6- تفسیر آیه 45 سوره «نور» در مورد هزار پایان چگونه است؟
آیه 45 سوره نور ظاهراً در مقام بیان وضع مشی و راه رفتن همه جنبندگان نیست و این چهار صنف که به آنها اشاره شده از باب مثال است و غرض، توجّه دادن مردم به انواع جنبندگان است، نه شمارش تمام انواع آنها.
7- آیه 4 سوره «احزاب» است که: مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ ؛ یعنی: خداوند برای کسی دو دل در سینه قرار نداده است. منظور این آیه چیست؟ و آیا این آیه ارتباطی به داشتن مهر و محبّت دو زن در دل یک مرد دارد یا خیر؟
برای روشن شدن معنی آیه شریفه، به تفاسیر مراجعه نمایید. امّا اجمالاً این که: معانی متعدّدهای برای آن ذکر شده و ما به یکی از آنها اکتفا میکنیم:
در تفسیر «مجمعالبیان» از امام صادق(ع) نقل شده که فرمود: خداوند برای هیچ کس در باطن او دو قلب قرار نداده که به یکی از دو قلب، قومی مثل دوستان خدا را، و با قلب دیگر دشمنان آن قوم را دوست بدارد.
نتیجه این که چون انسان دارای یک قلب است در آن یک قلب، دو محبّت متضاد قرار نمیگیرد و محبّت به دو همسر، دو فرزند، دو استاد و بیشتر، از این قبیل نیست (و الله العالم).
8- چرا خداوند در قرآن کریم به هنگام بیان مطلبی به جای ضمیر مفرد ضمیر جمع آورده؟
یک نکته آن اقتضای اشاره به عظمت متکلّم در مقام بیان بعضی مطالب است که به ضمیر جمیع مناسب با بلاغت و تکلّم به مقتضای حال است، تا مخاطب، با توجّه به عظمت متکلّم، مطلب را – چنان که باید و شاید و به طور جدّی- دریافت نماید و اهمیّت آن را درک کند؛ مثل: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ، که به این تعبیر مشحون از اعجاز و متضمّن پنج ضمیر جمع، محفوظ درون قرآن مجید را به حفظ الهی، به طور بسیار اکید و بلیغ بیان فرموده است؛ که با تعبیری مثل: اِنِّی نَزلت الذِّکر وَ اِنِّی لَه لَحافِظٌ بیان نمیشود.
نکته دیگر این است که گاهی بعضی کارهای الهی به واسطه ملائکه- که جنود و عدد آنها را هم غیر از او کسی نمیداند: وَ مَا يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَ[1]- انجام میگیرد و ملائکه مدبّرات یا مقسّمات و دیگران که مأموریّتهایی دارند، به عنوان واسطه عمل میکنند. برای این که اشاره به این باشد که این عمل بدون واسطه انجام نشده، به لفظ جمع متکلّم معالغیر بیان میشود؛ مثل این که: بلاتشبیه مدیر یک کارخانه و مؤسّسه- که همه امور و جریان آن کارخانه به واسطه یا بیواسطه، کار اوست- میگوید: این کار را کردیم، و گاه ضمیر متکلّم وحده بیان میشود که عنایت خاص به چیزی و به خلق بلاواسطه چیزی معلوم شود و احتمال مداخله غیر و وسایط دفع شود؛ مثل: یَا مُوسَی اِنَّنِی اَنَا الله که در مثل این مورد، استعمال ضمیر متکلّم معالغیر منافی با مقصود است (و الله العالم).
9- در آیه 3 سوره مبارکه «حدید» آمده است که: خداوند آسمانها و زمین را در 6 روز آفرید؛ در حالی که پیش از پیدا شدن آسمان و زمین، هنوز واحد زمانی به نام روز وجود نداشته، و اصلاً روز با وجود خورشید و زمین معنا پیدا کرده؛ لطفاً این معنی را توضیح دهید.
کلمه «یوم» و مرادف آن روز اگرچه بیشتر به معنای زمان تابش آفتاب و ضدّ شب به کار برده میشود، ولی مفهوم آن وسیعتر از این است.
در قرآن کریم احادیث شریفه و کلمات ادبا و سخنوران و شاعران عرب و عجم، در معانی دیگر- که قدر مشترک همه آنها زمان است- نیز گفته میشود.
گاه گفته میشود: «روز» و «یوم» و مقصود از آن، زمان بین طلوع آفتاب و غروب آن است. گاهی این کلمات گفته میشود و از آن، مدّت یک جریان یا زمان و دوران یک حکومت، یا یک عصر، یا عمر یک شخص، یا دوران جوانی یا پیری، یا دوران سیادت و عزت و خوشی یک امّت و ملّت قصد میشود. مثلاً گفته میشود: امروز و فردا و از روز، دنیا و از فردا، آخرت قصد میشود. یا شاعر میگوید:
روز بزرگ گرچه جهان کم ندیده است / روزی چو روز حضرت خاتم ندیده است
که مقصود او از «روز حضرت خاتم»، تمام عصر حضرت رسول اکرم(ص) هست. و مثلاً «اعشی» در این شعر:
شَتَّان مَا یَومِی عَلی کورِهَا/ وَ یَومَ حَیَّان أخِی جَابِر
از دو دوران عمر خودش به «روز» تعبیر کرده است؛ و امیرالمؤمنین(ع) نیز در «خطبه شقشقیّه» به این شعر، تمثّل جسته، و دو عصر و دو دوره را در ارتباط با خودشان، دو «روز» شمردهاند.
با توجّه به این توضیح مختصر، معلوم میشود که ستّة ایّام (شش روز) در سوره مبارکه «حدید» و همچنین در سوره «اعراف»، آیه 54 اشاره به شش دورانی است که در آنها آسمانها و زمین شکل گرفته و این نظامات و تشکیلات وجود یافته است. اشاره به این است که خلقت آسمانها و زمین دفعی نبوده، بلکه به ارادةالله و حکمت باریتعالی تدریجی انجام شده است؛ چنان که در اجزای عالم خلقت و طبیعت، بیشتر یا همه چیزها به تدریج آفریده میشوند. مثلاً سنگها و معادن و کائنات دیگر، بعضی در طیّ هزاران سال و بعضی بیشتر و بعضی کمتر از یک سال، و برخی کمتر از این زمان وجود پیدا میکنند.
آسمانها و زمین نیز بنا بر این دو آیه کریمه در طیّ شش روز، شش دوران و شش تحوّل و جریان شکل گرفته و خلق شدهاند. این دو آیه از عجایب آیات و معجزات قرآن کریم است که شکلگیری و خلقت کل نظام آسمانها و زمین را تدریجی اعلام مینماید؛ و تدبّر در معانی این آیات موجب قوّت ایمان به خدا و وحی و رسالت حضرت خاتمالانبیا(ص) میشود (و الله العالم).
10- در آیه الرَّحمَن عَلَی العَرشِ استَوَی، معنای «عرش» چیست؟ «استواء بر عرش» یعنی چه؟ و با این که قرآن از خداوند است، چرا در بعضی از آیات لفظ «ما» (صیغه متکلم مع الغیر) به کار رفته است؟
این تعبیر کنایه از قدرت کامله خداوند و تسلّط او بر همه موجودات به نسبت مساوی است. و امّا این که لفظ «ما» به کار رفته، این به عنوان تعظیم است؛ مانند این که گاهی در بین مردم به طرف مقابل که یک نفر است گفته میشود: «شما»؛ و یا یک نفر میگوید: «ما» گفتیم.
11- با توجّه به آیه مبارکه: يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ، لطفاً بفرمایید اگر زمین در روز قیامت غیر از این زمین باشد، پس اعمال خیر و شرّی که مردم در روی زمین اوّلی انجام دادهاند و حسب آیه شریفه در سوره «زلزال» باید همان را حاضر کند و به آن شهادت بدهد، آن زمین چه خواهد بود و چه خواهد شد؟ آیا مردم از آن زمین اوّل محشور میشوند، یا غیر آن (زیرا در آیات متعدّد قرآن مجید آمده است که زمین، کوهها، آسمان و ستارگان و دریاها هم از بین خواهند رفت)؟
این آیات ممکن است از آیات متشابه باشد که تأویل آن در موقع خود، آشکار میشود. آنچه فعلاً به طور جزم میگوییم و مسلّم و معلوم هست این است که بین این آیات تنافی و تعارض وجود ندارد.
اوّلاً، ممکن است مراد از تبدیل و تبدّل ارض و سماوات این باشد که وضع و شکل و قیافه کنونی زمین و آسمان عوض میشود؛ مثل این که کوهها برداشته میشود، حرکات ستارگان تغییر میکند و ...
ثانیاً، ممکن است در آغاز قیام قیامت مردگان از همین زمین، برانگیخته شوند و در آن حشر واقع شود، و سپس تحوّلات دیگر در آن پیدا شود که در روز قیامت، این تحوّلات واقع میشود؛ امّا در آن روزی که مقدار آن پنجاه هزار سال است ممکن است این تحوّلات به تدریج و یکی پس از دیگری واقع شود.
به هر حال در مثل این آیات اجمالاً مسلّم و معلوم است که با یکدیگر تنافی ندارد و اگر کسی تصوّر تنافی نماید، رفع آن تنافی با دقّت در خود آیات کاملاً ممکن است؛ ولی در تفسیر و تأویل آن چیزی که حجّت است؛ فقط خبر معتبر از اهلبیت عصمت و طهارت(ع) است: وَ مَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ[2].
12- در سوره مبارکه حجر، این آیه مبارکه وجود دارد که: «همانا ما قرآن را فرستادیم و ما خود، نگهبان و حافظ قرآن میباشیم.» بفرمایید که سایر کتب آسمانی- مانند تورات و انجیل که آنها هم کلامالله هست- چطور مورد حفاظت پروردگار قرار نگرفت تا یهودیها و نصرانیها نتوانند آن دو کتاب مقدّس را از بین ببرند و تحریفاتی در آن بنمایند؟
ممکن است این عنایت خاص به حفظ و حراست، از جنبه این باشد که چون اسلام، خاتم ادیان است و پس از آن نبوّت و رسالتی نیست، قرآن را خدا از گزند حوادث دوران و دستبرد اهل طغیان حفظ میفرماید که رشته هدایت الهی منقطع نشود. و قرآن- که معجزه باقیّه و دلیل صحّت نبوّت و پیغمبری همه انبیا است- باید تا انقراض عالم باقی باشد.
پینوشتها
[1] – مدّثر/31.
[2] - آلعمران/7.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی