امام سجّاد(ع) در عصر خلافت ابن زبیر عبدالله بن زبیر از دشمنان پرکینه خاندان رسالت بود، او در زمان يزيد، با او بیعت نکرد و در مکّه مردم را به بیعت با خود دعوت کرد و پرچم مخالفت با حکومت یزید را برافراشت.
هنگامی که مروان در شام پس از مرگ معاویهی اصغر، ادّعای خلافت کرد، مردم شام با او بیعت کردند. در نتیجه جامعه اسلامی در یک زمان، دارای دو خلیفه گردید؛ خلیفهای به نام عبدالله بن زبیر که بر حجاز و یمن و عراق حکومت میکرد، و خلیفه دیگری به نام مروان که بر شام و مصر حکومت میکرد.
امام سجّاد(ع) هرگز عبدالله بن زبیر را تائید نکرد، بلکه مخالفت خود را با او آشکار نمود، ولی از تسلّط او بر همه سرزمین حجاز نگران بود و در این باره میاندیشید که مبادا او بر مدینه مسلّط گردد، و به خاندان نبوّت و شیعیان آسیب برساند. در این راستا به حدیث زیر توجّه کنید:
ابوحمزه ثمالی میگوید؛ امام سجّاد(ع) فرمود: «روزی از خانه بیرون آمدم و به این دیوار (اشاره به دیواری که در آنجا بود) تکیه دادم، ناگاه مردی که در جامه سفید بر تن داشت پیدا شد و به چهرهام نگاه کرد و فرمود: ای علی بن حسین! چرا تو را اندوهگین و غمناک میبینم؟ آیا اندوه تو برای دنیا است، که رزق و روزی خدا، هر روز برای نیکوکار و بدکار، آماده است.
گفتم: اندوه من برای دنیا نیست، زیرا روزی دنیا همانگونه است که میگویی به خوب و بد میرسد.
گفت: پس اندوه تو برای آخرت است، که آن هم وعدهای در دست خدای توانا است که حکم میفرماید.
گفتم: اندوه من، برای آن هم نیست، زیرا آخرت همانگونه است که گفتی.
گفت: برای چه اندوهگین هستی؟
گفتم: از فتنه ابن زبیر، و وضعی که مردم دارند نگران هستم.
او خندهای کرد و گفت: ای علی بن حسین! آیا دیدهای که کسی به درگاه خدا دعا (برای رفع بلا) کند و به استجابت نرسد؟
گفتم: نه.
گفت: آیا دیدهای که کسی به خدا توکّل نماید، و خداوند امور او را سامان ندهد؟
گفتم: نه.
گفت: آیا دیدهای که کسی چیزی از خدا بخواهد و به او ندهد؟
گفتم: نه.
سپس آن شخص (بعد از این نصیحت و دلداری) غایب گردید.»[8]
آن شخص غایب، شاید خضر بوده، و شاید فرشته و پیک الهی به صورت انسان بوده که برای دلداری امام سجّاد(ع) آمده بود. به هر حال، منظور امام سجّاد از نقل این ماجرا، این بود که در شرایط سخت، باید در پرتو توکّل به خدا، مقاومت کرد. و با اتّکا بر ذات احدیّت، کارها را سامان داد.
امام سجّاد(ع) در عصر خلافت مروان و عبدالملک پس از آن که معاویهی اصغر، از دنیا رفت، مروان زمام خلافت را در شام به دست گرفت. او گرچه بسیار ناپاک و بیرحم بود، ولی مدّت خلافتش بسیار کوتاه بود، به طوری که او کمتر از ۹ ماه خلافت کرد و در این مدّت نیز همواره در جنگ با عبدالله بن زبیر بود و در سال ۶۵ هجری، از دنیا رفت.[9] و دیگر فرصت و مهلت نیافت تا با امام سجّاد(ع) برخوردی داشته باشد.
***
پس از مرگ مروان، پسرش «عبدالملک» بر مسند خلافت نشست و مدّت حکومت او حدود ۲۱ سال طول کشید.[10] بیشتر امامت حضرت سجّاد(ع) در عصر خلافت عبدالملک گذشت. او از طاغوتهای بسیار خونآشام و بیرحم بود؛ تا آنجا که «حجّاج بن يوسف» (خونخوار بینظیر تاریخ) از طرف او مدّت ۲۰ سال حاکم عراق بود. او بسیاری از شیعیان را کشت و افراد برجستهای مانند: کُمیل، سعید بن جُبیر، قنبر، يحيى بن اُمّ طویل و... به دستور او به شهادت رسیدند، او تنها در غیر جنگ، ۱۲۰ هزار نفر را به شهادت رسانید.[11]
خودآزمایی 1- چگونه امام سجّاد(ع) از واقعه حَرَّه سالم ماندند؟
2- منظور امام سجّاد(ع) از نقل ماجرا به ابوحمزه ثمالی چه بود؟
3- بیشتر امامت حضرت سجّاد(ع) در عصر کدام خلیفه گذشت؟
پینوشتها [1] . تتمّة المنتهى، ص ۳۹-۴۰.
[2] . انوارالبهيّة، ص ۱۵۷.
[3] . کتاب زین العابدین، ص 62.
[4] . جامع النّورين، ص ۳۱۶ - تتمّة المنتهى، ص ۴۸ - بحار، ج ۴۶، ص ۱۱۸.
[5] . شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۵، ص ۱۵۲.
[6] . همان مدرک، ج ۱۶، ص ۲۶۳.
[7] . تتمّة المنتهى، ص ۴۹.
[8] . اصول کافی، ج ۲، ص ۶۳.
[9] . تتمّة المنتهى، ص ۵۵.
[10] . همان مدرک، ص ۵۷.
[11] . همان مدرک، ص ۶۶.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی