کد مطلب: ۲۸۹۸
تعداد بازدید: ۷۱۸
تاریخ انتشار : ۰۱ مرداد ۱۳۹۸ - ۱۶:۳۵
آیین وهابیت| ۲۲
گواه روشن بر اين كه لفظ اله به معناى خداست نه معبود، همان كلمه اخلاص؛ يعنى لا اِله الّا اللّه است. اگر لفظ «اِله» در اين جمله به معناى معبود باشد، اين كلمه دروغى بيش نخواهد بود؛ زيرا روشن و بديهى است كه جز اللّه هزاران معبود ديگر نيز هست.
نخستين تعريف عبادت:
عبادت آن خضوع عملى و يا لفظى و زبانى است كه از اعتقاد به «الوهيّت» سرچشمه بگيرد.
اكنون ببينيم «الوهيّت» چيست؟ و نقطه حسّاس بحث اين است كه معناى الوهيّت را به دقّت دريابيم. الوهيّت به معناى خدايى واله به معناى خدا است. اگر احياناً لفظ «اله» به «معبود» تفسير شده، تفسير به لازم است نه اين ‌كه معبود، معناى واقعى اله است. بلكه از آن جا كه اله حقيقى و يا اله‌هاى پندارى در ميان ملل جهان، معبود و مورد پرستش بوده‌اند، تصوّر شده كه اله به معناى معبود است و گرنه معبود بودن از لوازم اله بودن است نه معناى ابتدايى آن.
گواه روشن بر اين كه لفظ اله به معناى خداست نه معبود، همان كلمه اخلاص؛ يعنى لا اِله الّا اللّه است. اگر لفظ «اِله» در اين جمله به معناى معبود باشد، اين كلمه دروغى بيش نخواهد بود؛ زيرا روشن و بديهى است كه جز اللّه هزاران معبود ديگر نيز هست. و لذا گروهى براى نجات از اشكال، لفظ «بالحق» را در تقدير گرفته‌اند تا از اين طريق دروغ را بر طرف كنند كه در آن صورت معناى جمله اين مى‌شود كه: «لَا مَعبودَ بِالحَقِّ الَّا اللّه» ولى تقدير چنين كلمه‌اى جز تكلّف چيزى نيست.
گواه روشن بر اين تعريف، آياتى است كه در اين زمينه وارد شده است. از بررسى اين آيات، روشن مى‌گردد كه عبادت آن نوع گفتار و رفتارى است كه از اعتقاد به «الوهيّت[1]» سرچشمه بگيرد و تا چنين اعتقادى درباره موجودى نباشد، خضوع و كرنش و يا تعظيم و تكريم او عبادت و پرستش نخواهد بود، به گواه اين كه قرآن وقتى دستور عبادت خدا را مى‌دهد به دنبالش مدلل مى‌كند كه جز او الهى نيست، چنان كه مى‌فرمايد:
«يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ[2]»
«اى قوم من خدا را بپرستيد، براى شما خدايى جز او نيست.»
مضمون اين آيه در نُه مورد يا بيشتر وارد شده است و خوانندگان گرامى مى‌توانند به سوره‌هاى اعراف، آيات ۶۵، ٧٣ و ۵٨ و هود، آيات ۵، ۶١ و ٨۴ و انبيا، آيه ٢۵ و مؤمنون، آيه ٢٣ و ٣٢ و طه، آيه ١۴ مراجعه كنند.
اين تعبيرها مى‌رساند كه عبادت، آن خضوع و تذلّلى است كه از اعتقاد به الوهيّت سرچشمه مى‌گيرد و اگر چنين اعتقادى در كار نباشد، آن را عبادت نمى‌نامند.
نه تنها اين آيه و مضمون آن، كه آيات ديگرى نيز بر اين حقيقت گواهى مى‌دهد؛ مانند:
«إِنَّهُمْ كانُوا إِذا قِيلَ لَهُمْ لا إِلهَ إِلَّا اللّهُ يَسْتَكْبِرُونَ[3]» 
«آنان كسانى هستند كه هرگاه به آنان گفته مى‌شود خدايى جز اللّه نيست، كبر مى‌ورزند.»
يعنى به اين سخن اعتنا نمى‌كنند؛ چون به الوهيّت موجودات ديگر معتقدند.
«أَمْ لَهُمْ إِلهٌ غَيْرُ اللّهِ سُبْحانَ اللّهِ عَمّا يُشْرِكُونَ[4]» 
«آيا براى آنها خدايى جز اللّه هست، منزّه است خدا از آنچه كه براى او شرك مى‌ورزند.»
در اين آيه ملاك شرك اين معرّفى شده است كه شخص به الوهيّت غير خدا معتقد گردد.
«اَلَّذِينَ يَجْعَلُونَ مَعَ اللّهِ إِلهاً آخَرَ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ [5]» 
«آنان كه همراه خدا، خداى ديگر قرار مى‌دهند، به زودى از نتايج اعمال خود آگاه مى‌شوند.»
«وَ الَّذِينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللّهِ إِلهاً آخَرَ[6]» 
گواه بر اين كه دعوت مشركان همراه با اعتقاد به الوهيّت بت‌هاى خود بوده، آيه‌هاى زير است:
«وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ آلِهَةً لِيَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا[7]»
«جز خدا، خدايانى را پذيرفته‌اند كه مايه عزّت آنان باشد!»
«أَ إِنَّكُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللّهِ آلِهَةً أُخْرى[8]» 
«آيا شما گواهى مى‌دهيد كه با خدا، خدايان ديگرى هم هست؟»
«وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ لِأَبِيهِ آزَرَ أَ تَتَّخِذُ أَصْناماً آلِهَةً[9]» 
«وقتى ابراهيم به پدر خود گفت: آيا خدايانى از بت‌ها اتخاذ مى‌كنى؟»
با مراجعه به آياتى كه مسأله شرك بت‌پرستان در آنها آمده، اين حقيقت به خوبى روشن مى‌گردد كه شرك بت‌پرستان، معلول اين بوده كه به الوهيّت معبودهاى خود معتقد بوده‌اند و آنها را كه مخلوق خدا بودند، خدا گونه‌هايى مى‌دانستند كه در عين مخلوق بودن، برخى از كارهاى خداى بزرگ به آنان سپرده شده است و براى همين عمل آنها را پرستش مى‌نمودند.
به خاطر همين اعتقاد به الوهيّت و خدايى آنان بود كه هر زمان به خداى يگانه دعوت مى‌شدند، بر او كفر مى‌ورزيدند و اگر براى او شريكى قرار داده ‌مى‌شد، به او ايمان مى‌آوردند، چنان كه اين مضمون در آيه ياد شده در زير آمده است:
«ذلِكُمْ بِأَنَّهُ إِذا دُعِيَ اللّهُ وَحْدَهُ كَفَرْتُمْ وَ إِنْ يُشْرَكْ بِهِ تُؤْمِنُوا فَالْحُكْمُ لِلّهِ الْعَلِيِّ الْكَبِيرِ[10]» 
«اين به خاطر اين است كه هر گاه خداوند به تنهايى خوانده مى‌شود، به او كفر مى‌ورزيد و اگر بر او شريكى قرار داده‌ شود، ايمان مى‌آوريد، حكومت از آن خداى بلند مرتبه و بزرگ است.»
مرحوم آيت­الله شيخ محمّدجواد بلاغى در تفسير ارزنده خود (آلاء الرحمان) وقتى به تفسير و موشكافى حقيقت عبادت مى‌رسد، آن را چنين تعريف مى‌كند:
«العِبادَةٌ ما یَرَوْنَهُ مُسْتَشْعِراً بِالْخُضُوع لِمَنْ یتَّخِذُهُ الْخاضِعُ الَهاً لِیُوَفِیهِ بِذلِکَ مایَراهُ لَه مِنْ حَقِّ الإمْتیازِ بِاْلإلهِیَّهِ[11]»
«عبادت همان عملى است كه حاكى از خضوع انسان در برابر كسى است كه او را اله اتخاذ كرده است تا حق برترى او را از جهت داشتن مقام الوهيّت ادا نمايد.»
مرحوم بلاغى دريافت وجدانى خود را از عبادت در قالب لفظ ريخته و بيان كرده است و آيات ياد شده كاملاً مؤيد و روشنگر صحّت و استوارى اين تعريف مى‌باشد.
استاد بزرگوار حضرت­ آيت­‌الله‌­العظمى خمينى(ره) در كتاب ارزنده‌اش (كشف الأسرار) همين نظر را برگزيده و مى‌فرمايد:
عبادت در عربى و پرستش در فارسى، عبارت از آن است كه: «كسى را به عنوان اين كه خدا است، ستايش كنند، خواه به عنوان خداى بزرگ يا به عنوان خداى كوچك[12].» 
روشن‌ترين گواه بر اين نظر ملاحظه مجموع آيات مبارزه با شرك است و تمام فرقه‌هاى شرك، موجوداتى را كه در برابر آنها خضوع و آنها را ستايش مى‌كردند، همه را «اِله» (خدا؛ اعم از بزرگ يا كوچك، حقيقى يا مجازى) پنداشته و به اين عنوان در برابر آنها تذلّل مى‌كردند.
و كليد اين تعريف اين است كه با مراجعه به آيات، روشن سازيم كه «اِله» به معناى «خدا» است نه به معناى «معبود» و در خدا بودن، كافى است كه موجودى از نظر پرستشگر، مالك برخى از افعال و كارهاى خداى خالق گردد، هر چند خود او مخلوق باشد. اما يك كار و يا كارهاى الهى به او تفويض شده باشد؛ چنان كه جريان درباره برخى از بت‌ها از نظر عرب جاهلى چنين بود.
 
دومين تعريف عبادت:
عبادت خضوعى است در برابر كسى كه او را «ربّ» مى‌دانيم.
ما مى‌توانيم دريافت خود را از لفظ «عبادت» در قالب ديگرى بريزيم و بگوييم: «عبادت خضوع قولى و يا عملى است كه از اعتقاد به ربوبيّت انسان سرچشمه بگيرد و لفظ عبوديّت در برابر ربوبيّت است. هرگاه انسانى خود را عبد و برده و طرف مقابل را ربّ تكوينى خود بداند؛ خواه او ربِّ او باشد يا نباشد و با اين انديشه در برابر او خضوع كند، چنين عملى را عبادت مى‌نامند.»
از آياتى كه هم اكنون يادآور مى‌شويم، مى‌توان استفاده نمود كه عبادت از شؤون ربوبيّت است، اينك به برخى از آيات اشاره مى‌شود:
«وَ قالَ الْمَسِيحُ يا بَنِي إِسْرائِيلَ اعْبُدُوا اللّهَ رَبِّي وَ رَبَّكُمْ [13]» 
«مسيح گفت اى بنى‌اسرائيل، خدا را بپرستيد كه او ربّ من و شما است.»
«إِنَّ اللّهَ رَبِّي وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ[14]» 
«خداوند صاحب من و شما است، پس او را بپرستيد، اين است راه مستقيم.»
اين مضمون در آيات ديگر نيز وارد شده. در برخى از آيات عبادت از شؤون خالقيت شمرده شده است، چنان كه مى‌فرمايد:
«ذلِكُمُ اللّهُ رَبُّكُمْ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ فَاعْبُدُوهُ[15]» 
«اين است صاحب شما، جز او معبودى نيست، او است آفريننده تمام اشياء، پس او را بپرستيد.»
 
مقصود از «ربّ» چيست؟
در لغت عرب، ربّ به كسى گفته مى‌شود كه تدبير و كارگردانى چيزى به او واگذار شده و سرنوشت آن در اختيار او باشد. پس اگر در لغت عرب، به مالك خانه و دايه كودك و كشاورز مزرعه «ربّ» مى‌گويند، بدان جهت است كه اختيار اداره آنها به او واگذار شده و سرنوشت آنها در دست آنان قرار دارد. اگر ما خدا را ربّ خود مى‌دانيم براى اين است كه سرنوشت كليه شؤون ما؛ از وجود و هستى، حيات و ممات، رزق و روزى، تقنين و تشريع و مغفرت و آمرزش در دست او قرار دارد، حال اگر كسى تصور كند كه يكى از شؤون و امور مربوط به سرنوشت ما در دست ديگرى قرار دارد؛ مثلاً خدا امر حيات و ممات، رزق و روزى، تقنين و تشريع و يا مغفرت و آمرزش را به ديگرى واگذار كرده است؛ به گونه‌اى كه آن فرد، به طور مستقل و به صورت تفويضى عهده‌دار همه و يا يكى از اين مقامات مى‌باشد، در اين صورت او را «رب» خود پنداشته‌ايم، اگر ما با اين عقيده در برابر او خضوع كنيم، او را عبادت و پرستش كرده‌ايم.
به عبارت ديگر: عبادت و پرستش، از احساس بندگى سرچشمه مى‌گيرد و حقيقت بندگى جز اين نيست كه انسان خود را مملوك و مقام بالاتر را مالك وجود و هستى، موت و حيات، رزق و روزى، يا لااقل مالك و اختياردار خصوص مغفرت[16] و شفاعت[17] و وضع قوانين و تكاليف[18] بداند، در اين صورت او را ربّ خود تصور كرده است و هر فردى چنين احساسى را از طريق زبان و يا عمل در خارج مجسّم نمايد و عقيده و احساس خود را در قالب عمل و يا لفظ بريزد، بى‌شك او را پرستش نموده و عبادت كرده است.
 
خودآزمایی
1- با توجه به آیات قرآن، دو تعریف درست عبادت را بیان کنید.
2- شرك بت‌پرستان، معلول چه بوده است؟
3- چرا ما خدا را ربّ خود مى‌دانيم؟
 
پی‌نوشت‌ها
[1] معناى خدا بودن بت‌ها، اين نيست كه حتماً خالق و آفريننده و مدير و مدبّر جهان و انسان باشند، بلكه خدا بودن معناى وسيعى دارد كه شامل خدايان واقعى و خدا نمايان نيز مى‌شود. هرگاه موجودى را مبدأ كارهاى خدايى بدانيم و تصور كنيم كه برخى از كارهاى خدا؛ مانند شفاعت و مغفرت، به آنان سپرده شده است، او را خدا پنداشته‌ايم، البته خدايى كوچك در برابر خدايى بزرگ!

[2] اعراف: ۵٩.

[3] صافات: ٣۵.

[4] طور: ۴٣، به سوره‌هاى توبه، آيه ۴٣، نحل، آيه ۶٣ نيز مراجعه فرماييد.

[5] حجر: ٩۶.

[6] فرقان: ۶٨.

[7] مريم: ٨٠.

[8] انعام: ١٩.

[9] انعام: ٧۴.

[10] غافر: ١٢.

[11] الأ الرحمان، طبع صيدا ج١، ص۵٧.

[12] كشف الاسرار، ص ٢٩.

[13] مائده: ٧٢.

[14] آل عمران: ۵١.

[15] انعام: ١٠٢.

[16] «وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللّهُ » (آل عمران: ١٣۵).

[17] «قُلْ لِلّهِ الشَّفاعَةُ جَمِيعاً» (زمر: ۴۴).

[18] «اِتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللّهِ » (توبه: ٣١).
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
حضرت آیت الله العظمی جعفر سبحانی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: