معرّفی شخصیّت امام حسن(ع)، توسط علی(ع) از گفتنیها این که امیرمؤمنان علی(ع) در فرصتهای مناسب، با معرّفی شخصیّت علمی و معنوی امام حسن(ع)، مردم را به سوی او فرا میخواند، و صلاحیّت آن حضرت را برای جانشینی و رهبری امّت، آشکار میساخت، در این راستا، کافی است به سه نمونه زیر توجّه کنید:
1- پاسخهای امام حسن(ع) به مأمور مخفی معاویه پادشاه روم، به وسیله نامه، پرسشهایی از معاویه نمود. او از جواب آنها فرو ماند؛ مردی را به عنوان مأمور مخفی نزد حضرت على(ع) فرستاد، تا پاسخ آن پرسشها را از آن حضرت، دریافت کند و برای شاه روم بفرستد.
مأمور مخفی به کوفه آمد، او به محضر على(ع) رسید، چون ناشناس بود، على(ع) از او بازجویی کرد. او به حقیقت حال خود اعتراف نمود. على(ع) فرمود: «خداوند پسر هند جگرخوار (معاویه) را بکشد، تا چه اندازه خود و همراهانش گمراهاند. خدا او را بکشد، کنیزی را آزاد کرد، ولی از مسئله ازدواج با او ناآگاه بود. خداوند خودش بین من و این امّت داوری کند که نسبت به من قطع رحم کردند، مقام ارجمند مرا کوچک شمردند، و اوقات عمر مرا تباه نمودند. حسن و حسین(ع) و محمّد حنفیه را اینجا بیاورید.»
آنها را حاضر کردند.
علی(ع) به مرد شامی فرمود: «این دو نفر؛ حسن و حسین(ع) پسران رسول خدایند، و این (محمّد) پسر من است. از هر کدام دوست داری، سؤالهای خود را بپرس.»
مرد شامی، حسن را انتخاب کرد، آنگاه سؤالات زیر را مطرح کرد:
1- بین حقّ و باطل، چقدر فاصله است؟
2- بین آسمان و زمین، چقدر راه است؟
3- بین مشرق و مغرب، چقدر فاصله است؟
4- این لکّهای که در چهره ماه دیده میشود چیست؟
5- قوس قزح (رنگینکمان) چیست؟
۶- کهکشان چیست؟
7- نخستین چیزی که بر روی زمین روان و آشکار شد کدام است؟
8- نخستین چیزی که روی زمین جنبید چه بود؟
۹- آن چشمهای که ارواح مؤمنان و کافران در آن مأوی کنند کدام است؟
۱۰- خنثی کیست؟
۱۱- و آن ۱۰ چیزی که هر کدام از دیگری سختترند کداماند؟
امام حسن(ع) پرسشهای فوق را، بیدرنگ چنین پاسخ داد:
1- بین حقّ و باطل، چهار انگشت فاصله است، آنچه به چشم خود ببینی حقّ است، و آنچه با گوشهایت بشنوی، ناحقّ است.
۲- بین زمین و آسمان به اندازه دعای ستمدیده (که زود به آسمان میرسد و مستجاب میشود) و چشمانداز انسان، فاصله است، و هر که جز این گوید، او را تکذیب کن.
٣- میان مشرق و مغرب، به اندازه یک روز مسیر خورشید است؛ آنگاه که خورشید طلوع کند تا آنگاه که غروب نماید ...
۴- کهکشان، همان گشادگی (و وسعت فضای آسمان برای ستارگان بسیار) است که در طوفان نوح، مرکز نزول آب سیلآسا بود.[1]
5- در مورد لکّههای ماه، بدان که نور ماه مانند نور خورشید است، خداوند آن نور را (زمانی) محو میکند، چنان که در قرآن میفرماید:
«فَمَحَوْنا آيَةَ اللَّيْلِ وَ جَعَلْنا آيَةَ النَّهارِ مُبْصِرَةً»:
«پس نشانه شب را محو (پنهان) کردیم و نشانه روز را تابان نمودیم».[2]
۷- نخستین چیزی که در زمین، روان و آشکار شد، وادی دَلَس (وادی ظلمت بود).
۸- نخستین چیزی که روی زمین جنبید، درخت خرما بود.
۹- نام آن چشمهای که ارواح مؤمنان در آن مأوی میگیرند، «سَلمَی» است، و نام آن چشمهای که ارواح کافران در آن پناه میگیرند «بَرَهوت» است.
۱۰- خنثی؛ انسانی است که نمیداند مرد است یا زن، او تا هنگام بلوغ در انتظار میماند، اگر پستان درآورد، زن است، و اگر ریش درآورد مرد است، اگر این دو نشانه در او آشکار نشد، به او گفته میشود به طرف دیوار ادرار کند، اگر ادرار او به دیوار برسد، مرد است، و اگر چون ادرار کردن شتر، واپس گردد، زن است.
۱۱- آن ۱۰ چیز که هر کدام بر دیگری سختتر است، عبارتاند از: «سنگ» و سختتر از سنگ، «آهن» و سختتر از آهن، «آتش» و سختتر از آتش، «آب» و سختتر از آب، «ابر» و سختتر از ابر، «باد» و سختتر از باد، «فرشته»ای است که آن باد را به حرکت درمیآورد، و سختتر از آن فرشته، «فرشته مرگ» (عزرائیل) است؛ و سختتر از عزرائیل، «مرگ» است و سختتر از مرگ، «فرمان خدا» است.
مرد شامی از پاسخهای امام حسن(ع)، آنچنان تحت تأثیر قرار گرفت که هماندم گفت: «گواهی میدهم که تو پسر رسول خدا(ص) هستی، و علی(ع) وصی محمّد(ص) است.» سپس این پاسخها را برای معاویه نوشت، و او برای شاه روم فرستاد. شاه روم پس از دریافت پاسخها، گفت: «به عقیده من این پاسخها از معاویه نیست، بلکه از مخزن نبوّت گرفته شده است.»[3]
۲- داوری امام حسن(ع) عصر خلافت امام علی(ع) بود، قصّابی را که چاقوی خونآلود در دست داشت، در خرابهای دیدند و در کنار او، جنازه خونآلود شخصی افتاده بود. قرائن نشان میداد که کشنده او همین قصّاب است. او را دستگیر کرده و به حضور امام علی(ع) آوردند.
امام علی(ع) به قصّاب گفت: «در مورد کشته شدن آن مرد، چه نظری داری؟»
قصّاب گفت: «من او را کشتهام.»
امام بر اساس ظاهر جریان، و اقرار قصّاب، دستور داد تا قصّاب را ببرند و به عنوان قصاص، اعدام کنند.
در این حال که مأمورین، او را به قتلگاه میبردند، قاتل حقیقی با شتاب به دنبال مأمورین دوید و به آنها گفت: عجله نکنید و این قصّاب را به حضور امام على(ع) بازگردانید.
مأمورین او را به حضور علی(ع) بازگرداندند. قاتل حقیقی به حضور على(ع) آمد و گفت: «ای امیرمؤمنان! سوگند به خدا، قاتل آن شخص، این قصّاب نیست، بلکه او را من کشتهام.»
امام(ع) به قصّاب فرمود: چه موجب شد که اعتراف نمودی من او را کشتهام؟
قصّاب گفت: «من در یک بنبستی قرار گرفتم که غیر از این چارهای نداشتم؛ زیرا افرادی مانند این مأمورین، مرا کنار جنازه به خون آغشته، با چاقوی خونآلود به دست دیدند. همه چیز بیانگر آن بود که من او را کشتهام. از کتک خوردن ترسیدم و اقرار نمودم که من کشتهام. ولی حقیقت این است که من گوسفندی را نزدیک آن خرابه کشتم، سپس ادرار بر من فشار آورد، در همان حال که چاقوی خونآلود در دستم بود، به آن خرابه برای تخلّی رفتم. جنازه به خون آغشته آن مقتول را در آنجا دیدم، در حالی که دهشتزده شده بودم، برخاستم، در همین هنگام این گروه به سر رسیدند و مرا به عنوان قاتل دستگیر نمودند.
امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: این قصّاب و این شخصی که خود را قاتل معرّفی میکند را به حضور امام حسن(ع) ببرید تا او قضاوت نماید.
مأمورین، آنها را نزد امام حسن(ع) آوردند و جریان را به عرض رساندند.
امام حسن(ع) فرمود: به امیرمؤمنان(ع) عرض کنید اگر این مرد قاتل، آن شخص را کشته است، در عوض جان قصّاب را حفظ نموده است، و خداوند در قرآن میفرماید:
«وَ مَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنََّمَا أَحْیَا النََّاسَ جَمِیعاً»:
«و هر کس انسانی را از مرگ نجات دهد، چنان است که گویی همه مردم را نجات بخشیده است.»[4]
مأمورین، قضاوت امام حسن(ع) را به علی(ع) ابلاغ کردند. علی(ع) این قضاوت را پذیرفت و سپس دستور داد قاتل و قصّاب را آزاد نموده و دیه مقتول را از بیتالمال به ورثه او عطا فرمود.[5]
به این ترتیب، ارفاق و تشویق اسلام شامل حال آن قاتل شد که مردانگی کرد و موجب نجات یک نفر بیگناه از قتل گردید، و با این کار جوانمردانهاش، تا حدود زیادی گناه قتل خود را جبران نمود.
٣- تصديق پاسخ حسن(ع) از جانب علی(ع) روزی، گروهی از شیعیان به خانه علی(ع) برای سؤال از یک مسئله پیچیدهای آمدند. آن روز على(ع) در خانه نبود، و فرزندش امام حسن(ع) در جایگاه پدر نشسته بود، آنها عرض کردند: «برای حلّ مشکلی آمدهایم.»
حسن(ع): مشکل شما چیست؟
گروه: زنی با شوهرش همبستر شده، سپس بلافاصله با دختری تماس گرفته و نطفه شوهر را به رحم آن دختر انتقال داده، آن دختر از این راه باردار شده، نظر اسلام درباره چنین زنی چیست؟
حسن(ع): آری، مسئله پیچیدهای است و برای حلّ آن، حضور على(ع) لازم است. در عین حال من پاسخ مسئله را میدهم؛ اگر صحیح بود که از ناحیه خدا و على(ع) است، و اگر اشتباه بود از ناحیه خودم میباشد. حکم اسلام در این مورد چنین است:
١- مهریّه آن دختر، به اندازه مهریّه دختران امثال او را (توسط حاکم شرع) از آن زن گرفته و به دختر داده میشود، زیرا هنگام تولّد بچّه، او دیگر دختر نخواهد بود.
۲- باید آن زن را مانند زن زناکار کیفر (سنگسار) نمایند، زیرا گناه او (نتیجهاش) با زنای زن شوهردار یکی است.
۳- صبر میکنند تا بچّه متولّد شود، سپس آن بچّه را به صاحب نطفه (شوهر آن زن گناهکار) میدهند، و به آن دختر مجازات حدّ را جاری میسازند.
آن گروه از محضر امام حسن(ع) خارج شدند و در مسیر راه با امیرمؤمنان على(ع) ملاقات نمودند، و ماجرا را به عرض آن حضرت رساندند، علی(ع) فرمود:
«لَوْ أَنَّنِي اَلْمَسْئُولُ مَا كَانَ عِنْدِي فِيهَا أَكْثَرُ مِمَّا قَالَ اِبْنِي»:
«اگر این سؤال از من میشد، در نزد من زیادتر از آنچه پسرم حسن(ع) گفته، نبود.» (یعنی پاسخ مسئله همان است که فرزندم فرموده است.)[6]
خودآزمایی
1- چرا امیرمؤمنان علی(ع) در فرصتهای مناسب، با معرّفی شخصیّت علمی و معنوی امام حسن(ع)، مردم را به سوی او فرا میخواند؟
2- سه نمونه را نام ببرید که امیرمؤمنان علی(ع) به معرّفی شخصیّت علمی و معنوی امام حسن(ع)، نزد مردم پرداخت.
3- فرستاده پادشاه روم چند سوال را از امام حسن(ع) پرسید؟
پینوشتها [1]. شاید با نگاه ظاهری، تودههای ابر از جانب آن کهکشانها برخاست و موجب طوفان نوح گردید.
[2]. این حرکتها و سایهها و تغییرات، موجب میشود که ما در چهره ماه، لکّههایی را بنگریم. (اسراء - ۱۲)
[3]. تحف العقول، ص ۲۵۷ - ۲۵۹.
[4]. مائده - ۳۲.
[5]. نورالثقلین، ج ۱، ص 620.
[6]. بحار، ج ۴۳، ص ۳۵۳.