غذا خوردن حسین(ع) با بینوایان روزی امام حسین(ع) از جایی عبور میکردند، دید چند نفر فقیر و بینوا پلاسی روی خاک افکنده و تکههای خشک نان در دست دارند و میخورند. آنها وقتی که حسین(ع) را دیدند، گفتند: «ای پسر رسول خدا! بفرما از این غذا بخور.»
امام حسین(ع) کنار آنها آمد و با کمال تواضع در کنار آنها نشست و با آنها از آن نانها خورد، سپس این آیه (۲۳ نحل) را تلاوت کرد:
«إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُسْتَكْبِرِينَ.»
«همانا خداوند متکبران را دوست ندارد.»
سپس امام به آنها فرمود: من دعوت شما را پذیرفتم، اکنون نوبت شما است که دعوت مرا بپذیرید، شما را برای نهار به خانهام دعوت میکنم.
آنها دعوت امام حسین(ع) را پذیرفتند و همراه آن حضرت به خانهاش آمدند، امام به خدمتکار خانه فرمود: « هر چه را از غذا در خانه، ذخیره کردهای برای این مهمانان بیاور.»[1]
به این ترتیب پذیرایی خوبی از آنها کرد.
برعهده گرفتن قرض درمانده اُسامة بن زید که یکی از اصحاب رسول خدا(ص) بود، بیمار و بستری شد. امام حسین(ع) به عیادت او رفت، شنید با آهی جانسوز میگوید: وَا غَمَّاه! (وای از غم و اندوه.)
امام حسین(ع): برادرم! غم و اندوه تو برای چیست؟
اُسامه: غم و اندوهم به خاطر قرضهایی است که دارم و مبلغ آن به شصت هزار درهم رسیده است.
امام حسین(ع): قرضهایت بر عهده من، ناراحت نباش.
اُسامه: ترس آن دارم قبل از ادای قرض، بمیرم.
امام حسین(ع): نترس، قبل از مرگ تو، حتما آن را ادا میکنم.
امام حسین(ع) قبل از مرگ اُسامه، قرضهای او را ادا کرد.[2]
خنثیسازی توطئه ازدواج یزید با اُرَينَب یکی از سرگذشتهای عجیبی که مورّخان از شجاعت و تدبیر و زبردستی امام حسین(ع) در برابر دشمنان بیوجدان و توطئهگر ذکر نمودهاند، «توطئه ازدواج یزید با اُرینب» است که با پا درمیانی قاطع امام حسین(ع) به ترتیب زیر خنثی شد:
عبدالله بن سلام یکی از حاکمان عراق، همسر با جمالی به نام اُرَينَب (دختر اسحاق)، داشت. روزی چشم یزید به جمال او افتاد و دلباختهاش شد. سرانجام معاویه از ماجرا اطلاع یافت و با کمک عمروعاص نقشهی محرمانه و مرموزی طرح کردند تا عبدالله همسرش اُرَينَب را طلاق دهد و سپس یزید به وصال او برسد. نقشه این بود که عمروعاص با عبدالله تماس گرفت و به او گفت: معاویه بسیار به تو علاقه دارد. تا آنجا که اشتیاق شدید دارد تا تو دامادش شوی، ولی افسوس که تو دارای همسر هستی، اگر همسرت را طلاق بدهی علاوه بر اینکه معاویه تو را داماد خود میکند، مقام ارجمندی نیز در اختیارت خواهد گذاشت.
عبدالله فریب خورد و همسرش را طلاق داد. مدّت عدّه او تمام شد. آنگاه معاویه یکی از ریش سفیدان اصحاب پیامبر (ص) به نام «ابوالدّرداء» را طلبید و او را با اموال بسیار به مدینه و به خواستگاری اُرینب برای یزید فرستاد.
ابودرداء به این منظور وارد مدینه شد، قبلاً امام حسین(ع) از این توطئه ناجوانمردانه معاویه، اطلاع یافته بود. وقتی ابودرداء وارد مدینه شد، حسین(ع) از روی اتفاق، در مسیر راه به او برخورد کرد و پرسید: «برای چه به مدینه آمده ای؟» ابودرداء ماجرا را بازگو کرد، امام حسین(ص) به او فرمود: «اکنون که برای خواستگاری نزد اُرینب میروی، او را برای من نیز خواستگاری کن.» (هدف امام حسین(ص) ازدواج صوری با ارینب بود تا هم توطئه معاویه را خنثی کند و هم از همسر مشروع عبدالله بن سلام حفاظت کرده، سپس او را به عبدالله تحویل دهد.)
ابودرداء نزد ارینب رفت و گفت: من برای خواستگاری تو برای یزید و همچنین حسین(ع) آمدهام، اختیار انتخاب هر کدام با خود تو است.
ارینب به ابودرداء گفت: «من با تو مشورت میکنم، به نظر تو با کدام یک ازدواج کنم؟»
ابودرداء گفت: «من هیچ کس را از بر لبهایی که پیامبر اکرم (ص) آن را میبوسید (یعنی حسین(ع)) مقدّم نمیدارم.»
ارینب خواستگاری امام حسین(ع) را پذیرفت و امام حسین(ع) با او ازدواج کرد و او به خانه امام حسین(ع) آمد.
از سوی دیگر معاویه عبدالله را داماد خود نکرد و به وعدههای خود نسبت به او عمل ننمود. عبدالله از توطئه اطلاع یافت و از همه جا مأیوس شد، مقداری اموال در نزد همسر سابقش ارینب به عنوان امانت داشت به مدینه بازگشت و برای گرفتن آن اموال به خانه امام حسین(ع) رفت. امام حسین(ع) ماجرای ازدواج صوری و خنثیسازی توطئه معاویه را برای عبدالله بیان کرد، سپس ارینب را بیآن که دستی به او زده باشد، طلاق داد و او را به خانه عبدالله باز گردانید.[3]
گوشهای از شجاعت و دلاوری حسین(ع) روز عاشورا، در شدیدترین فشار، از سوی دشمن به امام حسین(ع) گفته شد: «تسليم پسر عمویت (یزید) بشو، تا نجات یابی».
امام در پاسخ فرمود:
«لَا وَ اَللَّهِ لَا أُعْطِيكُمْ بِيَدِي إِعْطَاءَ الذَّلِيلِ وَ لَا أَفِرُّ فِرَارَ الْعَبِيدِ.»
«نه سوگند به خدا، دست ذلّت به سوی شما دراز نمیکنم و همچون بردگان نمیگریزم.»[4]
سپس فریاد زد: «ای بندگان خدا! من به پروردگارم و پروردگار شما پناه میبرم. از گزند هر شخص متکبّری که به روز قیامت ایمان ندارد، مرگ با عزّت از زندگی ننگین برتر است.»
«أَلاَ تَرَوْنَ اَلْحَقَّ لَا يُعْمَلُ بِهِ، وَ اَلْبَاطِلَ لَا يُتَنَاهَى عَنْهُ لِيَرْغَبُ اَلْمُؤْمِنُ فِي لِقَاءِ اَللَّهِ وَ إِنِّي لاَ أَرَى اَلْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً وَ اَلْحَيَاةَ مَعَ اَلظَّالِمِينَ إِلَّا بَرَماً.»
«آیا حق را نمینگرید که به آن عمل نمیشود؛ و باطل را نمینگرید که از آن دوری نمیگردد. (در این صورت برای زنده نگهداشتن حق و نابودی باطل) حتما انسان با ایمان، (با شهادت خود) به دیدار خدا اشتیاق دارد؛ و من مرگ را جز سعادت و زندگی با ستمگران را جز رنج نمیبینم.»[5]
در روز عاشورا هنگامی که امام حسین(ع) به جانب راست سپاه دشمن حمله کرد، این شعر را به عنوان رَجَز خواند:
اَلْمَوْتُ خَيْرٌ مِنْ رُكُوبِ الْعَارِ/ وَ العَارُ أَولَى مِن دُخُولِ النَّارِ
«مرگ بهتر از ننگ ذلّت در برابر یزید است و ننگ (ظاهری شکست در جنگ) بهتر از ورود به آتش دوزخ میباشد.»
و هنگامی که به جانب چپ سپاه دشمن حمله کرد، دو شعر زیر را به عنوان رجز خواند:
أَنَا اَلْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ/ أَحْمِي عِيَالَاتِ أَبِي
آلَيْتُ أَنْ لاَ أَنْثَنِي/ أَمْضِي عَلَى دِينِ النَّبِي
«من حسین پسر علی(ع) هستم، از بستگان پدرم حمایت میکنم، سوگند یاد کردهام که در مقابل دشمن، سر فرود نیاورم و در راه آیین پیامبر(ص) کشته شوم.»
بسیاری از دشمن را کشت، عمر سعد امیر سپاه دشمن فریاد زد:
«اَلْوَيْلُ لَكُمْ! أَتَدْرُونَ مَنْ تَبَار ِزُونَ، هَذَا اِبْنُ اَلْأَنْزَعِ اَلْبَطِينِ، هَذَا اِبْن قَتَّالِ الْعَرَبِ.»
«وای بر شما! آیا میدانید با چه کسی مبارزه میکنید، این پسر علی(ص) پیشانی بلند و کمر سنگین است، این پسر بسیار کشنده (مشرکان) عرب است.»[6]
* * *
حمید بن مسلم میگوید:
«فَوَ اَللَّهِ مَا رَأَيْتُ مَكْثُوراً قَطُّ قَدْ قُتِلَ وُلْدُهُ وَ أَهْلُ بَيْتِهِ وَ أَصْحَابُهُ أَرْبَطَ جَأْشاً، وَ لَا أَمْضَى جَنَاناً مِنْهُ، وَ اَنْ كَانَتِ الرَّجَّالَةُ لَتَشِدُّ عَلَيْهِ، فَيَشِدُّ عَلَيْهَا بِسَيْفِهِ، فَیَنْكَشِفُ عَنْ يَمِينِهِ وَ عَن شِمَالِهِ ...»
«سوگند به خدا مرد گرفتار و مغلوبی را که فرزندان و خاندان و یارانش کشته شده باشند، هرگز ندیدم که دلاورتر و قویدلتر از حسين(ع) باشد. دشمنان به او حمله میکردند و او با شمشیر به آنها حمله مینمود، آنها از چپ و راست (همچون روباهان در برابر حمله شیر) از برابرش میگریختند.»[7] حسین(ع) به جمعیّتی حمله میکرد که سیهزار نفر بودند. آن جمعیّت همچون ملخهای پراکنده در برابر او پخش میشدند و آن حضرت میفرمود:
«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ.»[8]
کرامت و سخاوت سرشار فقیری بیاباننشین که از فقر به تنگ آمده بود، وارد مدینه شد و از مردم پرسید: «کریمترین و بزرگوارترین مرد کیست؟»
مردم، حسین(ع) را به او معرفی کردند، او به مسجد رفت، دید امام حسین(ص) مشغول نماز است. در مقابل او ایستاد و این شعرها را خواند:
لَمْ يَخِبِ الْیَومُ مَنْ رَجَاكَ وَ مَنْ/ حَرَّكَ مِنْ خَلْفِ بَابِكَ الْحَلَقَةِ
أَنْتَ جَوَادٌ وَ أَنْتَ مُعْتَمَدٌ/ أَبُوكَ قَدْ كَانَ قَاتِلَ الْفَسَقَةَ
«امروز کسی که امید به تو داشته باشد و حلقه در خانه تو را حرکت دهد ناامید نخواهد شد، تو سخاوتمند و پناه بینوایان هستی، پدرت کشندهی فاسقان بود.»
امام حسین(ع) نماز خود را کوتاه کرد و پس از نماز به سوی آن اعرابی بیرون آمد. آثار فقر و تهیدستی را از چهره او مشاهده کرد، آنگاه بازگشت و قنبر را صدا زد، قنبر پیش دوید امام(ع) به او فرمود: از مخارج زندگی ما چقدر در نزد تو باقی مانده است؟
قنبر گفت: دویست درهم باقی مانده که به من فرمودی آن را بین بستگانت تقسیم کنم.
امام فرمود: آن را بیاور، کسی که از آنها سزاوارتر است آمده، قنبر رفت و آن را آورد. امام حسین(ع) آن را گرفت و از روی حیا، از گوشه باز در، بیآن که چهرهی فقیر را ببیند آن مبلغ را به او داد و در جواب شعر او، این سه بیت شعر را خواند:
خُذْهَا فَإِنِّي إِلَيْكَ مُعْتَذِرٌ/ وَ اِعْلَمْ بِأَنِّي عَلَيْكَ ذُو شَفَقَةٍ
لَوْ كَانَ فِي سَيْرِنَا اَلْغَدَاةَ عَصًا/ کانَتْ سَمَانَا عَلَيْكَ مُنْدَفِقَةً
لَكِنَّ رَيْبَ الزَّمَانِ ذُو غِيَرٍ/ وَ اَلْكَفُّ مِنَّا قَلِيلَةُ اَلنَّفَقَةِ
«این پول را از من بگیر و از تو معذرت میخواهم و بدان که من به تو مهربانم و تو را دوست دارم، اگر دست ما پر بود، تو را همواره بهرهمند میکردیم، ولی دگرگونیهای زمانه کم عطا شده و دستمان خالی است.»
وقتی که اعرابی آن پولها را گرفت، سخت گریه کرد، حضرت فرمود: «گویا عطای ما را كم شمردی؟»
اعرابی گفت: «نه؛ بلکه گریهام برای آن است که دست با این جود و سخا، چگونه رواست که زیر خاک برود؟»[9]
بزرگواری امام حسین(ع) روزی امام حسین(ع) از جایی عبور میکرد، دید جوانی به سگی غذا میدهد، به او فرمود: «به چه انگیزه اینگونه به سگ مهربانی میکنی؟»
او عرض کرد: من غمگین هستم، میخواهم با خشنود کردن این حیوان، غم و اندوه من مبدّل به خشنودی گردد. اندوه من از این رو است که من غلام یک نفر یهودی هستم و میخواهم از او جدا شوم.
امام حسین(ع) با آن غلام نزد صاحب او که یهودی بود آمدند، امام حسین(ع) دویست دینار به یهودی داد تا غلام را خریداری کرده و آزاد سازد.
یهودی گفت: این غلام را به خاطر قدم مبارک شما که به در خانه ما آمدی به شما بخشیدم و این بوستان را نیز به غلام بخشیدم و آن پول مال خودتان باشد.
امام حسین(ع) هماندم غلام را آزاد کرد و همه آن بوستان و پول را به او بخشید. وقتی که همسر یهودی، این بزرگواری را از امام حسین(ع) دید، گفت: «من مسلمان شدم و مهریهام را به شوهرم بخشیدم» و به دنبال او شوهرش گفت: «من نیز مسلمان شدم و این خانهام را به همسرم بخشیدم.»[10]
همسران و فرزندان امام حسین(ع) درباره تعداد فرزندان امام حسین(ع) بین مورّخان و محدّثان اختلاف نظر است. ما در اینجا به ذكر نظریه دو نفر از علمای بزرگ میپردازیم:
1. عالم بزرگ مرحوم شیخ مفید (متوفّی ۴۱۳ ه ق) در کتاب ارشاد میگوید: امام حسین(ع) شش فرزند داشت:
۱- علی بن الحسین، امام سجّاد که مادرش شاه زنان (شهربانو) دختر یزدجرد بود.
۲- علی بن الحسين (معروف به علیاکبر) که مادرش لیلی نام داشت و در کربلا شهید شد.
3- جعفر که قبل از ماجرای کربلا از دنیا رفت و مادرش از قبيله قُضاعیّه بود.
۴- عبدالله که در کربلا کودک بود و در آغوش پدر بر اثر اصابت تیر دشمن به شهادت رسید. مادر او رباب نام داشت.
۵- سکینه که مادرش رباب بود.
۶- فاطمه که مادرش اُمّ اسحاق نام داشت.[11]
بنابراین قول، امام حسین(ع) در طول زندگی با پنج بانو، ازدواج کرده و دو پسرش در کربلا به شهادت رسیدهاند.
2. عالم بزرگ علی بن عیسی اِربِلی از علمای برجسته قرن هفتم، صاحب کتاب کشف الغمّة (که در سال ۶۸۷ ه. ق تألیف شده) نقل میکند:
«امام حسین(ع) ده فرزند داشت که شش نفر آنها پسر، و چهار نفرشان دختر بودند. پسران او عبارتنداز:
١- علیاکبر ۲- علی اوسط (امام سجّاد) 3- علیاصغر ۴- محمّد ۵- عبدالله ۶- جعفر.
علیاکبر و علیاصغر در کربلا شهید شدند و به گفته بعضی عبدالله نیز در کربلا شهید شد؛ بنابراین امام حسین(ع) پدر سه شهید است؛ اما دختران آن حضرت عبارتند از:
١- زینب ۲- سكينه ۳ - فاطمه ۴- دختری دیگر (که نامش را ذکر ننموده است.) سپس مینویسد قول مشهور همین است.[12]
خدایا! به خون پاک و جوشان امام حسین(ع) و شهیدان کربلا ما را به راه راست هدایت فرما؛ و زندگی درخشان اولیاء خدا و امام حسین(ع) را الگوی سازنده و ثمربخش برای ما قرار بده و توفيق پیمودن راه سرور آزادگان حسین بن علی(ع) و بهرهبرداری از فرهنگ نهضت عاشورا را به طور صحیح و کامل به همهی ما عنایت فرما- آمِينَ رَبَّ اَلْعَالَمِينَ.
پایان
خود آزمایی
1- عالم بزرگ مرحوم شیخ مفید (متوفّی ۴۱۳ ه ق) در کتاب ارشاد، تعداد فرزندان امام حسین (ع) را چه تعداد میداند؟
2- هدف امام حسین (ع) ازدواج صوری با ارینب چه بود؟
3- امام حسین (ع) پس از غذا خوردن با بینوایان برای دعوت آنان به خانه خویش، کدام آیه را تلاوت کرد؟
پینوشتها [1]. بحار، ج ۴۴، ص ۱۸۹.
[2]. همان مدرک.
[3]. اقتباس از کتاب الائمّة الاثني عشر (هاشم معروف) ج ۲، ص ۳۶ - ۳۷ و مطابق بعضی از روایات، این سرگذشت در مورد امّ خالد همسر عدی بن حاتم، رخ داد. (همان مدرک)
[4]. در بعضی از عبارات «وَ لاَ أَقِرُّ اِقرَارَ اَلْعَبِيدِ» آمده، چنان که در مقدّمه ذکر شد.
[5]. مناقب آل ابیطالب، ج ۴، ص ۶۸.
[6]. همان مدرک، ص ۱۱۰.
[7]. ترجمه ارشاد مفید، ج ۲، ص ۱۶ - تاریخ طبری، ج ۶، ص ۲۵۴.
[8]. لهوف، ص ۱۱۹.
[9]. اقتباس از مناقب، ج ۴، ص ۶۶ - اعیان الشیعه، ج ۱، ص ۵۷۵.
[10]. اقتباس از مناقب آل ابیطالب، ج ۴، ص ۷۵.
[11]. ترجمه ارشاد مفید، ج ۲، ص ۱۳۷.
[12]. کشف الغمّة، ج ۲، ص ۲۱۴.