کد مطلب: ۲۶۶۲
تعداد بازدید: ۷۶۹
تاریخ انتشار : ۱۳ فروردين ۱۳۹۸ - ۰۱:۱۶
آیین وهابیت| ۶
با اتفاقى كه اين چهار امام بر «كراهتِ» بنا بر روى قبر دارند، چگونه است كه قاضى نجد اصرار بر «حرمت» آن دارد، تازه اين كراهت نيز مدرك صحيح و قطعى ندارد؛ به خصوص اگر بنا و ساختمان، زمينه عبادت و خواندن قرآن را براى زائران قبر پيامبران و صالحان فراهم كند.
٣ - حديث ابى الهياج
اكنون وقت آن رسيده است كه حديث مورد نظر علماى وهابى را با دقّت مورد توجّه قرار دهيم.
متن حديث با سندى از صحيح مسلم:
«حَدَّثنَا یَحیَی بنُ یَحیی وَ اَبوبَکْر بْنُ أبی شَیْبَهَ وَ زُهَیْرُ بْنُ حَرْبٍ (قالَ یَحیی أَخْبَرَنا. وَ قَالَ الآخَرانِ، حَدَّثَنا: وَکِیعٌ) عَنْ سُفْیانَ عَنْ حَبِیبِ بْنِ أَبی ثابتٍ، عَنْ اَبی وائِلٍ، عَنْ أبِی الهَیَّاجِ اْلأسَدِیِّ قالَ لِی عَلِیُّ بْنُ أبی طالِبٍ أَلا أَبْعَثُکَ عَلَی ما بَعَثَنِی عَلَیْه رَسُولُ اللَّه- صلّی اللَّهُ علیهِ وآلِهِ- اَنْ لاتَدَع تِمْثالاً الّا طَمَسْتَهُ وَ لا قَبْراً مُشرِفاً الّا سَوَّیْتَهُ[1].» 
«مسلم در صحيح خود، از سه نفر به نام‌هاى «يحيى»، «ابوبكر» و «زهير» نقل مى‌كند كه: وكيع از سفيان و او از حبيب، او هم از ابى وائل، سرانجام ابووائل از ابى الهَيّاج نقل مى‌كنند كه على بن ابيطالب به ابى الهَيّاج گفت تو را به سوى كارى برانگيزم كه پيامبر خدا مرا بر آن برانگيخت، تصويرى را ترك مكن مگر اين كه آن را محو كنى، و نه قبر بلندى را مگر اين كه آن را مساوى و برابر سازى.»
وهابيّان اين حديث را مستمسك خود قرار داده‌اند، بدون اين كه در سند و دلالت حديث دقّت كنند.
 
ديدگاه ما درباره حديث
هرگاه كسى بخواهد با حديثى بر حكمى از احكام خدا استدلال كند، بايد آن حديث دو شرط را دارا باشد:
١ - سند حديث صحيح باشد؛ مقصود اين است كه راويان حديث در هر طبقه‌اى، افرادى باشند كه بتوان به قول آنان اعتماد كرد.
٢ - دلالت حديث بر مقصود روشن باشد؛ يعنى الفاظ و جمله‌هاى حديث به خوبى بر مقصود ما دلالت كند، به طورى كه اگر همان حديث را به دست يك فرد آشنا به زبان و آگاه از خصوصيات آن بدهى، همان را كه ما از آن مى‌فهميم، او نيز بفهمد.
متأسفانه اين حديث از هر دو نظر مورد ايراد است، به خصوص از نظر «دلالت» كه ربطى به مقصود آنان ندارد.
امّا از نظر سند، اشخاصى كه آن را روايت كرده‌اند موثق بودنشان مورد اتفاق دانشمندان حديث شناس نيست؛ زيرا در سند آن افرادى به نام‌هاى:
«وكيع»، «سفيان الثورى»، «حبيب بن ابى ثابت» و «ابى وائل اسدى» به چشم مى‌خورند، در حالى كه حديث شناسى چون حافظ ابن حجر عسقلانى در كتاب «تهذيب التهذيب» از اين افراد انتقاد كرده است؛ به گونه‌اى كه انسان كاملاً در صحت حديث مذكور و ديگر احاديث اين گروه، شك و ترديد مى‌كند؛ مثلاً:
* درباره وكيع از امام احمد حنبل نقل مى‌كند كه:
«إنَّهُ اَخْطَأُ فِی خَمْسِ مِأَةِ حَدِیثٍ[2]» 
«او در پانصد حديث اشتباه كرده است!»
و نيز از محمّد بن نصر مروزى درباره وكيع نقل مى‌كند كه:
«کانَ یَحْدُثُ بِالْمَعْنی وَ لَمْ یَکُن مِنْ أهْلِ اللِّسانِ[3]» 
«حديث را نقل به معنا مى‌كرد (متن و الفاظ حديث را نقل مى‌نمود) در حالى كه عرب زبان نبود (تا تغييرات او در حديث بى‌اشكال باشد.)»
 * درباره سفيان ثورى از ابن مبارك نقل مى‌كند:
«حَدّثَ سفیانُ بِحَدیثٍ فَجِئْتُهُ وَ هُوَ یُدَلِّسُهُ فَلَمَّا رَآنی إسْتَحْیَی[4]» 
«سفيان حديث مى‌گفت، ناگهان رسيدم و ديدم كه در حديث تدليس مى‌كند، وقتى مرا ديد شرمنده شد.»
«تدليس» در هر حديث، به هر معنا تفسير شود، حاكى از آن است كه در راوى حديث، ملكه عدالت و يا راستگويى و واقع بينى وجود ندارد و غير واقع را واقع جلوه مى‌دهد.
در ترجمه «يحيى قطان» از او نقل مى‌كند كه سفيان كوشش كرد، مرد غير ثقه را بر من ثقه قلمداد كند، ولى سرانجام نتوانست.[5]
 * درباره «حبيب بن ابى ثابت»، از «ابى حبان» نقل مى‌كند كه:
«كَانَ مُدَلِّساً»
«او در حديث تدليس مى‌كرد.»
و از قطان نقل مى‌كند كه:
« لا یُتابَعُ عَلَیْهِ وَ لَیسَت مَحْفُوظَةً »
«از حديث او (حبيب بن ابى ثابت) پيروى نمى‌شود و احاديثش مضبوط نيست[6].» 
 * درباره «ابى وائل» مى‌گويند: وى از نواصب و از منحرفان از امام اميرمؤمنان على(ع) بوده است[7].
قابل توجّه اين كه راوى حديث «ابى الهياج» در تمام صحاح شش‌گانه، يك حديث نقل كرده، آن هم همين حديث است و فردى كه بهره او از علوم نبوى يك حديث باشد، ثابت مى‌كند كه وى مرد حديث نبوده است. در اين صورت اعتماد به ضبط او مشكل خواهد بود.
اگر سند حديث، با چنين اشكالاتى روبرو است، هيچ فقيهى نمى‌تواند با چنين سندى فتوا بدهد.
و امّا دلالت حديث، دست كمى از سند آن ندارد؛ زيرا مورد استشهاد در حديث جمله زير است:
«وَ لا قَبراً مُشرِفاً الّا سَوَّیَتَهُ»
درباره معناى دو لفظ: «مُشْرِفاً» و «سوّيته» دقّت كنيم:
الف: مُشْرِفاً
لفظ «مشرف» در لغت به معناى «عالى و بلند» آمده و گفته‌اند:
«المُشرِفُ مِنَ الأماکِن: العَالِی وَ المُطِلُّ عَلی غَیْرِهِ[8]»
«مشرف؛ مكان بلند و مسلّط بر اطراف را گويند.»
صاحب قاموس كه اصالت بيشترى در تنظيم معانى الفاظ دارد، مى‌گويد:
«الشَّرَف (مُحَرکةً) العُلُوّ وَ مِنَ البَعیرِ سَنامُهُ»
«شرف (با حركت راء) يعنى بلند، و از شتر به قسمت كوهان آن مى‌گويند.»
بنابراين لفظ «مشرف» به مطلق بلندى و به خصوص بلندى كه به شكل كوهان شتر باشد، گفته مى‌شود. با مراجعه به قرائن، بايد ديد مقصود چه نوع بلنديست.
 
ب: سَوَّيتَهُ
واژه «سَوَّيتَهُ» در لغت، مساوى قرار دادن، برابر كردن و كج و معوج را راست كردن است.
«سَوَّی الشَیْءَ؛ جَعَلَهُ سَوِیّاً یُقالُ: سَوَّیتُ المُعْوَجَ فَما اسْتَوَی صَنَعَهُ مُسْتَوِیاً»
سوى الشىء: آن را راست كرد. عرب مى‌گويد: خواستم كج را راست كنم، نشد. و نيز به معناى مصنوع بى‌عيب هم مى‌آيد.
و در قرآن مجيد مى‌فرمايد:
«اَلَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى[9]» 
«خدايى كه آفريد، و به تكميل آن پرداخت.»
پس از آگاهى از معانى مفردات، بايد ديد مقصود حديث چيست؟
در اين حديث دو احتمال وجود دارد؛ بايد با توجّه به معانى مفردات و قرائن ديگر، يكى از آنها را برگزيد:
 
١ - مقصود اين است كه حضرت به ابوالهَيّاج دستور داد قبرهاى بلند را ويران كند و آن را با زمين يكسان سازد.
اين احتمال كه «وهابيّان» به آن چسبيده‌اند از جهاتى مردود است.
* لفظ تسويه به معناى «هدم و ويران» كردن نيامده است و اگر مقصود اين بود بايد چنين گفته مى‌شد:
«وَ لا قَبراً مُشرِفاً الّا سَوَّیتَهُ بِالأرْضِ»
يعنى بايد آن را با زمين يكسان كنى، در صورتى كه واژه «ارض» در حديث نيامده است.
** اگر يكسان سازى قبرها با زمين مراد است، چرا احدى از علماى اسلام بر طبق آن فتوا نداده‌ است؟ پس بايد گفت برابرى قبر با زمين برخلاف سنّت اسلامى است و سنّت اسلامى اين است كه قبر مقدارى بلندتر باشد و تمام فقهاى اسلام بر استحباب بلندى قبر از زمين به مقدار يك وجب فتوا داده‌اند.
در كتاب«الفقه على المذاهب الأربعه» كه با فتواى چهار امام معروف اهل تسنّن مطابق است، چنين مى‌خوانيم:
« وَ یَنْدُبُ ارتِفاعُ الْتُّراب فَوْقَ الْقَبْرِ بِقَدْرِ شِبْرٍ.[10]» 
«مستحب است كه خاك قبر، به اندازه يك وجب از زمين بلندتر باشد.»
با توجّه به اين مطالب، بايد حديث را به گونه ديگر كه هم اكنون بيان مى‌كنيم تفسير كرد.
 
٢ - مقصود از «قبر را مساوى كن» اين است كه روى قبر را صاف كن و هم سطح و يكسان و يكنواخت ساز، در برابر قبرهايى كه به صورت پشت ماهى و يا بسان سنام (كوهان) شتر ساخته مى‌شوند.
در اين صورت حديث ناظر به اين است كه بايد روى قبر صاف و مساوى باشد، نه به صورت پشت ماهى و يا مسنم كه در ميان برخى از اهل تسنّن مرسوم است و از چهار امام معروف تسنّن جز شافعى، همگى به استحباب تسنيم قبر فتوا داده‌اند[11].  در اين صورت، اين حديث مؤيد فتواى علماى شيعه است كه مى‌گويند: سطح قبر بايد در عين ارتفاع از زمين، صاف و يكنواخت باشد.
نكته جالب اين كه مسلم در صحيح خود، اين حديث و حديث ديگر را كه اينك مى‌آوريم، تحت عنوان «باب الأمر بتسوية القبر» و همچنين ترمذى و نسائى هر يك در سنن خود اين حديث را، در عنوان ياد شده آورده‌اند. و مقصود از اين عنوان اين است كه سطح قبر يكسان و يكنواخت باشد، و اگر مقصود اين بود كه قبرهاى بلند را با زمين يكسان كنيد لازم بود عنوان باب را به صورت ديگر؛ مثل«الأمرُ بِتَخريبِ القُبُورِ وَ هَدمِهَا» بياورد.
اتفاقاً در زبان عرب، اگر «تسويه» را به چيزى مثل قبر نسبت دهند، مقصود اين است كه خود آن چيز صاف و مساوى باشد نه آن كه با چيز ديگرى مثل زمين، مساوى و هم‌سطح گردد.
حديث ديگرى را مسلم در صحيح خود آورده كه مضمون آن نيز همان است كه ما تأييد كرديم:
«کُنّا مَعَ فضالةَ بن عُبَیْدٍ بِأَرْضِ الرُّومِ بِرَوْدَسٍ فَتَوفَّی صاحِبٌ لَنا فَأَمَرَ فَضالَةُ بنُ عُبَیدٍ بِقَبْرِهِ فَسُوِّیَ ثُمَّ قالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّه یأْمُرُ بِتَسْویَّتِها[12].» 
«راوى گويد: با فضاله در سرزمين روم بوديم، يكى از دوستان و همراهان ما از دنيا رفت، فضاله دستور داد كه قبر او را مساوى كنند و گفت از رسول خدا شنيدم كه دستور مى‌داد قبرها را تسطيح و مساوى كنند.»
كليد فهم روايت، به دست آوردن معناى لفظ «تسويه» است و در آن سه احتمال وجود دارد كه بايد با توجّه به قرائن، يكى را برگزيد:
١ - ويران كردن بناى روى قبر كه اين احتمال باطل است، زيرا قبور در مدينه داراى بنا و قبّه‌اى نبوده است.
٢ - يكسان نمودن سطح قبر با زمين، اين نظر برخلاف سنّت قطعى است كه: قبر به اندازه‌ی يك وجب از زمين بلند و برجسته باشد.
٣ - قبر را هم سطح و هموار ساختن و از صورت پشت ماهى و شكل كوهانى بيرون آوردن؛ و اين معنا متعيّن است. در اين صورت هيچ ارتباطى به مقصود مستدل ندارد.
«نووى» شارح معروف صحيح مسلم، حديث را اينگونه تفسير مى‌كند:
«سنّت اين است كه قبر از زمين زياد بلند نباشد و به شكل كوهان شتر درنيايد، بلكه به مقدار يك وجب بلند و مسطح باشد[13].» 
اين جمله حاكى است، كه شارح صحيح مسلم، از لفظ «تسويه» همان معنا را فهميده است كه ما اظهار كرديم؛ يعنى امام سفارش و توصيه كرد كه سطح قبرها را از حالت تسنيمى و يا از صورت پشت ماهى بودن بيرون آورد و آن را مسطح و صاف و برابر كند، نه اين كه آنها را با زمين يكسان كند و يا قبر و بناى روى قبر را نابود سازد!
لازم به گفتن است تنها ما نيستيم كه حديث را چنين تفسير مى‌كنيم، بلكه ابن حجر قسطلانى در كتاب «اِرشادُ السَّارِى فِى شَرحِ صَحيحِ البُخَارِى» نيز حديث را اينگونه تفسير كرده است. وى مى‌گويد:
سنّت در قبر اين است كه تسطيح شود و ما هرگز نبايد سنت را به خاطر اين كه تسطيح شعار رافضى‌ها است ترك كنيم. اين كه مى‌گوييم: سنّت تسطيح قبر است، با حديث ابى الهَيّاج منافات ندارد؛ چرا كه:
مقصود برابر كردن قبر با زمين نيست، بلكه مقصود اين است كه در عين ارتفاع از زمين، روى قبر مسطح و صاف گردد.
(لَم یُرِد تَسوِیَّتَه بِالأرضِ وَ إنَّما أرادَ تَسطِیحَهُ، جَمعاً بِینَ الأخبار ...)
گذشته بر اين، اگر مقصود على بن ابيطالب(ع) از سفارش به ابى الهَيّاج اين بود كه قباب و ابنيه‌اى را كه روى قبرها قرار دارد ويران كند، پس چرا قبّه‌هاى موجود در زمان خود را كه بر روى قبور پيامبران الهى بود، ويران نكرد، او كه آن روز حاكم على الاطلاق بر سرزمين‌هاى اسلامى بود و در برابر ديدگان او سرزمين‌هاى فلسطين و سوريه و مصر و عراق و ايران و يمن، مملو از اين بناها بود كه بر روى قبور پيامبران قرار داشت؟!
از همه اين گفته‌ها صرف‌نظر مى‌كنيم، و فرض مى‌كنيم كه امام(ع) به «ابى الهَيّاج» دستور داده‌ است تمام قبرهاى بلند را با زمين يكسان كند، ولى حديث هرگز گواه بر اين نيست كه بايد بنا و ساختمانى كه روى قبرها قرار دارد تخريب و نابود شود، زيرا در حديث آمده كه امام فرمود: «... وَ لا قَبراً مُشرفاً الّا سَوَّيتَهُ» و نفرمود: «وَ لا بِناءً وَ لا قُبَّةً الّا سَوَّيتَهُمَا» در حالى كه سخن ما درباره خود قبر نيست، بلكه بحث ما درباره بناها و ساختمان‌هايى است كه روى قبر انجام گرفته و مردم در سايه اين بنا به تلاوت قرآن و خواندن دعا و گزاردن نماز مشغولند، كجاى اين جمله مى‌گويد بناهاى اطراف قبور را ويران كنيد و اين آثار را، كه به زائر امكان انجام عبادت و تلاوت قرآن مى‌دهد و مردم را از گرما و سرما حفظ مى‌كند، ويران سازيد.
دو احتمال ديگر:
١ - ممكن است اين حديث و امثال آن، ناظر باشد به قبورى از ملل سابق، كه مردم آن دوران قبرهاى صالحان و اوليا را قبله اتخاذ كرده و به سوى آنها و تصويرى كه كنار آنها بود، نماز مى‌گزاردند و از نماز به قبله واقعى، كه خدا معيّن كرده بود، سرباز مى‌زدند. در اين صورت حديث به قبورى كه هرگز مسلمانى براى نماز وسجده، در مقابل‌آن نايستاده است، مربوط نمى‌شود.
بديهى است كه اگر مسلمانان به زيارت قبر صالحان مى‌شتابند، و عبادت خدا را در كنار اجساد طاهر و مدفن پاك آنان انجام مى‌دهند، به خاطر شَرَفى است كه اين اماكن با دفن آنان پيدا كرده است؛ چنان كه درباره آن بحث خواهيم كرد.
٢ - مقصود از «صورت»، تمثال بت‌ها و مراد از «قبر»، قبور مشركان بوده كه مورد توجّه بازماندگان و ديگران قرار مى‌گرفته است.
فتواى علماى مذاهب چهارگانه در ساخت بنا بر قبرها:
«یُکرَهُ أَنْ یُبنَی عَلَی القَبْرِ بَیْتٌ أو قُبَّةٌ أو مَدْرسَةٌ أو مَسْجِدٌ...[14]» 
«مكروه است كه روى قبر، خانه، قبه، مدرسه و يا مسجدى ساخته ‌شود...»
با اتفاقى كه اين چهار امام بر «كراهتِ» بنا بر روى قبر دارند، چگونه است كه قاضى نجد اصرار بر «حرمت» آن دارد، تازه اين كراهت نيز مدرك صحيح و قطعى ندارد؛ به خصوص اگر بنا و ساختمان، زمينه عبادت و خواندن قرآن را براى زائران قبر پيامبران و صالحان فراهم كند.
 
خودآزمایی
1- دو شرطی را که بوسیله آن بتوان با حدیثی بر حکمی از احکام خدا استدلال کرد را بیان کنید.
2- مقصود از «قبر را مساوى كن» در حدیث روایت شده توسط «ابى الهياج» چیست؟
3- مقصود از «صورت» و مراد از «قبر»، در حدیث روایت شده توسط «ابى الهياج» چه بوده است؟

 پی‌نوشت‌ها:
[1] صحيح مسلم، ج ٣، كتاب الجنائز، ۶١؛ سنن ترمذى، ج ٢، ص ٢۵۶، باب ماجاء فى تسوية القبر؛ سنن نسائى، ج ۴، باب تسوية القبر، ص ٨٨
[2] تهذيب التهذيب، ج ١١، ص ١٢۵.
[3] مصدر سابق، ج ١١، ص ١٣٠.
[4] تهذيب التهذيب، ج ۴، ص ١١۵.
[5] مصدر سابق، ج ١١، ص ٢١٨.
[6] مصدر سابق، ج ٣، ص ١٧٩.
[7] شرح حديدى، ج ٩، ص ٩٩.
[8] المنجد ماده شرف.
[9] اعلى: ٢.
[10] الفقه على المذاهب الاربعة، ج ١، ص ۴٢٠.
[11] الفقه على المذاهب الاربعة، ج ١، ص ۴٢٠ وَ يَجعَلُ كَسنَامِ البَعِيرِ وَ قَالَ الشَّافِعِى جَعلَ التُّراب مُستوياً مُسَّطَحاً أفضَلُ مِن تَسنِيمِه. بنابراين به مضمون اين حديث دو گروه از مذاهب اسلامى عمل كرده است: ١- شافعى ٢- شيعه.
[12] صحيح مسلم، ج ٣، كتاب جنائز، ص ۶١
[13] «انَّ السُّنَّة اَن القَبرَ لَا يَرفَعُ عَنِ الأرضِ رَفعاً كَثيراً وَ لا يُسنَّمُ بَل يُرفَع نَحوَ شَبرٍ وَ يُسَطَّح .»
[14] الفقه على المذاهب الاربعة، ج ١، ص ۴٢١.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
حضرت آیت الله العظمی جعفر سبحانی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: