کوچک که در بین مجتمع اسلامی در مقام بینش فكری از همه بیشتر بودند بر مبنای آیات قران کریم و اعلامهای صریح پیغمبر(ص) برای مسئلهی رهبری امّت اسلام یک سلسله اصول و قواعدی را بنیانگذاری کردند که باید رهبر اسلام واجد تمام آن اصول باشد و در نتیجه از نظر عظمت روحی و فکری برتر از او در دنیا موجود نباشد، این مکتب اگر چه در زمان اول اسلام از افراد کمی تشکیل شد، ولی در زمان امام باقر(ع) و امام صادق(ع) به جلوه و توسعه پیدا کرد و در محدودهی این اصول و قواعد که به صورت مبانی اعتقادی برای پیروان این مکتب درآمده بود آن چنان تحول فکری و علمی در مجتمع اسلامی پدید آورد که صدها نفر از فقها و متکلّمین و مفسّرین و دانشمندان در رشتههای مختلف علوم اسلامی و بشری را در برگرفت تا آنجا که حسن بن على الوشا گفت: من وارد مسجد کوفه شدم مشاهده کردم نهصد نفر استاد تمام میگویند: «حَدَّثَنَا جَعْفَر بْنِ مُحَمَّدٍ» - امام صادق(ع) چنین گفت.
٣- شرایطی را که این مکتب در مقام معرفی و تعیین امام(ع) از نظر کفایت و لیاقت او برای اشغال مقام رهبری به عنوان بنیان ملی مکتب و بیاعتقادی پیروان خود در زیربنای فکری آنها قرار داده است، شرایط بسیار سنگینی است که همه کس قدرت تحمل آن را ندارد؛ زیرا این مکتب ایمان دارد به این که امام باید از تمام دانشمندان دنیا اعلم باشد و لذا هر کسی نمیتواند این مقام را ادّعا کند و ادّعایش از نظر این مکتب پذیرفته باشد.
۴- این مکتب مقدّس از ابتدای پیدایش در مقام تحکیم و اجرای مبانی ملّی خود در امامت و رهبری اسلام قربانیهای بزرگی داده است، زیرا از نظر حکومتهای جائرانهای که در اجتماعات اسلامی روی کار میآمدند ایدئولوژی این مکتب را در مسئله رهبری اسلام بزرگترین خطر و دشمن خود میانگاشتند و لااقل این حساب را میکردند که خود این فکر (که باید امام و رهبر دانشمندترین افراد باشد) روزگاری به تشکیل انقلابات شدید اجتماعی از نظر نابود کردن حکومتهای نااهلانه منجر خواهد شد، لذا با تمام قدرت به طور مستمر با این مکتب مبارزه میکردند و در مقام ریشهکن ساختن آن پیروان و مروّجین آن را میکشتند و یا در زندانها محبوس میساختند و صدها انسان روشناندیش به جرم حقبینی و حقاندیشی از پیروان این مکتب مقدّس در گوشهی طامورهها[1] و سلولهای سیاه و تیره پس از سالها زجر و شکنجه جان میدادند ولی دست از این عقیده (امامت اهلبیت) برنمیداشتند پس این ایمان برای آنها بسیار گران تمام میشد و انگیزهی آنان در تحمّل این همه شدائد و رنجشها فقط اعتقاد اصیل و بیشائبهی مذهبیشان بود و تمام این شکنجهها و جان دادنها را در مسیر این اعتقاد بزرگترین عبادت و وسایل قرب به خدا میدانستند.
خودآزمایی:
به عقیده مکتب اسلام چرا امام باید از تمام دانشمندان دنیا اعلم باشد؟
2- چگونه ممکن است کودک پنجساله توانائی اداره جامعه و رهبری فکری ملّتی را احراز کند؟
پینوشت [1] . طاموره: زندان و سیاهچال. (فرهنگ منجد الطلاب، ترجمهی محمّد بندر ریگی، ص ۳۳۹، چاپ هفتم، انتشارات اسلامی.)
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
سیداحمد علم الهدی