با اینكه سطح كشور ما نسبت به مستعمرات آن از هند و چین و خاورمیانه خیلی كوچكتر است.
درست است كه ما بهطور رسمی بر این كشورها حكومت نمیكنیم و در ظاهر حكومت این كشورها به دست اهالی آنجا اداره میشود؛ ولی در واقع چرخاننده شئون حكومتی در آن مملكتها سیاست ما است، و خواستهای سیاسی ما در آن سرزمینها غالب و پیشرو است؛ بهطوری كه سقوط یكایك آن كشورها به دست ما است.
به این ترتیب لازم است كه ما همواره در مورد دو مسئله فكر كنیم:
1. ادامه این تسلّط سیاسی بهطور كامل بر این كشورها بهطوری كه كوچكترین سستی در آن راه نیابد.
2. ایجاد سیطره و استعمار در كشورهایی كه بر آنها مسلّط نیستیم؛ بهطوری كه آنها را هم ضمیمه مستعمرات خود بسازیم.
لذا در كشورهای مستعمره و مملكتهایی كه مشرف بر استعمار ما بودند، وزارت مستعمرات بریتانیا گروههایی را برای انجام این امر مهم استخدام نموده و راههای پیشبرد هدف را بهطوری به آنها آموختند كه آنان در اجرای این برنامه بهطور كامل متخصّص شدند.
من از جمله افرادی بودم كه در این رشته پیشرفت قابل ملاحظهای نمودم و از ابتدایی كه در این وزارتخانه استخدام شدم از افراد مورد اطمینان وزیر بودم.
مدّتی مدیریت شرکت شرق هند به من واگذار شد. این شركت در ظاهر یك مؤسسه تجارتی بود ولی در واقع وسیلهای بود كه راههای تسلّط ما را بر این سرزمین پهناور شبه قاره هموار میكرد.
حكومت بریتانیا نسبت به دوام سیطره خود بر هندوستان كاملاً مطمئن بود و هیچگونه نگرانی نداشت؛ زیرا هندوستان كشوری بود كه از اقوام مختلف و از لغات گوناگون و ادیان متضاد تشكیل شده بود؛ و وجود این اختلافات و گوناگونیها موجب تحكیم سیطره ما بر آن كشور می گردید.
همچنین دولت بریتانیا نسبت به ادامه استعمار چین هم هیچگونه نگرانی نداشت؛ زیرا دین بودایی و آیین كنفوسیانیزم كه در این سرزمین رواج داشت طوری نبود كه استعمار بریتانیا از آن وحشت داشته باشد؛ زیرا آنها دو آیین مرده بودند كه تنها به امور باطنی توجّه داشتند و نسبت به پرورش شئون زندگی از خود جنبشی نشان نمیدادند.
خلاصه خیلی بعید بود كه در اهالی این دو منطقه شعور میهنی بهوجود بیاید؛ لذا دولت بریتانیا كوچكترین نگرانی در مورد سیطرهاش نسبت به این دو سرزمین نداشت؛ البته اینطور نبود كه ما نسبت به رویدادهای آینده هم مطمئن باشیم، لذا نقشههای سیاسی خود را در این دو منطقه طوری پیاده میكردیم كه همیشه جهل و اختلاف و احیاناً بیماری و مرض در این بلاد شایع باشد. خفتگی و ركود مغزی اهالی این سرزمینها به ما این موفقیّت را بخشیده بود كه به سادگی بتوانیم نقشههای خود را پنهان از اندیشهها و پوشیده از نظرها پیاده كنیم.
ولی برعكس همواره نسبت به كشورهای اسلامی خاطر نگران بودیم. اگرچه ما توانسته بودیم با آن مردك بیمار(1) یك سلسله پیمانهایی استوار كنیم كه تمام به مصلحت ما بود و در نتیجه به تعبیر متخصّص وزارت مستعمرات، این مرد آخرین نفسهای خود را میكشید، و همچنین بهطور مخفیانه توانسته بودیم با حكومت ایران قراردادهایی ببندیم كه موجب تحكیم سیاست ما در آن كشور بشود، و تعداد زیادی جاسوس در آن دو كشور گماشته بودیم تا آنجا كه موفق شدیم رشوه را در آنجا رایج كنیم، و در اداره مملكت فساد رخنه كردیم و زمامداران این دو كشور را به زنان زیبا مشغول كردیم و در نتیجه راه برای نفوذ استعمار ما در عمق این دو كشور باز شد؛ ولی با همه اینها اطمینان نداشتیم كه بتوانیم تمام شئون این دو ملّت را بهطور كامل به چنگ بگیریم، به چند جهت:
1. قدرت معنوی اسلام و نفوذ آن در روح مسلمانان؛ زیرا مسلمانان آنچنان پایبند به اسلام هستند كه اسلام در روح مسلمان همچون مسیحیّت است در روح قسیس و رهبان. رهبانان آنچنان به مسیحیّت گرایش دارند كه ممكن است روح از بدنشان خارج شود؛ ولی مسیحیّت از كالبدشان بیرون نمیآید. مخصوصا مسلمانان ایران (شیعه) آنها برای استعمار ما خیلی خطرناكتر بودند؛ چون آنها مسیحیان را كافر و نجس میدانند و مسیحی در نزد شیعه همچون یك قطعه نجاست متعفّن است كه وقتی به دست یا بدن بچسبد سعی میكنیم آن را زائل كنیم؛ با این كیفیّت هیچگونه آمیزش با آنها امكان نداشت.
از یكی از شیعیان پرسیدم: چرا شما نسبت به مسیحیان این عقیده را دارید؟ پاسخ داد: پیغمبر اسلام(ص) مرد حكیمی بود میخواست كافر را در اجتماعات اسلامی در یك تنگنایی قرار بدهد كه در خودش احساس یك نفرت عمومی بكند؛ شاید همین احساس نفرت و حقارت موجب گردد كه او به دین اسلام هدایت یابد(2) ، و این نجاست مخصوص مسیحیان نیست؛ بلكه هر كافری حتی مجوسیها (ایرانیان قدیم) هم در منطق شیعه نجس هستند.
من به او گفتم: این سخن شما درست؛ ولی چرا مسیحیان را نجس میدانید، در حالی كه آنها به نبوت و خدا و قیامت معتقدند.
پاسخ داد: به دو جهت: یكی اینكه آنها پیغمبری محمّد(ص) را منكرند، و آن حضرت را در ادّعای پیغمبری خود دروغگو میدانند، دوم اینكه آنها به پیغمبران خدا نسبتهای ناروا میدهند و میگویند مسیح(ع) شراب میخورد.
من با تعجّب گفتم: نه چنین نیست، مسیحیان چنین چیزی نمیگویند. او پاسخ داد: تو نمیدانی در كتاب مقدّس (انجیل) این مطلب مضبوط است.
من ساكت شدم با اینكه میدانستم این مطلب دوم را دروغ میگوید.(3) اگر چه مطلب اوّلش درست بود، با او بحث را ادامه ندادم چون ترسیدم به من بدگمان شود؛ زیرا در آن هنگام خودم را مسلمان معرّفی كرده بودم، و لذا همواره از اظهار تعصّب نسبت به آیین واقعی خودم اجتناب میورزیدم.
2. اینكه اسلام روزگاری دین زندگی و قدرت بود و خیلی دشوار است كه بتوان به آقا قبولاند كه تو نوكر و بندهای؛ زیرا آن غرور آقایی كه روزی مسلمانان اول قدرتمدار جهان بودند همواره این اندیشه را در مغز آنها زنده میكند كه باید به سوی مقام و حكومت جهانی گام بردارند، هرچند كه ناتوان و منحط باشند؛ و برای ما امكان نداشت كه بتوانیم آنچنان در تاریخ اسلام دست ببریم كه اصلاً مسلمانان نتوانند بفهمند درگذشته دارای یك سیادت و آقایی جهانی بودهاند، و نیز ممكن نبود به آنها تلقین كنیم كه آن مجد و قدرت گذشته قابل برگشت نیست تا در نتیجه از این فكر بیرون روند.
3. اینكه ما اطمینان نداشتیم این خفتگی حكومتهای عثمانی و ایران ادامه داشته باشد، و برای هیچگاه آنها بیدار نشوند؛ بلكه احتمال میرفت آنها ناگهان به نقشههایی كه ما برای یك تسلّط و سیطره عمیق بر كشورشان طرح كرده بودیم و در دست اجرا بود واقف گردند. اگرچه این دو دولت آنچنان در انتهای جهل و ناتوانی به سر میبردند كه قدرت چنین وقوف و حركت بر مبنای آن را نداشتند؛ ولی چون در هر حال بر اوضاع مملكتشان مسلّط بودند و پول و اسلحه در اختیار داشتند و تقریباً با مردم هم كنار آمده بودند از این جهت نسبت به آنها احتمال خطر میرفت.
4. عمده اضطراب و پریشانی ما نسبت به تسلّطمان بر كشورهای اسلامی از علماء مسلمانان بود: علمای الأزهر، عراق و ایران.
اینها بزرگترین سدّی بودند كه از پیشرفت آمال ما جلوگیری میكردند؛ البته آنان نسبت به اصول زندگی روز توجّهی نداشتند، و فقط بهشتی را كه خدا به آنها وعده داده بود نصب العین خود قرار داده بودند و به اندازه یك مو از اصول اعتقادی خود صرفنظر نمیكردند، و ملّت پیرو آنان بودند و پادشاه عثمانی و ایران به شدّت از آنان میترسیدند؛ البته سنّیها كمتر پیرو علماء خود بودند و آنها اعتقاد دینی و عشق معنوی خود را به سلطان و به شیخ الإسلام مشتركاً متوجّه كرده بودند، و شیعیان منحصراً عشق معنوی و روحانی خود را به علماء تعلّق میدادند و برای حكومت ارزش چندانی قائل نبودند؛ ولی این تفاوت ایمانی این دو فرقه چندان نبود كه بتواند از دهشت و اضطراب وزارت مستعمرات نسبت به تسلّط بریتانیا بر این كشورها بكاهد.
اینها یك سلسله مشكلاتی بوده در مسیر پیشرفت سیطره و استعمار ما در كشورهای اسلامی، وزارت مستعمرات بلكه عموم سیاسیّون و اعضای حكومت بریتانیا را نگران ساخته بود.
برای حل این مشكلات كمیسیونها و كنفرانسهای متعدّد منعقد نمودیم؛ ولی در هر مرتبه پس از گفتگوی زیاد خلاصه به نتیجه نمیرسیدیم و راه را به روی خود بسته میدیدیم و گزارشهایی كه از جاسوسها و عمّال ما در این كشورها میرسید تمام مأیوس كننده بود و نتیجه همه این جلسات، صفر بلكه پایینتر از صفر بود؛ ولی با همه اینها ناامید نبودیم و خود را برای یك نفس دراز و صبر طولانی آماده میكردیم.
خوب به یاد دارم در یكی از كنفرانسهایی كه به این منظور تشكیل شد و خود وزیر مستعمرات و «قسیس بزرگ» و عدّهای از خبرنگاران وزارتخانه در این كنفرانس شركت داشتند، بحث و گفتگو در این كمیسیون بیش از سه ساعت طول كشید و در پایان هیچ نتیجهای حاصل نشد، قسیس گفت:
«عزیزانم ناراحت نباشید، عیسی مسیح(ع) بر اوضاع مسلّط نشد و آیینش جهانگیر نگشت مگر بعد از اینكه سیصد سال رنج و مصیبت و مرارت، شهادت خودش و یارانش تحمّل كردند. چه بسا عیسی مسیح(ع) با توجّه ملكوتی خود به جانب ما نظری بیفکند و ما را بر نابود ساختن كفّار و ریشهكن نمودن آنان از جایگاهشان موفق سازد، ولو بعد از سیصد سال، پس باید در هر حال نسبت به هدف خود، ایمان راسخ داشته باشیم و به همه وسایل، خود را مجهّز سازیم و در جوامع محمّدی در نشر مسیحیّت بكوشیم، اگر چه نتیجهاش بعد ازقرنها عایدمان گردد، آری پدران به جهت فرزندان كاشتهاند.»
حتی روزی كنگره بزرگی در وزارتخانه تشكیل شد كه در آن عموم جاسوسان و كارآگاهان ما در بریتانیا و روسیه و فرانسه حاضر بودند.
اجتماع بزرگی بود و عدّهای از دیپلماتها و رجال مذهبی در مجلس حضور داشتند. حضور در این مجلس برای من موقعیّتی خطیر به حساب میآمد و این به خاطر ارتباط خاصّی بود كه من با وزیر داشتم.
در این كنگره مشكلات محمّدیها مورد بحث بود و در مورد دلایل انحراف و راههای رخنه در عقیده آنها گفتگو میشد.
این موضوع زبانزدِ همه بود كه باید همچنان كه اسپانیا به مذهب و آیین باستان خود (مسیحیّت) برگشت بایستی مسلمانان هر منطقه را به آیین باستانی قبل از اسلام آنها برگرداند؛ ولی نتایجی كه از این كنگره به دست آمد خیلی مطلوب نبود و من عموم محاورات و مناقشات در آن كنگره را در كتابی بهنام «ملكوت صبح» نگاشتهام.
البته ریشهكن ساختن درخت نیرومندی كه اصول آن از شرق تا غرب زمین امتداد یافته خیلی دشوار است؛ ولی باید انسان دشواریها را هر اندازه هم كه سرسخت است هموار كند.
مسیحیّت نیامد مگر برای اینكه در جهان منتشر شود و عالم را فرا گیرد، همچنان که خود مسیح(ع) ما را وعده داد. ولی محمّد(ص) كه پیروز شد و توانست تعالیم خود را در جهان حاكم كند مقداری اوضاع جهان و انحطاط امپراطوریهای شرق و غرب به او كمك كرد؛ ولی آن شرایط از بین رفت و مطلب وارونه شد.
هماكنون محمّدیها در دنیا سراشیبی انحطاط و سقوط را میپیمایند، و كشورهای مسیحینشین در اوج ترقّی و صنعت و قدرت به سر میبرند، و امروز آن زمان فرا رسیده كه ما انتقام چندین قرن را از محمّدیها بگیریم و شوكت از دست رفته خود را به دست محمّدیان هماكنون بازستانیم.(4)
آری! این دولت نیرومند امروز، این بریتانیای بزرگ است كه در پیشبرد این هدف گام برداشته است.
خودآزمایی:
1- دولت بریتانیا برای سلطه بر کشورها از شرق دریای مدیترانه تا غرب اقیانوس هند لازم بود همواره به چه مسائلی فکر کند؟
2- چرا حكومت بریتانیا نسبت به دوام سیطره خود بر هندوستان كاملاً مطمئن بود و هیچگونه نگرانی نداشت؟
3- چرا وزارت مستعمرات انگلستان گروههایی را بهطرف کشورهای اسلامی فرستاد؟
پی نوشتها:
[1]. به معنی «رازدار» است.
[2]. این نكته خلاف دستور پیغمبر اسلام(ص) است؛ زیرا دستور پیغمبر(ص) و ائمه(ع) این است كه در زمان ظهور فتنه باید هر ناشناسی و هر عنصر مبهمی از نظر مسلمان متهم باشد و از او حذر كند، و آیه یا أیُّهَا الَّذینَ امَنُوا إجتَنِبُوا كَثیراً مِنَ الظَّنِّ «ای كسانی كه ایمان آوردهاید از بسیاری گمان بپرهیزید» در مورد كسانی می باشد كه مؤمن بودن آنها محرز و مسلّم است، و از هر جهت شناخته شدهاند.
[3]. این طرز وضوی سنّیها است اما وضو به طریقه شیعیان چنین نیست.
[4]. این مطلب برحسب پندار غلط این مرد نادان سنّی بوده است و الّا در حقیقت یكی از جرثومههای ناپاكی كه جنایات او و فرزندان بیدادگرش تاریخ اسلام را تیره كرد، مروان بن حكم ملعون است.
***
کتاب: وهابیّت ایده استعمار
یادداشتهای یك جاسوس انگلیسی به نام مستر همفر
ترجمه: سید احمد علمالهدی
ناشر: دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت