د: نگاهی به صفات خدا و اسماء حسنای او
با توجّه به اینکه – چنان که گفتیم - صفات خدا و همچنین اسمای حسنای الهی، عین ذات پاک خدا هستند، در صحیفه در صدها مورد، سخن از صفات مختلف خدا و اسماء حسنای او به میان آمده که بازگشت همه به توحید ناب الهی است.
مانند صفت اولیّت و آخر بودن (ازلی و ابدی) خدا، صفت علم، قدرت، بینیازی، حلم، عدل و حکمت خداوند که هر کدام بعدی از ابعاد یکتایی خدا را تبیین میکنند.
چنان که در قرآن از اسماء الهی و صفات خدا، بسیار سخن گفته شده است.
به عنوان نمونه نظر شما را به چند مورد جلب میکنیم:
1- در دعای ۳۲ که از ۳۵ بند تشکیل یافته، از صفات متعدد و اسماء حسنای گوناگون خدا، سخن به میان آمده، ازجمله در بند یک و دو از این دعا میخوانیم:
«اللّهُمّ يَا ذَا الْمُلْكِ الْمُتَأَبِّدِ بِالْخُلُودِ وَ السُّلْطَانِ الْمُمْتَنِعِ بِغَيْرِ جُنُودٍ وَ لَا أَعْوَانٍ»؛
«خداوندا! ای پادشاهی که فرمانروائیات همیشگی و جاودانی است و اقتدار سلطنتت بدون [نیاز به] لشگریان و پشتیبانان میباشد.»
و در بند ۷ همین دعا میخوانیم:
«ضَلَّتْ فِيكَ الصّفَاتُ، وَ تَفَسَّخَتْ دُونَكَ النُّعُوتُ، وَ حَارَتْ فِي كِبْرِيَائِكَ لَطَائِفُ الْأَوْهَامِ»؛
«صفتها در ذات پاک تو گم شده و ستایشها در ثنای تو به هم ریخته و اندیشههای ظریف و تیز از فهم مقام کبریایی و عظمتت حیران و سرگردان است.»
و در بند ۳۳ این دعا میخوانیم:
«اللّهُمّ إِنّكَ تَقِي الْكَرِيهَةَ، وَ تُعْطِي الْحَسَنَةَ، وَ تَفْعَلُ مَا تُرِيدُ، وَ أَنْتَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»؛
«ای خدا! این تویی که بندگانت را از زشتیها بازمیداری و نیکیها و زیباییها را به آنها میبخشی (دارای صفت تقی و عفُوّ هستی) و آنچه را اراده کنی انجام میدهی و تو به هر چیز توانا هستی.» (اشاره به دو صفت مرید بودن و قادريّت خدا)
شرح کوتاه
در این عبارات چند مورد از صفات و اسماء حسنای الهی ذکر شده:
مانند: مالکیّت ابدى الهی که فناناپذیر است و همیشه بوده و خواهد بود.
و مانند: شکوه سلطنت مطلق او، که هیچگونه نیازی به دیگری ندارد. همچنین مسئله عینیّت صفات خدا با ذات پاکش که جداییناپذیر است، به گونهای که عقل و فهم از درک او درمانده و عاجزند، و هرگونه خیال و قیاس بلندپرواز، قادر به پی بردن به حقیقت ذات و صفاتش نیست.
به قول سعدی در سرآغاز گلستان، یکی از عارفان نیک نهادِ نگهدارندهی دل از ورود اغیار، در دریای عشق به خدا و شناخت معبود حق، غرق شده، و در بوستان پرعطر پیوند به خدا، سرمست گشته بود. پس از آن که حالت عادی یافت، یکی از یاران از او پرسید: «از این بوستان چه هدیهی نفیس برای ما آوردهای؟»
عارف پاسخ داد: تصمیم داشتم وقتی که به درخت گل عشق معبود برسم دامنم را پر از گل کنم و از آن برای شما به رسم هدیه بیاورم. وقتی که به آن درخت رسیدم، بوی گل آن به گونهای مرا مست کرد (یعنی تجلیّات الهی آن چنان مرا غرق در دریای عرفان نمود که از خود بیخود شدم و دامنم از دستم جدا شد [و دیگر دامنی نداشتم که گل در آن بریزم و بیاورم]:
ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز/ کان سوخته را جان شد و آواز نیامد
این مدّعیان در طلبش بیخبرانند/ كان را که خبر شد خبری بازنیامد
***
ای برتر از خیال و قیاس و گمان و وحی/ و ز هرچه گفتهاند و شنیدیم و خواندهایم
مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر/ ما همچنان در اول وصف تو ماندهایم[1]
ه: تقدیس و تنزیه خدا از هرگونه عیب و نقص
یکی از اموری که در صحیفه بسیار آمده و میتوان آن را از شاخههای توحید عبادت دانست، مسئله تقدیس و تنزیه الهی است که بیشتر با تعبیر تسبیح خدا عنوان میشود که علاوه بر توحید عبادی، یک نوع نفی هرگونه شرک و عیب نیز هست و در قرآن نیز از این مطلب، بسیار سخن به میان آمده است قبل از ورود به بحث نظر شما را به خاطرهی زیر جلب میکنم:
به یاد دارم در کوپهی تِرَن با همسفرانی به سفر میرفتیم، یکی از همکوپهایها دانشمند و دکتر داروساز بود و از گفتارش پیدا بود که منطقی و در سطح بالا صحبت میکند. در میان گفتارش این خاطره شیرین را بیان کرد:
روزی برای انجام مأموریت در آبادان سوار هواپیمای جت مسافربری غولپیکر شدیم و به مقصد تهران حرکت کردیم. من هنگام برخاستن هواپیما به خود گفتم: بنازم به مغز بشر، بنازم به چیرهدستی بشر، بهبه! بشر چه اعجوبهای ساخته که در کمتر از یک ساعت، راه طولانی را طی کرده و ما را به تهران میرساند... ناگهان از اتاق خلبان اعلام شد نظر به اینکه هوا طوفانی است، مجبوریم به فرودگاه آبادان بازگردیم. در این هنگام این آیه مثل زنگ در کنار گوشم به صدا درآمد:
«يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ»[2]؛
«آنچه در آسمانها و زمین است، خدا را میستایند.»
افسوس خوردم که چرا خدای بشر، خالق مغزها را فراموش کردم و مکرّر گفتم بنازم به مغز بشر. با اینکه باید گفت: بنازم به قدرت خدا که چنین مغزی به بشر داد.
از اینرو به فرمان باد الهی از هواپیما جلوگیری شد، بنابراین قدرت اصلی در دست خدا است. باید او را ستوده و به قدرت او نازید. و گرنه: «اگر نازی کند در هم فرو ریزند قالبها.» اگر به راستی گرد بادی سراغ هواپیما میآمد، هواپیما برای نجات خود چه چارهای داشت؟! و جز سقوط و بیچارگی چه میتوانست کند؟ با این اشاره نگاهی به صحیفه کرده و نظر شما را به مطالب زیر جلب میکنیم:
۱- در بند یک از دعای سوم چنین میخوانیم:
«اللّهُمّ وَ حَمَلَةُ عَرْشِكَ الّذِينَ لَا يَفْتُرُونَ مِنْ تَسْبِيحِكَ، وَ لَا يَسْأَمُونَ مِنْ تَقْدِيسِكَ، وَ لَا يَسْتَحْسِرُونَ مِنْ عِبَادَتِكَ...»؛
«خداوندا! رحمت و درود بفرست بر نگهدارندگان عرشت که هرگز از تسبیح ذات پاک تو سست نمیشوند و از ذکر قداست و پاکی تو خسته و رنجیده خاطر نمیگردند و از عبادت و بندگیات درمانده نمیشوند و کوتاهی و نارسایی را بر کوشش و تلاش در امر تو ترجیح نمیدهند و از عشق و حیرت نسبت به تو غافل نمیگردند.»
شرح کوتاه
تسبیح خدا، همان توحید ناب و پاک و منزّه ساختن خدا از هرگونه عیب و شرک است که کرّوبیان و فرشتگان هرگز در این راستا سستی نمیکنند و خسته نمیشوند، بلکه همواره بانشاط و شادابی و عشق سرشار به تسبیح و تقدیس خداوند بزرگ مشغول هستند و پیاپی به عبادت و پرستش و سپاس الهی عشق میورزند.
بنابراین ما نیز باید هماهنگ با آنها و همصدا با همه موجودات که تسبیح خدا میگویند، همنوا شویم و لحظهای از این عبادت غافل نگردیم، با تلاش خستگیناپذیر و مداوم به این امر همّت گماریم و وصله ناهمرنگ جهان نباشیم که به قول سعدی:
کوه و دریا و درختان همه در تسبیحاند/ نه همه مستمعان فهم کنند این اسرار
این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود/ هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار
و به قول باباطاهر:
به صحرا بنگرم صحرا تو بينُم/ به دریا بنگرم دریا تو بينُم
به هر جا بنگرم کوه و در و دشت/ نشان از قامت رعنا تو بینُم
۲؛ و در بند ۷ همین دعا نیز میخوانیم:
«وَ الّذِينَ لَا تَدْخُلُهُمْ سَأْمَةٌ مِنْ دُءُوبٍ، وَ لَا إِعْيَاءٌ مِنْ لُغُوبٍ وَ لَا فُتُورٌ، وَ لَا تَشْغَلُهُمْ عَنْ تَسْبِيحِكَ الشّهَوَاتُ، وَ لَا يَقْطَعُهُمْ عَنْ تَعْظِيمِكَ سَهْوُ الْغَفَلَاتِ»؛
«آن فرشتگانی که در اطاعت تو هیچگونه خستگی و رنج و درماندگی و سستی به آنها راه ندارد و هوسهای نفسانی، آنها را از تسبیح و تقدیس تو بازندارد و فراموشی غفلتها، تعظیم و بزرگداشت مقام ارجمندت را از یاد آنها نبرد.»
شرح کوتاه
این عبارت و فراز نیز همانند فراز قبل، فرشتگان را ستوده از اینرو که همواره بانشاط و عشق، بدون هرگونه خستگی و سستی، به تسبیح و تعظيم الهی مشغولاند، هرگز در این راستا لحظهای غافل نمیشوند و دستخوش نسیان و بیخبری نمیگردند. چنین افرادی بندگان شایسته و ستوده درگاه الهی هستند. ما نیز اگر بخواهیم به چنین مقامی برسیم باید از تسبیح و تقدیس الهی، آنی غافل نگردیم، همواره خود را بنده کوچک او دانسته، نهایت تواضع را در برابرش نموده و پیشانی سجده بر خاک آستانش بنهیم.
۳- در دعای پنجاه و دوم، امام سجاد(ع) پس از تعبیرهای مکرر «سُبحَانَکَ» (تو پاک و منزه هستی) در بند ۱۰ این دعا به خدا عرض میکند:
«إِلَهِي أَسْأَلُكَ بِحَقّكَ الْوَاجِبِ عَلَى جَمِيعِ خَلْقِكَ، وَ بِاسْمِكَ الْعَظِيمِ الّذِي أَمَرْتَ رَسُولَكَ أَنْ يُسَبّحَكَ بِهِ»؛
«ای خدای من! از تو تقاضا دارم به حق واجبی که بر همه مخلوقانت داری و به حق نام بزرگت که به رسولت دستور دادهای تا با آن نام تو را تسبیح گوید.»
شرح کوتاه
در این فراز، امام(ع) خدا را به حق واجبش بر مخلوقات و به حق اسم اعظمش میخواند و این دو حق بزرگ را واسطه قرار میدهد؛ حقی که به وسیله آن به پیامبر(ص) دستور تسبیح داده که درود و رحمت بر پیامبر(ص) و آلش فرستد و تا در پرتو عبادت الهی، او را از هر چیز بینیاز سازد...
در این عبارت تسبيح الهی در جایگاه بسیار والایی قرار گرفته که پیامبر اعظم(ص) در پرتو نام بزرگ الهی، به تسبیح خدا اشتغال دارد و آن را فرمان و دستور خاص الهی میداند.
قابل توجه اینکه نوع گفتار و مناجاتهای امامان(ع) و با تسبیح خدا آغاز و انجام میشود و بر اساس نفی هرگونه شرک و اثبات توحید ناب، شروع و ختم میگردد. در صحیفه نیز این برنامه دیده میشود، ازجمله در بند ۱۰ از دعای سی و هفتم میخوانیم:
«فَسُبْحَانَكَ مَا أَبْيَنَ كَرَمَكَ فِي مُعَامَلَةِ مَنْ أَطَاعَكَ أَوْ عَصَاكَ»؛
«پس به راستی که پاک و منزه هستی که چقدر رفتار کریمانه تو نسبت به کسی که از تو اطاعت میکند و یا نافرمانی مینماید روشن و آشکار است.»
و یا در بند ۳ از دعای چهل و سوم میخوانیم:
«سُبْحَانَهُ مَا أَعْجَبَ مَا دَبّرَ فِي أَمْرِكَ وَ أَلْطَفَ مَا صَنَعَ فِي شَأْنِكَ»؛
«به راستی که تو ای خدا، پاک و منزه هستی و به راستی که خداوند چه تدبیر و نظم شگفتانگیزی در تو (ای ماه) نموده است و آنچه را در آفرینش تو نموده چقدر از هنر ظریف و زیبا برخوردار است.»
پینوشتها:
[1] مقدمه گلستان سعدی.
[2] جمعه، آیه ۱.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی