سه پیشنهاد امام سجّاد(ع) به یزیدپس از آن که اوضاع سیاسی و اجتماعی شام، بر اثر خطبههای حضرت زینب(س) و امام سجّاد(ع) دگرگون شد، یزید پس از عذرخواهیهای ظاهری، به امام سجّاد(ع) عرض کرد: آمادهام که سه حاجت تو را روا کنم.
امام سجّاد(ع) از این فرصت بهره جست و سه پیشنهاد زیر را به یزید نمود:
١- میخواهم سر مقدّس پدرم را زیارت کنم.
۲- آنچه از ما غارت شده، آنها را به ما بازگردان، زیرا در میان آنها پارچه دستبافت و روسری و گردنبند حضرت زهرا(س) وجود دارد.
۳- اگر تصمیم کشتن مرا داری مردی (امین) را تعیین کن تا اهلبیت من (بازماندگان شهدا) را به حرم جدّمان (مدينه) برساند.
یزید پیشنهاد اوّل را ردّ کرد ؛ پیشنهاد دوّم را پذیرفت و در مورد پیشنهاد سوّم، آن حضرت را بخشید و گفت: اهلبیت را جز تو کسی دیگر به مدینه بازنمیگرداند.[1]
و مطابق پارهای از روایات، پیشنهاد نخست، نیز پذیرفته شد، و امام سجّاد(ع) سر مقدّس امام حسين(ع) و سایر شهیدان را به کربلا آورد و در کنار پیکرهایشان، به خاک سپرد.[2]
از نکات آموزنده در این داستان این که مینویسند: «یزید هنگام دادن اموال غارت شده به امام سجّاد(ع)، دویست دینار (مثقال طلا) نیز به امام داد. امام آنها را گرفت و در همانجا بین تهیدستان تقسیم کرد.»[3]
این کار امام سجّاد(ع) از اینرو بود که اموالی که در اختيار یزید است، بیتالمال میباشد و نباید در اختیار او باشد. لذا دویست دینار را از یزید پذیرفت و سپس آن را در همانجا به تهیدستان داد و با این کار هم عزّت و آقایی خود را نشان داد و هم مستمندان را شاد کرد و هم به مردم فهماند که انباشتههای یزید، مال مردم و مستضعفین است و باید به آنها برگردد.
تأسیس عزاداریسوگواری برای امام حسین(ع) و تشكيل مجالس به این عنوان، یکی از مهمترین و عمیقترین و در عین حال سادهترین راهی است که موجب تجدید خاطره نهضت عاشورا، و زنده نگه داشتن فرهنگ آن نهضت است، و به طور مداوم و مکرّر، خاطرات جانبازیهای شهیدان کربلا را یادآوری نموده و روحیّه مقاومت مردم را در برابر طاغوتها و انحرافها بیشتر خواهد کرد. البته در صورتی که سوگواری صحیح و مثبت باشد.
امام سجّاد(ع) و حضرت زینب(س) از همان آغاز در فکر تأسیس سنّت عزاداری بودند. نخستین مجالسی که به این عنوان تشکیل شد، در شام پایتخت یزید بود. پس از آن که سیاست یزید عوض شد و تصمیم گرفت از سختگیری دست بردارد و اظهار پشیمانی کند. در همین فرصت، حضرت زینب(س) برای یزید پیام فرستاد تا اجازه دهد برای مصائب برادرش امام حسین(ع) مجالس عزاداری به پا کند. قطعاً امام سجّاد(ع) نقش اصلی را در این پیشنهاد داشته است.
یزید موافقت کرد. امام سجّاد(ع) و همراهان، هفت روز در «دارالحجاره» شام، مجالس عزاداری برقرار نمودند. زنان بسیاری در آن شرکت مینمودند، ذکر و یاد حسین(ع) و شهیدان کربلا به گوش همه مردم رسید. احساسات مردم به قدری تحریک شد که نزدیک بود به کاخ یزید هجوم ببرند و او را بکشند. مروان که در شام بود، احساس خطر کرد و به یزید گفت: صلاح نیست امام سجّاد(ع) و همراهانش در شام بمانند، زودتر آنها را به مدینه بازگردان.
یزید آنها را پس از هفت روز عزاداری (یعنی روز هشتم) به سوی مدینه حرکت داد.[4]
بنابراین، مؤسّس سنّت عزاداری، امام سجّاد(ع) و زینب(س) بودند.
شاهد دیگر بر این مطلب این که: هنگامی که کاروان امام سجّاد(ع) ، شام را به قصد مدينه ترک کردند، بنابراین بود که یک راست به طرف مدینه بروند؛ ولی در مسیر راه، نخست به سوی کربلا رفتند، و در آنجا در اربعین حسینی، در کنار قبور مطهّر شهدا، سه روز عزاداری کردند.
جابر بن عبدالله انصاری در آنجا حضور داشت، و در این سه روز عدّهای از بنیهاشم و اهل کوفه و ... اجتماع نمودند و عزاداری نمودند. این برنامه نیز تأکید دیگری بر حفظ سنّت عزاداری شد و بعد از آن در مدینه ادامه یافت و کمکم گسترش پیدا کرد که امروز در سراسر جهان تشیّع و رهروان راه خاندان رسالت(ع) به عنوان یک سنّت بزرگ، در سطح وسیع اجرا میشود.
گوشهای از عزاداری امام سجّاد(ع) چنین بود که به جابربن عبدالله انصاری خطاب کرد و گفت:
«يا جابِرُ هَيهُنا وَاللَّهِ قُتِلَتْ رِجالُنا، وَ ذُبِحَتْ أَطْفالُنا، وَ سُبِيَتْ نِساؤُنا، وَ حُرِّقَتْ خِيامُنا.»
«ای جابر! سوگند به خدا در همینجا مردان ما کشته شدند و نوجوانان ما سربریده شدند، و زنان ما اسیر گشتند و خیمههای ما به آتش کشیده شد.»[5]
فرازهایی از خطبه امام سجّاد(ع) در نزدیک مدینهامام سجّاد(ع) و همراهان به سوی مدینه حرکت کردند. وقتی که به نزدیک مدینه رسیدند؛ بشیر بن جَذْلم از طرف امام سجّاد(ع) زودتر وارد مدينه شد و ورود اهلبیت(ع) و امام سجّاد(ع) را به مردم خبر داد. همه مردم مدینه از زن و مرد، از خانهها بیرون آمده و به استقبال آنها شتافتند. فریاد گریه و ناله، فضای بیابان را پر کرده بود. و در محضر امام سجّاد(ع) اجتماع کردند. امام روی چهارپایهای ایستاد و به مردم اشاره کرد که ساکت شوید. همه ساکت شدند. آنگاه امام سجّاد(ع) به ایراد خطبه پرداخت و پس از حمد و ثنا، چنین فرمود:
«ای مردم! خداوند متعال ما را به مصائب و رنجهای عظیم آزمود، و رخنه بزرگ در اسلام پدید آمد. اباعبداللهالحسین(ع) کشته شد و زنان و فرزندان او اسیر گشته، و سر مقدّس او را بر نیزهها در شهرها گردش دادند. این مصیبتی است که هیچ مصیبتی مانند آن نیست ...
ای مردم کدام دل است که برای مصائب دردناک حسین(ع) شکافته و اندوهگین نشود؟! کدام چشم است که خود را از ریزش اشک برای حسین(ع) نگه دارد. همه موجودات هستی برای او گریستند ...»
«وَ اللَّهِ لَوْ أَنَّ النَّبِيَّ تَقَدَّمَ إِلَيْهِمْ فِي قِتَالِنَا كَمَا تَقَدَّمَ إِلَيْهِمْ فِي الْوِصَايَةِ بِنَا لَمَا زَادُوا عَلَى مَا فَعَلُوا بِنَا.»
«سوگند به خدا اگر پیامبر به جای آن وصیّتها و سفارشهای احترام به ما، به کشتن ما امر میکرد، دشمنان بیشتر از آن ستمهایی که با ما نمودند نمیکردند.»
«إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيهِ رَاجِعُونَ.»
«به راستی مصیبت جانکاه حسین(ع)، چقدر دردناک، دلخراش، جگرسوز، تلخ، بنیانکن و ویرانگر است. ما همه این مصائب و حوادث غمبار را به حساب خدا میگذاریم که او عزیز و انتقام گیرنده است.»[6]
عزاداری در مدینهچنان که قبلاً در مورد سنّت عزاداری و نقش آن در ابلاغ پیام شهیدان، سخن گفتیم، در مدینه نیز این سنّت اجرا شد. در مدينه پانزده روز عزاداری عمومی بود. زن و مرد، کوچک و بزرگ با دستههای عزاداری به سوگ نشستند و میگریستند. زنهای بنیهاشم لباس سیاه پوشیدند، به دستور امام سجّاد(ع) برای آنها غذا تهیّه میشد و آنها تا پنج سال بعد از شهادت امام حسین(ع) سرمه به چشم نکشیدند، موی خود را حنا نکردند، و دود بر اثر پختن غذا از خانه آنها برنخاست.
این برنامه، همچنان ادامه داشت تا آن هنگام که ماجرای کشته شدن ابنزیاد در قیام مختار (سال ۶۷ هجری) رخ داد.[7]
بهرهبرداری امام سجّاد(ع) از نهضت عاشوراامام سجّاد(ع) پس از ماجرای عاشورا، برای بیداری مردم و رسوا نمودن یزیدیان و حاکمان جبّار بنیامیّه، بهرهبرداری بسیار نمود از هر فرصتی به افشاگری پرداخت. و خاطره شورانگیز کربلا و نهضت امام حسین(ع) را زنده نمود، و از آن به عنوان یک حربه نیرومند تبلیغاتی بر ضدّ رژیمهای باطل استفاده کرد. در آن هنگام که نام امام حسین(ع) غدغن بود و مزدوران بنیامیّه از حسین(ع) بدگویی میکردند، امام سجّاد(ع) همواره از آن حضرت یاد میکرد. تا آنجا که دستور داده بود در نگین انگشترش چنین نوشته بودند:
«خَزِيَ وَ شَقِيَ قَاتِلُ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ.»
«رسوا و بدبخت شد قاتل حسین بن علی».[8]
***
در فرازی از تاریخ میخوانیم؛ روزی امام سجّاد(ع) در مدینه عبور میکرد، شنید شخصی میگوید:
«اَنَا رَجُلٌ غَریبٌ فَارحَمونِی.»
«من مرد غریبی هستم، به من رحم کنید.»
امام سجّاد(ع) به او متوجّه شد و فرمود: «هرگاه برای تو تقدیر شده باشد که در اینجا از دنیا بروی، آیا جنازهات را روی زمین وامیگذارند؟»
مرد غریب با تعجّب گفت: «اللهاکبر!! چگونه جنازهام را دفن نمیکنند، با این که من مسلمان هستم و جنازهام در برابر چشم امّت مسلمان است؟»
امام سجّاد(ع) منقلب شده و به یاد پدر گریست و فرمود:
«وَا اَسَفَا، عَلَیکَ یَا اَبَتَاه! تَبقَی ثَلَاثَةَ اَیَّامٍ بِلَا دَفنٍ وَاَنتَ اِبنِ بِنتِ رَسولِ الله(ص).»
«وامصیبت! چقدر مایه تأسّف است ای پدرم! (حسین(ع)) که جنازهات سه روز بدون دفن، روی خاک زمین باقی ماند، با این که تو پسر دختر رسول خدا(ص) هستی!»[9]
نیز روایت شده: روزی آن حضرت در بازار مدينه عبور میکرد؛ قصّابی گوسفندی را میکشاند تا آن را در کشتارگاه، ذبح نماید. به او فرمود: آیا این گوسفند را آب دادهای؟ قصاب پاسخ داد: ما قصابها تا آب به گوسفند ندهیم، او را ذبح نمیکنیم.
امام سجّاد(ع) گریه کرد، و با صدای بلند و گریان گفت:
«وَا لَهْفَاهُ! عَلَیکَ یَا اَبَا عَبدالله، الشَّاةُ لَا تُذبِحُ حَتَّی تُسقَی المَاءُ وَ اَنتَ اِبنُ رسول الله تُذبِح عَطشاناً.»
«ای داد بیداد! بر مصائب تو ای اباعبدالله! گوسفند بدون نوشاندن آب ذبح نشود، ولی با این که تو پسر رسول خدا(ص) بودی با لب تشنه سر از بدنت جدا کردند.»[10]
امام صادق(ع) فرمود: امام سجّاد(ع) تا آخر عمر برای پدرش گریست و در این مدّت، روزها را روزه داشت و هنگام افطار وقتی غذا نزدش میآوردند و میگفتند: «بفرمایید میل کنید»، آن حضرت اشک میریخت و میفرمود:
«قُتِلَ ابْنُ رَسُولِاللَّهِ جائِعاً، قُتِلَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ عَطْشاناً.»
«حسين(ع) فرزند رسول خدا(ص) بوده ، گرسنه و تشنه کشته شد.»[11]
به راستی راز این کار چیست که امام سجّاد(ع) دستور میدهد در نگین انگشترش آن جمله طولانی (مذكور) را حک کنند و بنویسند. امام سجّاد(ع) میخواست ماجرای کربلا و نهضت امام حسين(ع) تجدید شود و هرگز فراموش نگردد، بلکه همواره مطرح گردد و مردم با بهرهبرداری سیاسی و فرهنگی از نهضت عظیم خونین سید شهیدان، به پا خیزند و بر مقاومت خود در برابر طاغوتیان، بیفزایند.
تشويق امام سجّاد(ع) به گریه کردن برای حسین(ع)امام سجّاد(ع) علاوه بر این که همواره از مصائب امام حسین(ع) یاد میکرد و میگریست، مردم را نیز به این برنامه تشویق مینمود. در اینجا به عنوان نمونه به ذکر یکی از گفتارهایش اکتفا میکنیم. آن حضرت میفرمود:
«أَيُّمَا مُؤْمِنٍ دَمَعَتْ عَيْنَاهُ لِقَتْلِ الْحُسَيْنِ(ع) حَتَّى تَسِيلَ عَلَى خَدِّهِ بَوَّأَهُ اللَّهُ غُرَفاً فِي الْجَنَّةِ يَسْكُنُهَا أَحْقَاباً.»
«هر مؤمنی که چشمانش به خاطر کشته شدن حسين(ع) پر از اشک شود، به گونهای که آن اشک بر صورتش روان گردد، خداوند اتاقهای شکوهمندی از بهشت را جایگاه او کند، به طوری که او صدها سال در آن اتاقها، سکونت، نماید.»[12]
قطعاً منظور امام سجّاد(ع) از این یادآوریها و گریهها، تنها جنبه عاطفی نبود، بلکه هدفش تحریک احساسات، و آمادهسازی مردم برای قیام بر ضدّ آنان بود که آن همه ستم کردند و همان ستمها را ادامه میدهند. چنان که تأیید آن حضرت از قیام مختار و زید و... که در بخش بعد خاطرنشان میشود، بیانگر همین مطلب است.
خودآزمایی1- سه پیشنهادی که امام سجّاد(ع) به یزید داد را بیان کنید؟
2- امام سجّاد(ع) 200 دینار یزید را چه کرد و نتیجه این کار چه بود؟
3- منظور امام سجّاد(ع)از یادآوریها و گریهها، چه بود؟
پینوشتها [1] - اقتباس از نفس المهموم، ص ۲۶۸ - لهوف، ص ۱۹4.
[2] - معالي السبطین، ج ۲، ص ۱۹۰ - نفس المهموم، ص ۲۶۹.
[3] - نفس المهموم، ص ۲۶۸.
[4] - اقتباس از نفس المهموم، ص ۲۶۲.
[5] - اقتباس از اعیان الشیعه، ج ۱، ص ۶۱۷ - مقتل الحسين مقرّم، ص ۴۵۵.
[6] - لهوف، ص 201 - ۲۰۲ - بحار، ج ۴۵، ص ۱۴۸ - نفس المهموم، ص ۲۷۳.
[7] - معالی السبطین، ج ۲، ص ۲۱۱.
[8] - فروع کافی، ج ۶، ص ۴۷۴ - اعیان الشیعة، ج ۱، ص ۶۲۹.
[9] - مأساةالحسين، تأليف الخطیب شیخ عبدالوّهاب، ص ۱۵۲.
[10] - همان مدرک.
[11] - لهوف سیّد بن طاووس، ص ۲۰۹.
[12] - لهوف سیّدبن طاووس، ص9.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی