یكی دیگر از آن چهار نفر كه به طرف روسیه اعزام شده، به كشور روسیه ملحق شده بود. او در اصل هم روسی بود و سكرتر نسبت به او اظهار نگرانی میكرد كه نكند او از اول جاسوس روسها در وزارتخانه بوده و اسرار وزارتخانه را برای امپراطوری روسیه كشف كرده است.
سومی كه به طرف عراق اعزام شده بود، در شهر عماره (نزدیك بغداد) به مرض وبا مبتلا شده و درگذشته بود.
نفر چهارم هم به كلّی گم شده بود و از او اثری نبود، تا صنعا (پایتخت یمن) وزارتخانه سراغ او را داشت و تا یك سال مرتب گزارشهای وی میرسید؛ ولی بعد از یك سال به كلّی اثر او از بین رفت، و معلوم نشد بر سر او چه آمد.
البته از دست دادن این چهار نفر برای وزارتخانه خسارت بزرگی بود؛ چون ما برای هر فرد از افراد خودمان حساب دقیقی قائل هستیم؛ زیرا ما یك ملّتی هستیم كه نفرات ما كم هستند و برنامه ما خیلی مهم و سنگین، و لذا از دست دادن یك فرد برای ما خود مصیبتی به حساب میآید. خلاصه من گزارشهای خود را ابتدا با سكرتر در میان گذاردم، و پس از اینكه سكرتر بهطور مجمل گزارشها را شنید، مرا به یك كمیسیونی فرستاد كه برای استماع گزارشهای ما تشكیل شده بود، در این كمیسیون عدّهای از متفكّرین وزارت مستعمرات جمع شده بودند و شخص وزیر ریاست كمیسیون را به عهده داشت.
همكارانم ابتدا گزارشهای خود را تقدیم كردند و سپس من اطلاعاتی را كه در طول دو سال جمعآوری كرده بودم به نظر حضار رساندم. وزیر و سكرتر برنامه مرا تحسین كردند؛ ولی از نظر فعالیّت در بین این شش نفر من شخص سوم بودم، دو همكار من جورج (G. Belcoud) و هنری فرانس (H. France) از نظر كار بهتر از من بودند.
البته این پیشرفت من در آموزش زبان تركی و عربی و قرآن و شریعت اسلام خیلی خوب بود؛ ولی نتوانسته بودم اطلاعاتی كسب كنم كه نقاط ضعف دولت عثمانی را برای وزارتخانه كشف كند كه در مسیر اجرای هدف استعماری وزارتخانه مؤثر باشد.
این كمیسیون شش ساعت طول كشید، و بعد از پایان كمیسیون به سكرتر گوشزد كردم كه در این سفر عمده وقت من صرف آموختن زبان تركی و عربی و قرآن شده، و وقت كافی برای بررسی جهات سیاسی مملكت عثمانی نداشتم، و امیدوارم در آینده بتوانم نقش مؤثری دارا باشم. سكرتر در حالی كه با لبخندش مرا تشویق میكرد، دست به شانه من زد و گفت تو بهطور یقین در آینده پیروزی و ما امیدوار هستیم در این مسیر تو از همه پیشتر قرار بگیری، و بدان عمده وظیفه تو در سفر آینده دو مطلب است:
1. اینكه نقطه ضعف مسلمانان را باید جستجو كنی و كاملاً به دست آوری از چه راهی امكان دارد در قلب اجتماع اسلامی نفوذ كنیم؛ و ملیّت و وحدت آنها را بگسلیم؟ زیرا اساس پیروز شدن بر دشمن همین است.
2. اینكه اگر بر نقطه ضعف مسلمانان دست یافتی و راه از هم پاشیدن وحدت آنان را متوجّه شدی، اگر امكان داشت از همان طریق برای نابودی اتحاد و از هم گسیختن اجتماع ملیّت بخش آنها اقدام كن، و بدان اگر در این امر موفقیّت حاصل كردی، منصب بزرگی از طرف وزارتخانه حائز خواهی شد.
مدّت شش ماه من در لندن ماندم و با دختر عمویم «ماری شوای» ازدواج كردم. دختر عمویم از من یك سال بزرگتر بود، در آن هنگام من بیست و دو ساله بودم و او بیست و سه سال داشت، دختری زیبا و از نظر هوش و استعداد متوسّط بود. درخشندهترین دوران زندگیم همین شش ماهی بود كه اوان زندگی را با همسر تازه و زیبا به سر بردم، از من حامله شد و من انتظار داشتم هرچه زودتر فرزند نوزادم را ببینم؛ ولی در این بین از طرف وزارتخانه ابلاغ من صادر شد كه باید برای اجرای برنامه به طرف عراق بروم.
عراق سرزمینی بود كه از مدّتها قبل تحت استعمار حكومت عثمانی درآمده بود و یكی از مستعمرات عثمانی به حساب میآمده. البته پیش آمد این سفر برای من تأسّفبار بود؛ زیرا خیلی مایل بودم فرزندم را ببینم و بعد به مسافرت بروم؛ ولی وظیفه میهنی من و عشق به مقام و شخصیّت و شهرت، عواطف همسردوستی و فرزندپرستی را تحتالشعاع قرار داده بود؛ لذا به مجرّد صدور فرمان از ناحیه وزارتخانه من هم بدون درنگ برخلاف خواهش و اصرار همسر جوانم مأموریت تازه را پذیرفتم. روزی كه از او جدا شدم اشك و آه او سخت مرا آزرد، قیافه غمگین و پژمردهاش مرا گریان ساخت، از من خواست كه مرتب نامه بنویسم تا در پرتو دستخطم خاطره طلایی این چند ماه زندگی برای او تجدید شود. این خواسته او آنچنان محرومانه بود و در كانون قلبم انفجار ایجاد كرد كه نزدیك بود از این سفر و مأموریت منصرف شوم؛ ولی عواطف خودم را افسار زدم، با همسرم خداحافظی كردم و به وزارتخانه رفتم و راهنماییهای لازم را از آنجا گرفتم و به راه افتادم.
بعد از شش ماه كه در راه بودم به بصره (یكی از شهرهای عراق) رسیدم.
بصره یك شهر عشایری است و اهالی آن از سنّی و شیعه و عرب و ایرانی تشكیل یافته، البته یك جمعیّت اندكی هم مسیحی در آنجا است.
در عمرم اولین مرتبه بود كه در این شهر به ایرانی و شیعه برخورد میكردم.
اینجا بد نیست كه توضیحی در معرّفی شیعه و سنّی یادآور شوم، شیعه عبارتند از آن مسلمانانی كه به علی بن ابیطالب(ع) داماد پیغمبر اسلام(ص) و شوهر دخترش فاطمه(س) منسوبند. علی(ع) علاوه بر این نسبت، پسرعموی پیغمبر(ص) هم بود. شیعه میگوید: كه پیغمبر(ص) علی(ع) را بهعنوان جانشین بعد از خود تعیین كرد، و علی(ع) و یازده فرزندش یكی پس از دیگری جانشینان پیغمبر(ص) هستند.
من گمان میكنم كه حق با شیعه باشد؛ زیرا برحسب آنچه كه از مطالعات خود نسبت به تاریخ اسلام بر من ثابت شده، علی(ع) یك سلسله امتیازات ذاتی داشت كه در بین مسلمانان فقط شایسته قیادت و رهبری ملّت بود، و نسبت به حسن(ع) و حسین(ع) هم خود اهل سنّت اقرار دارند كه پیغمبر(ص) در مورد آنها گفته: «حسن(ع) و حسین(ع) هر دو امامند.»
ولی من شك داشتم كه فرزندان نهگانه از نسل حسین(ع) را هم آیا محمّد(ص) بهعنوان جانشین خود تعیین كرده؟(1)
و در صورتی كه آنها را محمّد(ص) تعیین كرده است چگونه وی از آینده مطّلع بوده، زیرا زمانی كه محمّد(ص) از دنیا رفت حسین(ع) هنوز كودك بود، پس او چگونه میدانست كه حسین(ع) دارای فرزند خواهد شد؟ و دوره نسل او تا نه فرزند همه لایق رهبری امّت به دنیا خواهند آمد؟
آری! اگر واقعاً محمّد(ص) پیغمبر بود امكان داشته كه از آینده باخبر باشد، و خدا او را از آتیه مطّلع سازد، همچنان كه مسیح(ع) از آینده خبر میداد؛ ولی پیغمبری او از نظر ما مسیحیان مشكوك است. مسلمانان میگویند كه قرآن از نظر دلیل پیغمبری محمّد(ص) را كفایت میكند؛ ولی من قرآن را خواندم و در آن چیزی كه بر این مطلب دلالت كند نیافتم. البته شكّی نیست كه قرآن كتاب بسیار بزرگی است، و از تورات و انجیل خیلی بالاتر و مهمتر است؛ زیرا در قرآن نظامها و دستورات و برنامههای اخلاقی فوقالعادهای وجود دارد؛ ولی آیا این به تنهایی میتواند دلیل نبوت و پیامبری محمّد(ص) باشد؟
من در مورد محمّد(ص) شدیداً متحیّرم یك مرد بدوی كه قدرت خواندن و توانایی نوشتن نداشته،چگونه ممكن است چنین كتابی بیاورد؟
این كتاب یك هوش و ذكاوت و استعداد فوقالعادهای لازم دارد كه در عرب روشنفكر امروز نیست، تا چه رسد به عرب بدوی آن زمان كه نمیتوانست بخواند و بنویسد. از یك طرف در این شگفتی فرو رفتهام و از طرفی دیگر فكر میكنم آیا همین میتواند دلیل پیامبری او باشد؟
در این خصوص با بعضی از دانشمندان مذهبی مسیحی گفتگو كردم و جواب قانع كننده نشنیدم؛ بلكه از سخنانشان عناد و تعصّب خشك میبارید. در تركیه هم این بحث را با شیخ احمد در میان گذاردم؛ او هم نتوانست مرا قانع كند. البته با او زیاد بحث و سخن را ادامه ندادم؛ چون ترسیدم سرّم فاش و نسبت به من مشكوك شود.
در هر حال من محمّد(ص) را یك عنصر بسیار بزرگی كه از اندازهگیری من خارج است فرض میكنم، و آنچه مسلّم است او همسنخ و هم طراز پیغمبران خدا است كه سرگذشت و وضع آنها را در كتابهای سلف خواندهام؛ ولی من هنوز به پیامبری او ایمان نیاوردهام.
ولی اگر بگوییم او پیغمبر نیست، نمیتوانیم او را نابغهای از نوابع بدانیم، چون شكّی نیست كه او از همه نوابغ بالاتر است و از همه هوشمندان با استعدادتر.
امّا سنّیها میگویند كه مسلمانها بعد از پیغمبر(ص) رأی دادند كه أبوبكر و بعد از او عمر و بعد از او عثمان و بعد از او علی(ع) خلیفه باشند. به همین خاطر فرمان پیغمبر را كه باید بعد از او علی(ع) خلیفه باشد، رها كردند و اینها را جانشین پیامبر و خلفاءالرّسول تعیین نمودند.
البته این گونه نزاعها واختلافات در ر دینی موجود است و در آیین مسیحیّت هم این نزاعها واختلافات از اول بوده؛ ولی من نمیدانم چرا مسلمانان این نزاع و اختلاف را ادامه میدهند؟ با اینكه عمر و علی(ع) هردو درگذشتهاند، و برمسلمانان واجب است كه در اوضاع فعلی خود فكر كنند، نه نسبت به اوضاع گذشته.
در یكی از روزها در مورد اختلاف سنّی و شیعه با بعضی از بزرگان وزارتخانه صحبت میكردم و این نكته را میگفتم كه اگر اینها عقل داشته باشند اختلاف را كنار میگذارند و وحدت كلمه پیدا میكنند.(2)
رئیس مربوطه در مقابل این حرف به من پرخاش كرد كه تو وظیفه داری به جای این، تأثیر در ازدیاد این اختلاف سعی كنی و ما نباید بگذاریم كه برای یك روز هم مسلمانان با هم اتحاد كنند.
و به همین مناسبت «سكرتر» در یكی از جلساتی كه قبل از مسافرت عراق با او داشتم گفت: «همفر بدان از ابتدایی كه خدا بشر را آفرید نزاع و اختلاف بین افراد آدمی زائید. از هابیل و قابیل شروع شد، و این اختلافات تا زمان برگشت مسیح(ع) در جهان ادامه دارد.
1. اختلاف رنگ 2. اختلاف از نظر مرزهای جغرافیایی
3. اختلاف عشیرهای و فامیلی 4. اختلافات مذهبی
5. اختلافات تاریخی كه مربوط به حوادث و رویدادهای گذشته است.
وظیفه خطیری كه در این سفر به عهده تو گذاشته شده این است كه: نقاط اختلاف بین مسلمانان را كه موجب جدایی آنها از یكدیگر است بهدست بیاوری و این اختلافات را دامن بزنی، و اطلاعات قابل توجّهی در این خصوص برای وزارتخانه كسب كنی، و بدان كه اگر بتوانی تو خود منشاء اختلاف بین مسلمین باشی از نظر خدمتگزاری سرزمین بریتانیا موفقیّت مهمی برای خود كشف كردهای.
زیرا ممكن نیست ما انگلیسیها آسایش و رفاه صددرصد داشته باشیم؛ جز اینكه در عموم مستعمرات خود آتش فتنه و اختلاف را دامن بزنیم و امپراطوری عثمانی را نیز وقتی میتوانیم ساقط كنیم كه در بین ملّت و رعیت آن فتنه ایجاد نماییم؛ و الّا چطور ممكن است كه یك مشت افراد اندك بر یك ملّت و رعیت متراكم و جمعیّت زیاد مسلّط شوند.
ضمناً این نكته را هم بدان كه سلطنت ترك و حكومت فارس ضعیف شده و تو فقط باید وسایل تحریك ملّتها را علیه حكومتها فراهم كنی. خلاصه وقتی بین اینها اختلاف ایجاد شد، و نیروهای این حكومتها پراكنده گردید، ما از سادهترین راه میتوانیم آنها را استعمار كنیم.
خودآزمایی:
1- عمده وظایف همفر در سفر آیندهاش چه بود؟
2- مأموریت همفر پس از آستانه در کدام کشور بود؟
پینوشتها:
1. برحسب اقرار اهل سنّت تعیین و معرّفی عموم ائمه دوازده گانه شیعه از طرف پیغمبر(ص) بوده است. شیخ سلیمان حنفی در كتاب « ینابیع المودّة » صفحه 440 از كتاب فرائد السمطین شیخ الإسلام حموینی شافعی از إبن عباس نقل كرده كه روزی دانشمندی یهودی به نام «نعثل» خدمت پیغمبر(ص) رسید، گفت: ای محمّد من از تو چیزهایی میپرسم اگر جواب مرا دادی به تو ایمان میآورم و مسلمان میشوم، حضرت فرمود: بپرس ای أبا عماره، گفت: یا محمّد برای من پروردگارت را وصف كن، حضرت فرمود: خدا جز به آنچه خودش خود را توصیف فرموده وصف نمیشود، (مقداری حضرت در مورد شناخت خدا و توحید توضیح داد) گفت: راست گفتی، از وصی خودت مرا خبر ده كیست؟ چون هیچ پیغمبری نیامد مگر اینكه برای او وصی بود و پیغمبر ما موسی(ع) یوشع بن نون را وصی خود قرار داد، پیغمبر(ص) فرمود: وصی من علیبن ابیطالب(ع) است و بعد از او دو سبط من حسن(ع) و حسین(ع) اند، بعد از حسین(ع) پسرش علی(ع) است سپس پسرش محمّد(ع) و بعد از محمّد(ع) ، پسرش جعفر(ع) و بعد از جعفر(ع) ، موسی(ع) و بعد از موسی(ع) ، پسرش علی(ع) و پس از علی(ع) ، پسرش محمّد(ع) و پس از محمّد(ع)، پسرش علی(ع) و پس از علی(ع)، پسرش حسن(ع) و پس از حسن(ع) ، پسرش حجّت محمّد مهدی(ع) و اینها دوازده نفرند. یهودی گفت به من بگو علی(ع) به سبب ضربتی كه بر فرقش وارد میشود كشته میگردد، و حسن(ع) مسموم میشود، و حسین(ع) را ذبح میكنند، پرسید جای آنها كجاست؟ فرمود: در بهشت نزد خودم، یهودی گفت: «أشهَدُ أن لا إلهَ إلّا الله وَ أشهَدُ أنَّكَ رَسولُ الله، وَ أشهَدُ أنَّهُم الأوصیا بَعدَك» «گواهی میدهم به وحدانیّت خدا و رسالت تو و اینكه اینها اوصیاء بعد از تواند.» و تمام این مطالب را در كتابهای سلف خواندهام آنگاه مطالب آن كتابها را به عرض پیغمبر(ص) رساند.
2. مسئله وحدت اسلامی بزرگ آرزوی مسلمانان است و بدون شك عامل آقایی و سیادت بخشی مسلمین خواهد شد؛ ولی متأسفانه گاهی این مسئله مورد سوء استفاده قرار میگیرد و بعضیها فكر میكنند وحدت اسلامی یعنی از بین بردن مرزهای اعتقادی و این پندار غلط است. آنچه مسلمانان از نظر وحدت به آن محتاجند وحدت اجتماعی و بینالمللی مسلمانان است؛ ولی در عین حفظ وحدت اجتماعی باید مرزهای اعتقادی كاملاً محفوظ باشد.
***
کتاب: وهابیّت ایده استعمار
یادداشتهای یك جاسوس انگلیسی به نام مستر همفر
ترجمه: سید احمد علمالهدی
ناشر: دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت