60) امام صادق(ع) فرمود: رسولخدا(ص) نگاهش را میان یارانش تقسیم میکرد و به این و آن یک نواخت مینگریست. آن حضرت در میان یاران هرگز پای خود را دراز نکرد. و اگر مردی با آن حضرت دست میداد حضرت دست او را رها نمیکرد تا او دست خود را عقب بکشد، و چون مردم این نکته را فهمیدند چون با آن حضرت دست میدادند فوراً دست خود را از دست حضرتش بیرون میکشیدند.
به روایتی دیگر: رسولخدا(ص) هرگز سائلی را رد نکرد، اگر چیزی داشت میداد، وگرنه میفرمود: خدا برساند.
61) امام صادق(ع) فرمود: رسولخدا(ص) هرگاه با کسی مینشست از جا برنمیخاست تا همنشین او از جا برخیزد.
62) به روایت طبرسی: رسولخدا(ص) به هنگام سخن گفتن لبخند میزد.
63) یونس شَیبانی گوید: امام صادق(ع) به من فرمود: شما با یک دیگر چگونه شوخی میکنید؟ گفتم: خیلی کم! فرمود: چرا شوخی نمیکنید؟! شوخی از خوشخویی است. و با شوخی میتوانی برادر دینی خود را شاد سازی. همانا رسولخدا (ص)با مردم شوخی میکرد و میخواست بدین وسیله آنان را شاد سازد.
64) امام صادق(ع) فرمود: مؤمنی نیست مگر آنکه از شوخی بهرهای دارد.
رسولخدا(ص) نیز شوخی میکرد ولی جز سخن حق چیزی نمیگفت.
65) معمّر بن خلّاد گوید: از حضرت رضا(ع) پرسیدم و گفتم: قربانت گردم، آدمی در میان گروهی قرار دارد، سخنی به میان میآید که همه شوخی میکنند و میخندند، این چه صورت دارد؟ فرمود: مانعی نیست، اگر نباشد - و من یقین کردم منظور آن حضرت آن است که فحش و ناسزایی در میان نباشد- سپس فرمود: مردی از اعراب بادیه نشین نزد رسولخدا(ص) میآمد و برای آن حضرت هدیه میآورد و همان جا میگفت: پول هدیه مرا مرحمت کن! و رسولخدا(ص) از این سخن میخندید. و هرگاه غمگین میشد میفرمود: اعرابی چه میکند؟ کاش نزد ما میآمد [و با سخنانش ما را میخندانید].
66) امام صادق(ع) فرمود: رسولخدا(ص) بیشتر اوقات رو به قبله مینشست.
67) به روایت طبرسی: رسولخدا(ص) چنان بود که کودک را برای دعای برکت یا نامگذاری حضور انورش میآوردند و آن حضرت به احترام کسانش او را در دامن خود می نشانید، و گاه میشد که کودک در دامان آن حضرت ادرار میکرد، برخی از کسانی که ناظر بودند به روی کودک فریاد میزدند، پیامبر (ص) میفرمود: با تندی از ادرار کودک جلوگیری نکنید، او را رها کنید تا کاملاً ادرار کند. آنگاه به دعا و نامگذاری وی می پرداخت و کسان کودک نیز خوشحال میشدند و آزردگی و ملالت خاطری از این حادثه در پیامبر (ص) نمیدیدند، و چون از نزد آن حضرت بازمیگشتند ایشان لباس خود را آب میکشید.
68) و نیز گوید: رسولخدا(ص) هنگامی که سواره بود نمیگذاشت کسی پیاده همراه او حرکت کند، یا او را با خود سوار میکرد، و اگر وی نمیپذیرفت حضرت میفرمود: جلوتر برو و هر جا در نظر داری منتظر من بمان.
69) در اخبار آمده: حضرت رسولخدا(ص) هیچگاه برای خود از کسی انتقام نگرفت، بلکه آزار دهندگان را می بخشید و از آنان گذشت میفرمود.
70) به روایت طبرسی: . . . (مانند روایت 61 است)
71) و نیز گوید: رسولخدا(ص) اگر یکی از یارانش را سه روز پیاپی نمیدید از حال وی جویا میشد، اگر در سفر بود برایش دعا میکرد، اگر در شهر بود به دیدارش میرفت، و اگر بیمار بود از او عیادت میفرمود.
72) اَنَس گوید: نُه سال خدمتگزاری پیامبر(ص) کردم، هرگز یاد ندارم که در این مدت به من فرموده باشد: چرا فلان کار را نکردی؟! و هرگز در کاری بر من ایراد نگرفت.
73) اَنَس گوید: به خدایی که پیامبر را به حق مبعوث کرد، هرگز نشد که آن حضرت در کاری که خوشایندش نبود به من فرموده باشد: چرا چنین کردی؟! و هیچگاه همسرانش مرا ملامت نکردند جز آنکه میفرمود: کاری به او نداشته باشید، تقدیر و سرنوشت چنین بوده است.
74) و نیز گوید: رسولخدا(ص) را کسی از یاران یا دیگران صدا نمیزد جز آنکه در جواب میفرمود: لَبَّیْک.
75) و نیز گوید: آن حضرت برای احترام و به دست آوردن دلهای یاران خود آنان را به کُنیه صدا میزد ، و برای کسانی که کُنیه نداشتند کُنیه قرار میداد و مردم نیز او را به همان کُنیه میخواندند. همچنین برای زنان فرزنددار و بی فرزند و حتی بچه ها کُنیه قرار میداد و بدین وسیله دلهای آنان را به دست میآورد.[1]
76) هرگاه کسی بر آن حضرت وارد میشد حضرت تشکچه اش را به او میداد، و اگر شخص تازه وارد نمیخواست قبول کند او را سوگند میداد تا بپذیرد.
77) رسولخدا(ص) در ماه مبارک رمضان مانند باد تند و سریع بود که چیزی در دستش قرار نمیگرفت و هر چه داشت انفاق میکرد.
78) عجلان گوید: خدمت امام صادق(ع) بودم که سائلی آمد، امام برخاست و از سبدی که در آن خرما بود دست خود را پر کرد و به سائل داد. سائلی دیگر آمد، امام دوباره برخاست و مشتی خرما برداشت و به او داد. سائل سومی آمد، باز برخاست و مشتی خرما برداشت و به او داد. بار چهارم سائل دیگر آمد، امام فرمود: خداوند روزی رسان ما و شماست! سپس فرمود: کسی از رسولخدا(ص) چیزی از دنیا نمیخواست مگر اینکه عطا میفرمود، تا آنکه زنی پسر خود را نزد آن حضرت فرستاد و به او گفت: نزد حضرت برو و از او چیزی بخواه، اگر فرمود: فعلاً چیزی نداریم، بگو: پیراهن خود را به من بده. امام فرمود: آن حضرت پیراهن خویش را در آورد و نزد پسر افکند (و به او عطا فرمود) ، آنگاه خداوند آن حضرت را به میانهروی ادب فرمود و این آیه را فرستاد:
«وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغلُولَةً اِلَی عُنُقِکَ» [2]«دست خود را به گردنت مبند (بخل مَوَرز) و نیز به طور کلّی باز مکن (هر چه داری مده) که در غیر این صورت ملول و دلتنگ خواهی نشست» .
79) امام باقر(ع) فرمود: رسولخدا(ص) از هدیّه میل میکرد و از صدقه میل نمیفرمود.
80) موسی بن عمران بن بزیع گوید: به امام رضا(ع) عرض کردم: قربانت گردم، مردم روایت کنند که رسولخدا(ص) هرگاه از راهی میرفت، در هنگام مراجعت از راهی دیگر بازمیگشت، آیا چنین است؟ فرمود: آری، من هم بسیاری از اوقات چنین میکنم، تو نیز چنین کن، و آگاه باش که این کار برایت روزیآورتر است.
81) امام صادق(ع) فرمود: رسولخدا(ص) پس از طلوع آفتاب از خانه بیرون میرفت.
82) امام صادق(ع) فرمود: رسولخدا(ص) هرگاه داخل منزلی (یا مجلسی) میشد در نزدیکترین جا به محل ورود خود مینشست.
83) در کتاب «عوالی اللّئالی» گوید: نقل است که رسولخدا(ص) خوش نمیداشت کسی پیش پای وی برخیزد، و مردم نیز از این جهت پیش پای حضرتش بر نمیخاستند، ولی هنگامی که حضرت برای رفتن بر میخاست آنان نیز با او بر میخاستند و تا در منزل بدرقهاش میکردند.
84) در «مناقب» گوید: پیامبر(ص) در وقت نیمروز در اتاق امّ سلمه میخوابید، و او عرق آن حضرت را جمع میکرد و داخل عطر مینمود.
پینوشتها
[1] کنیه آن است که اوّل آن کلمه «اب» یا «امّ» باشد توجّه دارید عربها غیر از نام و نام خانوادگی کنیه دارند یعنی برای احترام آنها را اگر مرد باشند «ابو ...» و اگر زن باشند «امّ ...» میگویند مانند خود پیامبر که نامشان «محمّد» است و کنیه ایشان «ابوالقاسم».
[2] اسراء/29.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
سید محمدحسین طباطبایی