کد مطلب: ۲۸۸
تعداد بازدید: ۳۷۵۹
تاریخ انتشار : ۰۱ بهمن ۱۳۹۴ - ۰۸:۰۰
آشنایی با یاران معصومین(ع)/ ۸
وی مردی دانشمند و شاعری توانمند و سرداری شجاع و عابدی شب زنده دار بود و پس از شهادت حضرت امیر علیه السلام در زمره یاران خاص حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام درآمد.
أصبغ بن نباته
أصْبَغ فرزند نُباتة بن حارث، اهل کوفه و از طایفه مجاشع تمیمی و از خواص اصحاب حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام و جزء شرطة الخمیس و مورد اعتماد کامل آن حضرت بود.

شرطة الخمیس، نام نیروی نظامی خاص حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام که متشکل از پنج قسمت مقدمه(خط مقدم)، ساق(نفرات عقب تر از خط مقدم)، مِیمَنه(جناح راست)، مِیسرِه(جناح چپ) و قلب لشکر، بود.

وی مردی دانشمند و شاعری توانمند و سرداری شجاع و عابدی شب زنده دار بود و پس از شهادت حضرت امیر علیه السلام در زمره یاران خاص حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام درآمد.(1)

أصبغ در عیادت از سلمان که مریض بود و به همان علت نیز از دنیا رفت، او را به قبرستان برد تا با اهل قبور و اموات سخن گفته و زیارتشان کند، و نیز پس از اینکه سلمان در جوار حق آرمید ، در مراسم غسل و کفن و دفن سلمان، حضرت امیر علیه السلام را همراهی نمود.

أصبغ در جنگ جمل

وی در جنگ جمل در رکاب امیرالمؤمنین علیه السلام تلاش چشم گیری داشت.

جناب أصبغ نقل می کند: وقتی مردم بصره شکست خوردند و پا به فرار گذاشتند، حضرت امیر علیه السلام بر استر رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم سوار شدند و از میان کشته ها عبور کردند و چون از کنار جسد "کعب بن سور" که قاضی مردم بصره و از یاران طلحه و زبیر بود، گذشتند، فرمودند: او را بنشانید. او را نشاندند، حضرت به جسد او خطاب کردند: « ای کعب بن سور! وای بر تو و مادرت، تو دارای علم و دانش بودی، ای کاش این علم به نفع تو بود، ولی شیطان گمراهت کرد و تو را به لغزش انداخت و به سرعت به آتش برد ». بعد دستور دادند او را به حال خود رها کنند.

أصبغ در ادامه می گوید: سپس امام علیه السلام از کنار جسد بی جان طلحه عبور کردند و فرمودند: « وَیْلٌ لَکَ وَ لِأمِّکَ طلحة، لَقَدْکانَ لَکَ قَدَم لَوْ نَفَعَک، وَ لکن الشیطان أضلَّکَ، فأزَّلک فعَجَلَّکَ إلی النّارِ ؛ ای طلحه، وای بر تو و مادرت، تو از سابقین در اسلام بودی، ای کاش این سابقه در اسلام تو را سود می بخشد، اما شیطان گمراهت کرد و تو را به لغزش انداخت و تو را شتابان به دوزخ برد » (2)

أصبغ در جنگ صفین

حضرت وی را چنان دوست می داشتند که در صفین از میدان فرستادن او امتناع می کردند و أصبغ را برای روز مبادا نگه داشته بودند. أصبغ نیز اصرارهای فراوانی کرد تا حضرت اورا بالاخره به میدان فرستادند .(3)

در میدان جنگ نیز از هیچ نوع جانفشانی دریغ نکرد و چنان جنگید که معاویه را در جایگاه خودش متزلزل کرده و لشکر شام را به هم ریخت و معاویه را در آستانه شکست قرار داد.

أصبغ و نقل حدیث

أصبغ به خاطر نزدیک بودن و همراهی نمودن حضرت امیر علیه السلام در مواقع مختلف، مشاهدات بسیاری از سیره آن حضرت داشته است و راوی احادیث متعددی از ایشان می باشد. از جمله آن احادیث می توان به روایات ذیل اشاره کرد:

1.حدیث سه طلاقه کردن دنیا: أصبغ می گوید: هر وقت مالی برای امام علیه السلام می آوردند، دستور می دادند که در بیت المال مسلمین گذاشته شود و سپس به محل نگهداری بیت المال تشریف می بردند و تا زمانی که آن مال را بین مسلمین تقسیم نکرده بودند از آن محل خارج نمی شدند، پس از آن دستور به جارو کردن و آب پاشیدن محل مال می دادند. بعد از آن دو رکعت نماز می خواندند و دنیا را سه طلاقه می کردند و پس از نماز خطاب به دنیا می فرمودند: «يَا دُنْيَا لَا تَتَعَرَّضِينَ لِي وَ لَا تَتَشَوَّقِينَ وَ لَا تَغُرِّينِي فَقَدْ طَلَّقْتُكِ ثَلَاثاً لَا رَجْعَةَ لِي عَلَيْك‏؛ ای دنیا، خودت را به من عرضه مکن، مرا به خود تشویق مکن و فریب مده، که من تو را سه طلاقه کردم و دیگر رجوعی به تو ندارم»(4)

2. سفارش به تاجران جهت یادگیری آداب تجارت: أصبغ می گوید: شنیدم که امیرالمؤمنین علیه السلام بر فراز منبر خطاب به تجّار فرمودند: « يَا مَعْشَرَ التُّجَّارِ الْفِقْهَ ثُمَّ الْمَتْجَرَ الْفِقْهَ ثُمَّ الْمَتْجَرَ الْفِقْهَ ثُمَّ الْمَتْجَرَ وَ اللَّهِ لَلرِّبَا فِي هَذِهِ الْأُمَّةِ أَخْفَى مِنْ دَبِيبِ النَّمْلِ عَلَى الصَّفَا شُوبُوا أَيْمَانَكُمْ بِالصِّدْقِ(شُوبُوا أموالَكُم بِالصَّدَقَة) التَّاجِرُ فَاجِرٌ وَ الْفَاجِرُ فِي النَّارِ إِلَّا مَنْ أَخَذَ الْحَقَّ وَ أَعْطَى الْحَقَّ؛ ای بازرگانان! نخست فقه (یادگیری مسائل تجارت) بعد تجارت و دادو ستد؛ نخست فقه بعد تجارت؛ نخست فقه بعد تجارت؛ به خدا سوگند ربا در این امّت مخفی تر از رفتن مورچه بر روی تخته سنگ صاف و سخت است. قسم ها را با صداقت و راست گویی از خود دور کنید(اموالتان را با صدقه دادن درآمیزید). تاجر فاجر است و فاجر در آتش است مگر آنکه حق را بگیرد و حق را بدهد»(5)

کلامحضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در واپسين لحظات عمر شريفشان

در كتاب «فضائل ابن شاذان» و همچنين «الروضه» آمده است:

أصبغ بن نباته‏ می گويد: در واپسين لحظاتاميرمؤمنان على ‏عليه السلام كه فرق مباركشان از شمشير كين ابن ملجم لعين شكافته شده بود، به عيادت مولايم رفته بودم، آن حضرت‏ عليه السلام به من فرمودند:

اى أصبغ! بنشين و حديثى از من بشنو كه پس از اين روز ، ديگر از من سخن نخواهى شنيد. بدان اى أصبغ! من نيز همانند تو كه هم اكنون به عيادت من آمده ‏اى، به عيادت رسول ‏خدا صلى الله عليه وآله وسلم رفته بودم، رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم به من فرمودند:اى اباالحسن! برخيز به مردم بگو براى نماز جماعت در مسجد حاضر شوند، آنگاه بر فراز منبر برو و يك پله از مقام من پايين‏تر بنشين و به مردم بگو: «أَلَا مَنْ عَقَّ وَالِدَيْهِ، فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ. أَلَا مَنْ أَبَقَ‏ مِنْ‏ مَوَالِيهِ‏، فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ. أَلَا مَنْ ظَلَمَ أَجِيراً أُجْرَتَهُ، فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ؛ آگاه باشيد! هر كه بر والدين خود جفا كند (و عاق والدین خود شود)، لعنت خدا بر او باد.آگاه باشيد! هر بنده ‏اى كه از مولايش بگريزد، لعنت خدا بر او باد.آگاه باشيد! هر كه در مزد و اُجرت كارگرى ستم كند، لعنت خدا بر او باد.» (حضرت در ادامه فرمودند):اى أصبغ! من فرمان حبيبم رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم را انجام دادم. در اين هنگام مردى از گوشه مسجد برخاست و گفت: اى اباالحسن! آنچه گفتى سه عبارت مختصر بود آنها را شرح داده و توضيح بده.من پاسخ او را ندادم، تا اين كه خدمت رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم شرفياب شدم، و آنچه آن مرد گفته بود به استحضار حضرتش رساندم.

أصبغ می گويد: در اين هنگام ،حضرت امیر عليه السلام دست مرا گرفتند و فرمودند: اى أصبغ! دست خود را باز کن!من دستم را گشودم، حضرت يكى از انگشتان مرا گرفتند و فرمودند:

اى أصبغ! همان‏گونه كه من انگشت تو را گرفتم، رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم انگشت مرا گرفت، آنگاه فرمود: « يَا أَبَا الْحَسَنِ، أَلَا وَ إِنِّي وَ أَنْتَ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ، فَمَنْ عَقَّنَا فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ. أَلَا وَ إِنِّي وَ أَنْتَ مُوْلَيَا هَذِهِ الْأُمَّةِ، فَعَلَى مَنْ أَبَقَ عَنَّا لَعْنَةُ اللَّهِ. أَلَا وَ إِنِّي وَ أَنْتَ أَجِيرَا هَذِهِ الْأُمَّةِ، فَمَنْ ظَلَمَنَا أُجْرَتَنَا، فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ؛ اى اباالحسن! به راستى كه من و تو پدران اين اُمّت هستيم، هر كه به ما جفا كند، لعنت خدا بر او باد.به راستى كه من و تو مولاى اين اُمّت هستيم هر كه از ما بگريزد، لعنت خدا بر او باد.به راستى كه من و تو، دو اجير اين اُمّت هستيم هر كه در پاداش ما ستم نمايد، لعنت خدا بر او باد.»آنگاه فرمود : آمين .

أصبغ می گويد: حضرت اين سخن را فرمودند و بيهوش شدند، سپس به هوش آمدندو فرمودند:

اى أصبغ! هنوز نشسته‏ اى!عرض كردم: آرى، اى مولاى من! فرمودند: مى‏خواهى حديث ديگرى اضافه كنم؟

عرض كردم: آرى، خداوند از خيرات فراوانش بر شما بيفزايد.

فرمودند: روزى پيامبر خدا صلى الله عليه وآله وسلم در يكى از كوچه‏ هاى مدينه با من ديدار كردند، من غمگين بودم به گونه ‏اى كه آثار حزن و اندوه از چهره ‏ام پيدا بود. آن حضرت رو به من كردند و فرمودند: اى ابا الحسن! تو را غمگين مى ‏بينم، آيا مى‏ خواهى حديثى براى تو بگويم كه هرگز محزون نشوى؟

عرض كردم: آرى.

ایشان فرمودند: وقتى روز قيامت فرا مى ‏رسد، خداوند منبرى بلندتر از منبر پيامبران و شهيدان براى من قرار مى ‏دهد، آنگاه به من دستور مى‏دهد تا بر فراز آن بالا روم، سپس به تو دستور مى ‏دهد كه يك پله پايين‏تر از من صعود كنى. آنگاه به دو فرشته امر مى‏ كند كه يك پله پايين‏تر از تو بنشينند، موقعى كه همه بالاى آن منبر قرار گرفتيم هيچ كس از پيشينيان و آخرين نمى ‏ماند جز آنكه همه در پيرامون آن حاضر مى ‏شوند. يكى از فرشتگانى كه پايين‏تر از تو نشسته، فرياد مى ‏زند: "اى مردم! هر كه مرا مى ‏شناسد كه مى ‏شناسد، و هر كه مرا نمى‏ شناسد اينك خودم را معرّفى مى ‏نمايم. من رضوان، خازن بهشت هستم، آگاه باشيد! خداوند به احسان و كرم و فضل و جلالش به من دستور فرمود تا كليدهاى بهشت را به حضرت محمّد صلى الله عليه وآله وسلم واگذار نمايم، و حضرت محمّد صلى الله عليه وآله وسلم به من دستور داد تا آنها را در اختيار على بن ابى طالب ‏عليه السلام قرار دهم، پس شما در اين امر گواهى داده و شاهد باشيد".

آنگاه فرشته ‏اى كه پايين‏تر از او بوده بر مى خيزد و چنان فرياد مى ‏زند كه همه جمعيّت صداى او را مى ‏شنوند، و مى‏ گويد:"اى مردم! هر كه مرا مى‏ شناسد كه مى ‏شناسد، و هر كه مرا نمى ‏شناسد من هم ‏اكنون خودم را معرّفى مى ‏نمايم، من مالك، خازن دوزخ مى ‏باشم، آگاه باشيد! همانا خداوند به احسان و كرم و فضل و جلالش به من دستور فرمود تا كليدهاى دوزخ را به حضرت محمّد صلى الله عليه وآله وسلم واگذار نمايم ، و حضرت محمّد صلى الله عليه وآله وسلم به من دستور داد تا آنها را در اختيار على بن ابى طالب‏ عليه السلام قرار دهم، پس شما در اين امر گواهى داده و شاهد باشيدکه علی بن ابی طالب کلیدهای بهشت و دوزخ را گرفت".سپس رسول ‏خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرمودند: اى على! پس از آن تو از دامن من، و خاندانت از دامان تو و شيعيانت از دامان خاندانت مى‏ گيرند.

حضرت امیر علیه السلام فرمودند: من دستانم را بر هم زدم و گفتم: اى رسول خدا! به سوى بهشت مى ‏رويم!

پيامبر خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرمودند: آرى، سوگند به پروردگار كعبه!

أصبغ نقل می کند که من در آن حال از مولايم جز اين دو حديث را نشنيدم، حضرت صلوات الله عليه اين سخنان زيبا و دلنشين را فرمودند و روحشان به سوى معبود پر كشيد.(6)

از تاریخ وفات أصبغ بن نُباته، این یار با وفای امیرالمؤمنین علیه السلام، تاریخ دقیقی در دست نیست، اما در موسوعه طبقات الفقهاء آمده است که ذهبی در کتاب تاریخش وفات أصبغ را در وفیات 101 تا 120 هجری ذکر کرده است.(7)

روحش شاد و راهش پر رهرو باد.

پی نوشت ها

1. قاموس الرجال ج2 ص162 - اعیان الشیعه ج3 ص 464 .

2. شرح ابن ابی الحدید بر نهج البلاغه ج 1 ص 248 .

3. وقعه صفین ص 442 .

4. امالی شیخ صدوق، مجلس 47، حدیث 16.

5. الكافي (ط - الإسلامية) ،شیخ کلینی، ج‏5 ص150.

6. الروضة في فضائل أمير المؤمنين علي بن أبي طالب عليهما السلام، ابن شاذان القمي، ص133.

7. موسوعه طبقات الفقهاء، آیت الله سبحانی، ج 1ص294 .

*در این نوشتار از کتاب اصحاب امام علی علیه السلام نوشته استاد سید اصغر ناظم زاده قمی نیز استفاده شده است.


دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

سعید بلوکی

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: