خطبه امام سجّاد(ع) در کوفهبیماری امام سجّاد(ع) گرچه بسیار رنجآور بود ولی گویی مصلحت بود تا امام سجّاد(ع) در کربلا کشته نشود و با زنده ماندن او، پیام خون شهیدان کربلا به همه جا برسد و نهضت امام حسين(ع) به رهبری و نظارت او با بهترین روش، ادامه یافته و تکمیل گردد.
دشمنان با بیرحمانهترین روش، بازماندگان شهیدان کربلا، از بانوان و کودکان را به صورت اسیر روانه کوفه، مقرّ حکومت عبیدالله بن زیاد کردند. غُل جامعه که یک وسیلهی آهنی سنگینی بود، بر گردن امام سجّاد(ع) انداختند، تا آن حضرت در مسیر راه شکنجه گردد.
روایت شده امام سجّاد(ع) را بر شتر بیجهاز سوار کردند و بر اثر فشار غل جامعه، از رگهای گردنش خون جاری بود و با همین وضع وارد کوفه نمودند.[1]
جمعیّت بسیار از کوفه برای تماشا آمده بودند. امام سجّاد(ع) فرصت را غنیمت شمرد؛ در همانجا خطبهای خواند و برای اوّلین بار، رگبار سرزنشش را بر مردم بیوفای کوفه فرو ریخت و به آنها هشدار سختی داد، اشاره به آنها کرد فرمود: «ساکت شوید!» همه آنها ساکت شدند، آنگاه برخاست و پس از حمد و ثنا و درود بر پیامبر(ص) چنین فرمود:
«ای مردم! هر که مرا شناخت که شناخته است، و هر که مرا نشناخت، من خود را به او معرّفی میکنم. من على فرزند حسین، فرزند علی بن ابیطالب(ع) هستم. من فرزند کسی هستم که حریم احترام او گستاخانه هتک شد. اموالش را ربودند، ثروتش به تاراج رفت، و افراد خانوادهاش اسیر شدند، من پسر کسی هستم که او را در کنار رود فرات سر بریدند، بیآن که خونی از او طلبکار باشند، یا قصاصی از او بخواهند. من فرزند کسی هستم که او را با شکنجه کشتند. «وَ كَفَى بِذَلِکَ فَخراً»: «همین فخر او را بس که در راه خدا شهید شد.»
ای مردم! شما را به خدا، آیا میدانید که شما برای پدرم نامه دعوت نوشتید و او را فریب دادید و با او بیعت نمودید و پیمان بستید، سپس به جنگ او پرداختید؟!
«فَتَبّاً لِمَا قَدَّمْتُمْ لِاِنفُسِکُم وَ سَوْأَةً لِرَأْيِكُمْ...»؛
«هلاکت و مرگ بر شما با این کرداری که به پیش فرستادید، و رسوا باد رأی شما.»
"شما با چه چشم و رویی به رسول خدا(ص) مینگرید، آن هنگام که به شما بفرماید عترت مرا کشتيد و حرمت عترتم را هتک نمودید، پس شما از امّت من نیستید.»
در این هنگام صدای گریه مردم از هر سو بلند شد. بعضی از آنها به بعضی دیگر میگفتند: به هلاکت رسیدهاید و نمیدانید. آنگاه فرمود:
«خداوند رحمت کند کسی را که نصيحت مرا بپذیرد، و سفارش مرا درباره خدا و رسول و خاندانش نگهداری کند، چرا که رسول خدا(ص) اسوه و پیشوای مطاع ما است.»
حاضران همه گفتند: «ای فرزند رسول خدا(ص)! ما هماکنون همه گوش به فرمان توییم، و نگهبان احترام شما هستیم. هرگز تو را رها نمیکنیم. آنچه میخواهی به ما فرمان بده، ما با دشمن تو در جنگ هستیم و با صلح کننده تو در صلح میباشیم، قطعاً از یزید ملعون، قصاص و بازخواست میکنیم و از کسی که به تو و ما ستم نموده بیزاریم.»
امام سجّاد(ع) فرمود:
«هیهات! هرگز به قول شما اعتماد نکنم، ای بیوفایان نیرنگباز! هرگز شما به خواستههای خود نمیرسید. آیا میخواهید مرا نیز فریب دهید؟! سوگند به شتران حرکتکننده در مسیر حجّ، چنین چیزی نخواهد شد. هنوز زخم دل بهبود نیافته، دیروز پدرم را با افراد خانوادهاش کشتید، هنوز مصيبت رسول خدا(ص) و پدرم و فرزندان پدرم فراموش نشده، و هنوز داغ آنها گلوگیر میباشد، درخواست من از شما (بیوفایان) این است که نه به سود ما باشید و نه به زیان ما.»
سپس امام سجّاد(ع) اشعاری خواند و با سرزنش مردم بیوفای کوفه، و هشدار به آنها خطبه را به پایان رسانید.[2]
برخورد شدید امام سجّاد(ع) با ابن زیادهنگامی که امام سجّاد(ع) و همراهان را به صورت اسیر به مجلس ابن زیاد، حاكم دیکتاتور کوفه وارد نمودند. ابن زیاد بر مسند غرور و پیروزی تکیه نموده بود. هنگامی که امام سجّاد(ع) را دید، گستاخانه گفت: «تو کیستی؟»
امام سجّاد(ع) فرمود: من علی، پسر حسین هستم.
ابن زیاد: مگر خدا علی پسر حسین را نکشت؟
امام سجّاد(ع): من برادری به نام علی (اکبر) داشتم، او را مردم کشتند.
ابن زیاد: بلکه خدا او را کشت.
امام سجّاد(ع): «اَللّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها.»
«خداوند ارواح را به هنگام مرگ، قبض میکند.» (آیه ۴۶ زمر)
ابن زیاد از پاسخهای قاطع امام سجّاد(ع) بسیار خشمگین شد و گفت: تو هنوز جرئت پاسخگویی مرا داری، این را ببرید و گردن بزنید.
در این هنگام حضرت زینب برخاست و خود را سپر امام سجّاد(ع) قرار داد و خطاب به ابن زیاد، فریاد زد:
«آن همه از خون ما ریختی برای تو بس است ...»
ابن زیاد در این هنگام از کشتن امام سجّاد(ع) صرفنظر کرد و گفت: «رهایش کنید، به گمانم همان بیماری و رنجوری او را بکشد.» و در این هنگام امام سجّاد(ع) به زینب رو کرد و فرمود: «عمّه جان آرام باش تا من سخن بگویم»، سپس به ابن زیاد رو کرد و فرمود:
«أَ بِالْقَتْلِ تُهَدِّدُنِي يَا اِبْنَ زِيَادٍ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ الْقَتْلَ لَنَا عَادَةٌ وَ كَرَامَتَنَا الشَّهَادَةُ.»
«ای پسر زیاد! آیا مرا از مرگ میترسانی، مگر نمیدانی که کشته شدن برای ما، یک کار عادّی است. و شهادت مایه سربلندی، ما میباشد.»
آنگاه ابن زیاد دستور داد، امام سجّاد(ع) و همراهانش را به خانهای که در کنار مسجد اعظم کوفه بود بردند و در آنجا زندانی نمودند.[3]
امام سجّاد(ع) در شامشام (دمشق) پایتخت یزید بود. به فرمان او مردم جشن پیروزی گرفته بودند، و امام سجّاد(ع) و همراهانش را به صورت اسیر وارد شام میکردند. مردم به همدیگر تبریک میگفتند. خلاصه سخن این که؛ وقتی از امام سجّاد(ع) سؤال شد که در سفر کربلا در کجا به شما بسیار سخت گذشت، آن بزرگوار سه بار فرمود: «در شام».[4]
حوادث تلخ شام بسیار است. ما در اینجا به ذکر چند فراز در رابطه با امام سجّاد(ع) به طور اختصار میپردازیم، تا با توجّه به آن حوادث، به وضع شام و روحيّه امام سجّاد(ع) بیشتر آشنا شویم.
1- توبه پیرمرد بر اثر بیانات امام سجّاد(ع) هنگام ورود خاندان نبوّت به شام، پیرمردی از مردم شام، به آنها نزدیک شد و گفت: سپاس خدا را که شما را کشت و نابود ساخت، و شهرها را از مردان شما آسوده کرد و امیرمؤمنان یزید را بر شما مسلّط نمود.
امام سجّاد(ع): ای پیرمرد! آیا قرآن خواندهای؟
- آری.
امام سجّاد(ع): آیا معنی این آیه را فهمیدهای که خداوند میفرماید:
«قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى.»
«بگو ای پیامبر، من برای رسالت مزدی جز دوستی با خویشانم. از شما نمیخواهم.» (شوری - ۲۳)
پیرمرد: آری خواندهام.
امام سجّاد(ع): منظور از خویشان پیامبر در این آیه ما هستیم. ای پیرمرد آیا این آیه را خواندهای؟:
«وَ ءَاتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ.»
«حقّ خویشان را ادا کن.» (اسراء - ۲۶)
پیرمرد: آری خواندهام.
امام سجّاد(ع): خویشان در این آیه ما هستیم. ای پیرمرد آیا این آیه را خواندهای؟:
«وَ اعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِن شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبَى.»
«بدانید از هر آنچه سود بردید یکپنجم آن مخصوص خدا و رسول و خویشان است.» (انفال - ۴۱)
پیرمرد: آری خواندهام.
امام سجّاد(ع): ای پیرمرد! خویشان در این آیه ما هستیم. ای پیرمرد! آیا این آیه را خواندهای:
«إِنَّما يُريدُ اللهُ لِيُذهِبَ عَنكُمُ الرِّجسَ أَهلَ البَيتِ وَ يُطَهِّرَكُم تَطهيراً.»
«همانا خداوند خواسته است که ناپاکی را از شما خاندان بردارد و شما را پاک و پاکیزه گرداند.» (احزاب - ۳۳)
پیرمرد: آری خواندهام.
امام سجّاد(ع): این آیه در شأن ما نازل شده است.
در این هنگام پیرمرد در سکوت فرو رفت و از گفته جسورانه خود پشیمان شد و گفت: «تو را به خدا، شما همانید که گفتيد؟»
امام سجّاد(ع): آری سوگند به خدا بدون تردید ما همان خاندانیم، به حقّ پیامبر(ص) ما همان خویشاوندان هستیم.
پیرمرد، پس از شناخت آنها، گریه کرد و از شدّت ناراحتی عمامه خود را از سر گرفت و بر زمین زد و دستهایش را به سوی آسمان بلند نمود و گفت: «خدایا! ما از دشمنان جنّ و انس آل محمّد(ص) بیزاریم.» سپس به امام سجّاد(ع) عرض کرد: «آیا توبهام پذیرفته است؟»
امام سجّاد(ع): آری، اگر توبه کنی، خداوند توبهات را میپذیرد و از ما خواهی بود.
پیرمرد: من توبه کردم.
این خبر به یزید رسید یزید فرمان داد آن پیر را بکشید. جلّادان یزید او را به شهادت رساندند.[5]
۲- پاسخ کوبنده امام سجّاد(ع) به یزیددر شام، در مجلس یزید که بسیاری از رجال و سران کشور و مردم حاضر بودند، امام سجّاد(ع) و همراهانش را با کمال اهانت در آن مجلس جا داده بودند. در این هنگام یزید که بر مسند سلطنت تکیه داده بود خطاب به امام سجّاد(ع) کرده، گفت: «حمد و سپاس خداوندی را که پدرت را کشت.»
امام سجّاد(ع) بیدرنگ و با کمال قاطعیّت پاسخ داد:
«لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى مَنْ قَتَلَ أَبِي.»
«لعنت خدا بر کسی که پدرم را کشت.»
یزید از پاسخ امام سجّاد(ع) به قدری خشمگین شد که فرمان داد گردن آن حضرت را بزنند. امام سجّاد(ع) فرمود: «ای یزید! اگر قصد کشتن مرا داری، کسی را مأمور کن تا این بانوان و کودکان (بیپناه) را به مدينه برساند.»
یزید با شنیدن این سخن، از کشتن آن حضرت منصرف شد.[6]
٣- پاسخ امام سجّاد(ع) به غلط اندازی یزیدیکی از حوادث تلخ مجلس یزید، این بود که یزید آیاتی از قرآن را میخواند و تفسیر به رأی میکرد. آیات عزّت و پیروزی را به خود تطبیق مینمود و آیات ذلّت و شکست را به امام حسین(ع) و خاندانش تطبیق میکرد. از جمله به امام سجّاد(ع) رو کرد و گفت؛ خداوند میفرماید:
«وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ.»
«هر مصیبتی به شما رسد به خاطر اعمالی است که انجام دادید.» (شوری -۳۰)
بنابراین، این مصائب، نتیجه کردار شماست.
امام سجّاد(ع) بیدرنگ در پاسخ فرمود: این آیه در شأن ما نیست، بلکه در شأن ما این آیه (۲۲/ حديد) است:
«مَا أَصَابَ مِن مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لَا فِي أَنفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِن قَبْلِ أَن نَبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللهِ يَسِيرٌ.»
«هیچ مصیبتی در زمین و نه در وجود شما روی نمیدهد مگر این که همه آنها قبل از آن که زمین را بیافرینیم در لوح محفوظ ثبت است و این امر برای خداوند آسان میباشد.»[7]
بنابراین مصیبت ما به خاطر تقویت دین است، و دستور آن در لوح محفوظ الهي آمده، نه این که نتیجه اعمال نامناسب ما باشد.
۴- گفتار قاطع و قهرمانانه امام سجّاد(ع) به یزید امام سجّاد(ع) در یکی از برخوردها، به یزید چنین گفت:
«ای پسر معاویه! و ای پسر هند و صخر! همواره زمام مقام نبوّت و رهبری در دست پدران و اجداد من بود و قبل از آن که تو به وجود آيي، جدّم علی بن ابیطالب در جنگهای بدر، اُحد و اَحزاب پرچمدار پرچم رسول خدا(ص) بود، ولی پرچم کفر در این جنگها در دست پدرت و جدّت بود ...»
«وَيْلَكَ يَا يَزِيدُ إِنَّكَ لَوْ تَدْرِي مَا ذَا صَنَعْتَ وَ مَا اَلَّذِي اِرْتَكَبْتَ مِنْ أَبِي وَ أَهْلِ بَيْتِي وَ أَخِي وَ عُمُومَتِي إِذاً لَهَرَبْتَ فِي الْجِبَالِ وَ اِفْتَرَشْتَ الرَّمَادَ وَ دَعَوْتَ بِالْوَيْلِ وَ الثُّبُورِ أَنْ يَكُونَ رَأْسُ أَبِي اَلْحُسَيْنِ اِبْنِ فَاطِمَةَ وَ عَلِيٍّ مَنْصُوباً عَلَى بَابِ مَدِينَتِكُمْ وَ هُوَ وَدِيعَةُ رَسُولِ اللَّهِ فِيكُمْ فَأَبْشِرْ بِالْخِزْيِ وَ النَّدَامَةِ غَداً إِذَا جُمِعَ اَلنَّاسُ.»
«وای بر تو ای یزید! اگر میدانستی که چه کردهای؟ و نسبت به پدر و خاندان و برادر و عموهایم چه گناه بزرگی مرتکب شدهای؟ به سوی کوهها فرار میکردی و خاکستر را بستر خود قرار میدادی، و فریاد و نعره واويلا سر میدادی، فریاد نعره از اینرو که سر نازنین پدرم حسین(ع) فرزند فاطمه(س) و فرزند علی(ع) را بر فراز دروازه شام نصب نمودهای، با این که او امانت رسول خدا(ص) در میان شماست.»
ای یزید! رسوایی و پشیمانی فردای قیامت بر تو بشارت باد. در آن هنگام که مردم برای حساب و کتاب قیامت، به گرد هم میآیند.
در این هنگام، دو شعر زیر را خطاب به یزید خواند:
مَا ذَا تَقُولُونَ إِنْ قَالَ النَّبِيُّ لَكُمْ/ مَا ذَا فَعَلْتُمْ وَ أَنْتُمْ آخِرُ الْأُمَمِ
بِعِتْرَتِي وَ أَهْلِ بَيْتِي بَعْدَ مُفْتَقَدِي/ مِنْهُمْ أُسَارَى وَ مِنْهُمْ ضُرِّجُوا بِدَمٍ.
«شما در پاسخ پیامبر(ص) چه میگویید، آنگاه که به شما بفرماید با این که از آخرین امّتها هستید، به عترت و خاندانم در غیاب من چه ظلمها کردید؛ بعضی را اسیر و بعضی را آغشته به خون نمودید؟!»[8]
خودآزمایی1- از نظر امام سجّاد(ع)، در کجا به ایشان بسیار سخت گذشت؟
2- امام سجّاد(ع) در پاسخ ابن زیاد که گفت «خدا علی پسر حسین را نکشت؟» چه پاسخی دادند؟ (کدام آیه)
3- یکی از حوادث تلخ مجلس یزید چه بود؟
پینوشتها [1] - مقتل الحسین مقرّم، ص393.
[2] - لهوف، ص ۱57-۱۵9 - نفس المهموم، ص ۲۱۷ - ۲۱۸.
[3] - اعلام الوری، ص ۲۴۸ - نفس المهموم، ص ۲۲۶.
[4] - عنوان الكلام فشارکی، ص ۱۱۸.
[5] - لهوف ، ص 176- 178.
[6] - معالی السبطین ، ج ۲، ص ۱۶۰ - نفس المهموم، ص ۲۵۰.
[7] - اصول کافی، ج ۲، ص ۴۵۰.
[8] - همان مدرک.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی