بخش سوم: امام حسن(ع) در عصر امامت خود اشاره: پس از شهادت امیرمؤمنان علی(ع)، امام حسن(ع) زمام امور امامت و رهبری را به دست گرفت، و مدّت امامتش ۱۰ سال (از سال ۴۰ تا ۵۰ هجری) ادامه یافت. در این مدّت حوادث تلخ و شیرین بسیار رخ داد، در این بخش با ذکر نمونههایی، با شیوه زندگی امام حسن(ع) در عصر امامتش، آشنا میشویم.
بیعت با امام حسن(ع) و ادامه راه پدر روز ۲۱ رمضان سال ۴۰ هجری، سراسر کوفه غرق در عزا بود. مردم گروهگروه به محضر امام حسن(ع) و برادرانش برای عرض تسلیت میآمدند. امام حسن(ع) در اجتماع مردم خطبهای خواند و پس از حمد و ثنا فرمود:
«ای مردم! شب گذشته، مردی از دنیا رفت که پیشینیان بر او سبقت نگرفتند و آیندگان به او نرسند. او پرچمدار رسول خدا(ص) بود که جبرئیل در طرف راست و میکائیل در طرف چپ او بودند. او از میدان برنمیگشت مگر آن که خداوند پیروزی را نصیبش میساخت. او در شبی وفات کرد که یوشع بن نون، وصی موسی وفات نمود. همان شبی که عیسی در چنان شبی به آسمان رفت. به خدا سوگند! او از درهم و دینار دنیا جز هفتصد درهم باقی نگذاشت، آن هم از سهمیه خودش بود که میخواست با آن خدمتگزاری برای خانوادهاش بخرد».
در این هنگام، بغض گلویش را گرفت و گریست. مردم نیز گریه کردند. آنگاه به معرفی خود پرداخت و بخشی از سوابق درخشان و فضایل خود را برشمرد و در پایان فرمود:
من از خاندانی هستم که خداوند در قرآنش دوستی آن خاندان و نیکی به آنها را واجب کرده، آنجا که میفرماید:
«قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى وَ مَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْناً»:
«بگو من هیچ پاداشی از شما برای رسالتم نمیخواهم جز دوست داشتن نزدیکانم، و هر کس عمل نیکی انجام دهد بر نیکیاش میافزاییم.»[1]
آنگاه فرمود: «نیکی در این آیه، دوستی ما خاندان است.»
سپس نشست.
در این هنگام عبدالله بن عبّاس پیش روی او برخاست و خطاب به مردم چنین گفت:
«ای مردم! این فرزند پیامبر(ص) و فرزند امامتان میباشد. پس با او بیعت کنید!»
مردم سخن او را پذیرفتند و گفتند:
«به راستی چه اندازه حقّ او بر ما واجب است، و او در نزد ما محبوب میباشد!»
آنگاه با او بیعت کردند.
به این ترتیب، امام حسن(ع) زمام امور رهبری را به دست گرفت و کارگزاران خود را برای اجرای کارها مشخّص کرد و بر سر کارها فرستاد و عبدالله بن عبّاس را حاکم بصره نمود و خود به کار رهبری مشغول گردید.[2]
طغیان و توطئه معاویه معاویه دو نفر از جاسوسهای خود را برای اغتشاش و اختلاف اندازی و اطلاعرسانی، به بصره و کوفه فرستاد. امام حسن(ع) از این موضوع اطلاع یافت و فرمان داد آن دو نفر را دستگیر کرده، گردن بزنند. آنگاه برای معاویه نامهای نوشت و او را در مورد فرستادن جاسوسها سرزنش و تهدید نمود.
معاویه پاسخ امام را داد، و بین امام حسن(ع) و معاویه نامههای متعددی ردّ و بدل شد. سرانجام معاویه راه طغیان را به پیش گرفت و با سپاه مجهز خود برای مخالفت و تجاوز به حکومت امام حسن(ع)، روانه عراق گردید.[3]
معاویه پس از قتل عثمان، شب و روز میکوشید تا به مقام خلافت برسد و رئیس بیرقیب تمام نقاط اسلامیگردد. او برای این هدف به بزرگترین جنایات و کشت و کشتارها دست زد، و پس از شهادت علی(ع) و بیعت مردم عراق با امام حسن(ع)، تصمیم قاطع گرفت که به سرکشی خود ادامه دهد و از گسترش نفوذ آن حضرت جلوگیری نماید.
طغیان و تجاوز او به جایی رسید که افرادی را مخفیانه به کوفه فرستاد تا در فرصت مناسب، امام حسن(ع) را ترور کنند. آنها عبارت بودند از: عمرو بن حریث، اشعث بن قیس، حجر بن حارث و شبث بن ربعی.
معاویه با هر یک از آنها محرمانه ملاقات کرد، و به هر کدام جداگانه پیشنهاد کرد که: «اگر حسن(ع) را بکشند، علاوه بر ۲۰۰ هزار درهم جایزه، به فرماندهی یکی از گردانهای ارتش شام خواهند رسید و یکی از دخترانم را به همسری او میدهم.»
آنها پیشنهاد معاویه را پذیرفتند، و معاویه بر هر کدام از آنها جاسوسی را گمارد، تا کار آنها را محرمانه گزارش دهند.
امام حسن(ع) از این توطئه آگاه شد؛ از آن پس همواره مراقب بود تا از ناحیه آن تروریستهای پولپرست، آسيب نبيند. از اینرو، زیر لباسهایش زره میپوشید.
یک بار یکی از آنها، امام حسن(ع) را که مشغول نماز بود هدف تیر قرار داد، ولی همان زره باعث شد که تیر او کارساز نشود.[4]
آمادهباش امام حسن(ع) در برابر تجاوزات نظامی معاویه معاویه پس از توطئههای نهان و آشکار، و پس از انجام مقدّمات، تصمیم گرفت به پیشروی و تجاوز خود ادامه داده و عراق را تحت تصرف خود درآورد.
امام حسن(ع) از حرکت نظامی معاویه اطلاع یافت. بیدرنگ مردم را به نماز جماعت در مسجد جامع کوفه دعوت کرد. جمعیّت بسیاری در مسجد اجتماع کردند، امام حسن(ع) بر فراز منبر رفت و پس از ذکر مطالبی، ماجرای تجاوز نظامی معاویه را به مردم خبر داد و آنها را به آمادهباش و بسیج عمومی دعوت نمود. از آنها خواست تا برای رویارویی با سپاه معاویه، در لشگرگاه «نُخیله» (محل اجتماع نیروهای نظامی، که در سر راه شام قرار داشت) به گرد هم آیند ...
در همین وقت که آغاز کار بود، سستی و بیحالی مردم آشکار گردید، به طوری که مورّخین مینویسند:
«فَسَكَتُوا فَمَا تَكَلَّمَ مِنْهُمْ أَحَدٌ وَ لَا أَجَابَهُ بِحَرْفٍ»:
«مردم در برابر دعوت امام حسن(ع) به جهاد با معاویه، سکوت کردند، حتی یک نفر از آنها سخنی نگفت و کلمهای جواب نداد.»
در این هنگام که همه در سکوت مرگبار فرو رفته بودند، «عدی بن حاتم» یکی از سرداران سپاه علی(ع) قفل سکوت را شکست و برخاست و با سخنان پرشور خود، احساسات مردم را تحریک کرد تا به دعوت امام(ع)، جواب مثبت بدهند و از ترس پراکندگی و نفاق دوری نمایند.
افرادی مانند قیس بن سعد، معقل بن قیس ریاحی و زیاد بن صعصعه، دنبال سخن عدی را گرفته و مردم را به بسیج عمومی برای جلوگیری از تجاوزات معاویه، فرا خواندند.
امام حسن(ع) از بالای منبر، تقدیر و تشکّر کرد و برای آنها دعا نمود. سپس همراه لشکر عظیمی، از کوفه خارج شدند تا به «دیر عبدالرّحمن» رسیدند، و در آنجا سه روز اقامت نمودند تا همه مردم اجتماع نمایند.[5]
اعزام نخستین گروه به فرماندهی عبیدالله بن عبّاس امام حسن(ع) پسرعموی پدرش، عبیدالله بن عبّاس را طلبید و او را فرمانده دوازده هزار نفر کرد و به او سفارشهایی فرمود از جمله این که: لشگر را از کنار شطّ فرات حرکت بده و از آنجا به سرزمین «مِسکَن» برو، وقتی که از آنجا گذشتی با سپاه معاویه روبرو میشوی؛ پیشدستی در جنگ مکن، وقتی دیدی او جنگ را آغاز کرد، با او جنگ کن. اگر برای تو حادثهای رخ داد «قیس بن سعد» فرمانده سپاه خواهد شد.
عبیدالله بن عبّاس همراه دوازده هزار نفر لشکر، از کنار شَطّ فرات حرکت نمود، تا به «مِسکَن» رسیدند.[6]
حرکت امام حسن(ع) به سوی جبهه امام حسن(ع) پس از اعزام عبیدالله، همچنان مردم را به جهاد و بسیج برای جلوگیری از سپاه معاویه، فرا میخواند، ولی مردم برای حرکت به سوی جبهه تمایلی نشان نمیدادند و کندی میکردند سپس با سختی و اکراه، به فرمان امام حسن(ع) گردن نهاده و همراه آن حضرت به راه افتادند.
عالم بزرگ، شیخ مفید (وفات در سال ۴۱۳ هجری) در کتاب ارشاد خود، وضع روحی یاران امام حسن(ع) را به پنج دسته مشخص کرده است:
۱- یک دسته، از شیعیان امام حسن(ع) و پدرش بودند.
۲- یک دسته خوارج بودند که هدفشان جنگ با معاویه بود، گرچه به امام بیعلاقه بودند.
۳- یک دسته فتنهجو بودند و به طمع غنائم جنگی به جبهه میرفتند.
۴- بعضی در حال تردید و شکّ به سر میبردند و حیران بودند که چه باید بکنند؟
5- و بعضی پیرو قبیله و رئیس قبیله خود بودند، دین و ایمانی نداشتند؛ بلکه به میل رؤسای قبیله خود رفتار مینمودند.
امام حسن(ع) با لشکری که از چنین مجموعهای ترکیب یافته برده، به راه افتادند تا به محلّی به نام «حمام عمر» رسیدند، و سپس از آنجا به «دَیر کعب» و از آنجا به «ساباط» (مدائن) رسیده و در کنار پُل ساباط فرود آمدند.[7]
خودآزمایی
1- مدت امامت امام حسن(ع) چند سال بود؟
2- عالم بزرگ، شیخ مفید در کتاب ارشاد خود، وضع روحی یاران امام حسن(ع) را به چند دسته تقسیم کرد؟
3- معاویه برای سیدن به مقام خلافت، در ابتدای حکومت امام حسن(ع) دست به چه اقداماتی زد؟
پینوشتها [1]. شوری - ۲۳.
[2]. ترجمه ارشاد مفید. ج ۲، ص 4-5.
[3]. همان مدرک.
[4]. بحار، ج ۲۴، ص ۳۳ - اعیان الشیعه، ج ۱، ص 569.
[5]. أعیان الشیعه، ط ارشاد، ج ۱، ص ۵۶۸.
[6]. همان مدرک.
[7]. ترجمه ارشاد مفید، ج 2، ص 7.