چگونه در قرن ۱۳ هجری در ایران مرام بابی و بهایی به عنوان مذهب ظهور کرد؟ علّت و منشأ آن از کجا شروع شد؟ به راستی این پدیده عجیب با چه دستی پدید آمد و گسترش یافت؟
در پاسخ این پرسش، نظر شما را به مناظره زیر جلب میکنم:
روزی پسری باهوش، نزد پدر دانشمندش آمد و به صورت مناظره، از او پرسشهایی کرده و پدر به او پاسخ داد و آن چنین بود:
فرزند: در کتابها خواندهایم و از بزرگان شنیدهایم، در زمان ناصرالدینشاه، عدّهای ظهور کردند و به ساختن آیین بابیگری و بهاییگری پرداختند و طرفداران پیدا کردند و هنوز هم در گوشه و کنار کشور، افرادی از طرفداران آن هستند، لطفاً بفرمایید منشأ بروز این دو آیین ساختگی چیست؟
پدر: استعمارگران بر اساس تِز «تفرقه بیندازد و حکومت کن» اسلام را بزرگترین خطر برای منافع نامشروع خود میدانند، از اینرو سعی کردند تا با دین تراشی، مسلمانان را به گروهی مختلف مانند قادیانیگری، کسرویگری، بابیگری، بهاییگری، شیخیگیری و فرقههای مختلف صوفیه و... درآورند تا از خطر اتحاد اسلامی، مصون بمانند، در مورد بابیگری و بهاییگری، دستهای مرموزی از آستین استعمار انگلیس و استعمار روسیه تزار برآمد و این دو آیین ساختگی را در ایران پدیدار ساخت.
فرزند: استعمار چرا به سراغ باب و بهاء رفت؟ و به طور کلّی مؤسّسین بابیگری و بهاییگری چه کسانی هستند؟
پدر: استعمار خواست از راه مذهب و مذهبی افراطی، بر اصل مذهب ضربه بزند و همواره آنان که راه افراط یا تفریط را میپیمایند، در خطر آناند که پلی برای دشمن گردند و آب به آسیاب دشمن بریزند، از اینرو امیر مؤمنان علی (ع) میفرماید:
«لا تَرَى الجاهِلَ إلّا مُفرِطاً أو مُفَرِّطاً»؛
«همیشه جاهل، یا افراطگر و یا تفریطکننده میباشد.»[1]
منشأ آیین ساختگی بابیگری مسلك شیخیّه بوده است و از انشعابات آن است و سپس بهاییگری از بابیگری نشئت گرفته است.
فرزند: لطفاً در اینباره توضیح دهید.
پدر: در آن سالها که بین ایران و روسیه، جنگهای ممتدّ و سختی به وجود آمده بود، مردم خسته و افسرده شده بودند، حالتی پیش آمده بود که همه در انتظار فرج بودند تا ملّت اسلام نجات یابد.
در این ایام شخصی به نام «شيخ احمد احسائی»، درباره امام عصر(ع) و ظهور آن حضرت، بسیار صحبت میکرد و اظهار نزدیکی به آن حضرت مینمود و همین موجب شد که عدّهای به او گرویدند.
شیخ احمد اهل «اِحساء» (یکی از آبادیهای شیخنشینهای خلیج فارس) بود، او در سال ۱۱۷۵ قمری متولد شد و در سال ۱۲۴۲ در سن ۶۷ سالگی در مدینه از دنیا رفت و قبرش در قبرستان بقیع است.
او در عین آنکه شیعه بود، اعتقاد به چهار اصل یا چهار رکن داشت که عبارتاند از: ۱ ۔ خدا ۲ - پیامبر ۳- امام ۴ - باب امام (واسطه مخصوص امام)، او معتقد بود که در هر دوره باید یک نفر به عنوان باب خاص امام زمان برای وساطت بین امام و مردم وجود داشته باشد، او ادعا داشت که من باب خاص امام زمان (ع) هستم.
شیخ احمد احسائی در آخر عمر به حج رفت و در مدینه مريض شده و از دنیا رفت، او وقتی که تصمیم به مسافرت گرفت، یکی از شاگردانش به نام «سیّدکاظم رشتی» را به عنوان جانشین خود انتخاب کرد و پیروان خود را به پیروی از او فرا خواند.
پیروان شیخ احمد احسائی کمکم زیاد شدند و به عنوان شیخیّه پدیدار گشتند.
پس از شیخ احمد اِحسایی، سیّد کاظم رشتی، زمام امور شیخیّه را به دست گرفت، عقیده او همانند استادش شیخ احمد بود و از صف مسلمین، دسته جدا نموده بود و مریدان مخصوصی داشت.
سیّد کاظم رشتی در سال ۱۲۵۹ از دنیا رفت، ولی جانشینی برای خود تعیین نکرد، مریدان و شاگردان او سرگردان بودند و سرانجام چهار نفر ادعای جانشینی سیّد کاظم رشتی را نمودند که عبارتاند از:
۱. حاج کریم خان کرمانی
۲ - میرزا شفیع تبریزی
۳- میرزا طاهر حکّاک اصفهانی
4- میرزا علی محمّد شیرازی معروف به «سیّد باب» مؤسّس فرقه بابیگری.
اکثر پیروان سیّد کاظم، به حاج کریمخانی معروف هستند، مرکز این گروه کرمان است و رهبرشان اکنون یکی از نوادگان حاج محمّد کریمخان میباشد.
ظهور سیّد علی محمّد باب و حسینعلی بهاء
فرزند: سیّد علی محمّد باب کیست و چه ادعا داشت؟
پدر: سیّد علی محمّد باب یکی از کسانی بود که به عنوان چهارمین نفر، ادعا کرد که جانشین سیّد کاظم رشتی است و مذهب ساختگی بابیه را تأسیس نمود.
او فرزند میرزا رضا بزّار شیرازی است، او در آغاز محرم سال ۱۲۳۵ هجری قمری در شیراز متولد شد و در سال ۱۲۶۶ در سن ۳۱ سالگی به دستور حکومت وقت به فرمان ناصرالدینشاه، با عدّهای مانند محمّدعلی زنوزی و قرةالعين و ... اعدام گردید.
بنابراین بابیگری زاییده شیخیگری است.
فرزند: مؤسّس بهاییگری کیست؟ و از کجا نشئت گرفت؟
پدر: نام مؤسّس بهاییگری، «حسینعلی بهاءالله» بود که در سال ۱۲۳۳ هجری قمری (دو سال بعد از تولد علیمحمّد باب) در تهران متولد شد، او پسر میرزا عباس، معروف به میرزا بزرگ نوری مازندرانی بود، حسینعلی در یک خانواده ثروتمندی رشد و نمو کرد، به مدرسه رفت و به تحصیلات خود ادامه داد، به عرفان منفی و بافندگیهای صوفیها، علاقه وافر داشت، وقتی که بزرگ شد در شکل هیئت درویشان صوفی، با موهای بلند و پریشان درآمد، سرانجام در سال ۱۲۶۰ هجری قمری به سید علیمحمّد باب ایمان آورد و به او پیوست و دست مرموز استعمار روسیه تزار او را راهنمایی و کمک میکرد، پس از مرگ سیّد علیمحمّد باب، او همچنان از مذهب ساختگی بابیگری پیروی میکرد و برادرش «میرزا یحیی صبح ازل» را جانشین علیمحمّد باب میدانست، سرانجام با برادرش بنای مخالفت گذاشت و در سال چهارم سکونت خود در «ادرنه» (واقع در ترکیه) ادعای خود را آشکار ساخت و گفت: شخص موعود محمّدعلی باب، من هستم و میرزا یحیی باید از من پیروی کند، به اینترتیب ادعای جانشینی باب کرد.
سپس مسلک باب را نسخ نمود و دارای پیروان زیادتر شد، ناچار دولت عثمانی در سال ۱۲۸۵ هجری قمری او را به «عكّا» (یکی از شهرهای کنونی اسرائیل) تبعید کرد. تا اینکه در سال ۱۳۰۹ هجری قمری در سن ۷۶ سالگی از دنیا رفت و قبرش در شهر عکا قرار دارد.
او همچون سیّد علیمحمّد باب گاهی ادعای بابیّت، گاهی ادعای نبوت، الوهیّت و ربوبیّت نمود، بلکه پا را فراتر نموده و ادعای خداسازی کرد و در قصیده و رقائيّه خود گفت:
کُلُّ الاُلوهِ مِن رَشَحِ اَمْرِی تَألَّهَت/ وَ کُلُّ الرُّبُوبِ مِن طَفَحِ حُکمِی تَرَبَّیَت
«همهی خدایان از رشحات و آثار فرمانم به خدایی رسیدند و همه پروردگاران از لبریزی حکم من، پروردگار گشتند.»[2]
فرزند: از توضیحات شما بسیار متشکّرم همین ادّعاها و بیهودهگوییها و روشهای ناموزون باب و بهاء برای هر روشن ضمیری کافی است که خط بطلان بر مرام ساختگی و خرافی باب و بهاء بکشد و به استعمارگران مرموز، لعن و نفرین کند که چگونه با دین سازی و اغفال کردن مردم میخواهند یکپارچگی مسلمانان را از هم متلاشی سازند و با گلآلود کردن آب، ماهی بگیرند.
پینوشتها:
[1] . نهجالبلاغه، حکمت ۷۰.
[2] . مکاتیب عباس افندی، ج ۲، ص ۲۵۵.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی