کد مطلب: ۲۸۲۸
تعداد بازدید: ۸۰۶
تاریخ انتشار : ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۰۲:۰۲
آیین وهابیت| ۱۳
قبورى كه مورد توجّه خداپرستان جهان، به خصوص مسلمانان است، غالباً مدفن گروهى است كه در اجتماعى داراى رسالتى بوده و آن را به گونه‌اى شايسته به انجام رسانده‌اند.
فصل ۵:
آثار سازنده زيارت قبور شخصيت‌هاى مذهبى
قبورى كه مورد توجّه خداپرستان جهان، به خصوص مسلمانان است، غالباً مدفن گروهى است كه در اجتماعى داراى رسالتى بوده و آن را به گونه‌اى شايسته به انجام رسانده‌اند.
اين گروه عبارتند از:
١ - پيامبران و پيشوايان مذهبى كه رسالت الهى را به دوش گرفته و با دادن جان و مال و نثار خون عزيزان و تحمّل رنج و درد، به هدايت مردم همّت گماشتند.
٢ - علما و دانشمندان بزرگ كه بسان شمع سوخته و اطراف خود را روشن ساخته‌اند و در محافل تحقيقاتى با قوت لايموتى ساخته و گنجينه بزرگى را به نام علم و دانش در اختيار بشر نهاده‌اند و او را با كتاب الهى، و كتاب طبيعت، و زبان آفرينش آشنا ساخته‌اند و علوم دينى و انسانى و طبيعى را پى‌ريزى نموده‌اند.
٣ - گروهى كه جام صبرشان از مظالم اجتماع و حق‌كشى‌هاى روز افزون و تبعيض‌هاى ناروا، لبريز شده و براى احياى حقوق انسانى و عدالت اجتماعى، جان به كف، با حاكم ستمگر و خودخواه به نبرد پرداخته‌اند. و با خون خود مظالم حاكم جائر را از اجتماع شسته‌اند. (شهداى راه اسلام)
هيچ انقلاب و رفرمى در اجتماع بى‌بها نخواهد بود و بهاى انقلاب مقدّسى كه مى‌خواهد كاخ‌هاى ستمگران را فرو ريزد، و گلوى چروكيده آنان را بفشرد، خون مقدّس آن گروه از رزمندگان است كه مى‌خواهند عدالت و دادگرى و حرّيت و آزادى را به كشور بازگردانند. اين گروه‌ها هستند كه مردم به زيارت آنان مى‌روند و اشك شوقى، در كنار مرقد آنان مى‌ريزند و به ياد خدمات ارزنده و جانبازي‌هاى مقدّس آنان مى‌افتند و با خواندن سوره‌اى از قرآن، روح آن عزيزان را نوازش مى‌دهند و با سرودن اشعارى درباره فداكاري‌ها، و فضائل انسانى، و ملكات اخلاقى آنان، خاطره و مكتب آنان را احيا و زنده مى‌سازند و توده‌ها را براى پيمودن راه آنان، دعوت مى‌نمايند.
زيارت قبور اين گروه از شخصيّت‌ها نوعى سپاسگزارى و قدردانى از جانبازى و فداكاري‌هاى آنان است و يادآورى به نسل معاصر كه پاداش آن كس كه راه حق و فضيلت را برگزيند و در دفاع از عقيده و گسترش حرّيت وآزادى جان بسپارد، اين است كه هيچ‌گاه از خاطره‌ها محو نمى‌گردد و مرور زمان كه همه چيز را در دل‌هاى صاف و پاك، داغ‌تر و شعله‌ورتر مى‌سازد. پس چه بهتر نسل معاصِر و نسل‌هاى آينده نيز، راه آنان را بپيمايند؛ زيرا با ديدگان خود پاداش جانبازى رجال حق را ديده‌اند.
بررسى ياد شده، ما را از اهميّت بزرگداشت شخصيّت‌هاى بزرگ مذهبى و جانبازان راه حق و حقيقت، آگاه ساخت.
روى اين بيان بايد پيوسته در بزرگداشت اين افراد در حال ممات، بسان حال حيات بكوشيم و آثار و يادگارى‌هاى آنان را حفظ و صيانت بنماييم. ميلاد و زادروز آنان را جشن بگيريم و روز وفات آنان را، روز سوگوارى اعلام كنيم و با بر پا ساختن مجالس عظيم و سخنرانى‌هاى مؤثر و مفيد، مردم را در آن روز به شناسايى مكتب آنان و حفظ و نگهدارى آن در اعصار آينده، دعوت نماييم.
مدفن و خاك آنان را محترم شمرده و از هر نوع اهانت و تحقير خوددارى كنيم؛ زيرا احترام به خاك آنان، احترام به مكتب و دعوت آنها است، همچنان كه اهانت و تحقير مدفن و آثار آنان، اهانت به راه و رسم آنان به شمار مى‌رود.
در اين ايّام وقتى انسان به قبرستان بقيع گام مى‌نهد و قبور پيشوايان اسلام و صحابه عزيز پيامبر را مى‌بيند كه با آن همه تلاش و فداكارى و سخت كوشى، اينك به صورتى در معرض اهانت قرار گرفته‌اند، سخت تكان مى‌خورد، و از سنگ دلى گروه وهابيّان، كه خود را مروج آيين اسلام مى‌دانند! سخت در شگفت مى‌ماند؛ زيرا از يك طرف نام پيشوايان دين و صحابه پيامبر را بالاى منابر، با احترام ياد مى‌كنند و از سوى ديگر، وقتى به قبور آنان مى‌رسند، كمترين احترام نمى‌كنند، و حتى از اين كه حيوانات، حول و حوش مدفن آنان را آلوده كنند، ابداً بيم و هراس ندارند و لفظ «شرك» و «مشرك» را دستاويز خود قرار داده، هر نوع احترام و تعظيم اوليا را تحت اين عنوان مى‌كوبند و آن چنان انسان را در مورد بزرگداشت اوليا محدود مى‌كنند و انديشه و زبان و گوش و چشم را به زنجير مى‌كشند، كه حركت انسان را به پاس خدمات اوليا، شرك و انجام دهنده را مشرك مى‌نامند. تو گويى آنان با اولياى الهى نوعى عداوت دارند كه از هر نوع احترام به آنان، سخت ناراحت مى‌شوند.
 
زيارت قبر پيامبر
در اين جا دلائل قرآنى و حديثى خود را منعكس نموده و از خواننده گرامى مى‌خواهيم كه در اين قسمت دقّت بيشتر كند.
 
گواهى از قرآن
قرآن مجيد، به افراد گنهكار دستور مى‌دهد كه حضور پيامبر خدا برسند و از او درخواست كنند كه درباره آنان، از خدا طلب آمرزش نمايد زيرا دعاى پيامبر درباره آنان مستجاب مى‌گردد. چنانكه مى‌فرمايد:
«وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوّاباً رَحِيماً[1]» 
«اگر آنان وقتى بر نفس خويش ستم كردند، حضور تو برسند، هم خود توبه كنند و هم رسول خدا درباره آنان طلب آمرزش كند، خدا را توّاب و رحيم مى‌يابند.»
اگر ما بوديم و تنها همين يك آيه، مى‌گفتيم: آيه مربوط به روزى است كه پيامبر در ميان مردم باشد. ولى روى جهاتى مى‌توان، از اين آيه يك حكم كلّى كه مخصوص به زمان حيات دنيوى نباشد استفاده كرد؛ زيرا:
الف - آيات‌ قرآنى، براى انبيا و اوليا بلكه براى گروه‌هايى، حيات برزخى قائل است و آنان را در آن جهان بينا و شنوا معرفى مى‌كند كه اين بخش از آيات كريمه در بحث «توسل به ارواح مقدّسه» خواهد آمد.
ب - احاديث و روايات، به روشنى گواهى مى‌دهند كه فرشتگان پيام‌هاى افراد را به خاتم پيامبران مى‌رسانند و اين احاديث در صحاح وارد شده است؛ مانند:
«إنَّ رَسُولَ اللَّهِ قالَ: ما مِنْ أَحَدٍ یُسَلِّمُ عَلَیَّ إلّا رَدَّ اللَّهُ عَلَیَّ رُوحی حَتَی اَرُدَّ علیهِ السَّلامَ[2]» 
«پيامبر گرامى فرمود: هيچ كس نيست بر من سلام كند، مگر اين كه خداوند سلام او را به روح من مى‌رساند و من پاسخ او را مى‌گويم.»
و فرمود:
«صَلُّوا عَلَیَّ فَانَّ صَلاتَکُم یَبْلُغُنِی حَیْثُ کُنتُم[3]» 
«بر من درود بفرستيد؛ زيرا درود شما بر من مى‌رسد.»
ج - جامعه اسلامى از همان روزهاى نخست از اين آيه يك معناى وسيع و كلّى، كه موت پيامبر مانع از آن نيست، فهميده و بر طبق آن عمل كرده‌اند و پس از درگذشت پيامبر، گروهى از عرب‌ها، با اذهان صاف و غير آلوده به مناقشات كلامى، به زيارت قبر پيامبر مى‌آمدند و اين آيه را مى‌خواندند و از پيامبر مى‌خواستند كه درباره آنان استغفار نمايد.
تقى الدين سبكى در كتاب «شفاء السقام» و سمهودى در كتاب «وفاء الوفا» نمونه‌هايى را آورده‌اند:
سفيان بن عنبر كه از مشايخ شافعى است از «عتبى» نقل مى‌كند كه در كنار قبر پيامبر بودم، عربى آمد و گفت:
«السَّلام عَلَیْکَ یا رَسُولَ اللَّهِ سَمِعْتُ اللَّه یقولُ: «وَلَوْ أَنَّهُم إذْ ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغفرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدوا اللَّه توّاباً رحیماً» وَ قَدْ جِئتُکَ مُسْتَغْفِراً مِنْ ذَنْبی مُسْتَشْفِعاً بِکَ إلی رَبِّی»
سپس گريه كرد و شعرى سرود و استغفار كرد و حرم پيامبر را ترك گفت:
یا خَیْرَ مَن دُفِنتْ بالقاع اَعظُمُه/ فَطابَ مِنْ طِیْبِهنَّ القاعُ والأکُمُ
نفسی الْفِداءُ بِقَبْرٍ أنْتَ ساکِنُه/ فیه الْعِفافُ وَ فیه الْجُودُ والْکَرَمُ[4]
سه روز از دفن پيامبر گذشته بود، عربى آمد و خود را روى قبر پيامبر افكند و خاك قبر را بر سر ريخت و گفت: «پيامبر خدا! تو گفتى و ما نيز شنيديم، از خدا گرفتى آنچه ما از تو گرفتيم، از جمله آنچه كه از جانب خدا نازل شده است آيه «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا....» است، من بر نفس خويش ستم كردم و آمدم درباره من طلب آمرزش كنى.»
اين اعمال گواهى مى‌دهند، اين مقام و رتبه كه به حكم اين آيه به پيامبر گرامى داده ‌شده است، به حال حيات او اختصاص نداشته و در حال برزخى نيز اين مقام براى او ثابت است.
به طور مسلّم، مسلمانان آياتى را كه در مورد احترام پيامبر وارد شده است مخصوص به حيات او نمى‌دانند. در هنگام دفن جنازه حسن بن على برخى در كنار قبر، سر و صدايى به راه انداختند، فوراً حسين بن على براى ساكت نمودنِ آنان، اين آيه را خواند:
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ[5]» 
«اى افراد با ايمان، از صداى خود بكاهيد، و بلندتر از پيامبر سخن نگوييد.»
هيچ كس، حتى امويان نگفتند كه اين آيه مخصوص دوران زندگى پيامبر است. هم اكنون همين گروه «وهابى» پيش روى قبر پيامبر اين آيه را نوشته و بر ديوار زده‌اند و با اين عمل مى‌خواهند بگويند كه بايد از صداى خويش بكاهيم و بلند سخن نگوييم. روى اين جهات، مى‌توان از آيه معنايى وسيع فهميد و آن اين است كه اكنون مسلمانان مى‌توانند به حضور پيامبر برسند و از او درخواستِ طلب آمرزش از خدا كنند و زيارت پيامبر اسلام مفادى جز مفاد اين آيه و مشابه آن ندارد.
اين آيه بر دو مطلب دلالت دارد:
١ - پس از رحلت پيامبر، مى‌توان حضور او رسيد و از او درخواست كرد كه درباره انسان، از خدا طلب آمرزش كند و اين مطلبى است كه بعدها پيرامون آن، تحت عنوان «توّسل به اولياى خدا» بحث خواهيم كرد.
٢ - اين آيه گواه است بر مشروع بودن زيارت پيامبر گرامى؛ زيرا حقيقت «زيارت» جز «حضور زائر نزد زيارت شونده» چيز ديگرى نيست، اگر جايز است كه در كنار قبر پيامبر قرار گيريم و از او درخواست كنيم كه از خدا براى ما طلب آمرزش كند، در حقيقت دو كار انجام داده‌ايم:
الف - از او درخواست كرده‌ايم كه در حق ما «طلب آمرزش از خدا» كند.
ب - نزد او حاضر شده و با او به سخن پرداخته‌ايم و زيارت حقيقتى جز اين ندارد و غالباً مضامين زيارت از همين مسائل تشكيل يافته است.
از اين جهت اين آيه گواه بر هر دو مطلب است.
 
گواه ديگر
اتفاق و اجماع مسلمانان در اعصار گوناگون بر حكمى از احكام، روشن‌ترين گواه بر صدق و استوارى آن است، اتفاق بر زيارت قبر پيامبر گرامى، يكى از مصاديق روشن اين قاعده است. با مراجعه به كتاب‌هاى حديث و فقه و اخلاق و تاريخ، به خصوص مربوط به مناسك حج، حقيقت اين مطلب روشن مى‌گردد.
مرحوم علامه امينى، از چهل و دو منبع اسلامى، استحباب زيارت قبر پيامبر را نقل كرده است. ايشان در كتاب الغدير، ج ۵، ص ١٢٩ - ١٠۶ نصوص و كلمات آنان را، با كمال دقّت نقل كرده است. و از كتاب‌هايى كه ما به آنها مراجعه كرده‌ايم، عبارتند از:
١ - «شفاء السقام، فى زيارة خير الأنام» نگارش تقى الدين سبكى شافعى (متوفاى ٧۵۶). وى در اين كتاب بخشى از نصوص و عبارات علما را نقل كرده است.
٢ - «وفاء الوفا» تأليف سمهودى (متوفاى ٩١١). وى در اين كتاب، نصوص و كلمات علما را كه جملگى حاكى از استحباب مؤكد مى‌باشد، نقل كرده است.
٣ - «الفقه على المذاهب الأربعه» كه به قلم چهار تن از علماى مذاهب چهارگانه و بيانگر افكار چهار امام اهل تسنّن است و همگان از افكار و آراء آنان پيروى مى‌كنند.
آنان همگى مى‌گويند:
«زِیَارَةُ قَبرِ النَّبیِّ أفْضَلُ الْمَنْدُوباتِ، وَرَد فیها أحادِیثُ[6]»
 
خودآزمایی
1- قبور چه گروه­‌هایی مورد توجه خداپرستان جهان، به خصوص مسلمانان است؟
2- به چه دلایلی از آيه 64 سوره نساء «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوّاباً رَحِيماً» يك حكم كلّى كه مخصوص به زمان حيات دنيوى (پیامبر(ص)) نیست را می‌­توان استنباط كرد؟
3- آيه 64 سوره نساء بر چه مطلبی دلالت دارد؟
 
پی‌نوشت‌ها
[1] نساء: ۶۴

[2] سنن ابى‌داود، ج ١، كتاب الحج، باب زيارة القبور - ص ۴٧٠ و ۴٧١

[3] التاج الجامع للاصول فى احاديث الرسول(ص) تأليف شيخ منصور على ناصف، ج ٢، ص ١٨٩.

[4] وفاء الوفا، ج 4، ص 1361.

[5] حجرات: ٢.

[6] الفقه على المذاهب الأربعه، ج ١، ص ۵٩٠.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
حضرت آیت الله العظمی جعفر سبحانی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: