گفتيم عُجب بزرگداشت نعمتی (که در واقع یا وجود دارد و یا فرد مُعجب توهّم وجودش را دارد) با فراموش كردن نسبت آن به خداست. اگر اضافه بر عُجب اين حالت در انسان پيدا شود كه خود را نزد خدا مُحقّ بداند و فكر كند كه نزد خدا منزلتى دارد به طورى كه در دنيا از عملش توقّع كرامت داشته باشد و بيش از آن كه فاسقان را مستحقّ ناملايمات مىداند، خود را مستحقّ بداند كه به هيچ ناخوشايندى گرفتار نشود، اين حالت ادلال ناميده مىشود. به عبارت دیگر ادلال به معنى ناز و كرشمه و نترسيدن از خداست به خاطر اعتمادى كه بر اعمال و عبادت براى انسان حاصل مىشود، چنان چه گويى او را بر خدا حقّى است كه با وجود آن جاى هيچ خوف و هراسى نيست. چنين شخصى به خاطر وجاهتى كه براى خويش در نزد خدا قائل است بر آن ذات مقدّس جرئتى پيدا مىكند.
يك مثال براى عجب و ادلال: گاهى انسان به ديگرى هديهاى مىدهد كه در نظرش بسيار با اهميت جلوه مىكند و لذا بر او منّت مىگذارد، اين شخص در اين صورت دچار عُجب و خود پسندى شده است. حال اگر علاوه بر منّت، او را به خدمت گيرد و از او انتظاراتى داشته باشد يا به نظرش بعيد باشد كه آن شخص در خدمت به او كوشش نكند، دچار ادلال شده است.[1]
حُبّ نفس، ریشهی عُجب
امام خمینی رحمة الله علیه در کتاب شریف «چهل حدیث» پس از آن که حقیقت عُجب و مراتب و مفاسد آن را تشریح میکنند، به سبب و ریشهی عُجب پرداخته و مینویسند: «بدان كه رذيلهی عجب از حبّ نفس پيدا شود، چون كه انسان مفطور به حبّ نفس است (یعنی حُبّ نفس جزء سرشت و فطریّات اوست) و سر منشأ تمام خطاهاى انسانى و رذايل اخلاقى حبّ نفس است. و از اين جهت است كه انسان اعمال كوچك خودش به نظرش بزرگ آيد و خود را به واسطهی آن از خوبان و خاصّان درگاه حق شمارد، و خود را به واسطهی اعمال ناقابل، مستحقّ ثَنا و مستوجب مدح داند، بلكه قبايح اعمالش گاهى در نظرش نيكو جلوه كند، اگر از غير اعمال بهتر و بزرگتر از اعمال خود ديد، چندان اهميت نمىدهد و هميشه انسان كارهاى خوب مردم را تأويل به يك مرتبه از بدى مىكند، و كارهاى زشت و ناهنجار خود را تأويل به يك مرتبه از خوبى مىكند. نسبت به خلق خدا بدبين است، ولى نسبت به خودش خوش بين. به واسطه اين حبّ نفس با يك عمل كوچكِ مخلوط به هزار كثافت و مبعّدات، خود را طلبكار حق تعالى و مستوجب رحمت داند. ...
اگر نبىّ اكرم، صلوات اللّه عليه و آله، كه صادق و مصدّق است، به شما خبر دهد كه اگر در تمام عمر عبادت خدا كنيد و اطاعت اوامر او نماييد و ترك شهوات و خواهش نفس نماييد، يا در تمام عمر خلاف گفتهی او كنيد و مطابق ميل نفسانى و شهوات خود رفتار كنيد، در درجات آخرت شما فرقى نمىكند و در هر صورت شما اهل نجات هستيد و بهشت خواهيد رفت ... ولى رضاى حق تعالى فقط در اين است كه شما عبادت او كنيد و ثنا و مدح او نماييد و ترك شهوات خود و ميل هاى نفسانى را در اين عالم نماييد، در مقابل اين هم اجرى نمىدهند و ثوابى عطا نمىكنند، آيا شما از اهل معصيت مىشديد يا اهل عبادت؟ شما ترك شهوات مىكرديد، و لذّات نفسانى را بر خود، براى رضاى حق تعالى و خاطر خواهى او حرام مىكرديد يا نه؟ ... بنده از خودم و كسانى كه مثل خودم هستند خبر مىدهم كه اهل معصيت مىشديم و اطاعات را تارك و فاعل مشتهيات نفسانى مىشديم.
پس، از اين نتيجه حاصل شد كه تمام كارهاى ما براى لذّات نفسانى و براى اداره كردن بطن و فرج است. ما شكم پرست و شهوت پرستيم، ترك لذت براى لذت بزرگتر مىكنيم. وجهه نظر و قبلهی آمال ما راه انداختن بساط شهوات است. ... فاش بگويم، پيش عرفاى باللّه و اولياء خدا تمام اين عبادات ما از گناهان كبيره است».[2] (چنان که گفتهاند: حسناتُ الابرارِ سیّئاتُ المقرّبینَ/ یعنی بسیاری از کارهای نیکو و زیبای نیکوکاران، نزد مقرّبان درگاه خداوند گناه محسوب میشود).
نکتهای در بارهی حبّ نفس
حبّ نفس به خودی خود - همان طور که در کلام امام خمینی (ره) بدان اشاره شد- چون از فطریّات انسان و مخلوق خداوند متعال است، چیز بدی نیست. در واقع حبّ نفس ابزاری است برای هدایت و رشد بشر. اگر انسان ها به واسطهی حبّ نفسی که خداوند در وجودشان قرار داده است، خود را دوست نمیداشتند، آن وقت بسیاری از آن ها برای زنده ماندن و رشد و تکامل خود تلاش نمیکردند. بشر چون خود را دوست دارد برای زنده ماندن خود از هیچ کوشش فروگذار نمیکند، همچنین پیوسته برای پیشرفت خود در تلاش است و تا میتواند سعی میکند تا پلّه های ترقّی را یک به یک پشت سر بگذارد. این انرژی و نیرو از کجا میآید؟ چه چیزی او را بدین سمت و سو سوق میدهد؟ آن چیزی نیست جز حبّ نفسی که خداوند حکیم در وجود انسان قرار داده است.
آن چه مهمّ است آن است که درست از این ظرفیت استفاده شود و این نیرو در جهت تکامل حقیقی و رشد واقعی انسان به خدمت گرفته شود. بسیاری از انسان ها در طول تاریخ بر اثر اغواگری های شیطان و نفس امّاره، رشد و تعالی بشر را در گرو دنیاطلبی تفسیر کردند و به همین خاطر، از ابزار حبّ نفس برای جاه طلبی ها و ارضای شهوات نامشروع خود بهره بردند. همین موضوع و کثرت آن باعث شده است که در بیشتر موارد، از واژهی حبّ نفس، معنای مذمومی به ذهن تبادر پیدا کند. در حالی که حبّ نفس نعمتی است که خداوند متعال آن را در اختیار بشر قرار داد تا به سبب آن انسان ها خود را در مسیر کمال و هدایت قرار داده و از راهنمایی ها و تربیت های الهی انبیاء و اولیاء و کتب آسمانی نهایت استفاده را ببرند.
بر همین مبنا برخی نوشتهاند: «خويشتن دوستى، يكى از عواملى است كه اهميت شگرف آن را در زندگى نمىتوان ناچيز شمرد و اگر به سوى يك مقصد عالى متوجّه شود، انسان را به كسب فضايل وادار مىكند. البته بين خويشتن دوستى با خودپرستى (نارسيسم) تفاوت فاحشى وجود دارد. آن چنان كه خويشتن دوستى، نشانهی عظمت روح و وسعت شخصيت است و آدمى را به فروتنى و از خودگذشتگى وا مىدارد، (امّا) خودپرستى دايرهی افكار را محدود و طبع انسان را به رذالت و پستى مىكشاند. على- عليهالسّلام- فرمود: [اكبر الناس ضعة من تعاظم فى نفسه/ كسى كه براى نفس خود عظمت و بزرگى قائل باشد، فروتنى او از همه بيشتر است]. ... حبّ نفسى، مطلوب و مورد نظر اسلام است كه در جادهاى مستقيم و دور از هرگونه انحراف و كج روى سير كند و اخلال گر نباشد، به راهى برود كه در سايهی آن، خوش بختى دنيا و سعادت جاودانى- كه ما فوق آن هيچ چيز متصوّر نيست- تأمين شود. مسلمانى كه با فكرى باز و روشن بينى خاص، حقيقت را دريافت، هرگز حاضر نمىشود سراى جاودانى و هميشگى را با لذايذ فناپذيرى كه حتّى كامرانى و استفاده از آن ها با انواع رنج و نگرانى آميخته است، مبادله كند؛ دوستى و محبّت واقعى نسبت به خويش اين نيست كه آدمى در برابر شهوات پست و مخرّب با ذلّت و خوارى سر به اطاعت فرود آورد و سرانجام هم خود را گرفتار كيفر دردناك و عذاب ابدى سازد؛ اين چنين خويشتن دوستى، هرگز سزاوار مقام والاى بشرى نيست».[3]
نکتهی بعدی در این رابطه آن است که بدانیم، حبّ نفس مقدّمهای است برای حبّ پروردگار متعال. به این معنا که در ابتدای مسیر بندگی و تکامل، این حبّ نفس است که انسان را به این وادی میکشاند. یعنی انسان ها چون خود را دوست میدارند، تلاش میکنند تا هر لحظه و تا میتوانند، جان عزیزشان را در طریق سعادت و پیروزی قرار دهند، و وقتی با دلالت عقل مسیر رشد و سعادت را در پیروی کتب آسمانی و فرستادگان الهی میبینند، تلاش میکنند تا در این مسیر گام بردارند. این تازه آغاز راه است. هر چه بنده در این راه استوارتر قدم بر میدارد و به پیش میرود، بر میزان معرفت و بصیرت او افزوده میشود، تا جایی که به مراتبی میرسد که عظمت و شکوه، و جمال و جلال پروردگار متعال چنان در وجودش جای میگیرد که دیگر نفسی در میان نخواهد بود. یعنی محبّت نفس و هر چیز دیگر، جای خود را به محبّت و عشق پروردگار متعال میدهد. به طوری که دیگر این بنده، آدم سابق نیست و جز خدای متعال در عالم وجود چیز دیگری نمیبیند و ارادهای جز ارادهی او بر نمیگزیند. فقط چیزی را میپسندد و دوست دارد که خداوند آن را پسندیده است. در این هنگام دیگر از نفس و محبّتش خبری نیست و تمام زوایای دل او را حبّ خدا فرا گرفته است. ملاک زندگی و رشد و حرکات و سکناتش تنها خداست و دیگر محبّت نفس برایش تصمیم نمیگیرد.
اوج این حالت را باید در وجود ذوات مقدّس اهل بیت علیهم السّلام جستجو کرد. همان ها که از بَدو خلقت این گونه بودند و هیچ بشری را یارای برابری و مقایسه با ایشان نیست. از مولا امیر المؤمنین علیهالسّلام نقل شده است که فرمودند: «ما رَايْتُ شَيْئاً الّا وَ رَايْتُ اللَّهَ قَبْلَهُ وَ بَعْدَهُ وَ مَعَهُ». چيزى را مشاهده نكردم مگر اين كه خداوند را پيش از آن و پس از آن و همراه آن مشاهده نمودم.[4] چگونه این طور نبوده و وجود حق بین علی علیهالسّلام ناظر جمال حضرت حق نباشد و حال آن که خدای متعال در قرآن کریم فرموده است: «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ». اوّل و آخر و پيدا و پنهان اوست و او به هر چيز داناست.[5] «... هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُم ...». هر جا باشيد او با شما است.[6] «... وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ». و ما به او از رگ قلبش نزديكتريم.[7]
عُجب، بیماری مُهلِک
عُجب گناه خانمان سوزی است که بر خلاف توهّم صاحب آن که خود را جزء نوادر و یکی از اولیاء خدا میداند، مانند خوره تمام اعمال او را خورده و نابود میکند. تصوّر کنید چقدر سخت است روزی که نامهی عمل فرد مُعجب گشوده میشود و جز گناه و آلودگی در آن چیز دیگری به چشم نمیخورد! این در حالی است که او انتظار داشت بلافاصله پس از مرگش فرش قرمزی تا خود بهشت و مقامات عالیهی آن، برای او پهن کنند و ملائکه و مقرّبان بهشت برای استقبال از او به پیشوازش بیایند. حالا جز فرشتگان عذاب و آتش غضب پروردگار چیزی در انتظارش نیست. از رسول مکرّم اسلام صلّی الله علیه و آله روایت شده است که فرمودند: «ثَلَاثٌ مُهْلِكَاتٌ وَ ثَلَاثٌ مُنْجِيَاتٌ فَالْمُنْجِيَاتُ خَشْيَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي السِّرِّ وَ الْعَلَانِيَةِ وَ الْقَصْدُ فِي الْغِنَى وَ الْفَقْرِ وَ الْعَدْلُ فِي الرِّضَا وَ الْغَضَبِ وَ الثَّلَاثُ الْمُهْلِكَاتُ شُحٌّ مُطَاعٌ وَ هَوًى مُتَّبَعٌ وَ إِعْجَابُ الْمَرْءِ بِنَفْسِهِ». سه چیز هلاک کننده و سه چیز نجات دهنده است. امّا نجات دهنده ها: ترس از خداوند عزّ و جلّ در نهان و آشکار، و میانه روی در بی نیازی و فقر و عدالت در خشنودی و خشم، و سه چیز هلاک کننده: بخلی که اطاعت شود، و هوای نفسی که تبعیّت گردد، و عُجب و خودپسندی.[8] و از امام صادق علیهالسّلام روایت شده است که فرمودند: «مَنْ دَخَلَهُ الْعُجْبُ هَلَكَ». هر کس که عجب در وجود او راه یافت، هلاک خواهد شد.[9]
آری عُجب موجب هلاکت انسان میشود و اثرش در شقاوت فرد از بسیاری از گناهان دیگر بیشتر است تا جایی که امام صادق علیهالسّلام فرمودند: «عَلِمَ اللَّهُ تَعَالَى أَنَّ الذَّنْبَ خَيْرٌ لِلْمُؤْمِنِ مِنَ الْعُجْبِ وَ لَوْ لَا ذَلِكَ مَا ابْتَلَاهُ بِذَنْبٍ أَبَداً». خداوند تعالی میدانست که گناه برای مؤمن از عُجب بهتر است و اگر این طور نبود هرگز او را به گناهی مبتلا نمیساخت (یعنی نمیگذاشت مؤمن گرفتار گناه شود).[10] البته این بدان معنا نیست که قُبح و بدی گناه را کم و ناچیز بشماریم، بلکه مراد از آن این است که عُجب از گناهان دیگر قبیحتر و بدتر است. زیرا اگر گناهان دیگر موجب آلودگی انسان هستند، امّا عُجب نه تنها انسان را آلوده میسازد بلکه باعث هلاکت و نابودی انسان میشود. یعنی اثر آن به مراتب از گناهان دیگر بیشتر و خطرناکتر است. مولا امیر المؤمنین علیهالسّلام میفرمایند: «سَيِّئَةٌ تَسُوؤُكَ خَيْرٌ مِنْ حَسَنَةٍ تُعْجِبُكَ». گناهی که تو را اندوهگین کند بهتر است از حسنهای که تو را مبتلا به عُجب کند.[11]
ان شاء الله ادامهی این بحث را در مقالهی بعدی دنبال خواهیم کرد.
خودآزمایی
1- چگونه حبّ نفس میتواند باعث سعادت یا شقاوت انسان گردد؟
2- چرا عُجب در میان گناهان از همه خطرناکتر است؟
پینوشتها
[1] برگرفته از: ترجمه اخلاق (سیّد عبد الله شبّر) ص 275.
[2] چهل حديث ص 71 تا 73.
[3] رسالت اخلاق در تكامل انسان ص 328.
[4] پاسخ به پرسشهاى مذهبى (آیت الله مكارم شيرازى) جلد 1 ص 43/ همچنین قریب به این مضمون در: شرح اصول الکافی (صدرا) ج 1 ص 250 و ج 4 ص 204.
[5] سوره حدید/ آیه 3 (ترجمه مکارم).
[6] همان/ آیه 4.
[7] سوره ق/ آیه 16 (ترجمه مکارم).
[8] الخصال ج 1 ص 84.
[9] الكافي (ط - الإسلامية) ج 2 ص 313.
[10] علل الشرائع ج 2 ص 579.
[11] عدة الداعي و نجاح الساعي ص 236.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
مسلم زکیزاده