۴ - استدلال با احاديث جابر، امّ سلمه و ناعم حديث جابر حديث جابر يكى از مدارك وهابيها است كه در تحريم قبور بر آن استناد مىجويند. اين حديث در صحاح و سنن اهل سنّت، به صورتهاى گوناگون نقل شده و در تمام اسناد آن، ابن جريج و ابى الزبير وارد شده است. تحقيق پيرامون آن، در گرو اين است كه تمام صور حديث را با اسناد آنها نقل كرده، آنگاه نظر خود را درباره «پايه صلاحيّت آن بر استدلال» بيان كنيم.
صور مختلف حديث صحاح و سنن مسلم در صحيح خود، در باب «النَّهىُ عَن تَجصِيصِ القَبرِ وَ البنَاءِ عَلَيهِ» حديث جابر را به سه طريق با دو متن نقل مىكند:
١ - حَدَّثَنا أبوبَکْرُ بْنُ أبی شَیبة، حَدَّثنَا حَفْصُ بْنُ غِیاثٍ، عَنْ ابنِ جُریج، عن أبی الزُّبَیْر، عَنْ جابِرٍ؛ قالَ: «نَهی رَسُولُ اللَّهِ- صلّی اللَّهُ علیه {وَ آله} وَ سَلَّم- أنْ یُجَصَّصَ الْقَبْرُ. وَ أنْ یُقْعَدَ عَلَیْهِ. وَ أنْ یُبْنَی عَلَیْهِ.»
«پيامبر از گچ كارى كردن قبرها و از اين كه روى آن بنشينند و يا ساختمان بنا كنند، نهى كرد».
٢ - حَدَّثَنِی هارُونُ بْنُ عَبْدِاللَّهِ، حَدَّثَنا حَجَّاجُ بْنُ مُحمَّد. وَح َدَّثَنی مُحمَّد بْنُ رافِعٍ، حَدَّثَنا عَبْدُالرَّزَّاقِ. جَمیعاً، عَنْ ابْنِ جُرَیْجٍ. قالَ أخبِرنِی أبُوالزُّبَیْرِ: أنَّهُ سَمِعَ جابِرُ بْنُ عَبْدِاللَّهِ یَقُولُ: سَمِعْتُ النَّبِیَّ. بِمِثْلِهِ.»
در اين قسمت، متن يكى است ولى طريق دومى با اوّلى مقدارى اختلاف دارد.
٣ – وَ حَدَّثَنا یَحْیَی بْنُ یَحْیی أخْبَرَنا اسْماعِیلُ بْنُ عُلَیَّة عَنْ أَیُّوب، عَنْ أبِی الزُّبَیْرِ، عَنْ جابِرٍ قالَ: «نَهیَ عَنْ تَقْصِیصِ القُبُورِ.»
«پيامبر از گچ كارى قبور نهى كرد[1].»
سنن ترمذى در باب «كَراهيَّة تَجصِيصِ القُبورِ وَ الكِتابة عَلَيهَا» حديثى به يك سند نقل مىكند:
۴ - حَدَّثَنا عَبْدُالرَّحْمنِ بْنُ اْلأَسْوَدِ، أبُو عَمْروٍ البُصْرِیُّ، حَدَّثَنا مُحمَّد بْنُ رَبِیعَةَ، عَنْ ابْنِ جُرَیْجٍ، عَنْ أبی الزُّبَیْرِ، عَنْ جابِرٍ قالَ: «نَهَی النَّبِیُّ- صلَّی اللَّه علیه {وَ آله} وَ سَلّم- أَنْ تُجَصَّصَ الْقُبُورُ وَ أنْ یُکْتَبَ عَلَیْها وَ أنْ یُبْنَی عَلَیْها وَ أنْ تُوطَأَ »
«پيامبر از گچ كارى قبور و از اين كه بر آن نوشته شود و ساختمان بنا گردد و روى آن راه بروند، نهى كرد.»
سپس ترمذى از حسن بصرى و شافعى نقل مىكند كه اين دو، اجازه گِل كارى قبور را دادهاند[2].
«ابن ماجه» در صحيح خود در باب «مَا جَاءَ فِى النَّهى عَن البنَاءِ عَلى القُبُور وَ تَجصِيصِها وَ الكِتابَة عَليهَا» حديث را با دو متن و دو سند نقل كردهاست:
۵ - حَدَّثَنا أزْهَرُ بْنُ مَخروانَ، وَ مُحَمَّد بْنُ زِیادٍ، قالَ: حَدَّثَنا عَبْدُالْوارِثِ، عَنْ أیُّوبَ، عَنْ أبی الزُّبَیْرِ، عَنْ جابِرٍ، قالَ: «نَهَی رَسُولُ اللَّهِ- صلّی اللَّه علیه {وَ آله} وَ سَلَّم - عَنْ تَجْصیصِ الْقُبُورِ.»
6- حَدَّثَنا عَبْدُاللَّهِ بْنُ سَعیدٍ، قالَ: حَدَثَنا حَفْصُ بْنُ غِیاثٍ، عَنْ ابنِ جُرَیجٍ، عَنْ سُلَیْمانَ بْنَ مُوسی عَنْ جابِرٍ، قالَ: «نَهی رَسُولُ اللَّهِ- صلّی اللَّه علیه {وَ آله} وَ سَلَّم - أنْ یُکْتَبَ عَلَی الْقَبْرِ شَی ءٌ [3].»
سندى، شارح حديث، پس از نقل آن از حاكم، مىگويد: حديث صحيح است ولى مورد عمل نيست؛ زيرا پيشوايان اسلام از شرق تا غرب، روى قبرها را مىنوشتند و اين چيزى است كه آيندگان از گذشتگان اخذ كردهاند.
نسائى در صحيح خود در باب «البنَاء عَلَى القَبرِ» حديث را با دو سند و دو متن نقل كرده است.
٧ - أخْبَرَنا یُوسُفُ بْنُ سَعیدٍ قالَ حَدَّثَنا حَجَّاجُ عَنْ ابْنِ جُرَیجٍ قالَ أخْبَرَنی أبُوالزُّبَیْرِ أنَّهُ سَمِعَ جابِراً یَقُولَ: «نَهی رَسُولُ اللَّهِ- صلّی اللَّه علیه {وَ آله} وَ سَلَّم - عَنْ تَقْصِیصِ الْقُبُورِ أوْ یُبْنی عَلَیْها أوْ یَجْلِسَ عَلَیها أَحَدٌ.»
٨ - أخَبَرَنا عُمْرانُ بْنُ مُوسی قالَ: حَدَّثَنا عَبْدُالْوارِثِ قالَ: حَدَّثَنا أیُّوبُ، عَنْ أبی الزُّبَیْرِ، عَنْ جابِرٍ، قالَ: «نَهی رَسُولُ اللَّهِ- صلّی اللَّه علیه {وَ آله} وَ سَلَّم - عَنْ تَجْصیصِ الْقُبُورِ[4].»
در سنن ابى داود در باب «البناء على القبر» ، حديث جابر را با دو سند و دو متن نقل مىكند:
٩ - حَدَّثَنا أحْمَدُ بْنُ حَنْبَل، حَدَّثَنا عَبْدُالرَّزَّاقِ، اخْبَرَنا ابنُ جُریج، أخْبَرَنی أبُوالزُّبَیْرِ أَنَّه سَمِعَ جابِراً یَقُولُ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهَ- صلّی اللَّه علیه {وَ آله} و سلّم - نَهَی أنْ یُقْعَدَ عَلَی الْقَبْرِ وَ اَنْ وَ یُبْنی عَلَیْهِ. [5]
10- حَدَّثَنا مُسَدّد وَعُثْمانُ بنُ أبی شَیْبَهِ قالا: حَدَّثَنا حَفْصُ بْنُ غِیاثٍ، عَنْ ابْنِ جُرَیْجٍ عَنْ سُلَیْمانِ بْنُ مُوسی وَعَنْ أبی الزُّبَیْر، عَنْ جابِرٍ بهذا الْحَدِیث. قالَ أبُو داوُد: قال عثمان: «أوْیُزادُ عَلَیْهِ وَزادَ سُلَیْمان بن مُوسی أوْ انْ یُکْتَبَ عَلَیْه...»
ابوداود مىگويد: پيامبر از نوشتن روى قبر و افزودن بر آن، نهى نموده است.
امام حنبل در مسند خود حديث جابر را اينگونه نقل كرده است:
١١ - عَنْ عَبْدِالرَّزَّاقِ، عَنْ ابن جُرَیج، أَخْبَرنی أبُوالزُّبَیْرِ أنَّهُ سَمِعَ جابِر بْنُ عَبْدِاللَّهِ یَقُولُ: سَمِعْتُ النَّبِیّ- صلّی اللَّه علیه {وَ آله} وَ سَلَّم - «یَنْهی أنْ یُقْعَدَ الرَّجُلُ عَلَی الْقَبْرِ وَ أن یُجَصَّصَ أو یُبْنَی عَلَیْهِ[6].»
اينها صورتهاى گوناگون حديث است كه با اسناد و متون مختلفى نقل شدهاند. اكنون بايد ديد، با اين حديث مىتوان استدلال و احتجاج كرد يا نه.
اشكالات حديث حديث جابر، با اشكالاتى روبرو است كه آن را از صلاحيّت استدلال و احتجاج مىاندازد:
الف - در تمام اسناد حديث، ابن جريج [7]و ابوالزبير[8] ، يا هر دو آمدهاند و يا يكى از آنها. اگر وضع اين دو نفر روشن گردد، ديگر نيازى نيست كه درباره بقيه افراد در سند، بحث و گفتگو شود، هر چند تعدادى از راويان از مجاهيل و يا ضعاف هستند.
ابن حجر در تهذيب التهذيب درباره ابن جريج، اين جملهها را از علماى رجال نقل مىكند:
* يحيى بن سعيد مىگويد: «اگر ابن جريج از روى كتاب، حديث نقل نكند، نمىتوان به آن اعتماد كرد.»
* احمد بن حنبل گفته است: اگر ابن جريج بگويد: «قَالَ فُلان و فُلان وَ اُخْبِرْتُ جاءَ بِمناكِيرِ»؛ «اگر بگويد فلانى و فلانى اين چنين گفتند: احاديث منكر را نقل مىكند.»
* مالك مىنويسد: «ابن جريج در جمع حديث، بسان كسى است كه شب هنگام در وقت تاريكى هيزم جمع كند (قطعاً دست او را عقرب و مار مىگزد).»
* نقل شده كه دار قطنى گفت: «تَجَنَّبْ تَدْلِیسَ ابن جَریجٍ فانَّهُ قَبیحُ التَّدلیسِ لا یُدَلِّسُ الّا فیما سَمِعَه مِن مَجرُوح».
«از تدليس (و غير واقع را واقع نشان دادن) ابن جريج بپرهيز، زيرا به صورت زشت تدليس مىكند. هر موقع حديث را از فرد ضعيف بشنود، طورى جلوه مىدهد كه حديث را از ثقه شنيده است.»
* و نيز از ابن حبان نقل مىكند كه: «ابن جريج در حديث تدليس مىكند[9].»
آيا با اين قضاوتها و داورىهاى علما و دانشمندان علم رجال، مىتوان به حديث چنين فردى اتكا و اعتماد كرد و در برابر سيره قطعى مسلمانان كه پيوسته قبور اولياى الهى را تعمير مىكردند و احترام آنها را حفظ مىنمودند، به نقل چنين راوى اعتماد نمود؟
ابن حجر همچنين درباره ابوالزبير جملههاى زير را از دانشمندان رجال نقل مىكند:
* فرزند احمد بن حنبل از احمد و او از ايوب نقل مىكند كه: «وى او را تضعيف مىكرد.»
* از شعبه نقل مىكند كه: «وى نماز خود را درست بلد نبود»
* باز از او نقل مىكند: «من در مكّه بودم مردى بر ابوالزبير وارد شد، از او چيزى پرسيد، ناگهان بر آن مرد افترا بست، گفتم: بر يك فرد مسلمان تهمت مىزنى؟! گفت: او مرا ناراحت كرد. به او گفتم: هر كس تو را ناراحت كند بر او افترا مىبندى! ديگر من از تو حديث نقل نخواهم كرد.»
* همچنين از شعبه پرسيد: «چرا نقل حديث از ابوالزبير را ترك كردى؟ گفت: ديدم او عمل بد مرتكب مىشود.»
* از ابن ابى حاتم نقل مىكند: «از پدرش پرسيد ابوالزبير چگونه است؟ گفت: حديث او نوشته مىشود ولى نمىتوان با آن احتجاج نمود.»
* باز از او نقل مىكند: «من از ابوزرعه سؤال كردم: مردم از ابوالزبير حديث نقل مىكنند، شما چه مىگوييد، آيا با حديث او مىشود احتجاج نمود؟ گفت به حديث افراد ثقه مىشود استدلال كرد (كنايه از اين كه او ثقه نيست).
اين بود وضع ابن جريج و ابوالزبير كه در تمام اسناد حديث وجود دارند، آيا مىتوان با حديثى كه اين دو، آن را نقل مىكنند، استدلال كرد؟ آن هم در صورتى كه افراد ديگرى كه در اسناد قرار دارند، افراد صحيح و ثقه باشند، در حالى كه در برخى از اين اسناد، عبدالرحمن بن اسود وجود دارد كه متهم به دروغگويى است.
به راستى روا است با حديثى كه وضع سند آن اين چنين است، آثار خاندان رسالت و صحابه پيامبر را ويران و منهدم و عمل مسلمانان را در اين چهارده قرن تخطئه نمود؟
* * *
ب - حديث از نظر متن بسيار لرزان و مضطرب است و اين اضطراب حاكى است كه راويان خبر، در حفظ متن آن دقّت كافى به خرج ندادهاند. اضطراب به گونهاى است كه اعتماد انسان را نسبت به آن سلب مىكند؛ مثلاً:
حديث جابر به هفت صورت نقل شده است، در حالى كه پيامبر آن را به يك صورت بيان كرده است:
١ - پيامبر از گچ كارى قبر و تكيه بر آن و ساختن بنا روى آن، نهى كرده است، (حديثهاى يكم و دوم و نهم.)
٢ - پيامبر از گچ كارى قبر نهى كرده است (حديثهاى پنجم و هشتم.)
٣ - پيامبر از گچ كارى قبور و نوشتن روى آن و ساختن ساختمان و راه رفتن روى قبر نهى كرده است (حديث چهارم.)
۴ - پيامبر از نوشتن بر روى قبر نهى فرموده است (حديث ششم.)
5 - پيامبر از نشستن بر روى قبر، گچ كارى آن، ساختن بنا روى آن و نوشتن بر آن نهى كرده است. (حديث دهم.)
۶ - پيامبر از نشستن بر روى قبر و گچ كارى و ساختن بنا روى آن جلوگيرى كرده است (حديث يازدهم)
در حقيقت تفاوت اين صورت با صورت نخست، در اين است كه در صورت نخست از اعتماد و تكيه بر قبر نهى شده، اما در اين جا از نشستن روى آن.
٧ - پيامبر از نشستن روى قبر و گچ كارى و بنا روى آن نهادن و افزودن بر خاك آن و نوشتن روى آن نهى كرده است.
در صورت اخير، علاوه بر سه تاى اوّل، افزودن بر خاك قبر و نوشتن آن نيز ممنوع شده است.
افزون بر اينها، گاهى ميان تعبيرها، اختلاف و تباين است، در صورت نخست، «اعتماد» و در صورت سوم «وطاء» (پا زدن و راه رفتن) است و در صورت پنجم و ششم «قعود» (نشستن) به طور مسلّم اعتماد غير از راه رفتن، و غير از نشستن است.
با چنين اضطرابى اين حديث نمىتواند، مورد اعتماد يك فقيه باشد.
ج - اين حديث بر فرض صحّت سند و اغماض از آن، بيش از اين دلالت نمىكند كه پيامبر از بنا بر قبر جلوگيرى كرده است، ولى نهى از يك شىء دليل بر تحريم آن نيست؛ زيرا نهى گاهى «تحريمى» است و گاهى «كراهتى» و نهى در مكالمات پيامبر و ساير، پيشوايان، بيشتر در كراهت به كار رفته است.
درست است كه معناى ابتدايى و به اصطلاح حقيقىِ «نهى»، همان تحريم است و تا قرينهاى بر معناى ديگر در كار نباشد، هرگز نمىتوان از آن كراهت استفاده كرد، ولى علما و دانشمندان، از اين حديث جز كراهت چيزى برداشت نكردهاند، مثلاً ترمذى در سنن خود، حديث را تحت عنوان: «كراهیَّة تَجصِيصِ القُبُورِ و...» آورده است.
گواه روشن بر كراهت، همان است كه «سندى» شارح سنن ابن ماجه، از حاكم نقل مىكند و مىگويد: احدى از مسلمانان بر اين نهى عمل نكرده است؛ يعنى آن را نهى تحريمى تلقى نكرده است، به گواه اين كه همه مسلمانان روى قبرها را مىنويسند.
شاهد ديگر بر اين كه اين نهى، نهى كراهتى است، اتفاق علماى مذاهب اسلامى بر جواز بنا بر روى قبرها است مگر اين كه زمين وقفى باشد.
شارح صحيح مسلم در شرح حديث مىنويسد:
بنا بر روى قبر در ملك صاحب قبر مكروه است و در زمين وقفى حرام. شافعى بر اين مطلب تصريح كرده و حتّى حديث را با عنوان «كَراهَةُ تَجصِيصِ القَبرِ وَ البنَاءِ عَلَيه» آورده است.
(أمّا البنَاءَ فَاِنْ کانَ فی مِلْکِ الْبَانِی فَمَکْرُوهٌ وَ اِنْ کَانَ فِی مَقْبرَةٍ مَسَبَّلَةٍ فَحَرامٌ نَصَّ[10] عَلَیْهِ الشَّافِعِی وَالْأصْحابِ)
ولى ناگفته پيدا است كه مكروه بودن يك شىء، مانع از آن نيست كه گاهى به خاطر يك رشته امورى، از آن رفع كراهت شود. هرگاه تعمير قبر، مايه حفظ اصالت اسلام و اظهار مودّت و دوستى بر صاحب قبر كه خداوند محبّت آن را فرض و واجب كرده است و يا موجب حفظ شعائر اسلامى گردد و يا سبب شود كه گروه زائر در سايه بنا بر قبر به تلاوت قرآن و خواندن دعا موفق گردد، به طور قطع نه تنها چنين فوايد عظيمى، كه بر بناى اين قبور مترتب مىگردد، رفع كراهت مىكند، بلكه سبب مىشود كه به عنوان «شعائر اسلامى» مستحب نيز باشد.
حكم مكروه و يا مستحب، به وسيله عناوينى، دگرگون مىگردد، چه بسا مكروهى كه بر اثر ضميمه شدن عنوانى، محبوب مىشود و يا يك رشته امور مستحبى، به خاطر عوارضى مرجوح شمرده مىشوند؛ زيرا مكروه و مستحب بودن يك چيز، جز بودنِ مقتضىِ مرجوحيّت و يا محبوبيّت چيز ديگرى نيست، ولى اين مقتضيات در صورتى مؤثر مىشوند كه موانعى جلو اقتضا و تأثير آنها را نگيرد يا بر اقتضاى آن غلبه ننمايد و اين مطالب بر افرادى كه نسبت به فقه اسلامى آشنايى دارند بسيار روشن است.
خودآزمایی
1- سه اشکال کلی حدیث جابر را بیان کنید.
2- آیا حكم مكروه و يا مستحب، دگرگون مىگردد؟چرا؟
3- علما و دانشمندان، از حديث جابر چه نوع نهیای را برداشت كردهاند؟چرا؟(2 دلیل بیان کنید)
پینوشتها: [1] صحيح مسلم كتاب الجنائز، ج ٣، ص ۶٢.
[2] سنن ترمذى تحقيق عبدالرحمان محمّد عثمان، ج ٢، ص ٢٠٨، ط مكتبه سلفيه.
[3] سنن ابن ماجه، ج ١، كتاب الجنائز، ص ۴٧٣.
[4] سنن نسائى، ج ۴، ص ٨٧ و ٨٨ همراه با شرح حافظ جلال الدين سيوطى.
[5] سنن ابی داود، ج 3، ص 216.
[6] مسند احمد، ج ٣، ص ٢٩۵ و ٣٣٢، و در ص ٣٩٩ به صورت مرسل از جابر نقل كرده است.
[7] عبدالملك بن عبدالعزيز بن جريج اموى.
[8] محمّد بن مسلم اسدى.
[9] تهذيب التهذيب، ج ۶، ص ۴٠٢ و ۵٠۶ ط دارالمعارف النظاميّه تأليف شهاب الدين ابى الفضل احمد.
[10] صحیح مسلم، ج 3، ص 62، ط مصر، مکتبه محمّدعلی صبیح.