زهد و بصیرت یافتن نسبت به حقیقت دنیا
مؤمن پس از آن که مدّتی با مرکب راهوار زهد در طریق بندگی خدا حرکت کرد و پرتگاههای دنیا را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشت، خداوند متعال نور حکمت را به قلب او میتاباند و او را نسبت به حقیقت دنیا بینا و بصیر میگرداند. این حالت نتیجهی درخشان زهد میباشد که در کلام رسول خدا صلّی الله علیه و آله بدان تصریح گردیده است. پیامبر رحمت حضرت محمّد مصطفی صلّی الله علیه و آله میفرمایند: «مَنْ يَرْغَبْ فِي الدُّنْيَا فَطَالَ فِيهَا أَمَلُهُ أَعْمَى اللَّهُ قَلْبَهُ عَلَى قَدْرِ رَغْبَتِهِ فِيهَا وَ مَنْ زَهِدَ فِيهَا فَقَصَّرَ فِيهَا أَمَلَهُ أَعْطَاهُ اللَّهُ عِلْماً بِغَيْرِ تَعَلُّمٍ وَ هُدًى بِغَيْرِ هِدَايَةٍ فَأَذْهَبَ عَنْهُ الْعَمَى وَ جَعَلَهُ بَصِيراً». هر کس میل و رغبت به دنیا پیدا کند و در نتیجه آرزوهایش در دنیا طولانی شود، خداوند به میزان رغبتی که در دنیا دارد قلبش را کور میکند و هر کس در دنیا زهد ورزید و نتیجتاً آرزویش را در دنیا کوتاه کرد، خداوند بدون آن که از کسی بیاموزد به او دانشی عطا خواهد کرد و بی آن که به وسیلهی راهنمایی هدایت شود او را مشمول هدایت خویش میگرداند، پس (بدین وسیله) کوری دل را از او میبرد و او را صاحب بصیرت میکند.[1]
در این رابطه از امام صادق علیهالسّلام نیز روایت شده است که فرمودند: «مَنْ زَهِدَ فِي الدُّنْيَا أَثْبَتَ اللَّهُ الْحِكْمَةَ فِي قَلْبِهِ وَ أَنْطَقَ بِهَا لِسَانَهُ وَ بَصَّرَهُ عُيُوبَ الدُّنْيَا دَاءَهَا وَ دَوَاءَهَا وَ أَخْرَجَهُ مِنَ الدُّنْيَا سَالِماً إِلَى دَارِ السَّلَامِ». هر کس در دنیا زاهد باشد خداوند حکمت را در قلبش ثابت میکند و زبانش را به حکمت ناطق میسازد و او را نسبت به عیبهای دنیا، دردها و دوایش بصیر نموده و از دنیا به دار السّلام به سلامتی خارج میسازد.[2]
در نتیجه نگاه ایشان به دنیا از جنس نگاه دیگران نیست. آنها به وسیلهی عینک زهد به باطن دنیا مینگرند و دیگران تنها ظاهری از آن میبینند که با مظاهر دل فریبش هر لحظه خود را به ایشان عرضه میکند. حضرت امیر علیهالسّلام میفرمایند: «إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ هُمُ الَّذِينَ نَظَرُوا إِلَى بَاطِنِ الدُّنْيَا إِذَا نَظَرَ النَّاسُ إِلَى ظَاهِرِهَا وَ اشْتَغَلُوا بِآجِلِهَا إِذَا اشْتَغَلَ (اشْتَغَلُوا) النَّاسُ بِعَاجِلِهَا فَأَمَاتُوا مِنْهَا مَا خَشُوا أَنْ يُمِيتَهُمْ وَ تَرَكُوا مِنْهَا مَا عَلِمُوا أَنَّهُ سَيَتْرُكُهُمْ وَ رَأَوُا اسْتِكْثَارَ غَيْرِهِمْ مِنْهَا اسْتِقْلَالًا وَ دَرَكَهُمْ لَهَا فَوْتاً أَعْدَاءُ مَا سَالَمَ النَّاسُ وَ سَلْمُ مَا عَادَى النَّاسُ». دوستان خدا آنانند که به درون دنیا نگریستند، آن گاه که مردم به ظاهر آن چشم دوختند و سرگرم آیندهی دنیا شدند، آن گاه که مردم به امور زودگذر دنیا پرداختند. پس هواهای نفسانی که آنان را از پای در میآورد، کشتند و آن چه که آنان را به زودی ترک میکرد، ترک گفتند، و بهره مندی دنیاپرستان را از دنیا خوار شمردند و دست یابی آنان را به دنیا زودگذر دانستند. با آن چه مردم آشتی کردند، دشمنی ورزیدند و با آن چه دنیاپرستان دشمن شدند آشتی کردند.[3]
اکتفا به قدر ضرورت
برای دست یافتن به مقام زهد و دل بریدن از دنیا و در نتیجه دل بستن به معبود یگانه، باید از دنیا به مقدار نیاز و ضرورت اکتفا کرد. چراکه چه بسیار انسانهایی که با ادّعای بی رغبتی به دنیا و اعتماد به نفس، بیشتر بدان پرداختند و پس از مدّتی آرام آرام به دام آن گرفتار شدند. البته این مطلب بدان معنا نیست که هر کسی صاحب ثروت و قدرت بود، گرفتار آن هم شده است، زیرا مواردی از صاحبان قدرت و ثروت در تاریخ وجود دارند که فریفتهی آن نگشتند و بندگی خداوند متعال را به بندگی فانی و فاسد دنیا نفروختند، ولی آن چه مسلّم است آن است که کثرت افرادی که در ارتباط با دنیا گرفتار آن شدند آن قدر زیاد است که هر انسان عاقلی را متقاعد میکند تا برای پرهیز از دنیا زدگی به قدر ضرورت از دنیا بسنده نماید، بلکه نه تنها به قدر ضرورت بسنده کند بلکه به داراییهای اهل دنیا نیز ننگرد تا به سمت آن تمایل پیدا نکند. حضرت مسیح علی نبیّنا و آله و علیهالسّلام میفرمایند: «لا تَنْظُرُوا إلی اَمْوالِ اَهْلِ الدُّنْیا فَاِنَّ بَریقَ اَمْوالِهِمْ یَذْهَبُ بِنُورِ ایمانِکُمْ». به اموال اهل دنیا نگاه نکنید چراکه درخشش اموالشان نور ایمانتان را میبرد.[4]
دقّت در زندگی اولیاء خدا این حقیقت را آشکار میسازد. مطالعه در تاریخ انبیاء و اوصیاء الهی صلوات الله علیهم اجمعین نشان میدهد که تمام آن بزرگواران در زندگی شخصی خود برای ادامهی حیات و بندگی خدا و تأمین نیازهای خانواده، به مقدار ضروری و لازم از متاع دنیا بسنده کردند و بیش از آن را به اهلش واگذار نمودند چنان چه امیر المؤمنین علی علیهالسّلام فرمودند: «أَلَا حُرٌّ يَدَعُ هَذِهِ اللُّمَاظَةَ لِأَهْلِهَا إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا». آیا آزاد مردی نیست که این ته ماندهی طعام در دهان (دنیای پست) را برای اهلش (کفّار و منافقین) رها کند؟ برای نفسهای شما بهایی جز بهشت نمیباشد پس آنها را جز به آن بها نفروشید.[5]
نکتهی مهمّی در رعایت زهد
الگو بودن انبیاء و اولیاء در طریق زهد و بی رغبتی نسبت به دنیا، به این معنا نیست که ما هم زندگی خود را کاملاً شبیه آن بزرگواران کنیم، زیرا درجات زهد باید مطابق با ظرفیت و معرفت اشخاص باشد. چنان چه امام الزاهدین علی علیهالسّلام به این نکته اشاره نموده و فرمودند: «أَلَا وَ إِنَّ لِكُلِّ مَأْمُومٍ إِمَاماً يَقْتَدِي بِهِ وَ يَسْتَضِيءُ بِنُورِ عِلْمِهِ أَلَا وَ إِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَى مِنْ دُنْيَاهُ بِطِمْرَيْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيْهِ أَلَا وَ إِنَّكُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِكَ وَ لَكِنْ أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ». آگاه باش! هر پیروی را امامی است که از او پیروی میکند و از نور دانشش روشنی میگیرد. آگاه باش! امام شما از دنیای خود به دو جامهی فرسوده و دو قرص نان رضایت داده است. بدانید که شما توانایی چنین کاری را ندارید، امّا با پرهیزکاری و تلاش فروان و پاکدامنی و راستی، مرا یاری دهید.[6]
لذا زهدی که در زندگی اولیاء خدا رعایت میشود، هرگز برای افراد عادی چون ما قابل اجراء نیست و حتّی اجرای آن نیز میتواند موجب دل زدگی و بدبینی خود فرد و اطرافیان او شود؛ ولی آن چه مهمّ است آن است که ما اصلِ بی میلی و عدم دلبستگی به دنیا را از آن حضرات بیاموزیم و الگو بگیریم و در مقام عمل نیز به میزان ظرفیت و معرفت خود آن را در زندگی خویش به کار بندیم.
زهد رسول خدا صلّی الله علیه و آله
امیر المؤمنین علی علیهالسّلام در خطبهی 160 نهج البلاغه به بیان قسمتی از زهد و پرهیز از تجمّلات دنیوی انبیاء میپردازند. در گام اوّل از رسول خدا صلّی الله علیه و آله آغاز نموده و میفرمایند: «وَ لَقَدْ كَانَ فِي رَسُولِ اللَّهِ ص كَافٍ لَكَ فِي الْأُسْوَةِ وَ دَلِيلٌ لَكَ عَلَى ذَمِّ الدُّنْيَا وَ عَيْبِهَا وَ كَثْرَةِ مَخَازِيهَا وَ مَسَاوِيهَا إِذْ قُبِضَتْ عَنْهُ أَطْرَافُهَا وَ وُطِّئَتْ لِغَيْرِهِ أَكْنَافُهَا وَ فُطِمَ عَنْ رَضَاعِهَا وَ زُوِيَ عَنْ زَخَارِفِهَا». براى تو (اى دلباختهی دنيا) كافى است كه روش رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله را سرمشق خود قرار دهى و دليل و راهنماى خود در نكوهش دنيا و مذمّت آن و رسوايى فراوان و بدىهايش بشمارى؛ چه اين كه مواهب دنيا از او گرفته شد و براى ديگران آماده گشت. او از پستان دنيا جدا و از زخارف و زيبايىهايش بر كنار شده بود.[7]
پیامبر صلّی الله علیه و آله در زمانى مى زيست كه قيصرها و كسرىها در كاخهاى افسانهاى در ناز و نعمت و در لا به لاى انواع زينت مى زيستند؛ در جزيرة العرب بعضى ثروتمندان بزرگ بودند كه امكانات فراوان داشتند. حتّى در زمانى كه به قدرت رسيد و غنايم فراوان در اختيارش قرار گرفت، زندگى بسيار ساده و فقيرانه و زاهدانه داشت و به آن زندگى افتخار مى كرد و مى فرمود: «الفقر فخري». اين سخن نه بدان معنا است كه پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله توان و قدرت دستيابى به اين امور را نداشت؛ بلكه او خود به چنين زندگى اى مايل نبود؛ لذا در روايات آمده است كه فرشتهاى نزد پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله آمد و كليد خزائن زمين را در دست داشت؛ عرض كرد: «يا محمّد هذه مفاتيح خزائن الأرض يقول لك ربّك إفتح و خذ منها ما شئت من غير أن تنقص شيئا عندي/ اى محمد! اينها كليدهاى خزائن زمين است. پروردگارت مى گويد: هر يك را مى خواهى بگشا و هر چه مى خواهى از آن بردار؛ بى آن كه چيزى از مقام تو نزد من كاسته شود».
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «الدّنيا دار من لا دار له و لها يجمع من لا عقل له/ دنيا سراى كسى است كه از سراى آخرت بى بهره است و كسى براى دنيا جمع مى كند كه عقل و خرد ندارد». آن فرشته عرض كرد: «سوگند به خدايى كه تو را به حق، به نبوّت برانگيخته است، من همين سخن را از فرشتهاى در آسمان چهارم هنگامى كه كليدها به من سپرده شد، شنيدم» ... به هر حال، امام عليهالسّلام در برابر دلباختگان به دنيا بهترين اسوه و الگو را برگزيده و انگشت اشاره روى زندگانى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله گذاشته است. كسى كه در حالاتش مى خوانيم: بر روى خاك مى نشست و همچون بردگان مى زيست و زندگانيش همچون زندگى ضعيف ترين افراد بود؛ گاه جز يك پيراهن كه بر تن داشت لباس ديگرى نداشت، كه اگر دستور مى داد آن را بشويند پيراهنى كه در تن كند و به مسجد بيايد در خانهی او نبود.[8]
زهد سایر انبیاء
در ادامهی خطبه، امام علیهالسّلام به مختصری از سلوک و زهد برخی از انبیاء در زندگانیشان پرداخته و میفرمایند: «اگر بخواهى دوّمين نفر يعنى موساى كليم عليهالسّلام را به تو معرّفى مى كنم، آن گاه كه عرضه داشت: پروردگارا! به آن چه به من از نيكى عطا كنى نيازمندم. به خدا سوگند! موسى عليهالسّلام غير از قرص نانى كه بخورد از خدا نخواست؛ زيرا وى (از زمانى كه از مصر فرار كرد و به سوى مَدين آمد) از گياهان زمين تغذيه مى كرد تا آن جا كه بر اثر لاغرى شديد و تحليل رفتن گوشت بدن او، رنگ سبز گياه از پشت پردهی شكمش آشكار بود.
و چنان چه بخواهى سوّمين نفر داوود - كه درود خدا بر او باد- صاحب «مزامير» و قارى بهشتيان را به تو معرّفى مى كنم؛ او با دست خويش از برگ درخت خرما زنبيل مى بافت و به دوستانش مى گفت كدام يك از شما حاضر است اينها را براى من بفروشد، از بهاى آن قرص نان جويى تهيه مى كرد و تناول مى نمود.
و اگر بخواهى (نمونهی ديگرى از) زندگى عيسى بن مريم - كه درود خدا بر او باد- را برايت بازگو مى كنم؛ او سنگ را بالش خود قرار مى داد؛ لباس خشن مى پوشيد؛ غذاى ناگوار مى خورد؛ نان خورش او گرسنگى، چراغ شبهايش ماه، سر پناه او در زمستان مشرق و مغرب زمين بود (صبحها در طرف غرب و عصرها در طرف شرق رو به آفتاب قرار مى گرفت) ... مركبش پاهايش بود و خادمش دستهايش.[9]
اینها تنها نمونهای از زهد و بی توجّهی اولیاء خدا به دنیا و دلبستگی ایشان به پروردگار متعال بود. در بارهی زهد هنوز مباحث ادامه دارد که ان شاء الله در مقالهی بعدی بدان خواهیم پرداخت.
خودآزمایی
1- با تکیه بر روایات، رابطهی زهد با بصیرت را توضیح دهید؟
2- آیا در میزان و مصداق رعایت زهد، باید کاملاً مانند انبیاء و اوصیاء عمل کرد؟ توضیح دهید.
پینوشتها
[1] تحف العقول ص 60.
[2] الكافي (ط - الإسلامية) ج 2 ص 128.
[3] نهج البلاغه (ترجمه دشتی) حکمت 432.
[4] المحجّة البیضاء ج 7 ص 328.
[5] نهج البلاغة (فیض الاسلام) حکمت 448.
[6] نهج البلاغة (ترجمه دشتی) نامهی 45.
[7] پيام امام امير المومنين «ع» ج 6 ص 229 (خطبه 160).
[8] همان ص 229 تا 232.
[9] همان ص 233 و 234.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
مسلم زکیزاده