کد مطلب: ۲۶۴۳
تعداد بازدید: ۱۷۴۷
تاریخ انتشار : ۱۷ فروردين ۱۳۹۸ - ۰۱:۱۸
پاسخ به سوالات اعتقادی| ۵۳
ما معتقدیم که بعد از ماجرای غدیر، به دستور پیامبر اسلام(ص) در اذان و اقامه، شهادت سوّم [یعنی شهادت به ولایت امیرمؤمنان على(ع)] گفته می‌شد: و مطابق بعضی از روایات سلمان و ابوذر، این شهادت را در اذان می‌گفتند و پیامبر(ص) روش آن‌ها را تأیید کرد.
سؤال:
ما معتقدیم که بعد از ماجرای غدیر، به دستور پیامبر اسلام(ص) در اذان و اقامه، شهادت سوّم [یعنی شهادت به ولایت امیرمؤمنان على(ع)] گفته می‌شد: و مطابق بعضی از روایات سلمان و ابوذر، این شهادت را در اذان می‌گفتند و پیامبر(ص) روش آن‌ها را تأیید کرد.[1]
در اینجا این سؤال می‌شود که چرا پیامبر(ص) به اذان‌گوها امر نکرد که این شهادت سوّم را به ‌طور آشکار بر بالای مأذنه‌ها، اعلان کنند؟
پاسخ:
مشروعیّت و محبوبیّت ذکر شهادت سوّم در اذان، منافاتی با امر نکردن رسول خدا(ص) به ‌طور آشکار (در اذان بالای مأذنه همانند گواهی به یکتایی خدا و رسالت پیامبر(ص)) ندارد، زیرا ممکن است که موانع و اموری مانند تقیّه و مخالفت معاندان و رقبای علی(ع) و ... وجود داشت که اگر پیامبر(ص) تصریح به چنان دستور می‌نمود موجب فتنه و کشمکش (از ناحیه منافقان) می‌شد.[2]
شاهد این مطلب اینکه رسول خدا(ص) اندکی قبل از رحلتش خواست مطلبی در صفحه‌ای بنویسد تا مسلمانان به پیروی از آن، گمراه نشوند، ولی بعضی از رقبای حضرت(ع)، پیامبر(ص) را به هذیان گفتن، متهم کردند، رسول خدا(ص) خشمگین شد و از نوشتن آن مطلب صرف‌نظر نمود، چنانکه این مطلب در کتاب‌های اصیل اهل تسنّن مانند صحیح بخاری و صحیح مسلم آمده است.[3]
خلاصه این ماجرا که در تاریخ و احادیث به نام «حدیث کاغذ و دوات» معروف است، چنین بود: پیامبر اکرم(ص) در بستر رحلت آرمیده بود و از جریان‌های پشت‌پرده در مورد مسئله رهبری، اطلاع داشت، برای پیشگیری از انحراف در مسئله رهبری و جلوگیری از بروز اختلاف، تصمیم گرفت خلافت علی(ع) و امامان اهل‌بیت(ع) را به‌ طور کتبی، تحکیم نماید و سند زنده‌ای پیرامون موضوع خلافت على(ع) به یادگار بگذارد.
از این‌رو، روزی که سران صحابه به عیادتش آمده بودند، رو به آن‌ها کرد و فرمود: «کاغذ و دواتی برای من بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که پس ‌از آن گمراه نشوید (منظور این بود که نامه را املا کند و یکی از دبیران آن حضرت، آن را بنویسد، وگرنه پیامبر(ص) تا آخرین لحظه عمر، چیزی ننوشت) در این لحظه عمر بن خطاب، سکوت مجلس را شکست و گفت: «بیماری بر پیامبر(ص) چیره شده و هذیان می‌گوید، قرآن پیش شما است، کتاب آسمانی ما را کافی است.» همین سخن باعث کشمکش حاضران گردید، عدّه‌ای فریاد می‌زدند قلم و کاغذ بیاورید تا دستور پیامبر(ص) اجرا گردد، جمعی به ‌طرفداری از عمر از آوردن آن جلوگیری می‌نمودند، پیامبر(ص) از اختلاف و گستاخی بعضی از آن‌ها سخت ناراحت شد و فرمود: «برخیزید و از اینجا بروید.»
ابن عباس پس از نقل این ماجرا گفت: «بزرگ‌ترین مصیبت و فاجعه‌ی دردناک برای اسلام این بود که اختلاف و مجادله گروهی از صحابه، مانع از آن شد که پیامبر(ص) نامه مورد نظر خود را بنویسد.»[4]
ماجرای کینه‌توزی معاویه و خصومتش با بنی‌هاشم حتی نسبت به اصل اذان که چرا نام محمّد(ص) هر شبانه‌روز، در مأذنه‌ها گفته می‌شود نیز این مطلب را تأیید می‌کند.[5]
آری وقتی ‌که جوسازان حتی از وصیّت پیامبر(ص) جلوگیری نمایند و حتى آن حضرت را بر روی بستر رحلتش بیازارند و یا به اذان، اعتراض کنند، هیچ‌گونه بعید نیست که پیامبر(ص) تا دستور ذکر شهادت سوّم در اذان و اقامه را، به خاطر عدم اختلاف و دسته‌بندی، به‌ طور صریح صادر نفرموده باشد، ولی همان‌گونه که ذکر شد، پیامبر(ص) اقتران شهادت به ولایت علی(ع) را به شهادت بر یکتایی خدا او رسالت پیامبر(ص) اعلام نمودند.
همچنین مانند حادثه‌ی تلخ فوق مخالفت آن‌ها با فرمان رسول خدا(ص) در مورد حرکت لشکر به‌ فرماندهی «أسامة بن زيد»، به ‌سوی جبهه بود، تعصّب جاهلیّت موجب گردید که نفس اماره بر آن‌ها چیره شد و از فرمان رسول خدا(ص) سرپیچی کردند و از حرکت با لشگر اسامه خودداری نمودند و جز افراد شاکر و سپاسگزار و حق‌شناس همراه اسامه، حرکت نکرد.
خلاصه ماجرای لشگر اسامه چنین است: پیامبر(ص) در بستر رحلت بود، خبر رسید ابرقدرت روم برای جلوگیری از صدور انقلاب اسلامی، در مرزها دست به نقل ‌و انتقال زده و قصد تجاوز به حریم نقاط اسلامی دارد. پیامبر(ص) سپاهی از مهاجر و انصار مجهز کرد که در میان آن‌ها افراد سرشناسی مانند ابوبکر، عمر، سعد وقاص، ابوعبیده جراح و ... نیز بودند، پیامبر(ص) با دست خود پرچمی به اسامه (که یک نوجوان کمتر از بیست‌ساله بود) داد و او را پرچم‌دار و فرمانده سپاه کرد و فرمود: «به نام خدا و در راه خدا، با دشمنان خدا جنگ کن، حتماً مدینه را به قصد سرزمین روم ترک کرده و لشگر را رهسپار جبهه نما.» و در این مورد تأکید فراوان کرد.
پیامبر(ص) در این تأکید، به سه موضوع توجه عمیق داشت:
۱- جلوگیری از تجاوز دشمن
۲ - خالی شدن مدینه از بعضی از افراد کارشکن و برقراری و تثبیت خلافت حضرت علی(ع) در غیاب آن‌ها
٣- عملاً به مسلمانان آموخت که ملاک امتیاز در تعیین مقام فرماندهی و پرچم‌داری، نیروی تقوا و صلاحیّت معنوی است، از این‌رو اسامه که جوانی نورس بود، به خاطر لیاقت معنوی، از طرف پیامبر(ص) به ‌فرماندهی لشگر، نصب گردید.
اسامه سپاه مجهز اسلام را از مدینه تا به «جُرف» (یک‌ فرسخی مدینه) حرکت داد، آنجا را اردوگاه خود ساخت تا سایر رزمندگان به لشگر بپیوندند و سپس از آنجا به‌ سوی سرزمین روم حرکت نماید.
پیامبر(ص) برای اسامه پیام فرستاد که بدون درنگ حرکت کند، اسامه همراه سپاه اسلام به‌ سوی سرزمین روم حرکت کرد و با سپاه روم جنگید، سپاه اسلام بر دشمن پیروز شد، اسامه با به دست آوردن غنائم و گروهی اسیر به مدینه مراجعت کرد که در این زمان، پیامبر رحلت کرده بود.
نکته اینجا است که افرادی سرشناس و کارشکن، به بهانه اینکه نباید مدینه هنگام رحلت پیامبر(ص) از وجود ما خالی باشد، از سپاه اسامه تخلف کرده و شبانه به مدینه بازگشتند، پیامبر(ص) در مورد آن متخلفین نفرین کرده و اظهار بیزاری نمود.[6]
این حادثه نیز که نشانگر تخلّف عدّه‌ای - حتی از سرشناسان - در برابر آن ‌همه تأکیدهای پیامبر(ص) است حاکی است که مسئله اعلام رهبری علی(ع)، به‌ خصوص در اذان و اقامه که برنامه هر روز و شب مسلمانان است، موجب آشوب و فتنه‌انگیزی معاندین می‌شد پیامبر(ص) اوضاع را مساعد ندید و ناگزیر از اعلام آن در اذان و اقامه، خودداری فرمود.
* * *
و در عصر رسول خدا(ص) امور بسیاری وجود داشت که در نزد آن حضرت محبوب بود، ولی حضرتش به خاطر تقیّه (و اجتناب از جوّسازی منافقان) آن امور را ترک کرد، از جمله مطابق حدیث متواتر بسیاری که یقین‌آور است که از طرق اهل تسنّن و شیعه نقل شده، پیامبر(ص) به عایشه (یکی از همسرانش) فرمود:
«لَوْلاَ أَنَّ قَوْمَكِ حَدِيثُ عَهْدِهِمْ بِالْجَاهِلِيَّةِ لَهَدَمْتُ الْكَعْبَةَ لَجَعَلْتُ لَهَا بَابَيْنِ»؛
«اگر قوم تو تازه‌ مسلمان نبودند، کعبه را ویران می‌کردم و نوسازی می‌نمودم و برای آن، دو در می‌گذاشتم.»[7]
بنابراین عدم اعلان آشکار پیامبر(ص): گفتن شهادت سوّم را در مأذنه‌ها، دلیل عدم تشریع آن در اذان نخواهد بود.[8]
 
پی‌نوشت‌ها
[1] . جواهر الولايه، ص ۳۷۹ و ۳۸۰، شهادت ثالثه، ص ۳۴ و ۳۶.
[2] . چنان ‌که مرجع معروف، مرحوم آیت‌الله‌العظمی آقا میرزا آقا اصطهباناتی، شهادت به ولایت را جزء اذان و اقامه می‌دانست و می‌فرمود: «اوضاع مساعد نشد که پیامبر(ص) آن را به امّت اسلام، اعلام بدارد.» (شرح رسالة الحقوق، ج ۲، ص ۱۰۳).
[3] . صحيح مسلم، ج ۵، ص ۷۵، صحیح بخاری، ج ۳، باب قول المريض: قوموا عنّي. مسند احمد، ج ۱، ۳۵۵ و ج ۵، ص ۱۱۶، تاریخ طبری، ج ۳، ۱۹۳. تاریخ ابن اثیر، ج ۲، ص ۳۲۰.
[4] . صحیح بخاری، کتاب علم، ج ۱، ص ۲۲، و ج ۲، ص ۱۴.
[5] . سفينة البحار، ج، ص ۲۹۰.
[6] . شرح این ماجرا در کتاب‌های: طبقات ابن سعد، ج ۲، ص ۱۹۰ و شرح نهج‌البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۲، ص ۲۰ آمده است.
[7] . اشاره به این‌ که هنوز اسلام در اعماق وجود قوم، رسوخ نکرده و آن‌ها تسلیم محض نیستند و ممکن است با تخریب کعبه و نوسازی آن، فتنه برپا نمایند و بلوایی به راه اندازند، ولی من به خاطر دفع فتنه، این کار را نمی‌کنم.
[8] . اقتباس از «اجماعیّات فقه الشّيعه»، ج ۱، ص ۲۴۱ و ۲۴۶.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: