کد مطلب: ۳۰۰۵
تعداد بازدید: ۱۹۴۱
تاریخ انتشار : ۲۳ مهر ۱۳۹۸ - ۱۰:۴۶
نگاهی بر زندگی امام سجاد(ع)| ۱۵
هنگامی ‌که امام سجّاد(ع) از دنیا رفت و پیکر مطهّرش را به خاک سپردند، چیزی نگذشت که آن شتر از اسطبل بیرون شد و کنار قبر امام سجّاد(ع) آمد و گردنش را روی قبر نهاد، در حالی ‌که ناله می‌کرد و اشک از چشمانش سرازیر بود.
کار و تلاش امام سجّاد(ع) برای تأمین معاش خانواده
امام سجّاد(ع) بامداد از خانه بیرون می‌آمد و به دنبال کار و کسب برای تحصیل مال حلال می‌رفت، روزی شخصی از او پرسید کجا می‌روی؟ امام فرمود: می‌روم به اهل‌ و عیالم صدقه بدهم. او پرسید، آیا صدقه می‌دهی؟ فرمود: «کسی که مطالبه‎ی روزی حلال کند، همین روزی حلال از طرف خدا صدقه‌ای است برای او.[1]
امام سجّاد(ع) برای خرید معاش و غذای خانه، خود به بازار می‌رفت و می‌فرمود:
«لَأَنْ أَدْخُلَ السُّوقَ وَ مَعِي دَرَاهِمُ أَبْتَاعُ بِهِ لِعِيَالِي لَحْماً وَ قَدْ قَرِمُوا إِلَيْهِ، أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أُعْتِقَ نَسَمَةً.»
«هرگاه به بازار بروم و همراهم مبلغی پول باشد و با آن مقداری گوشت برای اهل خانه‌ام که به آن علاقه دارند، خریداری کنم برای من بهتر از آن است که برده‌ای را آزاد سازم.»[2]
 
حلم و بزرگواری امام سجّاد(ع)
روزی یکی از کنیزان، آب به‌ دست امام سجّاد(ع) می‌ریخت، تا او دست و روی خود را بشوید. ظرف آب از دستش افتاد و با سر مبارک امام سجّاد(ع) برخورد کرد، به‌ طوری‌ که سر آن حضرت شکست. حضرت سرش را به طرف کنیز بلند کرد، کنیز (از خشم آن حضرت نگران شد و) این آیه را (که خداوند وصف پرهیزکاران را در آن بیان می‌کند) خواند:
«وَ الْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ.»
«پرهیزکاران خشم خود را فرو می‌برند.»
امام سجّاد(ع) فرمود: «خشم را فرو بردم.»
کنیز دنبال آیه را خواند:
«وَ الْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ.»
«پرهیزکاران از مردم گذشت کنند.»
امام سجّاد(ع) فرمود: «خدا تو را ببخشد.»
کنیز آخر آیه را خواند:
«وَ اللهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ.»
«خداوند نیکوکاران را دوست دارد.»[3]
امام سجّاد(ع) به کنیز احسان کرد و به او فرمود: «برو، تو را در راه خدا آزاد ساختم.»[4]
روزی، حسن بن حسن یکی از بستگان امام سجّاد(ع) به آن حضرت ناسزا گفت، امام در برابر او سکوت کرد و او رفت. امام به حاضران فرمود: «آنچه این مرد گفت شما شنیدید، اکنون دوست دارم همراه من بیایید تا نزد او برویم و پاسخ مرا به او بشنوید.»
حاضران عرض کردند می‌آییم و ما دوست داریم تو هم پاسخ او را بگویی و ما هم (آنچه می‌توانیم) به او بگوییم.
آن حضرت با حاضران حرکت کردند، در مسیر راه این آیه را می‌خواند:
«وَ الْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَ الْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَ اللهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ.»
حاضران‌ وقتی این آیه را از آن حضرت شنیدند، فهمیدند که امام چیزی به او نخواهد گفت.
امام و همراهان به در خانه‌ی حسن بن حسن رسیدند، امام با صدای بلند فرمود: «به او بگویید علی بن الحسین است.»
حسن بن حسن يقين کرد که امام سجّاد(ع) برای تلافی آمده است، خود را برای مقابله آماده کرد و از خانه بیرون آمد. امام سجّاد(ع) به او فرمود:
«ای برادر! اندکی قبل نزد من آمدی و هر چه خواستی به من گفتی، اگر آنچه را گفتی در من هست، از درگاه خدا طلب آمرزش می‌کنم، خدا مرا بیامرزد، و اگر آنچه گفتی در من نیست، خدا تو را بیامرزد!»
وقتی ‌که حسن بن حسن بزرگواری امام را دید، شرمنده شد و بین دو چشم امام را بوسید و گفت: «آری من آنچه را که در تو نبود به تو گفتم، و خودم به آنچه گفتم سزاوارترم.»[5]
 
تربیت بردگان و آزادی آن‌ها
یکی از کارهای مهمّ امام سجّاد(ع) این بود که از بردگان بسیار، سرپرستی می‌کرد و آن‌ها را به برنامه‌های اسلام تربیت می‌نمود و سپس آزاد می‌کرد. در حقیقت هم روح آن‌ها را از انحرافات و آلودگی‌ها آزاد می‌ساخت و هم جسم‌شان را از قید بردگی آزاد می‌نمود و هدف آن بود که بردگان به ‌طور صحیح به ‌تدریج آزاد گردند.
برای روشن شدن مطلب، نظر شما را به چهار روایت زیر که بیانگر تربیت عملی امام از بردگان است، جلب می‌کنیم.
 ۱ - شیوه ملاقات امام با بردگان در ماه رمضان
امام صادق(ع) فرمود: هنگامی ‌که ماه رمضان فرا می‌رسید، امام سجّاد(ع) بردگانش از کنیز و عباد را هرگاه خطا می‌کردند، نمی‌زد بلکه اگر خطا می‌کردند، خطای آن‌ها را در دفتری با ذکر تاریخ می‌نوشت. وقتی‌ که ماه رمضان به آخر می‌رسید، آن‌ها را به حضور می‌طلبید و به هر کدام از آن‌ها خطاب کرده، می‌فرمود: ای فلانی! تو در فلان روز فلان گناه را انجام دادی، ولی من تو را ادب نکردم، آیا به یاد داری؟ و او می‌گفت: آری، ای فرزند رسول خدا.
امام به‌ این ‌ترتیب با همه بردگان رفتار می‌کرد و آن‌ها به خطای خود اقرار می‌نمودند. سپس امام در وسط آن‌ها می‌ایستاد و می‌فرمود همه شما با صدای بلند، خطاب به من بگویید ای علی بن الحسين پروردگار تو آنچه را که انجام داده‌ای به‌ حساب و شماره آورد، همان‌گونه که تو کارهای ما را به ‌حساب و شماره آوردی و در پیشگاه خدا کارنامه‌ای وجود دارد که به ‌حقّ سخن گوید و از هیچ کوچک و به بزرگی فرو نگذارد مگر این که همه را برشمرد و آنچه انجام داده‌ای در نزد خدا حاضر بنگری، همان‌گونه که ما کردارمان را در نزد تو حاضر دیدیم. ما را ببخش و از ما بگذر، خدا تو را ببخشد و از تو بگذرد، که خداوند می‌فرماید:
«وَ لْيَعْفُوا وَ لْيَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللهُ لَكُمْ.»
«آن‌ها باید عفو و صرف‌ نظر کنند، آیا دوست نمی‌دارید که خداوند شما را ببخشد.» (نور/۲۷)
امام سجّاد(ع) این گفتار تلقین شده خودش را از زبان بردگان می‌شنید و گریه می‌کرد و می‌گفت: «خدایا! تو خودت امر فرموده‌ای کسی را که به ما ستم کرده عفو کنیم، طبق فرمان تو عفو کردیم، تو نیز ما را عفو کن که از ما برتر هستی، ای خدای کریم، مرا مشمول کرم خود کن...»
سپس به بردگان متوجّه شده و فرمود: شما را بخشیدم، آیا شما نیز مرا در رابطه با کردار و برخورد خشنم بخشیدید؟ بردگان می‌گفتند ای آقای ما تو را بخشیدیم...
آنگاه امام سجّاد(ع) به آن‌ها گفت: همه شما را آزاد کردم، و از قید بردگی رها نمودم، اینک آزادید، بروید.
امام در روز عید فطر ، جوایز فراوانی به بردگان می‌داد و در آخر ماه رمضان هر سال گروه بسیاری از بردگان را آزاد می‌نمود.[6]
 ۲- احساس آرامش غلام از امام سجّاد(ع)
روزی امام سجّاد(ع) یکی از غلامان خود را دو بار صدا زد ولی غلام پاسخی نداد، تا این که بار سوّم پاسخ داد. امام به او فرمود: مگر صدای مرا نشنیدی، چرا بار اوّل و دوّم پاسخ ندادی؟ غلام گفت: از تو ایمن بودم و می‌دانستم اگر پاسخ ندهم بر من خشم نخواهی کرد.
امام سجّاد(ع) گفت: حمد و سپاس خداوندی را که غلام مرا از من ایمن ساخته است؟[7]
۳- امام سجّاد(ع) در موردی (به خاطر تأدیب) تازیانه‌ای به یکی از غلامان خود زد و سپس به خانه خود رفت و برهنه شد و آن غلام را طلبید و تازیانه را به او داد و به او فرمود: با این تازیانه بر علی بن حسین بزن (و قصاص کن)، غلام خودداری کرد و بخشید. امام سجّاد(ع) پنجاه دینار به او عطا فرمود.[8]
۴- در مورد دیگری روایت شده: «یکی از غلامان امام سجّاد(ع) مأمور آباد کردن یکی از زمین‌های مزروعی بود، ولی در آبادسازی آن زمین کوتاهی نموده بود به ‌طوری ‌که بخشی از زراعت آن تباه گردید. امام سجّاد(ع) آن غلام را سرزنش کرد و تازیانه‌ای به او زد. وقتی‌ که امام به خانه‌اش بازگشت، آن غلام را طلبید و برهنه شد و تازیانه را به‌ دست غلام داد و فرمود بزن و قصاص کن. غلام خودداری کرد، امام هر چه اصرار نمود او خودداری نموده و می‌گفت «معاذ الله»! تو را بخشیدم. امام سجّاد(ع) به او فرمود: «اکنون ‌که قصاص نمی‌کنی، همان زمین مزروعی را به تو بخشیدم.»[9]
این نمونه‌ها بیانگر آن است که امام سجّاد(ع) به بردگانی که از مستضعفین بودند، توجّه ویژه‌ای داشت و در تربیت و رشد دینی و اخلاقی و سپس آزادی آن‌ها می‌کوشید.
 
ماجرای شتر امام سجّاد(ع)
امام سجّاد(ع) شتری داشت که ۲۰ بار (و به نقلی ۲۲ بار) سوار بر آن، برای سفر حجّ به مکّه رفته بود و در تمام این مدّت حتّی یک تازیانه، به او نزده بود، از این‌رو آن شتر، محبّت و عظمت اخلاقی امام را احساس نموده بود.
هنگامی ‌که امام سجّاد(ع) در بستر شهادت قرار گرفت به فرزندش امام باقر(ع) در مورد آن شتر چنین فرمود:
«من با این شتر بیست بار به مکّه رفتم و حجّ به جا آوردم، و در تمام مدّت رفت ‌و برگشت، حتّی یک تازیانه به او نزدم، هنگامی ‌که از دنیا رفتم، هرگاه شتر مُرد او را دفن کن تا درّندگان گوشت او را نخورند. چرا که رسول خدا(ص) فرمود: هر شتری که در هفت حجّ، در عرفات توقف کند، خداوند او را از شتران بهشت قرار می‌دهد و نسل او را پر می‌نماید.»
امام باقر(ع) به این وصیّت عمل کرد.[10]
و نیز امام سجّاد(ع) در شب آخر عمر، به امام باقر(ع) فرمود:
«امشب همان شبی است که به من وعده (رحلت از دار دنیا) داده شده است، به تو سفارش می‌کنم، برای شترم اسطبلی بساز و همواره علوفه‌اش را فراهم کن»
هنگامی ‌که امام سجّاد(ع) از دنیا رفت و پیکر مطهّرش را به خاک سپردند، چیزی نگذشت که آن شتر از اسطبل بیرون شد و کنار قبر امام سجّاد(ع) آمد و گردنش را روی قبر نهاد، در حالی ‌که ناله می‌کرد و اشک از چشمانش سرازیر بود.
در روایت دیگر آمده: آن شتر سراسیمه از چراگاه آمد و در کنار قبر خوابید و گردنش را روی قبر نهاد و در خاک غلتید.[11]
ماجرا را به امام باقر(ع) خبر دادند، آن حضرت به بالین شتر آمد، او را بسیار پریشان دید، فرمود: «اکنون بس است، برخیز برو، خدا تو را مبارک گردانید.» شتر برخاست و رفت، ولی طولی نکشید که بار دیگر بازگشت و در کنار قبر امام در خاک غلتید، اشک ریخت. باز امام باقر(ع) به بالین او آمد و فرمود: برخیز برو، ولی این بار شتر برنخاست. امام باقر(ع) به حاضران فرمود: «رهایش کنید که در حال وداع است.» آن شتر سه روز به همان حال بود تا مُرد.[12]
آری، شتری که سال‌ها با صدای ملکوتی و مناجات‌های جانسوز عرفانی امام سجّاد(ع) خو گرفته بود و همواره از محبّت‌های سرشار آن امام همام برخوردار بود، نتوانست رنج فراق آن حضرت را تحمّل کند. از این‌رو جان سپرد.
 
آخرین وصیّت امام سجّاد(ع)
امام باقر(ع) فرمود: هنگامی ‌که پدرم لحظات آخر عمر را می‌پیمود مرا به سینه‌اش چسبانید و فرمود: پسر جان! تو را به همان چیزی که پدرم امام حسين(ع) هنگام شهادت به آن وصیّت کرد، سفارش می‌کنم و آن این که:
«يا بُنَيَّ اِصْبِرْ عَلَى الحَقِّ وَ إنْ كانَ مُرّاً.»
«ای پسر جان! در راه حقّ استقامت کن، گرچه تلخ باشد.»[13]
نیز امام باقر(ع) فرمود: پدرم در لحظات آخر عمر، مرا به سینه‌اش چسبانید و فرمود: پسر جان تو را وصیّت می‌کنم به آنچه پدرم هنگام شهادت به آن وصیّت کرد و فرمود:
«یا بُنَیَّ إِیّاک وَ ظُلْمَ مَنْ لَا یجِدُ عَلَیک نَاصِراً إِلَّا اللَّه.»
«ای پسر جان! بپرهیز از ظلم کسی که یاوری در برابر تو جز خدا ندارد.»[14]
 
آخرین سخن امام سجّاد(ع)
قبلاً بیان شد که آن حضرت در زمان خلافت ولید بن عبدالملک با دسیسه هشام برادر ولید و یا با طرح مرموزِ هر دوی آن‌ها مسموم گردید و بر اثر آن به شهادت رسید.
امام کاظم(ع) فرمود: امام سجّاد(ع) در لحظات آخر عمر، بیهوش شد، پس از لحظاتی به هوش آمد و چشمانش را گشود و سوره واقعه و فتح را خواند، سپس گفت:
«اَلْحَمْدُلِلَّهِ الَّذِي صَدَقَنا وَعْدَهُ وَ أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ، نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشاءُ، فَنِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِينَ.»
«حمد و سپاس خداوندی را که وعده خود را نسبت به ما تصدیق و وفا کرد، و ما را وارث زمین نمود. و از بهشت هر جا را که خواستیم جایگاه ما ساخت. پس نیکو است پاداش صاحبان عمل نیک.» سپس همان‌ دم جان سپرد.[15]
 
همسران و فرزندان امام سجّاد(ع)
از گفتار عالِم بزرگ شیخ مفید(ره) فهمیده می‌شود که امام سجّاد(ع) دارای ۱۵ فرزند (۱۱ پسر و ۴ دختر) از هفت همسر بود، که یکی از همسرانش (یعنی أمّ‌عبدالله دختر امام حسن مجتبی(ع)، مادر امام باقر(ع)) آزاد بود و بقیّه کنیز بودند، نام فرزندانش به ‌این ‌ترتیب بود:
۱- امام محمّد باقر(ع)؛ ۲- عبدالله؛ 3- حسن؛ ۴- حسین؛ ۵- زید ۶- عمر 7- حسین اصغر ۸- عبدالرّحمن ۹- سليمان ۱۰- على ۱۱- خدیجه ۱۲- محمّد اصغر ۱۳- فاطمه ۱۴- عِلیّه ۱۵- امّ كلثوم.[16]
خدایا! توفیق بهره‌گیری وافر از زندگی درخشان و سازنده امام را به ما عنایت فرما! – آمينَ رَبَّ العالَمين.
پایان

خودآزمایی
1- شیوه ملاقات و  رفتار امام سجّاد(ع) با بردگان در ماه رمضان چگونه بود؟
2- آخرین وصیّت امام سجّاد(ع) به امام باقر(ع) چه بود؟
3- با توجّه به گفتار عالِم بزرگ شیخ مفید، امام سجّاد(ع) چند فرزند داشتند؟
 
 پی‌نوشت‌ها
[1] . بحار، ج 4۶، ص ۶۷.

[2] . همان مدرک، ص ۶۶.

[3] . آل‌عمران، آیه ۱۳۴.

[4] . ترجمه ارشاد مفید، ج ۲، ص ۱4۶.

[5] . همان مدرک، ص 146.

[6] . اقتباس از اعیان الشیعه، ج ۱، ص 633 – ۶۳۴. - بحار، ج ۴6، ص ۱۰۳ - ۱۰۴.

[7] . ترجمه ارشاد مفید، ج ۲، ص ۱۴۷ - بحار، ج ۴۶ ، ص ۵۶.

[8] . بحار، ج 4۶، ص ۹۲.

[9] . همان مدرک، ص ۹۶.

[10] . بحار، ج 46، ص 70.

[11] . اصول کافی، ج ۱، ص ۴۶۸ - بحار، ج ۴۶، ص ۱۴۸.

[12] . انوارالبهیّة، ص ۱۹۸ - بحار، ج 4۶ ، ص ۱۴۸.

[13] . اصول کافی، ج ۲، ص ۹۱.

[14] . همان مدرک، ص ۳۳۱.

[15] . بحار، ج ۴۶، ص ۱۵۲.

[16] . ترجمه ارشاد مفید، ج ۲، ص ۱۵۴.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: