درمان عجب به حسب و نسب
در درمان عُجب به حسب و نسب دانستن چند چيز لازم است:
(اوّل) آن كه بدانیم كه فخر و بزرگى كردن به كمال ديگرى نهایت سفاهت و بى خردى است، زيرا كسى كه خود ناقص و بى كمال باشد، كمال جدّ و پدر برای او چه سودی دارد. از اين جهت حضرت امير المؤمنين - صلوات الله و سلامه عليه – مىفرمايند:
انا ابن نفسي و كنيتى ادبى/ من عجم كنت او من العرب
إنّ الفتى من يقول ها انا ذا/ ليس الفتى من يقول كان أبي
يعنى: من فرزند خود هستم و نام و كنيت من، ادب من است، خواه از عجم باشم خواه از عرب. به درستى كه جوانمرد كسى است كه گويد: آگاه باشید، من اينم. نه آن كه گويد كه: پدر من این چنین بود.
و ديگرى سروده است:
لئن فخرت بآباء ذوى شرف/ لقد صدقت و لكن بئس ما ولدوا
يعنى: اگر تو فخر كردى به پدران خود كه صاحب شرافت و بزرگی هستند، راست گفتى ولی بد فرزندى هستی كه از ايشان متولّد شدهاى.
جائى كه بزرگ بايدت بود/ فرزندى كس نداردت سود
چون شير به خود سپه شكن باش/ فرزند خصال خويشتن باش
روایت شده است: «روزى در حضور حضرت رسول - صلّى اللّه عليه و آله - اباذر به مردى گفت كه: اى سياه زائيده. حضرت فرمودند: اى اباذر! سفيد زائيده را بر سياه زائيده فضيلتى نيست. اباذر بر زمين افتاد به آن مرد گفت بيا پاى خود را بر صورت من بگذار». بلال حبشى چون روز فتح مكّه بر بالای بام كعبه اذان گفت، جماعتى گفتند: اين سياه اذان گفت. در آن وقت آیه نازل شد: «... انَّ اكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ اتْقيكُمْ» يعنى: كريم ترين و بهترين شما در نزد خدا، پرهيزگارترين شما است.[1] يكى از بزرگان يونان بر غلامى فخر كرد، آن غلام به او گفت: اگر فخر تو به پدران تو است پس برترى براى ايشان است نه براى تو، و اگر به جهت لباسى است كه پوشيده اى، پس شرافت از براى لباس تو است نه تو. و اگر به مركبى است كه سوار شده اى پس فضيلت از براى مركب تو است. و از براى تو چيزى نيست كه به آن عجب و افتخار كنى. و از اين جهت بود كه صاحب مكارم اخلاق، رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمودند: «حسب و نسب خود را نزد من نياوريد، بلكه اعمال خود را نزد من بياوريد».
(دوّم) آن كه تأمّل كند در حسب و نسب حقیقی خود. پدر نزديكترش نطفه خبيث است، و جدّ اعلايش خاك ذليل، و خدا اصل و نسب هر كسى را بيان فرموده: «... وَ بَدَأَ خَلْقَ الانْسانِ مِنْ طينٍ * ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ مَاءٍ مَهينٍ». و آفرينش انسان را از گِل آغاز كرد * سپس نسل او را از عصارهاى از آب ناچيز و بى قدر آفريد.[2] و كسى كه جدّ او پايمال هر ذليل و پست، و پدر او نجس كنندهی هر چيزى كه هست باشد، چه رتبه و منزلتى براى خود او است؟!
(سوّم) آن كه به گذشتگانی كه به آن ها عجب و افتخار مىكند نگاه کند، اگر از نيكان و صاحبان مكارم اخلاق و بزرگى و شرافت واقعى بودند، شكى نيست كه شيوهی آن ها تواضع و شكسته نفسى بوده است. پس اگر اين صفت ايشان پسنديده است، چرا خود او به ايشان اقتدا نمىكند؟! و اگر اين صفت، پسنديده نيست پس چه افتخارى به ايشان مىكند؟! و اگر از نيكان و خوبان واقعى نبوده اند بلكه تنها بزرگى ظاهرى و شوكت زودگذر دنیوی براى ايشان بوده، مانند سلاطين جور و حكّام ظلم و امراى بى ديانت و وزراى صاحب خيانت و ساير ارباب مناصب دنيويه، پس اُف بر او به خاطر كسانى كه به آن ها افتخار مىكند و به واسطهی اين اشخاص، بزرگى مىفروشد، زيرا كه خويشاوندى و نسبت به حیوانات، از خويشاوندى ايشان بهتر است. چگونه چنين نباشد و حال اين كه مغضوب درگاه خداوند عظيم، و معذّب در دركات جحيم اند. و اگر صورت ايشان را در جهنّم ببيند و تعفّن و نكبت ايشان را ملاحظه كند، قطعاً از خويشاوندی با ايشان بيزارى خواهد جست.
روایت شده است: «دو نفر در حضور موسى - عليهالسّلام - افتخار مىكردند، يكى از آن ها گفت: من پسر فلان، پسر فلانم و تا نه پشت خود را شمرد، خدا به موسى - عليهالسّلام - وحى فرستاد كه: به او بگو كه همهی آن نه نفر از اهل جهنّم اند و تو دهمین ايشانى».
درمان عجب به قدرت
باید بنگرد كه شبى تب چگونه توان او را ضعيف، و بدنش را لاغر و نحيف مىگرداند. اگر مورچه اى به گوش او داخل شود روز و شب فرياد میزند و اگر خارى به پاى او رود از حرکت عاجز میشود و اگر غبارى به چشمش رسد بی تاب میگردد. قرآن کریم فرموده است: «... وَ إِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَيْئاً لا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ...». و هر گاه مگس چيزى از آن ها بربايد، نمىتوانند آن را باز پس گيرند.[3] حال آن كه او هر چه قدرت داشته باشد، باز هم از بسیاری از حیوانات ضعیفتر است، در نتیجه چگونه عجب و افتخار میکند به چيزى كه برخی از حیوانات در آن از او بالاتر هستند. همچنین چنان چه بداند عالم محضر خداست، هرگز به خود جرأت نمیدهد که در برابر عظمت و قدرت پروردگار اظهار اندام نموده و به قدرت خویش غرّه شود. یادآوری قدرت پروردگار عزیز باعث حیای بنده از تفکّر در بارهی قدرت ناچیز خویش میگردد. قرآن کریم در بارهی قوم عاد میفرماید:« فَأَمَّا عادٌ فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ قالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ كانُوا بِآياتِنا يَجْحَدُونَ». امّا قوم عاد بناحق در زمين تكبّر ورزيدند و گفتند: چه كسى از ما نيرومندتر است؟! آيا نمىدانستند خداوندى كه آنان را آفريده از آن ها قويتر است؟ و (به خاطر اين پندار) پيوسته آيات ما را انكار مىكردند.[4]
درمان عجب به مقام و منصب و امثال آن
باید دانست و به یاد آورد که تمام رياست ها و منصب های دنیوی در معرض فنا است، و برای تشنگان آن مايهی خسران و وبال است. تا چشم بر هم مىزنى بايد رياست و مقام را ترك نمود و در خانهی گور تنها و ذليل بر روى خاك خوابيد. نه خانواده همراهاند و نه پُست و مقام به فرياد میرسد. فرزندان و نزدیکان چند قدمى همراهیش میکنند تا او را داخل قبر كرده، به كرم و مار و عقرب بسپارند و باز گردند.
بر اين صحيفهی مينا به خامهی خورشيد/ نگاشته سخنى خوش به آب زر ديدم
كه اى به دولت ده روزه گشته مستظهر/ مباش غرّه كه از تو بزرگتر ديدم
درمان عجب به عقل و ذکاوت
جالب این جاست که این نوع از عُجب، بر خلاف تصوّر صاحب آن، نشانهی بی عقلی و بی خردی اوست چراکه عاقل پيرامون عجب نمىگردد بلكه عقل خود را کوچک مىشمارد و اگر جایی تصمیم نیکو و فکر درستی اتّخاذ کرد، آن را از جانب خدا مىداند و به خاطر آن شكر الهی را به جای میآورد.
ناگفته نماند که بدترين اقسام عجب، همین قسم است زیرا گمراهى تمام اهل بدعت و طوايفى كه مذاهب فاسده و آراء باطله را اختيار كرده اند به اين سبب است. و اصرار ايشان بر اين رأى و مذهب به جهت عُجبى است كه نسبت به آن دارند و به مذهب خود افتخار مىنمايند. بدين جهت امّت های بسياری هلاك شدند، چون نظرات مختلفی پيدا كردند و هر يك نسبت به رأى و نظر خود عُجب داشتند، چنان چه قرآن کریم فرموده است: «مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَ كانُوا شِيَعاً كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ». از كسانى كه دين خود را پراكنده ساختند و به دسته ها و گروه ها تقسيم شدند و (عَجَب اين كه) هر گروهى به آن چه نزد آن هاست (دلبسته و) خوشحالند.[5] و رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله خبر دادهاند که: « این نوع از عُجب بر اهل آخر الزمان از این امّت غالب خواهد شد».
درمان این عُجب، از درمان ساير انواع عُجب سخت تر است، زيرا صاحب آن از خطاى خود غافل، و نسبت به اشتباه خویش جاهل است، وگرنه هرگز آن را اختيار نمىكرد. و كسى كه خود را مريض نمىداند چگونه در صدد معالجهی خود برمىآيد؟ و چون نسبت به رأى و نظر خود عُجب دارد، گوش به حرف ديگران نيز نمىدهد. قرآن کریم در بارهی این طایفه میفرماید: «أَ فَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً ...». آيا كسى كه عمل بدش براى او آراسته شده و آن را خوب و زيبا مىبيند (همانند كسى است كه واقع را آن چنان كه هست مىيابد)؟![6] همچنین در توصیف ایشان در سوره کهف فرموده است: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمالاً * الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً». بگو: آيا به شما خبر دهيم كه زيان كارترين (مردم) در كارها، چه كسانى هستند؟ * آن ها كه تلاش هايشان در زندگى دنيا گم (و نابود) شده با اين حال، مىپندارند كار نيك انجام مىدهند.[7]
ولی راه درمان آن این است كه آدمى ذهن خود را متّهم بداند و تا زمانی كه دلیل محکمی از عقل يا شرع در دست نداشته باشد، نسبت به رأى خود مطمئنّ و مغرور نگردد. شناخت این ادلّهی قطعيه از شرع و عقل، نیز موقوف است بر داشتن عقل سالم و حقیقت جو، اُنس با قرآن و حديث، و مراوده و همنشینی با اهل علم تا نظرات خویش را به ایشان عرضه کند و از مشورت و راهنمایی ایشان بهرهمند گردد.[8] همچنین خدا را به خاطر عقلى كه به او عطا كرده شكر گزارد و بينديشد كه با كوچك ترين مرضى كه بر مشاعرش عارض شود چنان عقلش مختلّ مىشود كه وسيلهی خنده و بازيچهی ديگران میگردد.[9]
شكسته نفسى در مقابل عُجب
ضدّ عجب و خودپسندى شكسته نفسى و انكسار و کوچک شمردن خود است. همان طور كه عُجب صرفاً بزرگ شمردن خويش است بدون اين كه كوچك شمردن ديگرى در آن اعتبار شده باشد، ضدّ آن مجرّد كوچك ديدن خود است بدون آن كه بزرگ شمردن ديگرى در معنى آن شرط شده باشد. زيرا اگر به عجب كوچك شمردن ديگران ضميمه شود تكبّر است و انكسار شکسته نفسی نيز اگر به بزرگداشت ديگران مشروط باشد تواضع است، و اين دو ضدّ هم هستند.
در فوائد انكسار نفس و كوچك شمردن خود شكّى نيست، و هر كه به مرتبهی بلند و ارجمندى رسيد به سبب اين صفت رسيد، زيرا خداى تعالى با شكسته دلان است، و رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمودند: «با هر كسى دو فرشته همراه است كه لگام وى در دست دارند، اگر وى خود را بزرگ شمرد لگام به زير كشند و گويند خداوندا او را ذليل كن، و اگر خود را حقير و كوچك شمرد لگام به بالا كشند و گويند خداوندا او را بردار و رفعت ده. و روايت است كه: «خداى تعالى به موسى عليهالسّلام وحى فرستاد كه اى موسى! هيچ مىدانى چرا تو را برگزيدم و هم سخن خود (کلیم الله) اختيار كردم؟ عرض كرد: پروردگارا به چه سبب بود؟ فرمود: من بندگانم را زير و رو (بررسى) كردم، هيچ يك را نديدم كه ذلّت ايشان براى من چون تو باشد، اى موسى! تو هر وقت نماز مىگزارى رخسار خود را بر خاك مىنهى».[10]
خودآزمایی
1- در درمان عُجب به حسب و نسب دانستن چه چیزهایی لازم است؟
2- بدترین قسم از اقسام عُجب کدام است؟ چرا؟
پینوشتها
[1] سوره حجرات/ آیه 13.
[2] سوره سجده/ آیه 7 و 8 (ترجمه مکارم).
[3] سوره حج/ آیه 73 (ترجمه مکارم).
[4] سوره فصّلت/ آیه 15 (ترجمه مکارم).
[5] سوره روم/ آیه 32 (ترجمه مکارم).
[6] سوره فاطر/ آیه 8 (ترجمه مکارم).
[7] سوره کهف/ آیه 103 و 104 (ترجمه مکارم).
[8] برگرفته از: معراج السعادة ج 2 ص 276 تا 285 (با دخل و تصرّف).
[9] ترجمه اخلاق (سیّد عبد الله شبّر) ص 281.
[10] علم اخلاق اسلامى (ترجمه جامع السّعادات) ج 2 ص 416.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
مسلم زکیزاده