بخش دوّم: امام سجّاد(ع) در عصر امامت خود اشاره: امام سجّاد(ع) پس از شهادت پدرش امام حسين(ع)، به امامت رسید و امامت آن حضرت تا پایان عمر (سال ۹۵ ه. ق) یعنی حدود 35 سال طول کشید. آن حضرت در این مدّت همواره با حوادث تلخ روبرو بود. خلفای زمان او عبارتاند از: ۱- یزید بن معاویه؛ ۲- معاویة بن یزید ۳- مروان بن حکم؛ ۴- عبدالملک بن مروان: 5- وليد بن عبدالملک.
امام سجّاد(ع) در طول این مدّت، با هر یک از خلفای زمانش، برخوردهای خاصّی داشته و با تدبیر و سیاست مخصوص و ویژههای گوناگون رفتار میکرد و در همه جا خط سرخ تشیّع را دنبال مینمود و به ترویج مکتب خاندان نبوّت میپرداخت و برای تحکیم و گسترش این مکتب، از فرهنگ نهضت عاشورا، بیشترین بهرهبرداری را نمود.
وصیّت و تصریح امام حسین(ع) بر امامت امام سجّاد(ع) امام صادق(ع) فرمود: هنگامی که امام حسین(ع) تصميم گرفت از مدینه به سوی عراق (کربلا) حرکت کند، کتب و وصیّت خود را به أمّسلمه (یکی از همسران نیک پیامبر(ص) که همواره از حق خاندان نبوّت(ع) دفاع میکرد) سپرد. هنگامی که امام سجّاد(ع) از سفر (کربلا) به مدینه بازگشت؛ أمّسلمه آن کتب و وصیّت را به امام سجّاد(ع) تحویل داد.[1]
امام باقر(ع) فرمود: هنگامی که وقت شهادت امام حسین(ع) فرا رسید، دختر بزرگش به نام فاطمه(س) را به حضور طلبید و نوشتهای پیچید و وصیّتی آشکارا به او سپرد، زیرا علی بن الحسین، امام سجّاد(ع) در آن وقت به سختی بیمار بود، به گونهای که گویا در حال احتضار است.
فاطمه(س) آن وصیّتنامه را گرفت و بعد آن را به برادرش علی بن الحسين(ع) داد.
امام باقر(ع) پس از نقل این ماجرا، فرمود: «سوگند به خدا، آن وصیّتنامه و طومار پیچیده، به ما رسید. یکی از حاضران پرسید: فدایت گردم، در آن طومار، چه نوشته شده بود؟»
امام باقر(ع) فرمود: «سوگند به خدا، آنچه از زمان آدم(ع) تا پایان دنیا، مورد نیاز انسانها است در آن وجود دارد، و به خدا سوگند، احکام حدود و مجازات مرتکبین جرائم، حتّى جريمهی خراش در آن ثبت است.»[2]
گواهی حجرالأسود بر امامت امام سجّاد(ع) امام باقر(ع) فرمود، پس از شهادت امام حسین(ع)، برادرش محمّد بن حنفیه شخصی را نزد امام سجّاد(ع) فرستاده و توسط او پیام داد که من با شما سخن محرمانه ای دارم. ساعتی تعیین کن تا با هم صحبت کنیم.
امام سجّاد(ع) پس از دریافت پیام، با پیشنهاد عمویش محمّد حنفیّه موافقت کرد و در جای خلوتی (در مکّه) با هم به صحبت نشستند. در آن جلسه گفتگوی آنها به این ترتیب بود:
محمّد حنفيّه: ای برادرزاده! میدانی که رسول خدا(ص) امامت بعد از خود را به امیرمؤمنان علی(ع)، و بعد از او به امام حسن(ع)، و بعد از او به امام حسین(ع) وصیّت نمود. پدر شما (امام حسین(ع)) رضوان خدا بر او، کشته شد ولی وصیّت نکرد. من عموی شمایم و با پدرت از یک ریشه میباشیم و پسر علی(ع) هستم، اکنون با این سنّ و سبقتی که بر شما دارم، نسبت به شما که جوان هستید، به مقام امامت، نزدیکتر و مناسبتر میباشم. بنابراین در موضوع وصایت و امامت با من ستیز نکن (و بگذار زمام امور رهبری را من بر عهده بگیرم.)[3]
امام سجّاد: ای عمو! از خدا بترس و ادّعای چیزی که از آنِ تو نیست، نکن. من تو را موعظه میکنم، مبادا راه جاهلان را بپيمایی!
ای عمو! پدرم (صلوات خدا بر او) قبل از حرکت به سوی عراق، به من وصیّت فرمود و ساعتی قبل از شهادتش در مورد وصایت (و امامت) با من عهد بست. اینک سلاح پیامبر(ص) نزد من است. در این وادی قدم نگذار که میترسم عمرت کوتاه و حالت پریشان گردد. همانا خداوند مقام امامت و وصایت را در نسل حسین(ع) مقرّر فرمود. اگر میخواهی این موضوع را بفهمی (و کاملاً برای تو اتمام حجّت شود و روشن گردد) بیا با هم کنار کعبه نزد حجرالأسود برویم و در آنجا محاکمه خود را نزد خدا ببریم و از درگاه الهی بخواهیم تا امام بعد از امام حسين(ع) را معیّن کند.
محمّد حنفیّه با پیشنهاد امام سجّاد(ع) موافقت کرد و با هم کنار کعبه، نزدیک حجرالأسود رفتند. امام سجّاد به محمّد گفت: نخست تو در درگاه خدا تضرّع کن و از خدا بخواه تا این حجرالأسود سخن بگوید و گواهی دهد.
محمّد حنفیّه به راز و نیاز پرداخت. سپس از حجرالأسود خواست تا سخن به امامت او بگوید، ولی جوابی از حجرالأسود نیامد.
امام سجّاد(ع): ای عمو! اگر تو امام بودی، حجرالأسود جواب تو را میداد.
محمّد حنفيّه: ای برادرزاده! اکنون تو دعا کن و از خدا بخواه. امام سجّاد(ع) به راز و نیاز با خدا پرداخت. سپس به حجرالأسود رو کرده فرمود: از تو میخواهم به آن خداوندی که پیمان پیامبران و اوصیا و همه مردم را در تو قرار داده (همه باید نزد تو آیند و به پیمان خود با خدا وفا کنند) وصیّ و امام بعد از امام حسین(ع) را به ما خبر ده.
ناگاه حجرالأسود، آنچنان جنبید که نزدیک بود از جای خود کنده شود. خداوند آن حجر را به سخن درآورد و آن حجر با كمال فصاحت به زبان عربي شیوا گفت:
خدایا! مقام وصایت و امامت بعد از حسین بن على(ع) به على پسر حسین(ع)، فرزند فاطمه(س) دختر رسول خدا(ص) رسیده است.
آنگاه محمّد حنفیه بازگشت، و پیرو امام سجّاد(ع) شد و امامت او را پذیرفت.[4]
گرایش ابوخالد کابلی به امامت امام سجّاد(ع) ابوخالد کابلی از اهالی کابل بود و به امامت محمّد حنفیّه یکی از فرزندان على(ع) اعتقاد داشت. او در سفری وارد مدینه گردید و در آنجا محمّد حنفیّه را دید که به امام سجّاد(ع) بسیار احترام میکند و هنگام خطاب به آن حضرت میگوید: یا سیّدی؛ ای آقای من!
ابو خالد به محمّد حنفیّه گفت: آیا برادرزادهات را به گونهای خطاب میکنی که او تو را آنگونه خطاب نمیکند؟!
محمّد حنفیّه در پاسخ گفت: امام سجّاد(ع) مرا کنار حجرالأسود برد. در آنجا حجرالأسود را بین من و خود به داوری طلبید، و من از حجرالأسود شنیدم که به من گفت:
«سَلِّمِ الْأَمْرَ إِلَى اِبْنِ أَخِيكَ فَإِنَّهُ أَحَقُّ بِهِ مِنْكَ.»
«مقام رهبری را به برادرزادهات (امام سجّاد(ع)) تسلیم کن. چرا که او سزاوارتر از تو به این مقام است.»
از این پس، ابو خالد از شیعیان امام سجّاد(ع) گردید.[5]
امام سجّاد(ع) در برابر طاغوتها چنان که خاطرنشان شد، امام سجّاد(ع) در عصر امامت خود با پنج خلیفه و طاغوت روبرو بود. در اینجا مناسب است به ذکر نمونههایی از برخورد آن حضرت با طاغوتهای عصر خود بپردازیم:
امام سجّاد(ع) در برابر یزید پس از شهادت امام حسین(ع)، یزید حدود سه سال و ۹۳ روز خلافت کرد.[6]
امام سجّاد(ع) در این مدّت، همانگونه که ذکر شد، از ماجرای کربلا بر ضدّ حکومت ننگین یزید بیشترین بهرهبرداری را کرد. خطبه آن حضرت در شام و بیانات کوبنده او در هر فرصت دیگر، مردم را نسبت به سلطنت یزید، متنفّر کرد؛ به طوری که منشأ انقلابهای متعدّدی در گستره حاکمیّت یزید و حاکمان اموی دیگر شد، مانند:
انقلاب مدینه در سال ۶۲، انقلاب سليمان بن صُرَد (معروف به انقلاب توّابین) در سال ۶۵ هجری در کوفه، انقلاب مختار در سال ۶۶، انقلاب مطرف بن مغیره در سال ۷۷، انقلاب زید فرزند امام سجّاد(ع) در سال ۱۲۲ هجری و ...
انقلاب مدینه آنچه که در زمان خلافت یزید رخ داد، انقلاب مردم مدینه بود که به واقعه بسیار دلخراش «حَرَّه» منجر گردید، که خلاصهی آن چنین بود:
«ظلم و طغيان يزيد و ماجرای شهادت امام حسین(ع) و یارانش، موجب شد که جمعی از مردم مدینه به شام رفتند، تا از نزدیک وضع یزید را بنگرند، آنها در شام به روشنی دریافتند که یزید همواره به شرابخواری، سگبازی، و قماربازی سرگرم است، و به انواع امور بیهوده و زشت آلوده میباشد. آنها به مدینه بازگشته و با بازگو نمودن انحرافات و زشتکاریهای یزید، احساسات مردم را بر ضدّ او تحریک نمودند و همین باعث شورش و انقلاب مردم مدينه گردید، به طوری که آنها حاکم مدینه عثمان بن محمّد بن ابوسفیان را با مروان و سایر افراد بنیامیّه از مدينه اخراج نمودند، و با عبدالله پسر حنظلة غسيل الملائکه بیعت کردند، و اعلام نمودند که یزید هرگز برای زمامداری لیاقت ندارد، زیرا قائل امام حسین(ع) است و به شرابخواری و قمار و کارهای زشت دیگر آلوده میباشد. به این ترتیب انقلاب مدینه رخ داد.»[7]
گرچه امام سجّاد(ع) بر اساس مصالحی در این ماجرا شرکت مستقیم نداشت، ولی قطعاً تبلیغات و افشاگریهای آن حضرت نقش به سزایی در قیام و تحریک عواطف داشت.
حادثه دلخراش حَرَّه یزید از ماجرای انقلاب مردم مدینه، اطلاع یافت. لشگر مجهّزی را به فرماندهی «مسلم بن عَقَبه»[8] برای سرکوبی شورشیان، به سوی مدینه فرستاد. این جلّاد و خونآشام با لشگر بیرحم خود برای قتل و غارت، به سوی مدینه حرکت کرد. مردم مدینه برای دفاع از خود، از مدینه بیرون آمدند و در حدود دو کیلومتری مدینه در سرزمین «حرّه» که سنگستان مدینه بود، با لشگر مسلم روبرو شدند و جنگ شدیدی رخ داد و عدّه زیادی از مردم مدینه به شهادت رسیدند. سرانجام مردم مدینه مغلوب شده و به مرقد مطهّر پیامبر(ص) پناهنده شدند، ولی سپاه مسلم به فرمان او، با کمال گستاخی و بیرحمی به مسجدالنّبی(ص) هجوم بردند و خون مسلمانان مدینه را در کنار قبر پیامبر(ص) ریختند، به طوری که خون کشتهشدگان در کنار قبر پیامبر(ص) جریان یافت.
در این واقعه دلخراش حدود ده هزار نفر از مردم مدینه کشته شدند، که ۷۰۰ نفر آنها از بزرگان مهاجر و انصار بودند و از آل ابوطالب نیز عدّهای به شهادت رسیدند.
در چنین شرایطی، مسرف بن عقبه، مردم را به بیعت با یزید مجبور میکرد. هر کس بیعت نمیکرد گردن او را میزد. مردم از ترس جان خود، بیعت میکردند، ولی امام سجّاد(ع) و علی بن عبد الله بن عبّاس بیعت نکردند.[9]
خودآزمایی 1- خلفای زمان امام سجّاد(ع) را نام ببرید.
2- روایتهای امام باقر(ع) و امام صادق(ع) را در مورد وصیّت و تصریح امام حسین(ع) بر امامت امام سجّاد(ع) را بیان کنید.
3- منشأ انقلابهای متعدّدی علیه یزید و حاکمان اموی را شرح دهید و تعدادی از این قیامها را نام ببرید.
پینوشتها [1] . اصول کافی، ج ۱، ص 304.
[2] . اصول کافی، ج 1، ص 303.
[3] . علّامه مجلسی(ره) میگوید: نظر به این که روایات بسیار در شأن و مقام محمّد حنفيه وارد شده، ممکن است مذاکره فوق به خاطر مصالح و آگاهی ضعفای شیعه بوده است. (شرح در مرآت العقول).
[4] . اصول کافی، ج ۱، ص ۳۴۸.
[5] . اعلام الوری، ص 254.
[6] . یزید بعد از پدرش معاویه، سه سال و نه ماه خلافت کرد که پنج ماه و ۲۵ روز آن، در عصر امامت امام حسین (ع) بود. (اقتباس از تتمّة المنتهى، ص ۳۵).
[7] . تتمّة المنتهى، ص ۳۷-۳۸.
[8] . به مسلم بن عقبه بر اثر خونریزی زیاد مسرف بن عقبه میگفتند.
[9] . همان مدرک، ص 38-39.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی