۶ - بخشى از آيات به پيامبر اخطار مىكند كه طلب آمرزش او در حق اشخاص و منافقانى كه هنوز در بتگرايى خود باقى هستند، به هدف اجابت نمىرسد و اين آيات نوعى استثنا از آيات پيش است و حاكى است كه در غير اين مورد، دعاى پيامبر تأثير خاصى دارد، آنجا كه مىفرمايد:
«إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَنْ يَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ[1]»
«اگر درباره آنان هفتاد بار طلب آمرزش نمايى خداوند آنان را نخواهد بخشيد.»
«سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ يَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ[2]»
«مساوى و برابر است درباره آنان طلب آمرزش كنى يا نكنى، خداوند آنان را نخواهد بخشيد.»
«وَ لَمّا وَقَعَ عَلَيْهِمُ الرِّجْزُ قالُوا يا مُوسَى ادْعُ لَنا رَبَّكَ بِما عَهِدَ عِنْدَكَ لَئِنْ كَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَكَ وَ لَنُرْسِلَنَّ مَعَكَ بَنِي إِسْرائِيلَ[3]»
«وقتى عذاب آل فرعون را فرا گرفت، به موسى گفتند: روى عهدى كه با خدا دارى (و وعده داده است كه دعاى تو را مستجاب كند) براى ما دعا كن، اگر با دعاى خود عذاب را بر طرف كردى به تو ايمان مىآوريم و بنىاسرائيل را همراهت روانه مىكنيم.»
در اينجا گنهكارانى از موسى بن عمران(ع) درخواست دعا مىكنند و به گواهى جمله «بِما عَهِدَ عِنْدَكَ» آنان مىدانستند كه خداوند با موسى چنين عهدى دارد.
اگر جمله «اُدْعُ لَنا رَبَّكَ» ناظر به اين باشد كه آنان از موسى(ع) مىخواستند كه عذاب را بر طرف كند و در او چنين قدرتى را سراغ داشتند، در اين صورت اين آيه از دلائل قسم سوم (آيا صحيح است از پيامبران امور خارق العادهاى خواسته شود كه به قدرت الهى انجام دهند يا نه)، به شمار مىرود ولى جمله «اُدْعُ لَنا رَبَّكَ» اين احتمال را ضعيف مىسازد؛ زيرا ظاهر اين جمله اين است كه كار موسى «دعا كردن» بود و بس، نه تصرف در جهان و رفع عذاب، بنابراين، آيه مربوط به همين قسم خواهد بود. آرى در اين آيه تصريح شده است بر اين كه: دعاى حضرت كليمالله(ع) در حق مشركان مستجاب نمىشود، بلكه آيات ديگرى بر اين گواهى مىدهند.
٧ - از آيات قرآن استفاده مىشود كه دستهاى با ايمان، پيوسته براى گروه ديگر دعا مىكردند، آنجا كه مىفرمايد:
«وَ الَّذِينَ جاؤُا مِنْ بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونا بِالْإِيمانِ[4].»
«گروهى كه پس از آنان آمدند، مىگويند: پروردگارا! ما و برادران ما را كه بر ما، در ايمان سبقت و پيشى جستند، بيامرز.»
٨ - نه تنها اين گروه افراد با ايمان را دعا مىكنند، بلكه حاملان عرش و گروهى كه در اطراف آن قرار گرفتهاند، نيز براى افراد با ايمان طلب آمرزش مىنمايند، چنان كه مىفرمايد:
«اَلَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبِيلَكَ وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحِيمِ[5]»
«گروهى كه عرش را حمل كنند و افرادى كه در اطراف آن قرار دارند، با ستايش خدا، او را از عيب و نقص تنزيه مىكنند و براى افراد با ايمان طلب آمرزش مىنمايند (و مىگويند) پروردگارا! رحمت و علم تو همه جا را فرا گرفته است، پس افرادى را كه توبه كردهاند و از راه تو پيروى مىكنند، ببخش و ايشان را از عذاب دوزخ بازدار.»
بنابراين چه بهتر ما نيز از شيوه خداپسندانه اين گروه پيروى كنيم و براى فراد با ايمان پيوسته طلب آمرزش نماييم.
تا اينجا حكم دو صورت از صورتهاى پنجگانه درخواست حاجت از غير خدا، از مدارك قرآنى روشن گرديد و از سه صورت مربوط به درخواست از احيا، يك صورت باقى ماند كه اكنون مورد بررسى قرار مىگيرد.
صورت سوم
اينك از فرد زنده كه قدرت بر امور خارق عادت دارد، استمداد مىنماييم و مىخواهيم كه كارى را از غير مجراى طبيعى، انجام دهد؛ مثلاً از طريق اعجاز، بيمارى را شفا بخشد، چشمه سارى را جارى سازد و...
برخى از نويسندگان اسلامى اين نوع درخواست را به صورت دوم باز مىگردانند و مىگويند: مقصود اين است كه از خدا بخواهد خداوند مريض او را شفا دهد. قرض او را ادا نمايد و... زيرا اين نوع كارها، كار خدا است و چون وسيله آن دعاى پيامبر و امام است، از اين جهت مجازاً كار خدا به دعا كننده استناد داده مىشود[6].
ولى آيات قرآن به روشنى گواهى مىدهند كه درخواست چنين حاجتى از پيامبران صحيح است و مجازگويى نيست؛ يعنى جدّاً مىخواهيم كه معصوم كرامت كند و يا از در اعجاز وارد گردد و بيمار صعب العلاج ما را به حول و قوّه الهى شفا بخشد.
درست است كه قرآن شفا را به خدا نسبت مىدهد و مىگويد:
«وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ[7]»
«وقتى بيمار شدم او مرا شفا مىدهد.»
ولى درآيات ديگر شفا را به «عسل» و «قرآن» نسبت مىدهد و مىفرمايد:
«يَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فِيهِ شِفاءٌ لِلنّاسِ[8]»
«از شكمهاى زنبوران عسل، مايعى با رنگهاى گوناگون بيرون مىآيد كه در آن درمانى است براى مردم.»
«وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ[9].»
«از قرآن چيزى را فرو مىفرستيم كه براى گروه با ايمان شفا و رحمت است.»
«قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ[10]»
«از جانب پروردگارتان به سوى شما موعظهاى آمد و شفا است براى آنچه در سينههاى شما است.»
راه جمع ميان اين دو گروه از آيات (انحصار و اختصاص شفا به خدا و اثبات آن براى عسل و قرآن و نصايح الهى) اين است كه خداوند مؤثر بالاستقلال است و در تأثير به خود متكى است و تأثير عوامل ديگر به اذن خدا و سببيّت او است.
در جهانبينى اسلامى و فلسفى، تمام عوامل و فواعل، فعل تسبيبى خداست، و علل از خود كوچكترين استقلالى ندارند، بنابراين از نظر عقل و خرد و آيات قرآن، مانعى نخواهد داشت كه همان خدايى كه به عسل قدرت شفا داده و به داروهاى گياهى و يا شيميايى نيروى بهبود و سلامت بخشى لطف فرموده است، همان قدرت و نيرو را به پيامبران و امامان بدهد، همچنان كه مرتاضان از راه رياضت مىتوانند قدرتهاى روحى بزرگى به دست آورند، در اين صورت چه اشكالى دارد كه خدا از طريق تفضل و يا بر اثر طى طريق عبوديّت و بندگى، به آنان قدرت و نيرويى بخشد تا آنها در شرايط خاص، كارهاى محيّرالعقول را انجام دهند و بدون اسباب طبيعى از عهده چنين كارهايى برآيند[11].
شفابخشى پيامبر و امام و كارآيى اولياى الهى و انجام كارهاى خارق العاده، منافات ندارد كه شافى واقعى و برگرداننده حقيقى گمشده و... خدا باشد كه به اين عوامل قدرت و نيرو داده كه به اذن او، روى مصالحى در جهان تصرف كنند.
اتفاقاً آيات قرآن به روشنى گواهى مىدهد كه مردم، اين چنين كارها را از پيامبران و احياناً از غير آنان مىخواستند؛ اينك نمونههايى را يادآور مىشويم:
ظاهر آيه ياد شده در زير مىرساند كه بنىاسرائيل در خشكسالى از پيامبر خود طلب آب نمودند، آن هم نه از مجراى طبيعى بلكه از مجراى خارق عادت، نه اين كه گفتند دعا كن تا خدا آب براى ما برساند، بلكه گفتند ما را سيراب كن و آب در اختيار ما بگذار. چنان كه مىفرمايد:
«وَ أَوْحَيْنا إِلى مُوسى إِذِ اسْتَسْقاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ[12]»
«به موسى، موقعى كه قوم او از وى آب طلبيدند وحى كرديم كه با عصاى خود به صخرهها بزن.»
روشنتر از اين آيه اين است كه حضرت سليمان از حاضران در مجلس درخواست كرد كه تخت بلقيس را از صدها فرسخ با بودن موانع و عوائق حاضر كنند، آنجا كه گفت:
«أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ[13]»
«كدام يك از شماها تخت او را پيش از آن كه به حضور من با حالت تسليم وارد شوند حاضر مىكند؟»
هدف، احضار تخت بلقيس از طريق غير عادى بود، همچنان كه از پاسخ «عفريت» و «آصف برخيا» كه در آيههاى ٣٩ و ۴٠ سوره نمل آمده است، به روشنى استفاده مىشود.
جان سخن در يك كلمه است و آن اين كه برخى تصور مىكنند كارهاى آسان و عادى، كار غير الهى است و كارهاى غير عادى كه از قدرت بشر معمولى خارج است كار خدا است.
در صورتى كه ميزان در كارهاى خدايى و غير خدايى، استقلال و عدم استقلال است. كارهاى خدايى اين است كه فاعل بىدخالت غير خود و بدون استمداد از قوه ديگرى، كارى را انجام دهد؛ به عبارت ديگر: كارهاى خدايى آن است كه فاعل در انجام آن مستقل تام بوده و به غير خود اصلاً نيازمند نباشد، ولى كارهاى غير خدايى اعم از آسان و عادى، يا مشكل و غير عادى اين است كه فاعل در انجام آنها مستقل نباشد بلكه در پرتو فاعل و نيروى مستقلّى انجام مىگيرد.
بنابراين هيچ مانعى ندارد كه خداوند به اولياى خود قدرت بر انجام كارهاى خارق العاده، كه از قدرت بشر عادى بيرون است، مرحمت بفرمايد و ما نيز از آنان بخواهيم كه اينگونه كارها را انجام دهند.
قرآن با صراحت تمام به حضرت مسيح(ع) مىفرمايد:
«وَ تُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْنِي وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى بِإِذْنِي[14]»
«تو، به اذن من نابينا و مبتلا به بيمارى برص را شفا مىدهى و مردگان را به اجازه من زنده مىكنى.»
مجموع اين آيات گواه بر آن است كه اولياى الهى داراى چنين قدرتها بودهاند و درخواست كارهاى خارق العاده از آنها يك امر رايجى بوده و قرآن نيز به صحّت چنين درخواستهايى گواهى مىدهد.
* * *
تا اينجا حكم هر سه صورت «سؤال از احياء» از نظر قرآن روشن گرديد و ديديم كه آيات قرآنى بر صحّت آن، نظر دادند.
اكنون وقت آن رسيده است كه حكم دو صورت باقى مانده را كه هر دو مربوط به سؤال از ارواح مقدّس است، از نظر ادلّه قرآن و حديث روشن سازيم و اين مطلب را در بخش آينده مىخوانيد.
خودآزمایی
1- در آيه 134 سوره اعراف: «وَ لَمّا وَقَعَ عَلَيْهِمُ الرِّجْزُ قالُوا يا مُوسَى ادْعُ لَنا رَبَّكَ بِما عَهِدَ عِنْدَكَ لَئِنْ كَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَكَ وَ لَنُرْسِلَنَّ مَعَكَ بَنِي إِسْرائِيلَ» چه چیزی تصريح شده است؟
2- راه جمع ميان اين دو گروه از آيات (انحصار و اختصاص شفا به خدا و اثبات آن براى عسل و قرآن و نصايح الهى) چگونه است؟
3- ميزان در كارهاى خدايى و غير خدايى چیست؟ توضیح دهید.
پینوشتها
[1] توبه : ١٩.
[2] منافقون : ۶.
[3] اعراف : ١٣۴.
[4] حشر : ١٠.
[5] مؤمن : ٧.
[6] كشف الارتياب، صفحه ٢٧۴.
[7] شعراء : ٨٠.
[8] نحل : ۶٩.
[9] بنىاسرائيل : ٨٢.
[10] يونس : ۵٧.
[11] در تشريح اين قسمت و استفاده از آيات قرآنى به كتاب «نيروى معنوى پيامبران» (اثر نگارنده) مراجعه فرماييد. در اين كتاب مدارك قدرت روحى آنان، از قرآن ارائه شده است.
[12] اعراف : ١۶٠.
[13] نمل : ٣٨٨.
[14] مائده : ١١٠.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
حضرت آیت الله العظمی جعفر سبحانی