کد مطلب: ۲۹۳۷
تعداد بازدید: ۱۳۲۹
تاریخ انتشار : ۰۱ مرداد ۱۳۹۸ - ۱۶:۰۸
معاد - عالم برزخ| ۲۱
حضرت مریم(س) پیام داد که قبل از مرگ، عبودیّت و بندگی خدا و راز و نیاز در نیمه‌های شب باخدا، در عالم برزخ بسیار کارساز است و موجب نشاط و رحمت خاص الهی خواهد شد.
هفت نمود از جلوه‌های عالم برزخ
به هفت نمود جالب از جلوه‌های عالم برزخ، دست ‌یافتم، دریغم آمد که این کتاب، خالی از آن‌ها باشد، نظر شما را در اینجا به آن جلب می‌کنم.
 
آرزوی حضرت مریم(س)
هنگامی ‌که حضرت مریم(س) از دنیا رفت، فرزندش حضرت عیسی(ع) جنازه‌ی او را پس از غسل و کفن به خاک سپرد، دل نورانی‌اش در غم فراق مادر بسیار سوخت، بسیار مشتاق دیدارش بود، تا این که در فرصتی روح مادرش را در عالم برزخ دید، پس از احوال­پرسی از او پرسید: «مادر! آیا هیچ آرزویی داری؟»
مریم(س) پاسخ داد: «آری! آرزویم این است که در دنیا بودم و شب‌های سرد زمستانی را به مناجات و به عبادت در درگاه خدا به بامداد می‌رساندم و روزهای گرم تابستانی را روزه می‌گرفتم.»[1]
به ‌این ‌ترتیب حضرت مریم(س) پیام داد که قبل از مرگ، عبودیّت و بندگی خدا و راز و نیاز در نیمه‌های شب باخدا، در عالم برزخ بسیار کارساز است و موجب نشاط و رحمت خاص الهی خواهد شد.
 
مقام شکوهمند دوست على(ع)در عالم برزخ
«رِباح»، غلامی سیاه و مسلمان تیزهوش و روشن‌بین بود، همواره در کنار پیامبر می‌زیست و درس‌های بزرگ اسلام را از محضر آن حضرت می‌آموخت، رباح در میان اصحاب پیامبر(ص) به حضرت علی(ع)  علاقه‌ی فراوان داشت، چرا که اسلام ناب را به معنی صحیح و وسیع کلمه در سیمای علی مشاهده می‌کرد، عاشق و شیفته علی(ع) بود، و همواره محبّت خود را به آن بزرگوار آشکار می‌ساخت.
رباح غلام یکی از اربابان سنگدل و خدانشناس بود، ارباب و اطرافیان او، وی را به خاطر پذیرش اسلام، رنج می‌دادند و به جهت دوستی با علی(ع) می‌آزردند. سختگیری آن‌ها نسبت به این غلام باصفا به ‌جایی رسیده او را تحت ‌فشار سخت قرار دادند تا جایی که با لب ‌تشنه جان سپرد.
یک روز پیامبر(ص) در مدینه کنار اصحاب حضور داشتند، ناگهان چشمشان به جنازه‌ای افتاد، که چند نفر آن را بر دوش گرفته و به ‌سوی قبرستان برای دفن می‌برند.
هنگامی‌ که پیامبر(ص) از صاحب جنازه اطلاع یافت، صدا زد: «جنازه را به‌ طرف من بیاورید». تشییع‌کنندگان جنازه را به محضر پیامبر(ص) آوردند، حضرت علی(ع) به پیامبر(ص) عرض کرد:
«هَذَا رَبَاحٌ بَنی اَلنَّجَّارِ ما رَآنِي قَطُّ إِلَّا قَالَ يَا عَلِيُّ إِنِّي أُحِبُّكَ»
«این جنازه‌ای رباح غلام طایفه بنی نجار است، همیشه هرگاه مرا می‌دید می‌گفت: ای علی! من تو را دوست دارم.»
پیامبر(ص) دستور داد، پیکر آن غلام را غسل دادند و با پیراهنی از پیراهن‌های خودش (پیراهن مخصوص پیامبر) او را کفن کردند، سپس جنازه را تشییع نمودند، ناگاه مسلمانان تشییع‌کننده، صیحه‌ی مرموز و اسرارآمیزی از آسمان شنیدند، هنگامی ‌که علّت آن را پیامبر(ص) پرسیدند، آن حضرت در پاسخ فرمود: «این صیحه‌ی صدای فرشتگان تشییع‌کننده است. آن‌ها هفتاد هزار دسته‌اند و هر دسته را هفتاد هزار نفر تشکیل می‌دهد، همه، آمده‌اند و جنازه را تشییع می‌کنند.[2]
جنازه را آوردند تا این که در کنار قبر نهادند، پیامبر(ص) به درون قبر رفت، در ميان لحد قبر خوابید، سپس از میان قبر بیرون آمد و جنازه را در میان قبر نهاد و سپس قبر را با خشت‌ها پوشانید.
در آن هنگام که پیامبر(ص) رباح را در میان قبر نهاد، به ناحیه‌ی سر رباح رفت و اندکی توقف کرد و سپس به ناحیه‌ی پا آمد و پشت به قبر نمود.
حاضران از علّت آن‌ همه احترام و بزرگداشت پیامبر(ص) نسبت به رباح پرسیدند. آن حضرت به همه‌ی سؤال‌ها جواب داد، از جمله پرسیدند: «چرا شما که در کنار سرش بودی، به کنار پایش آمدی و پشت به قبر کردی؟» پیامبر(ص) فرمود: در کنار سرش حوریان بهشتی، همسران آن غلام را دیدم که با ظرف‌های پر از آب، نزد رباح آمدند، چون او تشنه از دنیا رفت، آن‌ها آب آوردند تا به او بنوشانند و من دیدم او مرد غیور بود، و ناموس‌های او نزدش آمده‌اند، پشت به آن‌ها کردم که به نوامیس او نگاه نکرده باشم. از همه جالب‌تر این که پیامبر(ص) به حضرت علی(ع) رو کرد و فرمود:
«وَ اَللَّهِ مَا نَالَ ذَلِكَ إِلَّا بِحُبِّكَ يَا عَلِيُّ.»
«سوگند به خدا، این غلام به همه‌ی این مقامات نرسید، مگر به خاطر دوستی و محبّتی که به تو داشت ای علی!»[3]
 
سزای دوستی با دشمنان خدا و پاداش دوستی با دوستان خدا
یکی از شیعیان نزد امام باقر(ع) آمد و گفت: «پدرم ناصبی و فاسق بود برای این که اموالش به من نرسد، هنگام مرگ، مال خود را مخفی کرد و سپس از دنیا رفت.»
امام باقر: آیا دوست داری او را ببینی و مکان اموالش را که مخفی کرده از او بپرسی؟
مرد شیعی: آری، من فقیر و نیازمندم، بسیار به آن اموال محتاج هستم. امام باقر(ع) در یک برگه‌ی سفید، نامه‌ای نوشت و پای آن نامه را با مهر خود مهر زد، و آن را به آن مرد شیعی داد و فرمود: امشب به گورستان بقیع برو، وقتی به وسط آن رسیدی صدا بزن و بگو: «یا درجان!» او می‌آید و نامه را به او بده.
مرد شیعی طبق دستور امام رفتار کرد، ناگاه دید شخصی آمد، او نامه امام را به آن شخص داد وقتی‌ که او نامه را خواند گفت: «آیا می‌خواهی پدرت را ببینی؟»
مردی شیعی: آری، آن شخص گفت: همین‌جا باش، اکنون برمی‌گردم، پدرت در «ضجنان»[4] است.
آن شخص رفت و طولی نکشید که همراه یک مرد سیاه چهره بازگشت که در گردنش ریسمان سیاه بود و زبانش را بر اثر شدّت تشنگی و عذاب، از دهانش بیرون آورده بود و شلوار سیاه در تن داشت آن شخص به من گفت: «این مرد سیاه چهره پدر تو است که براثر آتش دوزخ و دود آن و آب حمیم آن، این‌گونه دگرگون ‌شده است.» گفتم: «پدر! حالت چطور است؟»
گفت: من با بنی‌امیّه رابطه‌ی دوستی داشتم، ولی تو با خاندان رسالت دوستی می‌کردی، به همین دلیل نسبت به تو خشمگین شدم و نخواستم اموالم به تو برسد، آن را در جایی دفن کردم، اکنون پشیمان هستم، به فلان باغ من برو و زیر فلان درخت زیتون را حفر کن، اموال من به مبلغ ۱۵۰ هزار درهم (یا دینار) در آنجا است، آن را بردار و پنجاه‌ هزار آن را به امام باقر بده و بقیه‌اش مال خودت باشد.
مرد شیعی، به آن باغ رفت و آن پول را پیدا کرد، و پنجاه هزار درهم آن را به امام باقر داد، امام باقر(ع) آن را گرفت و با قسمتی از آن قرض خود را ادا کرد و با قسمتی، زمینی خرید. آنگاه امام باقر(ع) فرمود: «به ‌زودی به آن مرده (پدرت) به خاطر اظهار پشیمانی‌اش نسبت به عداوت با ما و به خاطر این که با فرستادن این مقدار پول برای ما، ما را مسرور نمود، سود و بهره‌ای خواهد رسید.»[5]
 
مژده‌ی پیامبر(ص) و علی(ع) آغاز عالم برزخ
جمعی در محضر امام صادق(ع) بودند، سخن از شیعیان و پیروان امامان خاندان رسالت(ع) به میان آمد، امام صادق(ع) به یکی از حاضران به نام عَقَبه فرمود: وقتی‌ که نفسی به گلو رسید (لحظه‌ی مرگ فرا رسید)! (آنگاه امام سکوت کرد) معلّی بن خُنیس در آنجا حاضر بود، به عقبه اشاره کرد که از امام صادق(ع) سؤال کن (تا بقیّه سخنش را بفرماید).
عقبه از امام پرسید: انسان در آن لحظه‌ی مرگ چه چیز می‌بیند؟
امام صادق(ع) فرمود: می‌بیند؟
 عقبه تا ده بار پرسید: چه می‌بیند؟!
 امام صادق(ع) در پاسخ به‌ طور مکرّر می‌فرمود: می‌بیند!
 عقبه به سؤال خود ادامه داد و اصرار کرد که چه می‌بیند؟
امام صادق: اصرار داری که بدانی چه می‌بیند؟!
عقبه: آری ای پسر رسول خدا! من شیعه و در دین شما هستم، اگر بر اثر جهل، دینم را از دست بدهم چه کنم؟ هر ساعت که دستم به دامن شما نمی‌رسد......
عقبه در حالی ‌که گریه می‌کرد، به گفتار خود ادامه می‌داد. دل امام صادق(ع) به حال او سوخت و فرمود: «ای عقبه! هیچ شیعه‌ی با ایمانی نمی‌میرد، مگر این که سوگند به خدا در هنگام مرگ آن دو نفر را می‌بیند».
عقبه: آن دو نفر کیست‌اند؟
 امام صادق: آن دو نفر، رسول خدا(ص) و علی(ع) هستند.
عقبه: وقتی مؤمن در لحظه‌ی مرگ (در آغاز عالم برزخ) آن دو نفر را می‌بیند، آیا دلش می‌خواهد به دنیا بازگردد؟
امام صادق: مؤمنی که از دنیا رفت تا آن دو نفر را ندیده، نمی‌خواهد از دنیا دل بردارد، ولی وقتی ‌که آن‌ها را دید دل از دنیا می‌کند.
عقبه: آیا آن دو نفر با او سخن می‌گویند؟
امام صادق: آری هر دو به بالین مؤمن می‌آیند، نخست پیامبر(ص) با توجّه مخصوص و کامل به او می‌نگرد و به او می‌فرماید: «مژده باد به تو ای دوست خدا، من برای تو بهتر هستم از آنچه در دنیا واگذاشتی».
سپس آن حضرت برمی‌خیزد، آنگاه علی(ع) به‌ پیش می‌آید و با توجّه مخصوص و کامل به مؤمن می‌نگرد، و به او می‌فرماید: مژده باد به تو ای دوست خدا، من على، پسر ابوطالب هستم، که در دنیا مرا دوست داشتی، اکنون از نتیجه دوستی‌ات بهره‌مند می‌گردی آنگاه امام صادق(ع) فرمود: خداوند این مطلب را در قرآن بیان کرده است.
عقبه: فدایت گردم، در کجای قرآن بیان کرده؟
امام صادق: در سوره یونس (آیه ۶۳ و ۶۴) که می‌فرماید:
«الَّذِينَ آمَنُوا وَ كَانُوا يَتَّقُونَ - لَهُمُ الْبُشْرَى فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ فِي الْآخِرَةِ لَا تَبْدِيلَ لِكَلِمَاتِ اللَّهِ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ.»
«همان‌ها که ایمان آورده‌اند و پرهیزکار بودند، در زندگی دنیا و آخرت شاد و مسرورند، و وعده‌های خدا تخلّف‌ناپذیر است، این است آن رستگاری بزرگ.»[6]
به‌ این‌ ترتیب حضور پیامبر(ص) و علی(ع) در بالین مؤمن در لحظه مرگ (آخر دنیا) و آغاز برزخ (آغاز آخرت) مایه‌ی سرور و شادی شیعیان با ایمان خواهد شد.
 
خودآزمایی
1- وقتی که حضرت عیسی(ع)، روح مادرش را در عالم برزخ دیدند، حضرت مریم(س) چه آرزویی کردند و پیام این آرزو چیست؟
2- علت مقامات والای رباح غلام طایفه بنی نجار چه بود؟
3- آیات ۶۳ و ۶۴ سوره یونس به چه امری اشاره دارد؟

پی‌نوشت‌ها
[1]. مصابيح القلوب.

[2]. یعنی چهار میلیارد و نهصد میلیون فرشته، جنازه‌ی رباح را تشییع می‌کنند.

[3]. اقتباس از معالم الزلفي از: سید هاشم بحرانی، ص ۱۲۰ (باب ضمة القبر)، به نقل از امام صادق(ع).

[4]. ضجنان، کوهی در نزدیک مکّه است.

[5]. مناقب آل ابیطالب، ج ۴ ص ۱۹۳ و ۱۹۴.

[6]. تفسیر نور الثقلین، ج ۲، ص ۳۱۰ به نقل از کتاب کافی.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: