کد مطلب: ۲۹۲۲
تعداد بازدید: ۷۵۰
تاریخ انتشار : ۰۸ مرداد ۱۳۹۸ - ۲۰:۲۶
غرض از عبادات و طاعات، اظهار ذلّت و مسكنت در برابر خداوند یکتا است. تکرار و استمرار بسیاری از عبادات بدان جهت است تا با عادت و ملكه شدن آن ‏ها براى نفس، معنى بندگى و حقيقت آن برای انسان تحقّق یابد.
درمان عجب به عبادت ‏
غرض از عبادات و طاعات، اظهار ذلّت و مسكنت در برابر خداوند یکتا است. تکرار و استمرار بسیاری از عبادات بدان جهت است تا با عادت و ملكه شدن آن ‏ها براى نفس، معنى بندگى و حقيقت آن برای انسان تحقّق یابد. امّا چون عُجب با غرض عبادت منافات دارد، لذا عبادت را باطل مى‌‏كند و بعد از بطلان عبادت، دیگر عجب به آن چه معنى دارد؟! در این صورت ترك عبادت بهتر است از عبادتی که به آفت عجب آلوده شود و نتیجه‌اش جز خسران و روسیاهی چیز دیگری نباشد.
گنه كار انديشه ‏ناك از خداى/ بسى بهتر از عابد خودنماى
‏همچنین شرايط و آداب عبادت بسيار است و عبادت بدون يكى از آن ‏ها فاسد و بى ‏اعتبار می‌شود، و از سوی دیگر آفاتى كه باعث حبط، بطلان و ردّ آن ها مى‌‏گردد نیز بى ‏شمار است. پس در هر عبادتى احتمال دارد كه شرطى از آن مختل، و يا آفتى به آن عارض شود و به اين جهت آن عبادت فاسد و از درجه‌ی قبول ساقط شده باشد. بنا بر این با اين احتمال در عبادت، عاقل چگونه به آن عجب مى‌‏كند؟! و كسى كه ادّعا کند كه يقين دارد عبادت او شامل جميع شرايط و آداب، و خالى از همه‌ی آفات است، چنین شخصی بسیار غافل، و از حقيقت كار جاهل است. بر فرض عبادت از هر خلل و آفتی خالى باشد، در این صورت وقتى ثمر داده و نتیجه بخش خواهد بود كه عاقبت صاحبش ختم به خير شود. بدیهی است که هیچ کس از عاقبت خود خبر ندارد. چه بسیار عابدان و عالمانی که در طول تاریخ از مسیر حق منحرف شده و فرجام نیکی نداشته‌اند. با این وجود، عجب به عبادت و طاعت نیست مگر آن که محصول حمق و سفاهت است، یعنی صاحب آن بر خلاف تظاهر و عقیده‌ای که دارد و خود را مستحقّ پاداش و مدح می‌داند، فردی سفیه و بی خرد می‌باشد که خود را بازیچه‌ی نفس و شیطان قرار داده است.
دردا كه دوش طاعت سى سال خويش را/ دادم به مى ‏فروش و به يك جرعه بر نداشت‏
علاوه بر اين اگر همه‌ی اهل عالم، عمر خود را در طاعت و عبادت صرف كنند، عبادت ايشان در درگاه خداوند و در برابر عظمت پروردگار هیچ هیچ است، چه برسد به این که بخواهد به چشم صاحبش آید و باعث عُجب او گردد.
مپندار گر طاعتى كرده‌اى/ كه نزلى بر اين حضرت آورده‌‏اى‏
 
درمان عجب به ورع و تقوى و صفات کمال
و امّا عُجب به ورع، تقوى، صبر، شكر، شجاعت، سخاوت و غير اين ‏ها از صفات كماليه‌ی نفسانيه، معالجه‌ی آن اين است كه بداند و یادآور شود که اين صفات وقتى نافع و موجب نجات‏ اند كه عُجب با آن ها نباشد، زیرا عجب همه‌ی آن ها را باطل و فاسد مى‌كند. پس عاقل هرگز يك صفت بد را به خود راه نمى‌‏دهد تا همه‌ی صفات نيك او را ضايع سازد. و چرا طریق فروتنى و تواضع را پیش نگیرد تا بدین وسیله فضيلتی بر خود افزوده و عاقبت خویش را به فرجام نیک و ستوده نزدیک گرداند؟! همچنین بايد تأمّل كند كه هر يك از اين صفات حسنه را كه در خود مى‌بيند، در بسيارى از انسان های دیگر نیز يافت مى‌‏شود حتّی بیشتر و بهتر از آن؛ بنا بر این دلیلی ندارد انسان به سبب چيزى كه بسیاری از مردم آن را دارند، گرفتار عُجب و خودپسندی شود.
دیگر این که باید اندیشه كند كه از كجا اين صفت براى او حاصل شده و چه کسی به او داده است؟ یعنی توفيق تحصيل آن از جانب كيست؟ اگر دانست و به یاد آورد که همه‌ی اين ‏ها نعمتى است از جانب خدا، پس بايد به جود و كرم او عُجب نمايد، و به فضل و عنایت او شاد باشد. و اگر گمان کرد به خودى خود به آن صفت رسيده است، در این صورت او در غایت جهل و نادانی است و درمان چنین شخصی بسیار دشوارتر است. در مرتبه‌ی نخست او باید بیاموزد و بفهمد که هر نعمتی که برای بنده حاصل می‌شود، از جانب خداوند رزّاق است و اگر او اراده نفرماید کسی صاحب نعمت نخواهد شد چنان چه قرآن کریم فرموده است: «يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ». اى مردم شما (همگى) نيازمند به خدائيد تنها خداوند است كه بى‏ نياز و شايسته هر گونه حمد و ستايش است.[1] همچنین اگر او اراده کند که خیر و نعمتی و یا مصیبتی به کسی برسد، هیچ کس را یارای مقابله‌ی با او نیست، قرآن کریم می‌فرماید: «... قُلْ مَنْ ذَا الَّذِي يَعْصِمُكُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرادَ بِكُمْ سُوءاً أَوْ أَرادَ بِكُمْ رَحْمَةً وَ لا يَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَ لا نَصِيراً». بگو: چه كسى مى‌‏تواند شما را در برابر اراده‌ی خدا حفظ كند اگر او بدى يا رحمتى را براى شما اراده كند؟! و آن ها جز خدا هيچ سرپرست و ياورى براى خود نخواهند يافت.[2] در سوره فتح نیز فرموده است: «... قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ لَكُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً إِنْ أَرادَ بِكُمْ ضَرًّا أَوْ أَرادَ بِكُمْ نَفْعاً بَلْ كانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً». بگو: چه كسى مى‌تواند در برابر خداوند از شما دفاع كند هر گاه زيانى براى شما بخواهد، و يا اگر نفعى اراده كند (مانع گردد)؟! و خداوند به همه‌ی كارهايى كه انجام مى‌‏دهيد آگاه است.[3]
در بعضى از روايات وارد شده است كه: بعد از آن كه ايّوب پيغمبر - عليه‌السّلام - مبتلا شد و مدّت مديدى در انواع محنت و بلا و رنج و عناد گذرانيد، روزى (به درگاه خداوند) عرضه داشت: پروردگارا! تو مرا به اين بلا مبتلا ساختى و هيچ امرى از براى من روى نداد مگر اين كه رضاى تو را طلبيدم و خواهش تو را بر خواهش خود مقدّم داشتم. پس ابرى بر بالاى سر او ايستاد و از ميان آن ده هزار آواز بر آمد كه: اى ايّوب! از كجا اين صفت (رضا به قضای الهی) براى تو حاصل شد؟ و چه کسی آن را به تو داد؟ پس ايوب - عليه‌السّلام - مشتى خاكستر برداشت و بر سر خود نهاد و گفت: «منك يا رب» اى پروردگارم! (این صفت نیز) از جانب توست.
 
درمان عجب به جمال و زیبایی‏
درمان آن اين است كه بدانى این زیبایی به زودى در معرض زوال است و با علّت و مرضى کوچک جمال تو زايل، و حسن تو باطل مى‌‏شود. و كدام عاقل به چيزى عجب مى‌‏كند كه تَب شبى آن را بگيرد، يا جوش و دُملى آن را برطرف كند، و يا آبله ‏اى آن را فاسد گرداند.
بر مال و جمال خويشتن غرّه مشو/  كان را به شبى برند و اين را به تبى‏
و اگر به سبب بيمارى زايل نشود، هيچ شبهه ‏اى نيست كه با رفتن جوانى و آمدن پيرى، جمال و زیبایی نيز خواهد رفت، و علاوه بر آن مرگى كه هر كسى خواهى نخواهى آن را خواهد چشيد، آن را تباه خواهد ساخت. نگاه كن به رخسارهاى زيبا و قامت هاى رعنا و بدن هاى نازك، كه چگونه در خاك پوسيده و متعفّن شده، كه هر طبعى از آن ها متنفّر مى‌‏گردد.
 
درمان عجب به مال‏
پس علاج آن اين است كه آفات مال را در نظر داشته باشد و فكر كند به این كه مال و دارایی پیوسته در معرض نابودی، و عارى از دوام و بقاست. گاهى غارت مى‌شود، و زمانى به ظلم و ستم از دست مى‌‏رود، گاهی به آتش مى‌سوزد، و گاهی به آب غرق مى‌‏شود و ... . قرآن کریم در باره‌ی فردی که به کثرت مال و افراد خود سرمست بود می‌فرماید: «وَ كانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقالَ لِصاحِبِهِ وَ هُوَ يُحاوِرُهُ أَنَا أَكْثَرُ مِنْكَ مالاً وَ أَعَزُّ نَفَراً * وَ دَخَلَ جَنَّتَهُ وَ هُوَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ قالَ ما أَظُنُّ أَنْ تَبِيدَ هذِهِ أَبَداً». صاحب اين باغ، درآمد فراوانى داشت به همين جهت، به دوستش - در حالى كه با او گفتگو مى‌‏كرد- چنين گفت: من از نظر ثروت از تو برتر، و از نظر نفرات نيرومندترم * و در حالى كه نسبت به خود ستمكار بود، در باغ خويش گام نهاد، و گفت: من گمان نمى‌‏كنم هرگز اين باغ نابود شود.[4] دوست او هر چه او را نصیحت کرد کارگر نیفتاد و عاقبت خداوند متعال تمام این دارایی را از او سلب فرمود: «وَ أُحِيطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ يُقَلِّبُ كَفَّيْهِ عَلى‏ ما أَنْفَقَ فِيها وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَلى‏ عُرُوشِها وَ يَقُولُ يا لَيْتَنِي لَمْ أُشْرِكْ بِرَبِّي أَحَداً». (به هر حال عذاب الهى فرا رسيد،) و تمام ميوه ‏هاى آن نابود شد و او به خاطر هزينه هايى كه در آن صرف كرده بود، پيوسته دست هاى خود را به هم مى‌‏ماليد - در حالى كه تمام باغ بر داربست هايش فرو ريخته بود- و مى‌‏گفت: اى كاش كسى را همتاى پروردگارم قرار نداده بودم.[5]
و ما المال و الاهلون الا وديعة/ و لا بدّ يوما ان تردّ الودايع‏
یعنی: ثروت و خانواده چيزى جز امانت نيست و ناچار روزى مى‌‏رسد كه بايد امانت ها برگردند.
همچنین فرد عاقل باید بداند كه اگر كثرت مال دليل برترى كسى بود در بين كفار و يهود كسانى هستند كه از ثروت بيشترى برخوردارند پس بايد آن ها از او بهتر باشند.[6] بنا بر این اُف بر شرفى كه کفّار در آن پيش باشند و تُف بر بزرگى ‏اى كه دزد آن را در يك لحظه بربايد و صاحبش را خوار و ذلیل سازد.
چگونه عاقل ديندار به مال شاد مى‌گردد و به آن عجب مى‌‏كند با وجود اين كه حقوق بسياری از جانب پروردگار به آن تعلّق مى‌‏گيرد که از عهده‌ی همه‌ی آن ها بر آمدن دشوار است. در حلال آن پستى مرتبه در روز قيامت و طول حساب، و در حرام آن مؤاخذه و عقاب است. لذا سزاوار است که ثروتمند ساعتى از خوف و اندوه، از کوتاهی در حقوق مالي و شیوه‌ی دخل و خرج آن خالى نباشد. و حال اين كه قيمت مرد به كمال و هنر است نه به سيم و زر، بزرگى و شرف در بندگى خداوند اكبر است و بس.[7]
قلندران حقيقت به نيم جو نخرند/ قباى اطلس آن كس كه از هنر عارى است‏
 
خودآزمایی
1- درمان عجب به عبادت را توضیح دهید؟
2- چگونه می‌توان عجب به صفات کمال را معالجه کرد؟
 
پی‌نوشت‌ها
[1] سوره فاطر/ آیه 15 (ترجمه مکارم).

[2] سوره احزاب/ آِه 17 (ترجمه مکارم).

[3] سوره فتح/ آیه 11 (ترجمه مکارم).

[4] سوره کهف/ آیه 34 و 35 (ترجمه مکارم).

[5] همان/ آیه 42.

[6] ترجمه ‏اخلاق (سیّد عبد الله شبّر) ص 282.

[7] برگرفته از: معراج ‏السعادة ج 2 ص 276 تا 285 (با دخل و تصرّف).

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
مسلم زکی‌زاده
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: