5- این افرادی که از نظر این مکتب و پیروانش امام شناخته شدهاند یک افراد کناره و دور از اجتماع نبودند که بگویید اعتقاد شیعه نسبت به آنها صرف یک پندار بوده است، والّا از کجا معلوم که آنان در عظمت فکری و علمی بالاتر از همه انسانها قرار داشتند؟
آری، آنان همچون حکّام و سلاطین آن زمان در کاخهای سر برافراشته در لفافهی حاجبها و نگهبانها به سر نمیبردند که از خود فقط یک هیبت پوشالی در چشم مردم جا دهند و در باطن دارای هیچ فضیلتی نباشند، بلکه در تمام دوران زندگی، آنها با اجتماعات محشور بودند و همه کس از بزرگ و کوچک، عالم و جاهل، قوی و ضعیف با آنها مراوده و برخورد داشتهاند، جز آن که گاهی جنایات حکومتهای زمان بین آنها و مردم به وسیله بازداشت یا تبعید جدایی میانداختند.
شاهد مطلب: تعداد زیاد راویان و محدّثینی هستند که از آنها مطالب و معارف اسلامی را روایت کردهاند و مکاتباتی که بین آنها و مردم متداول بود و مسافرتهای متعدّدی که ائمّه به نواحی مختلف مملکت اسلام انجام میدادند و نمایندگانی که از علما و دانشمندان برای رسیدگی به امور مذهبی مردم و حل مشکلات علمی و اسلامی آنان در بلاد میگماشتند و رفت و آمدی که مردم از بلاد دوردست دنیا همه ساله در فصل حج به مدینه داشتند و به زیارت امام(ع) نائل میشدند.
همهی اینها دلالت دارد که امامان شیعه در طول زندگی خود در اقطار دنیای آن روز با تمام طبقات مختلف از دانشمندان و غیره در مراکز اجتماعی برخورد و آمیزش داشتند و کاملاً این نکته به ثبوت میرسید که آنها از تمام دانشمندان و متفکرین بزرگ جهان برترند.
6-حکومتهای معاصر ائمّه، وجود آنان و عظمت و جلب و جذبی را که از آنها در دلها و مغزها قرار گرفته بود برای خود خطر بسیار بزرگی احساس میکردند و لذا با تمام قدرت کوشش داشتند این زعامت فکری و روحی را در هم بکوبند و در این مسیر از اجرای هر گونه قساوت و طغیان و جنایت کوتاهی نمیکردند تا آنگاه که در مقام حفظ موقعیّت خود ناچار حملات و مظالم و جنایات را متوجّه شخص امام(ع) مینمودند و از این که در نتیجه این جنایت و ستم نسبت به شخص امام(ع) منفور ملّت قرار گیرند و مردم از آنها رنجیده شوند و پیروان و دوستان امامان علیه آنها بشورند، باک نداشتند.
خوانندگان عزیز! اگر این نکات ششگانه را که یک سلسله حقایق تاریخی غیر قابل تردید است کاملاً دقت فرمودید، در اینجا نتیجه میگیریم که: امامت در دوران نخستین سن در مکتب شیعه یک پدیدهی واقعی است و وهم و پندار نیست، زیرا وقتی از نظر ظاهر کودکی هشت ساله در برابر پیروان یک مکتب اصیل (که برای مقام امامت و رهبری این همه شرایط سنگین قائل است) قد علم میکند و ادعای امامت مینماید و اعلام میکند که او دارای عظمت و خصایص ذاتی امام است و از نظر شخصیّت فکری و روحی بر همه مسلمانان امتیاز دارد و مردم هم به او میگروند، حتماً باید یک افق مغزی پهناور و یک قدرت فوقالعاده علمی از نظر تمکّن فکری در فقه و تفسیر و کلام از خود بروز دهد، زیرا اگر چنین نباشد نمیتواند آن مراکز علمی اسلامی را به امامت خود قانع سازد، با آنکه گفتیم که این امامان در شرایط و موقعیّتهایی بودند که در دسترس عموم قرار داشتند و مغزهای متفکّر همواره در اطراف آنها وجود داشت و همیشه مورد اختیار متفکّرین جهان از مسلمان و غیرمسلمان قرار داشتند، چگونه ممکن است در این شرایط هر بچهای ادّعای امامت کند و مردم را به طرف خود دعوت نماید و خود را به صورت پرچم پیشاپیش امت اسلام قرار دهد و در دسترس عموم پیروان این مکتب باشد و آنها جان و هستی خود را در راه او فدا کنند و به خاطر گرایش به زعامت او تمام شئون زندگیشان در مخاطره قرار گیرد و در عین حال درصدد کشف واقعیت و صداقت ادّعای او برنیایند و از نظر شرایط سنگین رهبری در این مکتب به کلی او را مورد اختبار قرار ندهند؟
و یا این که آیا امکان دارد یک کودک ادّعای فضیلت و امتیاز فکری و علمی بر همهی دانشمندان و متفکّرین جهان بکند، در حالی که از نظر فکر و دانش کودکی بیش نباشد و در تمام این درگیریهای شدید اجتماعی مشتش باز نشود؟
گذشته از همه اینها، نیروهای حکومتی زمان که ایدئولوژی رهبری را بزرگترین خطر برای حکومت و سیادت خود میدیدند، چطور ممکن بود ببینند یک کودک ساده بدون داشتن کوچکترین امتیاز ذاتی، رهبری فکری مردمی را که از نظر مکتب دشمن شماره یک حکومت به حساب میآمدند عهدهدار است و آن قدرت زمان در مقام فاش کردن باطن پوشالی آن کودک برنیاید؟ و ساکت بنشیند؟ و حال این که کوبیدن آن مکتب از این طریق برای آن حکومت خیلی سادهتر بود از کشتن و بستن و به زندان افکندن و خشم عمومی را علیه خود تحریک نمودن.
ممکن است اثبات عدم کفایت و لیاقت یک انسان پنجاه و شصت ساله که دارای نیروی فرهنگی و وزن علمی در اجتماع روز است، برای مقام رهبری خیلی دشوار باشد و حکومت زمان از عهده آن برنیاید و به کشتار و قتل و غارت متوسّل گردد، ولی اثبات عدم کفایت و لیاقت یک کودک عادی برای مقام امامت به آن معنایی که شیعه میشناسد و معتقد است خیلی ساده و آسان است.
پس تنها تفسیری که میتوان برای اجتناب حکومتها از اجرای این سیاست کرد، این است که امامت در سنین کودکی در این امامان یک پدیدهی واقعی بود که حکومتهای زمان ساختگی نبودن آن را درک میکردند و لذا نمیتوانستند در مقام کوبیدن زعامت آنها از این راه وارد شوند.
اگر چه در بعضی موارد حکّام زمان درصدد اجرای این برنامه برآمدند، ولی شکست خوردند و شکست آنها موجب تثبیت بیشتری برای مقام امامت شد.
علاوه بر این در تمام طول این مدّت هر یک از این امامان که در سن کودکی به مقام امامت رسیدند، در مسیر اجرای برنامه رهبری خود با تمام مبارزات و شدائد به هیچ بنبستی برنخوردند و کوچکترین لغزشی از آنها بروز نکرد که موجب سلب اطمینان پیروانشان گردد.
اینها همه دلالـت میکند بر این که: امـامت ذاتـی در سنین کـودکـی در اهلالبيت(یک واقعیّت صددرصد ثابتی است و صرف فرض و وهم و پندار نیست و هر موجودی که با این خاصیّت ذاتی در دنیا ظاهر شود او امام است، چه در سن کودکی و چه در سن جوانی و چه در سن پیری، سنین عمر در آن دخالتی ندارد.
و در خارج از ملّت اسلام در ملل و ادیان گذشته هم این موضوع سابقه دارد که بعضی از شخصیّتهای آسمانی در سنین کودکی برای اجرای رسالت و مأموریت رهبری و زعامت برانگیخته شدهاند و از نظر مثال و نمونه امامت دوران کودکی شخصیّتهای خدایی اسلام از اهلالبیت تنها وجود یحیی پیغمبر(ص) کفایت میکند که خدا در قرآن فرموده: «يَا يَحْيَى خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيّاً»[1]- ای یحیی با تمام قدرت کتاب را بگیر و در زمان طفولیّت به او ابلاغ دادیم- بنا بر این مطالب در اینجا اعتراضی وارد نیست که: چگونه مهدی(ع) در خردسالی به امامت رسید؟
خودآزمایی:
1- چرا امامان شیعه در طول زندگی خود با تمام طبقات مردم و در مراکز اجتماعی برخورد و تعامل داشتند؟
2- از آیه شریفه 12 سوره مریم چه برداشتی در خصوص امامت حضرت مهدی(عجّ) در خردسالی داشتند؟
پینوشت: [1] . سوره مریم، آیه ۱۲
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
سیداحمد علم الهدی