کد مطلب: ۲۸۷۱
تعداد بازدید: ۱۰۸۰
تاریخ انتشار : ۲۷ خرداد ۱۳۹۸ - ۰۱:۵۳
قصه‌های قرآن| ۶۱
از داستان‌های جالب زندگى موسى(ع) ماجراى شیرین او با حضرت خضر(ع) است كه در قرآن سوره كهف آمده و داراى نكات و درس‌های آموزنده گوناگونى است...
داستان موسى و خضر(ع)
از داستان‌های جالب زندگى موسى(ع) ماجراى شیرین او با حضرت خضر(ع) است كه در قرآن سوره كهف آمده و داراى نكات و درس‌های آموزنده گوناگونى است، در این راستا نظر شما را به فرازهاى زیر از آن داستان جلب می‌کنیم.
 
سخنرانى موسى(ع) و ترك اَولاىِ او
هنگامی ‌که فرعون و فرعونیان در دریاى نیل غرق شده و به هلاكت رسیدند، بنی‌اسرائیل به رهبرى حضرت موسى(ع) پس از سال‌ها مبارزه، پیروز شدند و زمام امور رهبرى به دست موسى(ع) افتاد.
او در یك اجتماع بسیار بزرگ (كه می‌توان آن را به ‌عنوان جشن پیروزى نامید) در حضور بنی‌اسرائیل سخنرانى كرد، مجلس بسیار باشكوه بود، ناگاه یك نفر از موسى(ع) پرسید: آیا كسى را می‌شناسی كه نسبت به تو اعلم (عالم‌تر) باشد؟
موسى(ع) در پاسخ گفت: نه.
و مطابق بعضى از روایات، پس از نزول تورات و سخن گفتن مستقیم خدا با موسى(ع)، موسى در ذهن خود به خودش گفت: خداوند هیچ ‌کس را عالم‌تر از من نیافریده است. در این هنگام خداوند به جبرئیل وحى كرد موسى را دریاب كه در وادى هلاكت افتاده. (یعنى بر اثر حالتى شبیه خودخواهى، در سراشیبى نزول از مقامات عالیه معنوى قرار گرفته، به یاری‌اش بشتاب تا اصلاح شود. جبرئیل به سراغ موسى آمد...)
خداوند همان‌دم به موسى(ع) وحى كرد: آرى داناتر از تو عبد و بنده ما خضر(ع) است، او اكنون در تنگه دو دریا[1]، در كنار سنگى عظیم است.
موسى(ع) عرض كرد: «چگونه به حضور او نائل شوم؟»
خداوند فرمود: «یك عدد ماهى بگیر و در میان زنبیل خود بگذار، و به‌ سوی آن تنگه دو دریا برو، در هر جا كه آن ماهى را گم كردى، آن عالم در همان‌جا است.»[2]
 
موسى(ع) در جستجوى استاد
موسى(ع) كه دانش‌دوست بود، گفت: من دست از جستجو برنمی‌دارم تا به محل آن تنگه دو دریا برسم، هرچند مدّت طولانى به راه خود ادامه دهم.
موسى دوست و هم‌سفری براى خود انتخاب كرد كه همان مرد رشید و شجاع و باایمان بنی‌اسرائیل به نام یوشع بن نون بود، موسى یك عدد ماهى در میان زنبیل نهاد و اندكى زاد و توشه راه برداشت، و همراه یوشع به ‌سوی تنگه دو دریا حركت كردند. هنگامی ‌که به آنجا رسیدند در كنار صخره‌ای اندكى استراحت كردند، در همان‌جا موسى و یوشع c، ماهی‌ای را به همراه داشتند، فراموش كردند. بعد معلوم شد كه ماهى بر اثر رسیدن قطرات آب به ‌طور معجزه‌آسایی خود را در همان تنگه به دریا افكنده و ناپدید شده است.
موسى و هم‌سفرش از آن محل گذشتند، طولانى بودن راه و سفر موجب خستگى و گرسنگى آن‌ها گردید، در این هنگام موسى(ع) به خاطرش آمد كه غذایى به همراه خود آورده، به یوشع گفت: غذاى ما را بیاور كه از این سفر سخت خسته شده‌ایم.
یوشع گفت: آیا به خاطر دارى هنگامی ‌که ما به كنار آن صخره پناه بردیم، من در آنجا فراموش كردم كه ماجراى ماهى را بازگو كنم، و این شیطان بود كه یاد آن را از خاطر من ربود، و ماهى راهش را به ‌طور شگفت‌انگیز در دریا پیش گرفت و ناپدید شد.
و از آنجا که این موضوع به‌ صورت نشانه‌ای براى موسى(ع) در رابطه با پیدا كردن عالِم، بیان شده بود موسى(ع) مطلب را دریافت و گفت: این همان چیزى است كه ما می‌خواستیم و به دنبال آن می‌گشتیم. در این هنگام از همان‌ جا بازگشتند و به جستجوى آن عالِم پرداختند، وقتی ‌که به تنگه رسیدند حضرت خضر(ع) را در آنجا دیدند.[3] پس از احوالپرسى، موسى(ع) به او گفت:
«آیا من از تو پیروى كنم تا از آنچه به تو تعلیم داده شده است و مایه رشد و صلاح است به من بیاموزى؟»
خضر: تو هرگز نمی‌توانى همراه من صبر و تحمل كنى، و چگونه می‌توانی در مورد رموز و اسرارى كه به آن آگاهى ندارى شكیبا باشى؟
موسى: به خواست خدا مرا شكیبا خواهى یافت، و در هیچ كارى مخالفت فرمان تو را نخواهم كرد.
خضر: پس اگر می‌خواهی به دنبال من بیایى از هیچ‌ چیز سؤال نكن، تا خودم به‌ موقع، آن را براى تو بازگو كنم.
موسى(ع) مجدداً این تعهد را داد كه با صبر و تحمل همراه استاد حركت كند و به ‌این‌ ترتیب همراه خضر(ع) به راه افتاد.[4]
 
دیدار موسى از سه حادثه عجیب
موسى و یوشع و خضر (ع) با هم به كنار دریا آمدند و در آنجا سوار كشتى شدند آن كشتى پر از مسافر بود، در عین‌ حال صاحبان كشتى آن‌ها را سوار كردند. پس از آن ‌که كشتى مقدارى حركت كرد، خضر(ع) برخاست و گوشه‌ای از كشتى را سوراخ كرد و آن قسمت را شكست و سپس آن قسمت ویران‌شده را با پارچه و گل محكم نمود كه آب وارد كشتى نشود.
موسى(ع) وقتى این منظره نامناسب را كه موجب خطر جان مسافران می‌شد دید، بسیار خشمگین شد و به خضر گفت: «آیا كشتى را سوراخ كردى كه اهلش را غرق كنى، راستى چه كار بدى انجام دادى؟»
حضرت خضر گفت: «آیا نگفتم كه تو نمی‌توانى همراه من صبر و تحمل كنى؟!»
موسى گفت: مرا به خاطر این فراموش‌کاری، بازخواست نكن و بر من به خاطر این اعتراض سخت نگیر.
از آنجا گذشتند و از كشتى پیاده شده و به راه خود ادامه دادند، در مسیر راه خضر(ع) كودكى را دید كه همراه خردسالان بازى می‌کرد، خضر به ‌سوی او حمله كرد و او را گرفت و كشت.
موسى(ع) با دیدن این منظره وحشتناك تاب نیاورد و با خشم به خضر(ع) گفت:
«آیا انسان پاكى را بى‌آن‌ که قتلى كرده باشد كشتى؟ به‌ راستی كار زشتى انجام دادى.»
حتى موسى(ع) بر اثر شدّت ناراحتى به خضر(ع) حمله كرد و او را گرفت و به زمین كوبید كه چرا این كار را كردى؟
خضر گفت: به تو نگفتم تو هرگز توانایى ندارى با من صبر كنى؟
موسى(ع) گفت: اگر بعد از این از تو درباره چیزى سؤال كنم، دیگر با من مصاحبت نكن، چرا که از ناحیه من معذور خواهى بود.
از آنجا حركت كردند تا این ‌که شب به قریه‌ای به نام ناصره رسیدند، آن‌ها از مردم آنجا غذا و آب خواستند، مردم ناصره، غذایى به آن‌ها ندادند و آن‌ها را مهمان خود ننمودند، در این هنگام خضر(ع) به دیوارى كه در حال ویران شدن بود نگاه كرد و به موسى(ع) گفت: به اذن خدا برخیز تا این دیوار را تعمیر و استوار كنیم تا خراب نشود. خضر(ع) مشغول تعمیر شد.
موسى(ع) كه خسته‌ و کوفته و گرسنه بود، و از همه مهم‌تر احساس می‌کرد شخصیّت والاى او و استادش به خاطر عمل نامناسب اهل آن آبادى سخت جریحه‌دار شده و در عین‌ حال خضر(ع) به تعمیر دیوار آن آبادى می‌پردازد، بار دیگر تعهد خود را به ‌کلی فراموش كرد و زبان به اعتراض گشود، اما اعتراضى سبک‌تر و ملایم‌تر از گذشته، گفت: «می‌خواستى در مقابل این كار اجرتى بگیرى؟» اینجا بود كه خضر(ع) به موسى(ع) گفت:
«هذا فِراقٌ بَینِى وَ بَینِكَ...»؛
«اینک وقت جدایى من و تو است، اما به‌زودی راز آنچه را كه نتوانستى بر آن صبر كنى، براى تو بازگو می‌کنم.»[5]
موسى(ع) سخنى نگفت، و دریافت كه نمی‌تواند همراه خضر(ع) باشد و در برابر كارهاى عجیب او صبر و تحمل داشته باشد.
 
توضیحات خضر(ع) در مورد سه حادثه عجیب
حضرت خضر(ع) راز سه حادثه شگفت‌انگیز فوق را براى موسى(ع) چنین توضیح داد:
اما آن كشتى مال گروهى از مستمندان بود كه با آن در دریا كار می‌کردند، و من خواستم آن را معیوب كنم و به این وسیله آن كشتى را از غصب ستمگر زمان برهانم. چرا که پشت سرشان پادشاه ستمگرى بود كه هر كشتى سالمى را به‌ زور می‌گرفت. معیوب كردن من، براى نگه‌داری كشتى براى صاحبش بود.
و اما آن نوجوان، پدر و مادرش باایمان بودند و بیم داشتیم كه آنان را به طغیان و كفر وادارد، و از این‌رو خواستیم كه پروردگارشان به ‌جای او فرزندى پاک‌سرشت و با محبّت به آن دو بدهد.[6]
و اما آن دیوار از آنِ دو نوجوان یتیم در آن شهر بود، گنجى متعلق به آن یتیمان در زیر دیوار وجود داشت، و پدرشان مرد صالحى بود، و پروردگار تو می‌خواست آن‌ها به حدّ بلوغ برسند و گنجشان را استخراج كنند. این رحمتى از پروردگار تو بود، من آن كارها را انجام دادم تا زیر دیوار محفوظ باشد و آن گنج خارج نشود و به دست بیگانه نیفتد، من این كارها را خودسرانه انجام ندادم. این بود راز كارهایى كه نتوانستى در برابر آن‌ها تحمل كنى.[7]
موسى(ع) از توضیحات حضرت خضر(ع) قانع شد.
 
توصیه خضر(ع) و نوشته لوح گنج
هنگام جدایى خضر(ع) از موسى(ع)، موسى به او گفت: مرا سفارش و موعظه كن، خضر مطالبى فرمود، از جمله گفت: «از سه چیز بپرهیز و دورى كن:
1 - از لجاجت 2 - و از راه رفتن بی‌هدف و بدون‌نیاز 3 - و از خنده بدون تعجب، خطاهایت را به ‌یاد بیاور و از تجسّس در خطاهاى مردم پرهیز كن.»
از حضرت رضا(ع) نقل شده آن گنجى كه زیر دیوار مخفى بود، لوح طلایى بود كه در آن چنین نوشته شده بود:
«بسم الله الرحمن الرحیم، محمَّدٌ رَسولُ اللهِ، عَجِبتُ لِمَن اَیقَنَ بالمَوتِ كَیفَ یَفرَحُ، عَجِبتُ لِمَن اَیقَنَ بالقَدَرِ كَیفَ یَحزَنَ؟ و عَجِبتُ لِمَن رأى الدُّنیا وَ تقَبّلها بِاَهلها كیفَ یَركَنُ الِیها، و یَنبَغى لِمَن غَفَلَ عَنِ اللهَ اَلّا یَتَّهَمَ اللهُ تبارَكَ و تَعالى فِى قَضاوَتِهِ وَ لا یَستَبطِئَهُ فِى رِزقِهِ»؛
«به نام خداوند بخشنده مهربان - تعجب می‌کنم براى كسى كه یقین به مرگ دارد چگونه شادى مستانه می‌کند؟ تعجب می‌کنم براى كسى كه یقین به قضا و قدر الهى دارد، چگونه اندوهگین می‌شود؟ تعجب می‌کنم براى كسى كه دنیا و دگرگونی‌های آن را با اهلش می‌نگرد، چگونه بر آن اعتماد می‌کند؟ و سزاوار است آن ‌کسى كه از خداوند غافل نمی‌گردد، خداوند متعال را در قضاوتش متهم نكند، و در رزق و روزى رساندن او را به‌ کندی و تأخیر یاد ننماید.»[8]
نیز روایت شده: بین آن پدر صالح و یتیمان‌ که آن گنج را براى فرزندانش ذخیره كرده بود، هفتاد پدر واسطه بود، خداوند به خاطر نیكوكارى آن پدر (جدّ هفتادم) گنج او را به دو یتیم از نوه‌هایش رسانید، پاداش نیكوكارى او را این‌گونه ادا كرد.[9]
 
پی‌نوشت‌ها
[1] . به گفته اكثر مفسران، منظور از این تنگه دو دریا، محل اتصال خلیج عقبه با خلیج سوئز است.

[2] . بحار، ج 13، ص 278.

[3] . در حدیثى از پیامبر (ص) نقل شده فرمود: هنگامی ‌که موسى(ع) با خضر(ع) در كنار دریا ملاقات كرد، پرنده‌ای در برابر آن دو ظاهر شد، قطره‌ای آب دریا با منقارش برداشت، خضر به موسى(ع) گفت: «آیا می‌دانی این پرنده چه می‌گوید؟ » موسى گفت: چه می‌گوید؟ خضر گفت: می‌گوید: وَ رَبّ السَّمواتِ وَ الأَرضِ وَ رَبِّ البَحرِ ما عِلمُكُما مِن عِلمِ اللهِ الّا قَدرِ ما اَخَذتُ بِمِنقارِى مِن هذا البَحرِ؛
«و سوگند به پروردگار آسمان‌ها و زمین و پروردگار دریا، دانش شما دو نفر (موسى و خضر) در مقایسه با علم خدا نیست مگر به ‌اندازه آنچه از آب در منقارم گرفته‌ام نسبت به این دریا» (بحار، ج 13، ص 302)
و در روایت دیگر آمده: «این پرنده کوچک‌تر از گنجشك بود و از نوع پرستو بود و گفت: «علم شما در مقابل علم محمد و آل محمد (ص) به‌اندازه مقدار آبى است كه به منقار گرفته‌ام نسبت به دریا. » (همان مدرك؛ پاورقى)

[4] . مضمون آیات 60 تا 70 سوره كهف.

[5] . كهف، 71 تا 78؛ بحار، ج 13، ص 280؛ روایت شده: پیامبر (ص) فرمود: خدا برادرم موسى(ع) را رحمت كند، اگر تحمل می‌کرد، عجیب‌ترین شگفتی‌ها را (از دست خضر) می‌دید و نیز فرمود: و اگر صبر می‌کرد، هزار شگفتى می‌دید. (نور الثقلین، ج 3، ص 282). و از امام باقر(ع) یا امام صادق(ع) نقل شده فرمود: لَو صَبَرَ مُوسى لَاَراهُ العالِمُ سَبعِینَ اُعجُوبَةٍ؛ اگر موسى(ع) صبر و تحمل می‌کرد، آن عالِم (خضر) هفتاد حادثه عجیب به موسى(ع) نشان می‌داد. (بحار، ج 13، ص 284 و 310)
نیز روایت شده: از موسى(ع) پرسیدند: سخت‌ترین حادثه زندگى تو چه بود؟
موسى(ع) در پاسخ گفت: هیچ ‌یک از آن‌ همه مشكلات (عصر فرعون و عصر حكومت بنی‌اسرائیل باآن‌همه رنج‌ها) همانند گفتار خضر(ع) برایم رنج‌آور نبود كه خبر از فراق و جدایى خود از من داد و مرا از علوم خود محروم ساخت. (تفسیر ابوالفتوح رازى، ذیل آیه 78 كهف)

[6] . كارهاى خضر(ع) به‌ خصوص كشتن نوجوان اگرچه ظاهرى بسیار زننده داشت، ولى باید توجّه داشت كه فرق است بین نظام تشریع و تكوین، خداوند حاكم هر دو نظام است، در این صورت هیچ مانعى ندارد كه خداوند گروهى مانند موسى(ع) را مأمور اجراى نظام تشریع كند، و گروهى یا شخصى (مانند خضر) را مأمور اجراى نظام تكوین، از نظر نظام تكوین، هیچ مانعى ندارد كه خداوند حتى كودك نابالغى را دچار حادثه‌ای كند كه جان بسپارد، چرا که وجودش ممكن است در آینده موجب خطرهاى عظیم گردد، مانند این ‌که پزشك دست یا پاى كسى را قطع می‌کند تا میكروب سرطان از آن به سایر اعضاء سرایت ننماید. كارهاى حضرت خضر(ع) در ماجراى فوق در محدوده نظام تكوین بوده، ولى حضرت موسى(ع) مأمور كارها در محدوده تشریع بود، از این‌رو مقام موسى(ع) در این راستا از حضرت خضر(ع) بالاتر بود، اگرچه در محدوده نظام تكوین، مقام خضر(ع) بالاتر بود.
از سوى دیگر این كار خضر(ع) از نشانه‌های رحمت الهى و پاداش او به پدر و مادر باایمان بود، خضر به دستور خدا آن كودك كافر را - كه اگر می‌ماند موجب كفر و انحراف پدر و مادر می‌شد - كشت، ولى به‌جای آن كودك، خداوند دخترى به آن پدر و مادر مرحمت فرمود، كه كانون ایمان و تقوا بود و به فرموده امام صادق(ع) از نسل او هفتاد پیامبر، به وجود آمد. (تفسیر نورالثقلین، ج 3، ص 286).

[7] . كهف، 79 تا 83.

[8] . بحار، ج 13، ص 294.

[9] . همان، ص 289. 

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

محمّد محمّدی اشتهاردی

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: