امداد پروردگار
خداوند متعال بیش از هر کسی بندگان خود را دوست دارد و سنّت او بر این استوار شده است تا برای هدایت و کمال بندگان خود تمام نیروها را بسیج نماید. به این منظور بسیار اتّفاق میافتد که برای نجات او از دام شیطان و خدعهی نفس امّاره، او را از انجام برخی کارها که حتّی گاهی جنبهی عبادی دارد، محروم میسازد. در پارهای از موارد برای برخی از ما شبهه میشود که چرا با این که نیّت عمل خیر داشتیم، ولی در انجامش موفّق نشدیم و بعضی اوقات ممکن است از خدای متعال نیز گله مند شویم که چرا توفیق را رفیق راهمان نکرد؟! امّا غافلیم از این که خدای مهربان از هر کسی بیشتر خیرمان را میخواهد.
رسول خدا صلوات الله علیه و آله میفرمایند که خداوند متعال فرمود: «أَنَا أَعْلَمُ بِمَا يَصْلُحُ بِهِ أَمْرُ عِبَادِي وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ لَمَنْ يَجْتَهِدُ فِي عِبَادَتِهِ فَيَقُومُ مِنْ رُقَادِهِ وَ لَذِيذِ وِسَادِهِ فَيَجْتَهِدُ وَ يُتْعِبُ نَفْسَهُ فِي عِبَادَتِي فَأَضْرِبُهُ بِالنُّعَاسِ اللَّيْلَةَ وَ اللَّيْلَتَيْنِ نَظَراً مِنِّي لَهُ وَ إِبْقَاءً عَلَيْهِ فَيَنَامُ حَتَّى يُصْبِحَ فَيَقُومُ مَاقِتاً لِنَفْسِهِ وَ زَارِياً عَلَيْهَا وَ لَوْ أُخَلِّي بَيْنَهُ وَ بَيْنَ مَا يُرِيدُ مِنْ عِبَادَتِي لَدَخَلَهُ مِنْ ذَلِكَ الْعُجْبُ بِأَعْمَالِهِ فَيَأْتِيهِ مَا فِيهِ هَلَاكُهُ لِعُجْبِهِ بِأَعْمَالِهِ وَ رِضَاهُ عَنْ نَفْسِهِ حَتَّى يَظُنَّ أَنَّهُ قَدْ فَاقَ الْعَابِدِينَ وَ جَازَ فِي عِبَادَتِهِ حَدَّ التَّقْصِيرِ فَيَتَبَاعَدُ مِنِّي عِنْدَ ذَلِكَ وَ هُوَ يَظُنُّ أَنَّهُ قَدْ تَقَرَّبَ إِلَيَّ». من مصالح بندگانم را بهتر مىدانم، چون يك وقت بندهاى از بندگان مؤمن من، نهايت تلاش و كوشش را در انجام عبادت مىنمايد، از خواب طويل و رختخواب لذيذش برمىخيزد و خود را در عبادتم به زحمت مىاندازد، امّا من يكى دو شب خواب را بر او مسلّط مىكنم، اين به خاطر نظر و توجّه من به اوست تا او را (در دين و اخلاص) باقى نگه دارم، در نتيجه مىخوابد (و موفّق به نماز شب نمىگردد) و آن گاه كه بيدار مىشود، بر نفس خود غضبناك است و از او خرده مىگيرد و اگر من او را در انجام عبادتم آزاد مىگذاشتم، او را عُجب فرا مىگرفت و در نتيجه كارى مىكرد كه هلاكتش در آن بود، چون به خود مغرور و از خود راضى گشته تا جايى كه گمان مىبرد بر تمام بندگان من فائق آمده و در عبادتم كوتاهى نكرده است و از من دور مىشد و حال آن كه به گمان خويش به من نزديك شده است.[1]
درمان اجمالی عجب
علمای اخلاق دو راه برای درمان عُجب ارائه میکنند: یکی راه اجمالی و مختصر و دیگری راه تفصیلی و مفصّل. در راه اجمالی تلاش بر آن است که فرد مُعجب را به برخی امور آگاه کنیم. در مجمع البحرین به طور مختصر این امور را این گونه بیان میکند: «و علاج العجب- على ما قيل- احتقار ما في جنب الصانع و استضعافه، فإنه بالنسبة إليه لم يوازن نعمة من نعمه، و بأنه لو لا أعانة الله ما فعله و لا تم و لا استقام بل لم يمكن صدوره من العبد أصلا، و بذلك يندفع العجب عنه». درمان عُجب –بنا بر آن چه گفته شده- کوچک و ضعیف شمردن اعمال در کنار خداوند خالق است، به درستی که (تمام) اعمال انسان نسبت به یک نعمت از نعمت های خداوند هرگز هم وزن و هم سنگ نیست و اگر نصرت و یاری خداوند نبود نمیتوانست آن را انجام دهد یا به پایان برساند و نه بر آن استقامت ورزد بلکه اصلاً امکان نداشت این اعمال از او صادر شود. با این تفکّر و تأمّل، عُجب از او برطرف خواهد شد.[2]
امّا توضیح درمان اجمالی عُجب را از لسان ابن فهد حلّی استفاده میکنیم، ایشان در کتاب عدة الداعی به خوبی به این موضوع پرداخته که گزیدهای از آن را تقدیم میکنیم: «بايد در عاقبت عجب انديشيد كه موجب خشم پروردگار و نابودى عمل مىگردد. بايد فكر كرد كه اين آيات و نشانه ها (و اعضاى بدن) كه به وسيلهی آن ها طاعت را انجام داده و بر آن قدرت پيدا كرده، آيا مِلك خدا نيست؟ قيام تو به واسطهی توفيق اوست، قدرت تمكّن بر عبادت تو به واسطهی عافيت اوست، نيرو و قوت تو به واسطهی روزى اوست، كارهاى تو به واسطهی اعضا و جوارح اوست و تمام اينها در شب و روز او واقع شده است.
اين جاست كه بايد عمل خود را در برابر نعمت هاى او قياس كنى، آيا برابرى مىكند؟ آيا توفيق تو در قيام به عبادات، نعمتى نيست كه بايد شكرش را به جاى بياورى و بترسى از اين كه مبادا در انجام آن كوتاهى كرده، مؤاخذه گردى؟ خداوند متعال به حضرت داود - عليهالسّلام- وحى فرستاد كه: [يا داود، اشكرنى، قال: و كيف اشكرك يا ربّ؟! و الشّكر من نعمك تستحقّ عليه شكرا، قال: يا داود، رضيت بهذا الاعتراف منك شكرا/ يعنى: اى داود شكر مرا به جاى بياور. داود گفت: پروردگارا! چگونه مىتوانم شكر تو را به جاى آورم در حالى كه شكر، خودش از نعمت هاى تو است كه بر آن هم سزاوار شكر هستى؟ فرمود: اى داود! راضى شدم كه همين اعتراف را شكر تو قرار دهم].
بايد تمام اعمال نيك و عبادات و طاعات خود را بر هر يك از نعمت هاى الهى كه در آن تصرّف مىكنى تقسيم كنى، نظير: غذا، آب و ... كه در نتيجه، خواهى ديد حتّى اندكى از آن را كفاف نمىدهد. اگر عملی را برای خدا انجام دهی مثلاً اگر براى خدا سجده اى بكنى كه در آن خواب، تو را بربايد، خداوند متعال به واسطهی تو بر ملائكه مباهات مىكند، اين چند لحظه سجده توأم با خواب و غفلت (از نظر مادى) چقدر ارزش دارد؟ ولى همين كه به خداوند جليل نسبت پيدا كرد، به اين قيمت بالا و نفيس رسيد. رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- فرمود: [من قال: سبحان اللّه، غرس اللّه له شجرة في الجنّة/ يعنى: اگر كسى بگويد سبحان اللّه، خداوند متعال در بهشت درختى براى او مىكارد].
اين يك لحظه از نفس هاى تو است، چه بسیار از امثال آن را در هيچ و پوچ، ضايع ساخته اى؟ و چقدر زمان هايى مانند آن، بدون فايده بر تو مىگذرد، پس سزاوار است كه عملت را پست و حقير ببينى و مقدارش را اندك بپندارى و بدانى كه خداوند كريم بر تو چه منّتى گذاشت كه قدر و منزلتت را شرافت داد و پاداشت را بزرگ نمود. پس سزاوار است كه نزد خود، خداوند را مراقب (اعمال خويش) دانسته، او را صاحب منّت بشناسى و بر خود عيب بگيرى تا ان شاء اللّه به رحمت حق نايل گردی. در روايت آمده است كه: عابدى هفتاد سال خدا را بندگى كرد، روزها را روزه و شب ها را به نماز مىايستاد، آن گاه حاجتى از خداوند متعال طلب نمود، ولى بر آورده نگرديد، رو به خود كرد و گفت: اشكال از خود تو است، چون اگر در تو خيرى مىبود، حاجتت روا مىشد، در اين هنگام خداوند متعال فرشته اى براى او فرستاد و گفت: اى فرزند آدم! اين يك لحظه اى كه خود را كوچك شمردى، از تمام عبادت هاى گذشته ات بهتر است».[3]
امام خمینی(ره) در کتاب چهل حدیث مینویسند: «ائمهی هدى عليهم السّلام و انبياء عظام در مناجات خود تمنّاى فضل را داشته اند و از عدل و مناقشه در حساب خوفناك بودند. مناجات خاصّان درگاه حق و ائمهی معصومين، صلوات اللّه عليهم، مشحون به اعتراف به تقصير و عجز از قيام به عبوديت است. جايى كه افضل موجودات و ممكن اقرب، اعلانِ: ما عرفناك حقّ معرفتك [آن گونه که سزاوار توست، تو را نشناختیم]، و ما عبدناك حقّ عبادتك [آن طور که سزاوار عبادت هستی، تو را عبادت نکردیم] دهد، حال ساير مردم چه خواهد بود؟ آرى، آن ها عارف اند به عظمت حقّ تعالى و نسبت ممكن به واجب را مىدانند. آن ها مىدانند كه اگر تمام عمر دنيا را به عبادت و اطاعت و تحميد و تسبيح بگذرانند، شكر نعمت حق نكرده اند تا چه رسد به آن كه حقِّ ثناى ذات و صفات را به جا آورده باشند».[4]
درمان تفصیلی عُجب
فیض کاشانی در کتاب شریف محجّة البیضاء عُجب را حاصل جهل و نادانی میداند و دربارهی درمان آن، مینویسد: «بايد دانست درمان هر بيمارى آن است كه علّت آن بيمارى را در برابر ضدّش قرار دهيم؛ و علّت خودپسندى نادانى محض است. بنا بر اين درمانش شناخت و آگاهى است كه ضدّ جهل مىباشد».[5] در درمان تفصیلی عُجب به دنبال شناخت علّت ها و اسباب خودپسندی انسان و راه از بین بردن آن ها هستیم. کمی دقّت در علل و اسباب عُجب و خودپسندی، کلام فیض کاشانی را برای ما روشن میسازد که تمامی این علّت ها ریشه در جهل و نادانی بشر دارد؛ بنا بر این نور علم و آگاهی میتواند ظلمت جهل را از بین برده و موجب برطرف شدن این اسباب شود.
ملّا احمد نراقی در شرح درمان تفصیلی عُجب مینویسد: اسباب عجب در اغلب، علم است و معرفت و عبادت و طاعت، و غير اين ها از كمالات نفسانيه مانند: ورع و تقوى و شجاعت و سخاوت و امثال اين ها، و نسب و حسب و جمال و مال و قوّت و تسلّط و جاه و اقتدار، و بسيارى (کثرتِ) اعوان و انصار، و زيركى و ذكاء و فهم و صفا.
درمان عجب به علم
علاج آن اين است كه بدانى كه علم حقيقى آن است كه آدمى را به خود شناسا كند، و او را به خطر و تشويش و خاتمهی امر دانا نمايد، و او را از عظمت و عزّت و جلال خداوندى آگاه كند و بفهمد كه سزاوار بزرگى و كبريا اوست و بس، و به غير از او هر چه هست هيچ و نابود، و كمال و صفات جلال از آن مفقود است. و شكى نيست كه اين علم، خوف و مذلّت و خوارى و مسكنت را زياد مىكند، و آدمى را معترف به قصور و تقصير خود مىسازد. و از اين جهت گفته اند: هر كه علمش بيشتر دردش بالاتر است.
و علمى كه آدمى را به اين ها متنبّه نسازد يا از علوم دنيويه است، كه حقيقتاً علم نيست بلكه از حِرَف و صناعات است. و يا آن كه صاحبش خبيث النفس و بد اخلاق است و بدون اين كه دل خود را پاك كند و خباثت را از خود زايل كند، مشغول علم شده و درخت آن را در شوره زار دل خود نشانيده، و به اين جهت به جز ميوهی خبيث بارى نداده.
حدّ اعيان و عرض دانسته گير/ حدّ خود را دان كه نبود زان گزير
و علم مانند بارانى است كه از آسمان فرود مىآيد و در نهايت صافى و خوش گوارى، درختان و گياهان از آن سيراب مىگردند. پس اگر درختى كه بار آن تلخ است از آن سيراب گردد تلخى ميوه اش افزون مىشود، و اگر ميوه اش شيرين است از آن آشاميده شيرين تر گردد و همچنين علم، چون به زمين دل فرو ريزد، دل ناپاك خبيث را خبيث تر و تاريكتر مىگرداند، و صفا و روشنى دل پاك را زياد مىكند. و چون آدمى اين را يافت، مىداند كه عجب به علم، از حمق و جهالت است.
و از ثمرهی علم آن است كه بداند هر كه صاحب صفت عجب است، خدا او را دشمن دارد و در نزد خدا ذلّت و پستى و حقارت و شكستگى محبوب است و بس.
در راه او شكسته دلى مىخرند و بس/ بازار خود فروشى از آن سوى ديگر است
و در احاديث قدسيّه وارد است كه خدا فرموده: «تا خود را بى قدر مىدانى، تو را در نزد ما قدر و مرتبهاي است. و چون از براى خود قدرى بدانى در پيش ما هيچ قدرى ندارى». و ديگر فرموده كه: «خود را خرد و كوچك بشماريد تا من محلّ شما را بزرگ كنم». پس سزاوار عالِم آن است كه: خود را به نوعى بدارد كه مولاى او مىطلبد. و بداند كه امر بر عالِم شديدتر، و حجّت بر او محكم تر است. از جاهل مىگذرند آن چه را كه عُشر (یک دهم) آن را از عالِم نمىگذرند، زيرا كه چون عالِم لغزيد قدم جمعى كثير مىلغزد. و كسى كه با علم و معرفت معصيت كرد البته خباثت باطن او بيشتر است.
حضرت امام جعفر صادق - عليهالسّلام - فرمود كه: «هفتاد گناه از جاهل مىآمرزند پيش از آن كه يك گناه از عالم آمرزيده شود».[6] آرى:
چون علمت هست خدمت كن كه زشت آيد بر دانا/ گرفته چينيان احرام و مكّى خفته در بطحا
ادامهی این بحث را در شمارهی بعد بیان خواهیم کرد ان شاء الله.
خودآزمایی
1- طبق روایت چرا گاهی از برخی از عبادات محروم میشویم؟
2- درمان عُجب به علم را به اختصار توضیح دهید؟
پینوشتها
[1] آيين بندگى و نيايش (ترجمه عدة الداعي) ص 390.
[2] مجمع البحرين ج 2 ص 115.
[3] آيين بندگى و نيايش (ترجمه عدة الداعي) ص 393.
[4] شرح چهل حديث (امام خمينى ره) ص 70.
[5] راه روشن (ترجمه المحجة البيضاء فى تهذيب الإحياء) ج 6 ص 393.
[6] معراج السعادة ج 2 ص 273 تا 275.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
مسلم زکیزاده