امام سجّاد(ع) در دوران آرامش سراسر زندگی امام سجّاد(ع) آمیخته با حوادث تلخ و رنجآور بود؛ جز در دوران آغاز عمر تا ماجرای کربلا. حدود ۲۳ سال که نسبتاً در آرامش به سر برد. او در این دوران به کسب علم و فضیلت و نشر آن پرداخت و با اصحاب و تابعین تماس داشت و به مسجدالنّبی که هم عبادتگاه و هم دانشگاه بود، رفت و آمد میکرد و در آنجا بزرگان علم و فضیلت، به نبوغ و عظمت علمی امام سجّاد(ع) پی بردند. او در این دوران به گونهای بود که دیدارش انسانها را به یاد خدا میانداخت و گفتارش بر علم و دانش انسانها میافزود و کردارش آنها را به آخرت و امور معنوی مشتاق میساخت.
او با افرادی مانند: ابن عبّاس، جابر بن عبدالله انصاری و مسور بن مخرمه[15] تماس داشت و به تبادل نظر و بررسی احادیث میپرداخت و گاهی با دایهاش به دیدار همسران پیامبر(ص)، مانند: صفيّه، عایشه و امّسلمه میرفت و به نقل و بحث احادیث پیامبر(ص) با آنها میپرداخت.[16]
او با عمویش امام حسن(ع) رفت و آمد داشت و پس از شهادت عمو، و ماجرای انحرافی ولایتعهدی یزید، حوادث را از نزدیک میدید و در کنار پدر، صحنهها را یکی پس از دیگری مینگریست و در چنین جوّی دوران نوجوانی و جوانی را میگذرانید و همه چیز از حقّ و باطل، و طرفداران حقّ و باطل را نظاره میکرد و همه چیز را علاوه بر نگاه ملکوتی، به طور حسّی میشناخت تا فرصتی به دست آید و به دفاع از حقّ بپردازد و از باطل و انحراف جلوگیری نماید.
او هنگامی که وارد مسجد میشد، آنچنان از وقار و شکوه برخوردار بود که بینندگان را به خود جلب میکرد. عبدالله بن سليمان میگوید: روزی با پدرم در مسجدالنّبی بودم، ناگاه شخصی شکوهمند که عمامه سیاه بر سر داشت، و دو طرف عمامهاش روی شانههایش افتاده بود، وارد مسجد شد، از مردی که در نزدیکی من بود پرسیدم این آقا کیست؟ آن مرد جواب داد: «در میان آن همه افرادی که وارد مسجد میشوند، چرا تنها از این آقا پرسیدی؟»
عرض کردم: من در میان افراد، هیچ کس را مانند این آقا خوش قامت و باشکوه ندیدم، از اینرو از او پرسیدم.
او گفت: «این آقا علی بن الحسين(ع) است.»[17]
عبدالله بن حسين بن حسن(ع) فرزند فاطمه، دختر امام حسین(ع) میگوید: مادرم به من امر میکرد و میفرمود؛ برو نزد دایی خود امام سجّاد(ع) و در محضر او بنشین و بهره ببر.
من به محضر داییام علی بن الحسين(ع) میرفتم و مینشستم، هیچگاه در محضر او ننشستم مگر این که با خیر و برکت برخاستم یا خوف الهی در جایجای قلبم قرار میگرفت. هنگامی که خوف و خشیت را در چهره آن حضرت میدیدم، و یا از علم و کمال او استفاده کرده و بهرهمند میشدم.[18]
خودآزمایی 1- سه قول که در روایات در مورد اسارت و ازدواج شهربانو با امام حسین(ع)، وجود دارد، به اختصار بیان کنید.
2- چرا به امام سجّاد(ع) اِبنُ الخِيَرَتَين (فرزند دو برگزیده) گفته میشد؟
3- دوران آرامش امام سجّاد(ع) چه دورانی بود و آن حضرت در این دوران چه میکرد؟
پینوشتها [1] - يزدجرد بن شهریار بن شیرویه بن کسری [خسروپرویز] (اصول کافی، ج 1، ص 466.)
[2] - اعیان الشیعة، ط ارشاد، ج ۱، ص ۶۲۹.
[3] - ترجمه ارشاد، ج ۲، ص ۱۳۸.
[4] - ریاحین الشریعة، ج ۳، ص ۱1 تا ۱۴ - بحار، ج ۴۶، ص 11.
[5] - کنایه از این که حاضران در مسجد با دیدن جمال او، شاد و شگفتزده شدند.
[6] - اصول کافی، ج ۱، ص ۴۶۷.
[7] - دلائل الائمّة طبری، ص 82.
[8] - با توجّه به این که رسم بود برای حفظ از چشم زدن، به گردن کودکان برجسته، گردنبند مخصوص میآویختند.
[9] - اصول کافی، ج ۱، ص ۴۶۷ - بحار، ج ۴۶، ص ۴.
[10] - کتاب امام زینالعابدین علی بن الحسين، تأليف عبدالعزیز سيّدالاهل، ص ۱۶.
[11] - أَكْرَهُ أَنْ تَسْبِقَ يَدَيَّ إِلَى مَا سَبَقَتْ إِلَيْهِ عَيْنُهَا فَأَكُونَ عَاقّاً لَهَا (مناقب آل ابیطالب، ج۴ ، ص ۱۶۲ – انوارالبهيّة، ص ۱۶۷).
[12] - نام او «کیهان بانُوَیه» یا «مروارید» بود. (ریاحین الشریعة، ج ۴، ص ۱۴).
[13] - الائمّة الاثني عشر (هاشم معروف) ج ۲، ص113.
[14] - مناقب، ج ۴، ص ۱۵۶ - بحار، ج ۴۶، ص ۹۱.
[15] - تاریخ الخمیس، ج ۲، ص ۳۸۶.
[16] - امام زینالعابدین (عبدالعزیز سيّدالاهل)، ص ۱۹-۲۰.
[17] - الائمّة الاثني عشر (هاشم معروف) ج ۲، ص ۱۱۸.
[18] - کشف الغمّة، ج ۲، ص ۲۷۸ - اعیان الشیعه، ج ۱، ص ۶۳۱.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی