کد مطلب: ۲۸۸۷
تعداد بازدید: ۸۵۳
تاریخ انتشار : ۰۲ تير ۱۳۹۸ - ۰۰:۲۳
معارف دین| ۲
بشر از آن روز که توانست خود را با دیده فهم و خرد، ببیند و به جهان و پدیده‌های آن بنگرد، این سؤال برایش پیش آمد که: فایده وجود من و میلیون‌ها و میلیاردها امثال من و این ‌همه پدیده‌های بی‌شمار چیست؟ هدف از آفرینش این ‌همه صنایع بدیع و زیبا و عوالم کوچک و بزرگ چه هست؟
راز آفرینش
۱. هدف از خلقت و آفرینش چیست؟
این پرسش که: «هدف از خلقت و آفرینش چیست؟» از پرسش‌های قدیمی بشر است.
بشر از آن روز که توانست خود را با دیده فهم و خرد، ببیند و به جهان و پدیده‌های آن بنگرد، این سؤال برایش پیش آمد که: فایده وجود من و میلیون‌ها و میلیاردها امثال من و این ‌همه پدیده‌های بی‌شمار چیست؟ هدف از آفرینش این ‌همه صنایع بدیع و زیبا و عوالم کوچک و بزرگ چه هست؟
هر انسانی که خود را فراموش نکرده، و از جهان و آنچه در آن است غافل نباشد، در گذشته و حال این پرسش برایش مطرح بوده است.
این سؤال را به دو بیان می‌توان طرح کرد:
نخست اینکه: هدف از خلق و آفرینش به معنی مصدری یعنی «آفریدن و خلق کردن» - که فعل خالق و آفریننده است - چیست؟ و آفریننده از آفرینش عالم - من‌حیث‌المجموع و از ابعاض و اجزای آن - چه هدفی داشته است؟
دوّم اینکه: فایده خلق به معنی اسم مصدری یعنی «آفریده و مخلوق» چیست؟ و به عبارت‌ دیگر: خلقت کل عالم چه نتیجه‌ای دارد؟ و هم‌چنین نتیجه آفرینش اجزا و ابعاض و مجموعه‌هایی که به کل آن، عالم می‌گوییم و خلقت واحدهای بزرگ و کوچک و کوچک‌تر از کوچک چه هست؟
بنابراین، دو سؤال داریم؛ ولی چون به یکدیگر ارتباط دارند و امکان دارد که نتیجه و هدف دو چیز نباشند، با یک پاسخ به هر دو پرسش جواب داده می‌شود.
این پاسخ را بر دو اساس می‌توان بررسی کرد: یکی بر اساس داوری عقل؛ و دیگری بر اساس شرع که جامع‌تر و رساتر است و عقل هم پس از اطّلاع، آن را قبول می‌نماید.
پیش از ورود، در بررسی جواب باید در نظر گرفت که خرد، به ‌تنهایی و بدون یاری و راهنمایی انبیا(ع) نمی‌تواند هدف و فایده خلقت مجموع عالم را تعیین نماید. چنان ‌که در شناخت و معرفت، فایده و هدف آفرینش تمام اشیا نیز عاجز است؛ چون بشر با تمام وسعت دامنه اندیشه و اطلاعات وسیع، از خواص و فواید اشیا و با پیشرفت‌های علمی - که توانسته است اتم را بشکافد و فضا را تا حدّی تسخیر کند - هنوز هم این عالم را - کما هو - نشناخته و در کلاس اوّل دانشگاهی است که کلاس‌هایش حدّ و حصر ندارد.
آری، بشر کجا رفته است؟ و کجا را شناخته و چه فهمیده است؟ عوالم بی‌پایان، پنهان و آشکار، غیب و حضور – هر کدامشان - وسیع‌تر از آن است که بشر عادی بتواند وسعت آن‌ها را تصوّر نماید.
معلوم است که درباره چیز ناشناخته هر چه گفته شود، از محیط احتمال تجاوز نمی‌کند؛ مانند: نابینایانی که در شب تاریک به کوهی عظیم و طولانی و مرتفع برسند که از دامنه آن درخت‌هایی سر به فلک کشیده، چشمه‌سارهایی جاری است؛ مراتع و مزارع بسیار در آنجا وجود دارد و حیوانات و انسان‌هایی در آن زندگی می‌کنند؛ این نابینایان چیزی را ندیده و بی‌خبر فقط می‌توانند چند متر از سنگ‌های کوه را با لامسه خود درک کنند؛ امّا هر یک در تعریف آن چیزی می‌گویند و آن را به چیزی تشبیه می‌نمایند که نه کوه است و نه کوهسار؛ نه مزرع است و نه مرتع؛ نه درخت است و نه شاخسار؛ و نه سایر موجوداتی که در آن زندگی می‌کنند.
معلوم نیست عقل و درک بشر در برابر عظمت عالم، بیشتر از درک یک نفر نابینا از این کوه بزرگ باشد. هنوز هم بشر وسعت عالم را به دست نیاورده است. او نمی‌داند که جهان، از بُعد زمان و مکان از کجا شروع، و به کجا ختم می‌شود؛ او نمی‌داند مبدأ شروع و ختم و پایان مکانی و زمانی را چگونه باید تصوّر کند؛ یعنی بعد از زمان و مکان و قبل از آن‌ها را نمی‌تواند تصوّر نماید. آنجا که فضا نیست کجاست؟ و آنجا که فضا هست، چگونه به لافضایی منتهی می‌شود؟ و آنجا که خلأ هست و هوا نیست و از هوا لطیف‌تر هم در آنجا نیست، چقدر وسعت دارد و مساحتش چه مقدار است؟ و اگر حدّ دارد، ماورای حدود آن چیست؟ و اگر ندارد، چگونه است؟ آن روز که هیچ ‌چیز نبود، این خلأ بود یا نبود؟ مجموع عالم امکان در چه مکانی قرار داده شده است؟ اگر اشیا، با فضایی که در آن واقع هستند، یکجا خلق شده‌اند، پس اشیا و فضا را در کجا گذارده‌اند؟ و اصولاً فراغ و خلأ و فضا چیست؟ وجود است یا عَدَم؟ آیا درست است که بگوییم: ظرف است؟ آیا مظروف دارد یا ندارد؟
از این‌گونه پرسش‌ها بسیار است و بهتر این است که چندان به آن نپردازیم و مانند آن نابینایان داوری ننماییم.
قانع‌کننده‌ترین پاسخ به این سؤالات، همان منطق وحی و منطق انبیا و قرآن مجید است که می‌فرماید: اللهُ خَالِقُ کُلِّ شَی‌ءٍ[1]: خدا هر چیزی را آفریده است؛ امّا چگونگی آفرینش بسیاری از چیزها بلکه هر چیزی از نظر ما مخفی و پنهان است.
اکنون برای آن که نمونه‌ای از وسعت مکان و طول زمان را در نظر بیاورید، به ارقام ذیل توجّه کنید و با شاعر این دو بیت هم‌زبان شوید:
پشه چون داند که این باغ از کِی است‌/ در بهاران زاد و مرگش در دی است
کرم کاندر چوب زاید سست حال/ ‌کِی بداند چوب را وقت نهال
گفته شده است: خورشید یکی از دو میلیارد ستاره‌ای است که در کهکشان شیری قرار گرفته‌اند و نسبت به ستارگان دیگر که شناخته شده‌اند از ستارگان درجه چهارم یا پنجم شمرده می‌شود.
قطر خورشید در حدود ۱.۳۹۰.۰۰۰ کیلومتر و جرم آن را در حدود دو میلیارد و بیست میلیون میلیارد میلیارد تن گفته‌اند:
۲.۲۰۰.۰۰۰.۰۰۰.۰۰۰.۰۰۰.۰۰۰.۰۰۰.۰۰۰.۰۰۰
این ستاره که علی الاتّصال، اتم‌های «اکسیژن» را به «هلیوم» مبدّل می‌کند و سرّ ذَلکَ تَقدِیرُ العِزیزِ العَلِیمِ [2]را به ما نشان می‌دهد، حرارت مرکزی‌اش برابر با ۱۴۰.۰۰۰.۰۰۰ درجه سانتی‌گراد، گرمی سطح آن از ۶۰.۰۰۰ درجه کمتر نمی‌باشد، و ارتفاع شعله‌هایی که از سطح آن زبانه می‌کشد، به ۶۰۰.۰۰۰ کیلومتر می‌رسد.
راجع به عظمت خورشید سخن‌ها گفته‌اند، برای اینکه بزرگی آن تا حدّی درک شود، گفته‌اند: اگر خورشید را شی‌ء میان‌تهی و بی‌محتوا فرض کنیم، گنجایش آن، را دارد که یک ‌میلیون کره زمین جوف آن گذارده شود.
برای توجّه به وسعت فضایی که منظومه شمسی در آن قرار دارد، گفته‌اند: پنجاه میلیارد میلیارد بزرگ‌تر از حجم زمین است؛ یعنی حدوداً عددی برابر با حاصل‌ضرب: ۱.۲۸۰.۱۴۸.۲۱۰.۰۰۰ کیلومتر مکعب در عدد ۵۰.۰۰۰.۰۰۰.۰۰۰.۰۰۰.۰۰۰.۰۰۰.
البتّه، ستاره خورشید نسبت به ستارگان دیگر ستاره کوچکی است. «شعرای یمانی» 28 برابر، «الجبّار» ۱۶.۰۰۰ و «قلب العقرب» یا «انتارس» یک میلیارد از خورشید بزرگ‌تر است.
از بیان نسبت خورشید عالم‌تاب به کهکشانی که در آن واقع است، بهتر است صرف‌نظر کنیم؛ فقط متذکّر می‌شویم که نسبت خورشید به کهکشان خود، نیم میلیاردم از یک میلیاردم زیادتر نیست. به‌ عبارت ‌دیگر: اگر رقم ۱.۰۰۰.۰۰۰.۰۰۰ به یک میلیارد تقسیم شود، خورشید را باید نیمی از یک واحد حاصل شده شمرد. به قول بعضی اگر کهکشان شیری را به وسعت تمام قارّه اروپا فرض کنیم، خورشید در آن مانند دانه شنی به‌ حساب می‌آید.
حال این کهکشان یکی از هزارها یا میلیون‌ها میلیون کهکشانی است که وسعتش برای انسان قابل ‌محاسبه نیست.
پاینده و جاوید است سخن همیشه زنده قرآن کریم که می‌فرماید:
قُل لَوکَانَ البَحرُ مِداداً لِکَلماتِ رَبِّی لِنفد البَحر قَبل أن تَنفَدَ کَلماتَ رَبِّی وَ لَو جِئنَا بِمثلِه مَدداً[3].
و زنده‌باد زبان معرفت آموز علی(ع) که به پاکی خدا از هر نقص و به توانایی او چنین درفشانی می‌نماید: «سُبحانَکَ مَا أعَظَم شَأنکَ، سُبحانَکَ مَا أعظَم مَا نَری مِن خَلقِک، وَ مَا أصغَر عَظیمَة فِی جَنبِ قُدرتِکَ وَ مَا أهولُ مَا نَرَی مِن مَلکوتِکَ، وَ ما أحقَر ذَلکَ فِیمَا غَابَ عَنَّا مِن سُلطانِکَ».[4]
این راجع به وسعت مکان؛ امّا درباره طول زمان، کافی است که بگوییم: دانشمندان مدّعی هستند که از تشعشعات اتمی اورانیوم و تبدیل آن به هلیوم یا سرب، درمی‌یابیم که عمر صخره‌های زمین از 500 میلیون سال کمتر نبوده و توجّه داشته باشید که این نه عمر زمین بلکه عمر صخره‌های زمین است.[5]
فقط خداوند می‌داند اگر بخواهیم خورشید و کهکشان‌ها را به این نسبت محاسبه کنیم، چند هزار میلیون و میلیارد سال می‌شود. و بی‌شک بشر نمی‌تواند آغاز این عالم را معیّن کند یا پایان جهان را پیش‌بینی نماید؛ که چند قرن، یا چند هزار یا میلیون سال دیگر است:
وَ مَا اُوتِیتُم مِنَ العِلمِ إلَّا قَلیلاً [6]
«و به شما از دانش جز کمی داده نشده.»
بنابراین تعیین هدف و نتیجه مجموع عالم خلقت از توان بشر خارج است. مانند این است که شخصی ناآگاه و بی‌اطلاع که ساعتی بیش، برای بازدید و تماشا در کارخانه‌ای فرصت ندارد، بخواهد از محصول ماشینی که در حال کار است و شعب و رشته‌ها و دستگاه‌های گوناگون دارد، خبر دهد؛ این فرد یا باید - اگر عمرش وفا نماید صبر کند تا کارخانه، کارش تمام شده و محصولش را بدهد، یا اینکه از صاحب کارخانه توضیح بخواهد.
چنان ‌که در عالم رَحِم نمی‌توان نتیجه خلقت جنین و اعضای او از دندان و گوش و چشم و دست‌ و پا و ... را معیّن کرد؛ و تا زمانی که جنین از آن عالم منتقل نشده، و به عالم دنیا قدم نگذارد، هدف و فایده این اعضا معلوم نخواهد شد و محصول و هدف و فایده سازندگی‌ها و آفرینش عالم رَحِم در دنیا معلوم می‌شود، هدف و فایده عالم دنیا نیز در آخرت معلوم می‌گردد.
پس ‌از این مقدّمه می‌گوییم:
گر چه عقل بشر نمی‌تواند بی استعانت از انبیا و هدایت آسمانی، هدف و نتیجه خلقت مجموع این جهان و تمام اشیا را بشناسد، امّا به ‌خوبی درک می‌کند که خلقت، بیهوده و بازی نیست.
عقل از تشکیلات متنوّع کائنات، نظامات بی‌شمار عالم آفرینش، هر پدیده کوچک و بزرگ و ارتباطات استوار مخلوقات با یکدیگر که مانند اعضای یک خانواده و اجزای یک درخت و یک برگ درخت، و یک حیوان و یک انسان در حرکت و کار می‌باشند و واحد بزرگ منحصر به‌ فردی را که ما به آن جهان می‌گوییم تشکیل داده‌اند، می‌فهمد که آفرینش، بی‌هدف و باطل و عبث نیست و احتمال این که آفرینش لغو و بیهوده باشد، مردود و خرد ناپسند است.
تمام قواعد و قوانینی که بر عالم حکومت دارند، اصل هدف را ثابت می‌نمایند؛ هر چند ماهیّت و چگونگی آن را معیّن نسازند.
مسئله نخست و اساسی در این بحث، هدف داشتن آفرینش است؛ که نظام حکیمانه و استوار کائنات و عالم امکان بر آن گواهی می‌دهد.
اگر وارد کارخانه‌ای شوید که در آن، نظام و ترتیب دقیق ببینید، چرخ‌های آن را در گردش، دستگاه‌های مختلف آن را با هم هماهنگ و اعضا و اجزای آن را مرتبط به هم مشاهده نمایید و ببینید که اجزای این کارخانه از هم یاری گرفته و درستی کار هر یک وابسته به‌ درستی و بی‌عیبی کار سایر اجزای کارخانه است، چه می‌فهمید و چه می‌گویید؟
می‌فهمید که این کارخانه را برای غرض و نتیجه و هدفی ساخته‌اند؛ هر چند شما آن هدف را نشناسید، زبان به تحسین سازنده آن باز می‌کنید و بر صنعت و هنر او آفرین می‌گویید.
علاوه بر این مسائل، این پرسش مطرح می‌شود که: هدف خلقت یک موجود اگر از لحاظ خودش در نظر گرفته شود، چه باید باشد؟
در پاسخ می‌توان گفت: باید این باشد که خاصیّت، اثر و نتیجه وجود آن ظاهر گردد؛ مثلاً درخت سیب نمو کند، به ثمر برسد و سیب بدهد. خورشید نورافشانی نماید و از نورش انسان و حیوان و نبات استفاده نمایند، مرکز منظومه شمسی باشد و فواید دیگر داشته باشد. فایده چشم یا گوش و هدف از خلقت آن‌ها باید چه باشد؟ غیر از این که وسیله دیدن و شنیدن باشند، گوش یا چشم حق ندارند بپرسند که هدف و نتیجه خلقت ما چیست؟ زیرا در پاسخ، مطرح می‌شود: برای اینکه گوش، گوش و وسیله شنوایی؛ و چشم، چشم و وسیله بینایی باید باشد.
البتّه هدف خلقت بعضی اشیا مثل: هوا، بالفعل حاصل است و هدف بعضی دیگر به ‌تدریج حاصل می‌گردد. ولی آنچه مسلّم است این که: عقل می‌تواند مستقلّاً خواص بسیاری از موجوداتی را که خواصشان بالفعل حاصل است، بشناسد؛ چنان ‌که خواص بسیاری را هم با استفاده از آزمایش‌های دیگران می‌شناسد.
بالاخره می‌گوییم: مگر انسان که کاری را انجام می‌دهد، مثلاً خانه‌ای بنا می‌کند، یا ماشینی می‌سازد، هدفش غیر از این است که خانه، آسایشگاه و محل استراحت و ماشین، وسیله انتقال او و دیگران از محلّی به محلّ دیگر باشد؟
نتیجه و هدف خلقت انسان ‌هم این است که علم و معرفت و خیر و نیکی از او ظاهر شود و اسرار جهان را کشف کند.
نکته و سخن دیگر این است که بسیاری از افرادی که درباره هدف و نتیجه خلقت اندیشه می‌کنند، به علّت نارسایی ذهنی، دید مادّی، اطلاعات محدود و یا با در نظر داشتن منافع شخصی در هدف‌دار بودن خلقت، دچار شک و تردید می‌شوند.
ایشان عالم وجود و مبدأ و منتهای سیرشان را خطّی فرض می‌کنند که از تولّد یا پیش از آن - عالم رَحِم و منویّت - آغاز و به مرگ، پایان می‌یابد و چنان ناشکیب و کم‌حوصله بوده و خود و آسایش خود را دوست می‌دارند که کوچک‌ترین فشار و ناملایمتی - که لازم عالم ماده و طبیعت است - وجودشان را لبریز از عقده و نارضایتی می‌نماید و با کائنات، در مقام ستیزه و بدگویی برمی‌آیند؛ به همه‌ چیز با نظر بدبینی و ناامیدی می‌نگرند، و همه را بی‌هدف می‌شمارند، غافل از این که: «بد در جهان نبینی اگر نیک بنگری»
اگر اینان دنیا را یکی از عوالمی بدانند که باید انسان از آن بگذرد و از آن کوچ کرده و منتقل شود و آن را قسمتی از راهی بدانند که بشر باید آن را طی کند، یا لااقل احتمال این معنی را بدهند؛ و اگر بدانند که لازمه عالم طبیعت کشمکش و تنازع و فشار است و این از نوامیس کامل‌کننده هر موجود مادی است، نباید با توجّه به یک قسمت حرکت و سیر مرحله دنیایی انسان‌ها، یا با وقوع بعضی امور ناگوار بگویند: خلقت بی‌هدف است و از آنچه که محقّق و محصّل هدف و نتیجه است، گله و شکایت کنند.
چنان ‌که نمی‌توان هدف خلقت جنین را - که عالم رحم را بین مبدأ و منتهای آن طی می‌کند - تعیین کرد، هدف خلقت انسان و خلقت تمام مخلوقات و کائنات زمینی و آسمانی و منظومه‌ها و کیهان‌ها را نیز که در نیمه راه هستند، بدون توجّه به سیری که در پیشِ‌رو دارند، و بدون اتّکای به وحی انبیاء، نمی‌توان معلوم ساخت و نمی‌توان وجود هر یک از اعضاء و اجزای آن‌ها و وجود مجموع آن‌ها را بی‌هدف دانست؛ چنان ‌که نهالی را که به ثمر نرسیده باشد، اگر چه از ثمرش خبر نداشته باشیم، تا به کمال و پایان سیر خود نرسد نمی‌توان بی‌هدف و بی‌ثمر شمرد.
هدف نهایی خلقت از دید عقل، بعد از سیر عوالم آینده معلوم خواهد شد؛ همان‌گونه که مقصد ماشین یا هواپیمایی را که در حرکت می‌بینیم، با این که می‌دانیم مقصدی دارد، نمی‌توانیم معیّن کنیم؛ مگر آن که خلبان و راننده به ما اطّلاع بدهند.
اگر کسی بگوید: این سخنان و مطالب صحیح بوده و قابل ‌قبول است که هدف خلقت هر چیزی به خاصیّت وجودی و فایده او است و اهداف افعال و کارهای ما همان خواص و منافع اعمال ما است که بهره‌برداری می‌نماییم؛ امّا هدف کار خدا و بهره‌ای که او از این آفرینش می‌برد چیست؟
جواب داده می‌شود: کارهای خداوند حکیم متعال به اغراض و اهداف نیازمندانه تعلیل نمی‌شود؛ چرا که خداوند متعال بی‌نیاز مطلق و غنی بالذّات است.
از آنجا که در مثل، مناقشه نیست برای توضیح به این مثال توجّه فرمایید:
یک معلّم یا استاد و مدرّس، شاگردانش را درس می‌دهد و زحمت می‌کشد تا آن‌ها هر چه عمیق‌تر دروس را فرا گیرند و همه عالم و دانشمند شوند. یک فرد نیکوکار، بیمارستان می‌سازد که بیماران درمان شوند.
پرسش درباره هدف تدریس و یا بنیاد کردن بیمارستان، از چنان استاد و شخص نیکوکار - که نیّتشان خالص و منزّه از جلب منافع شخصی است - پرسش صحیحی نیست؛ بلکه توهین است که از او بپرسند: چه فایده‌ای می‌بری و چه هدفی را دنبال می‌کنی و چه بهره‌ای می‌خواهی؛ زیرا نیکوکاری با اغراض و منافع شخصی سازگار نیست؛ آنجا که غرض، منافع شخصی است، نیکوکاری نیست و آنجا که غرض نیکوکاری است، منافع شخصی در نظر نیست.
حساب منافع شخصی و سوداگری، حساب هدف نیست؛ حساب نفع و استفاده و استثمار است که خدا و بندگان خاص و با معرفت او از آن پاک و منزّه می‌باشند.
هدف نیکوکار و معلّم مخلص، درمان بیماران و دانا شدن نادانان است. این هدف، اگر هدف واقعی باشد، متعالی و مقدّس است و اگر برخی آن را هدف نشمارند و هدف داشتن را مانند هدف معلّمی که برای مزد درس می‌دهد، یا سازنده بیمارستانی که می‌خواهد تجارت کند و از بیماران پول بگیرد تفسیر می‌نمایند، خدا و اولیای خدا از این اهداف، مقدّس و منزّه می‌باشند.
شخص فیّاض، جواد و بخشنده، مهربان، خطابخش، پوزش‌پذیر و نوازشگر، فیض می‌دهد؛ جود و بخشش می‌نماید؛ مهربانی می‌کند؛ بر جراحات مردم مرهم می‌گذارد؛ از افتادگان دستگیری می‌نماید و آنان را مورد نوازش قرار می‌دهد؛ نه برای اینکه مزد و عوضی به او بدهند، یا از او تشکّر نمایند.
 
پی‌نوشت‌ها
[1] - رعد/16، زمر/62

[2] - انعام/96، یس/38، فصلت/12

[3] - کهف/109.

[4] – نهج‌البلاغه/خطبه 109.

[5] - در یک نظر ،زمین چهار هزار میلیون سال است.

[6] - اسراء/85.
 
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: