37- نصب امام در صورتی که غایب از انظار باشد و متصرّف در امور و رتق و فتق و اصلاح احوال جامعه نباشد، چه فایدهای دارد؟ عدم دخالت امام در امور چگونه مستند به مردم است؟ چرا که مردم به واسطه وجود و حضور او در میان جامعه در معرض امتثال و اطاعت از فرامین و اوامر او قرار نگرفته و مخالفتی اظهار ننمودهاند، تا بتوان غیبت، و قیام نکردن آن حضرت به اصلاح و انتظام شئون عموم و اعمال ولایت را به مردم نسبت داد. بنابراین کلام «محقّق طوسی»، که عدم تصرّف امام را از ما و مستند به ما (مردم) میفرماید، چگونه قابل توجیه و تحقیق است؟ این ایراد که: «فایده تعیین امامی که برکنار از مداخله در اداره جامعه و حفظ مصالح عالیّه اسلامی باشد چیست، و چرا نصب و تعیین او لازم است؟» به فرض ورود، اختصاص به امام غایب ندارد؛ بلکه در مورد امام حاضری که مبسوطالید نیست، و از تصرّف در امور ممنوع یا محبوس است نیز قابل طرح است. و بلکه در مورد نبی و پیغمبری که مردم بهطور موقّت یا دائم مانع از تبلیغ رسالت او باشند نیز این سؤال وجود دارد.
جواب «حلّی» این است که با وجود عدم حضور مردم برای انفاذ اوامر امام یا استماع تبلیغ نبیّ و بلکه ممانعت از آن، چنان که در عصر ائمّه قبل از حضرت صاحبالامر(ع) واقع شد، تصرّف نکردن آن بزرگواران در امور، مستند به مردم است.
آنچه بر خدا لازم است، اتمام حجّت و ارسال رسول و نصب امام و فرستادن شرایع و احکام است. اگر مردم استقبال نکنند و همکاری ننمایند، این فواید حاصل نمیشود. ولی خداوند متعال به مقتضای حکیمیّت، رحیمیّت و رحمانیّت، ربّانیّت، فیّاضیّت، هدایت، و سایر صفات جمالیّه و برای آن که حجّتی از عباد بر او نباشد: لِئَلَّا يَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَي اللَّهِ حُجَّةٌ[1] و مصالحی که خود عالم به آن است، زمین و زمان را خالی از حجّت و صاحبالامر نخواهد گذارد.
همانگونه که در بعضی از روایات است: «مَثَلُ الإمَامِ مَثلُ الکَعبَةِ یُؤتَی وَ لَایَأتَی»[2] وقتی قیام به این وظایف عامّه ولائی بر امام واجب است که مردم به طور جدّی اظهار حضور برای فرمانبری و امتثال از اوامر او بنمایند؛ چنان که از فرمایش امیرالمؤمنین(ع) در ذیل خطبه «شقشقیه» استفاده میشود: «أَمَا وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْلَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أن لا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِهَا وَ لَأَلْفَيْتُمْ دُنْيَاكُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِي مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ »[3]
بنابراین مبسوط الیَد نشدن و قدرت نیافتن ائمّّه طاهرین(ع) بر اداره امور، همانگونه که خواجه فرمود، مستند به مردم است. در مورد حضرت صاحبالامر(عج) نیز همین جهت معلوم بوده که اگر ایشان هم در این اعصار مثل آبای کرامشان در بین مردم بودند، و مأمور به آن برنامه خاص نبودند، حکومتها و مردم دنیاپرست با اطّلاع از بشاراتی که درباره آن ظهور پیروز و جهانگیر شنیده بودند، در فشار و اذیّت و آزار به آن حضرت تا سر حدّ شهادت در آن عصرهایی که مقضیّات و شرایط ظهور موجود نبود، اقدام میکردند.
بنابراین عدم حضور مردم در اطاعت از امام، با توجّه به آن که در آغاز و مقارن با ولادت آن حضرت و به خصوص بعد از شهادت پدر بزرگوارش در مقام دستگیری وی برآمدند، احتیاج به آزمایش و امتحان جدید نداشت.
در کل، مسئله پیاده نشدن نظم امامت و رتق و فتق امور و به دست گرفتن زمام کارها برحسب تاریخ به متعهّد بودن مردم به نظام الهی امامت ائمّه(ع) مستند بوده است.
البتّه قضا و تقدیرات خداوند علیم قدیر حکیم نیز در کنار وضع مردم برحسب بشارات و احادیث راجع به غیبت طولانی آن حضرت و پیشآمدها و حوادث و مسائل بسیار، بالاخره سیر جهان را به ظهور آن حضرت و تشکیل حکومت عدل اسلامی جهانی منتهی خواهد کرد، و این یک وعده الهی است؛ وَ لَنْ يُخْلِفَ اللهُ وَعْدَهُ[4].
بنابراین ظهور ولایت آن حضرت بدون حصول شرایط خاص و آماده شدن جهان و تحقّق تقدیرات الهیّه امکانپذیر نخواهد بود. در غیر آن شرایط موقعیّت، همان موقعیّتهای گذشته یا دشوارتر خواهد بود. مردم جهان باید در این اعصار امتحانات بسیار ببینند، و مراحل متعدّدی را پشت سر بگذارند تا شرایط – چنان که خداوند فرموده- فراهم شود. حتّی در روایات است که تمام اصناف و صاحبان دعاوی به حکومت میرسند، تا کسی نتواند بعد از ظهور آن حضرت ادّعا کند که اگر من یا ما بودیم، میتوانستیم این برنامه را پیاده کنیم.
به هر حال «هَذَا أمرٌ مِن أمرِ اللهِ وِ سِرّ مِن سِرِّ اللهِ، لَا یَعلَمُ تَأوِیلهَا وَ أسرَارهَا إلّا الله وَ الرَّاسِخُونَ فِی العِلمِ وَ مَا نَقُولُ أو نَعلَمُ مِنهُ ظَاهِرٌ مِنَ البَاطِنِ، وَ مَجَاز مِنَ الحَقِیقَةِ، وَ یَظهَرُ مَا فِی هَذا الأمرِ أو بَعضَهُ مِنَ الأسرَارِ الإلهیَّةِ بَعدَ ظُهُورِه، وَ اللهُ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیر، وَ بِکُلِّ شَیءٍ عَلِیم، یَفعَلُ مَا یَشَاءُ وَ لَا یَفعَلُ مَا یَشاءُ غَیرهُ، وَ لَا یُسئَلُ عَمَّا یَفعَل وَ هُم یسئَلُونَ، وَ لَا یُخَلِّفُ المِیعَاد.»
38- آیا اگر حکایتهایی در مورد مداخله حضرت در عصر غیبت، در امور برای شخصی یقینآور نباشد، چگونه میتوان برای امام غایب فایدهای تصوّر نمود؟ (در کتاب «امامت و مهدویّت» در پاسخ به این سؤال که فایده امام در عصر غیبت چیست، به حکایتهایی درباره دخالت امام(ع) تمسّک نمودهاید). نظر بر این است که این سالبه کلیّه را که آن حضرت از جمیع امور کنارهگیری دارند، و مطلقاً (مستقیماً یا به وسیله خواص خودشان و دیگران) تصرّف و مداخله در امور نداشته باشند را، ردّ کنیم. به این بیان که: نه ما به این سلب کلی معتقدیم، و نه کسی میتواند نسبت به آن ادّعای قطع و یقین بنماید.
زیرا ممکن است چنان که بیان کردهایم، آن حضرت توسّط اولیا و خواص خودشان، یا به هر شکلی که مقتضی باشد، دخالت نمایند.
خلاصه میتوان گفت: به ظاهر آن حضرت مداخله کلّی و فراگیر در امور ندارند، و این سلب غیر کلّی با ایجاب جزئی که کسی نمیتواند آن را نفی نماید، منافات و مناقضه ندارد.
با این که ما امارات و نشانههای بسیار در طول تاریخ تشیّع از این مداخله غایبانه آن حضرت در امور بسیار داریم؛ حال اگر کسی هم شکّاک یا مغرض باشد و بگوید: من باور نمیکنم؛ در جواب میگوییم: غرض ما بیان امکان این مداخله و ردّ سلب کلّی است.
به عبارت دیگر میخواهم این شبهه را که امام در امور مطلقاً مداخله ندارند، ردّ کنم؛ زیرا این شبهه در صورتی وارد است که عدم مداخله مطلق آن حضرت، ثابت و معلوم باشد و چون این موضوع (عدم مداخله مطلق) قابل اثبات نیست، با وجود بشارت انبیای گذشته و پیغمبر اکرم(ص) و ائمّه طاهرین(ع) اگر هم مداخله آن حضرت در امور ثابت نشود، خللی در مسئله امامت و غیبت و شئون آن حضرت وارد نمیشود.
همان مقدار که تصرّف و مداخله ایشان در حدودی که مصلحت باشد امکانپذیر باشد، برای ردّ شبهه کافی است. چنان که در سایر افعال و صنایع و مخلوقات خداوند متعال، اگر در موردی فایده پدیده و مخلوقی را کشف نکردیم، و نتوانستیم برای آن فایدهای اثبات کنیم، دلیل بر عدم فایده نمیشود؛ که از زمانهای کهن گفتهاند: «عَدَمُ الوُجدَانِ لَا یَدُلُّ عَلَی عَدَمِ الوُجُودِ».
این ظهور و این غیبت و آنچه در اخبار و احادیث از امور خارقالعاده رسیده است، همه جزء سنن الهیّه و به اراده خداوند حکیم و علیم انجام میشود. همانگونه که معتقدیم در عالم تکوین و خلقت، کار عبث و بیهوده واقع نشده و نمیشود، در اینگونه امور نیز همین نظام و برنامه جاری است؛ ذَلِکَ تَقدِیرُ العَزِیزِ العَلِیمِ.
39- چگونه غیبت امام با تماس مردم و استغاثه از آن حضرت مفهوم پیدا میکند؟ (نمونههایی که در کتاب «امامت و مهدویّت» از استغاثه و فریادرسیهای حضرت بیان شده، ممکن است برای کسی یقین آور نباشد). مقصود این است که مفهوم غیبت، ناشناخته بودن شخص آن حضرت بر مردم است و مقصود ناشناخته بودن مردم، از آن حضرت نیست و به عبارت دیگر مقصود این است که امام (ع) از مردم غایب است؛ نه این که مردم از امام (ع) غایب باشند؛ تا کسی بگوید: بنابراین چون نمیتوانند با مردم تماس بگیرند، نمیتوانند بعض فریادرسیها و استغاثهها را شخصاً یا به وسیله خواصّی که دارند، پاسخ بدهند.
همانگونه که تذکّر دادهایم ایشان در موسم حج شرکت میفرمایند؛ به زیارت رسول اکرم(ص) و سایر اجداد بزرگوارشان(ع) میروند؛ قبور مؤمنین را زیارت و در تشییع جنازه هر کجا مقتضی باشد شرکت میکنند.
خلاصه، آن حضرت اعمال و برنامههای خیر و عبادی و احسان به ضعفا را در حدودی که در حال غیبت قابل انجام است، انجام میدهند. حکایات بسیار هم از این مقوله نقل شده است که اگر هر یک از آنها باور بخش و یقینآور نباشد، کلّ آنها موجب قطع و یقین است. ولی در این جواب، ما نمیخواهیم این موضوع را اثبات کنیم؛ بلکه میخواهیم نفی آن را و اینکه اعتقاد به امام غایب مفهومش عقیده به خارج بودن آن حضرت از بین مردم و مجامع است، رد کنیم که برای ردّ آن، و رفع اشکال، امکان انجام اینگونه تصرّفات از ایشان کافی است.
ما حدود عقیده خود را به آن حضرت و غیبت اعلام میکنیم، که کسی نتواند بگوید امام غایبی که شما به او عقیده دارید، کسی او را نمیبیند، و با امام میّت تفاوت نمیکند.
در اینجا فقط ما میخواهیم با عرض عقیده، روشن کنیم بر این عقیده که دلایلی بر اثبات آن اقامه میشود، فی حدّ نفسه ایراد و اشکالی وارد نیست؛ چون عقاید از دو جهت موردبررسی قرار میگیرد: گاه نفس عقیده مورد ایراد عقلی یا نقلی است، که نخست باید آن را بررسی کرد؛ مثلاً عقیده به شِرک یا تجسّم خدا یا حلول و اتّحاد و امثال این عقاید، عقلاً مورد ایراد و ابطال قرار میگیرد، یا عقیده به امامت ظالم و نظر به خود این عقیده عقلاً و نقلاً باطل است و با وجود این، اثبات آن برای شخص فلان ظالم، قابل بررسی نیست.
در این جواب نیز میگوییم: در عقیده به امامت امام غایب، این ایرادات وارد نیست؛ چون مفهوم این عقیده، عقیده به امامت شخصی که در غیبت مطلق و مثل خارج از عالم ما باشد، نیست. او در هر کجا بخواهد حاضر میشود و مردم را میبیند، مردم نیز او را بدون معرفت به شخصش میبینند. حکایاتی که هم نقل میکنیم- اگرچه چنان که گفته شد فیالجمله و به نحو تواتر اجمالی ثابت است- این عقیده ما را که آن حضرت را در غیبت مطلق نمیدانیم، تأیید مینماید. به هر حال جهتی که مورد ایراد است، عقیده شیعه نیست؛ و آنچه عقیده شیعه است، این ایراد به آن وارد نمیباشد.
پینوشتها [1] – نساء/165.
[2] – بحار:36/353.
[3] – نهجالبلاغه /خطبه سوّم.
[4] – حج/47.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی