4- شکر و راضی بودن به رضای خدا
خصلت دیگری که موجب آرامش زندگی است و انسان را از اسراف و زیادهروی در مخارج بیهوده و تجمّلگرایی باز میدارد، این است که انسان پس از انجام وظیفه به آنچه از سوی خدا برای او مقدّر شد راضی و شاکر باشد، چنین فردی هرگز بلندپروازی نمیکند، از مرز کنترل و انضباط مالی و اقتصادی خارج نمیشود، چرا که معترض و ناسپاس نیست، بلکه قانع و سپاسگزار است. بر همین اساس امیر مؤمنان علی(ع) فرمود:
«إِنَّ أَهْنَأَ النَّاسِ عَيْشاً مَنْ كَانَ بِمَا قَسَمَ اللَّهُ لَهُ رَاضِياً؛[1]
همانا گواراترین زندگی را آن کسی دارد که به آنچه خداوند برای او تقدیر کرده راضی و خشنود باشد».
خصلت خشنودی به رضای حق و شکر و سپاس، موجب نابودی انگیزههای اسراف، مانند: حرص، ولع، تجاوز از حدّ میشود و عطش انسان را نسبت به زرق و برق و تجمّلات و چشم و همچشمی که هر کدام عاملی برای اسراف هستند، برطرف مینماید.
امیر مؤمنان علی(ع) در سخن کوتاهی فرمود:
«اِرضِ تَستَرِح...؛[2]
به خشنودی خدا خشنود باش، در نتیجه با نشاط و راحت زندگی کن».
انسان سپاسگزار، آن چنان به تقدیرات الهی راضی است که به فرموده امام سجّاد(ع): «سوگند به خدا اگر بر اثر عبادت اعضایم بریده گردند و چشمهایم از کاسه خود بیرون آیند و روی سینهام بیافتند، نمیتوانم شکر یکصدم یک نعمت از میان همه نعمتهایش را که شمارشکنندگان از شمارش آنها عاجزند، ادا کنم».[3]
به راستی کسی که دارای چنین حالتی تا این درجه است، قطعاً از ضایع کردن نعمتهای الهی و یا استفاده ناشایسته از آنها پرهیز خواهد کرد، بنابراین ما میتوانیم با پرورش این ارزشهای والا در وجود خود، خویش را از هرگونه رخنه اسراف و زیادهروی بیمه کنیم.
5- قناعت و کفاف و عزّت نفس
عمیقترین و مهمترین خصلتها برای دوری از تجمّلها و اسرافها، که بازدارندگی آن بیشتر از صفات دیگر است، خصلت قناعت، کفاف و عزّت نفس است.
قناعت بر دوگونه است:
1. در برابر آنچه را که خداوند برای او تقدیر کرده، قانع باشد که همان خشنودی به رضای خدا است.
2. صرفهجویی، سنجش و اندازهگیری در مخارج و مداخل.
منظور ما در اینجا قناعت به معنی دوّم است که ضدّ طمع میباشد.
حرص و طمع، دائماً انسان را به تکاثر و افزونطلبی سوق میدهند، مثلاً در انسان حالتی به وجود میآورند که همواره میخواهد خانهاش را عوض کند و مدل ماشینش را تغییر دهد، لباسهای زیباتر و فاخرتر بپوشد و ... همینها باعث مرزشکنی، اسراف و بریز و بپاش خواهد گردید.
خصلت قناعت، موجب ریشهکنی آفت حرص و طمع شده، در نتیجه انسان را از حالت افزونطلبی بازمیدارد.
در قرآن میخوانیم:
«مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً؛[4]
کسی که از زن و مرد، کار شایسته انجام دهد او را به زندگی پاک و گوارا زنده میداریم».
امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «منظور از این زندگی پاک و گوارا، قناعت است».[5]
نیز فرمود:
«أَطیَبُ العَیشِ اَلقَنَاعَةُ؛[6] قناعت پاکترین و گواراترین زندگی است».
نیز در ضمن تعریف و تمجید یکی از سربازان رشید اسلام «خَبّاب ابن اَرَّت» فرمود:
«وَ قَنِعَ بِالْكَفَافِ وَ رَضِيَ عَنِ اَللَّهِ؛[7]
او به کفاف و حدّ متوسّط زندگی قانع و به رضای خداوند خشنود بود».
در اصول کافی که از کتب معتبر ما است، یک باب به عنوان «بابالکفاف» تنظیم شده و در آنجا احادیث متعدّد آمده که همه بیانگر آن هستند که خصلت کفاف یعنی قانع شدن به زندگی متوسّط، خصلت بسیار شایسته است و پیامبر(ص) برای دوستانش از درگاه خدا چنین خصلتی را درخواست نموده است. در روایت سوّم این باب میخوانیم؛ پیامبر به ابوذر فرمود: ای ابوذر!
«إِنِّي قَدْ دَعَوْتُ اَللَّهَ أَنْ يَجْعَلَ رِزْقَ مَنْ يُحِبُّنِي الْكَفَافَ، وَ أَنْ يُعْطِيَ مَنْ يُبْغِضُنِي كَثْرَةَ الْمَالِ وَ الْوَلَدِ؛[8]
من از درگاه خدا میخواهم که روزی دوستان مرا به اندازه کفاف عنایت کند و به آن کسانی که با من دشمنی میکنند، مال و فرزند بسیار بدهد».
انسانی که دارای روحیّهی کفاف است، قطعاً از تشریفات و تجمّلهای زندگی پرهیز میکند و هرگز صفت زشت چشم و همچشمی به او نفوذ نمینماید و در نتیجه، به طور خودجوش و ناخودآگاه از بخش مهمّی از اسرافهای گوناگون، مصون میماند. دو خصلت قناعت و کفاف، انسان را از سفرههای رنگارنگ و میهمانیهای پرتجمّل و زرق و برقهای اسرافزا، دور میسازند و موجب عزّت میشوند که همین عزّت نفس عامل دیگری برای مصونیّت از اسراف است.
چو حافظ در قناعت کوش و از دنیای دون بگذر
که یک جو منّت دونان به صد من زر نمیارزد
نقل شده: «ناصرالدّین شاه قاجار»[9] سفری به شهرهای خراسان کرد، در هر شهر، خوانین و چاپلوسان با تملّق زیاد از او استقبال پرشور میکردند تا به شهر سبزوار رسید، در آنجا نیز استقبال شایانی شد، ولی عارف وارسته و حکیم الهی مرحوم حاج ملّاهادی سبزواری صاحب منظومه در فلسفه (وفات یافته ۱۲۸۹ ه. ق) در خانه محقّر خود ماند، از او استقبال نکرد. شاه گفت: «من به ملاقات او میروم». به او گفتند: حکیم، شاه و وزیر را نمیشناسد. ناصرالدّینشاه گفت: «ولی شاه، حکیم را میشناسد».
به حکیم اطلاع دادند؛ شاه نزدیک ظهر به دیدار ملّاهادی سبزواری در خانه سادهای که داشت رسید. بین آنها گفتگویی شد تا این که هنگام ظهر موقع ناهار فرا رسید. شاه به حکیم گفت: «مایلم امروز غذا را با شما بخورم».
حکیم بیآن که از جا حرکت کند فریاد زد غذای مرا بیاورید، بیدرنگ غذای او را با طبقی چوبین آوردند که چند قرص نان و اندکی نمک و ظرفی دوغ بود. حکیم مقداری از آن را جلوی شاه نهاد و گفت بخور که نانی حلال است که از کشاورزی و دسترنج خودم به دست آمده است. شاه یک لقمه خورد و چون عادت نداشت از این غذاها بخورد، عذرخواهی کرد و از حکیم اجازه خواست که مقداری از آن نان را در میان دستمال خود نهاده و به عنوان تبرّک ببرد، او به این ترتیب از خدمت حکیم خارج شد.[10]
قناعت و سادهزیستی حکیم سبزواری موجب شد که عزّت خود را حفظ کند. او به دیدار شاه نرفت، بلکه شاه به دیدار او آمد. آری قناعت اینگونه به انسان عزّت میبخشد، اگر او بر اثر عدم زهد و قناعت، اهل تجمّلات و اسراف و بریز و بپاش میشد، لازم بود مانند سایر مردم به استقبال شاه رود و به چاپلوسی بپردازد و شخصیّت خود را پایمال کند، ولی قناعت و سادهزیستی به او عزّت و شخصیّتی ملکوتی بخشید و او را از هرگونه منّت و سرافکندگی نجات داد.
6- شکستن اعتیاد، با ریاضت و مراقبتهای ویژه
در مواردی - مانند اعتیاد به مواد مخدّر و دخانیات- که موجب اسراف است، باید با ریاضت، استقامت و تحمّل سختیها به شکستن عادت پرداخت و از اسارت آن آزاد شد. چنین کاری علاوه بر مقاومت و تحمّل دشواریها نیاز به مراقبتهای ویژه دارد، یعنی؛ انسان به تدریج با تصمیمی قاطع و همّتی عالی، با عادت بد خود بجنگد. در آغاز کار، بسیار سخت است، بعد آسانتر میشود، مثلاً چهل روز تصمیم قاطع بر ترک عادت بگیرد. در چهل روز دوّم، مبارزهاش با اعتیاد آسانتر میشود و در چهل روز سوّم از آن هم آسانتر، سرانجام راحت و آزاد میگردد، تا جایی که از عادت زشت گذشته متنفّر میشود.
خداشناسی، عقیده به حساب و کتاب قیامت، احساس مسئولیّت، تفکّر صحیح و ... او را برای عادتشکنی یاری خواهد کرد و یا با جایگزین کردن عادت خوب، میتوان بر سلطه عادت زشت سابق پیروز شد.
آیتالله امینی یکی از شاگردان مرحوم علّامه طباطبایی (صاحب تفسیر المیزان) میگفت: «در لحظات آخر عمر علّامه در بالینش بودم، سعی داشتم استاد به هوش آید و از او نصیحتی بخواهم و او مرا در این حال نصیحت کند. چنین فرصتی پیش آمد، دهانم را نزدیک گوش استاد علّامه بردم و عرض کردم: «استاد! یک کلمه مرا موعظه کن». ناگاه زبان گشود چند بار فرمود: «مراقبت، مراقبت، مراقبت...» سپس از دنیا رفت».
آری باید مراقب بود و در پرتو مراقبت از غفلت و خواب خرگوشی دوری کرد و با هشیاری و مسلّط بر نفس، عادت زشت را شکست و زنجیرهای آن را پاره کرد. در این صورت میتوان با ریشهکنی یکی از عوامل اسراف (عادت و اعتیاد) معلول را که خود اسراف باشد، از بین برد. البته و صد البته چنین کاری سخت است، ولی مولای ما حضرت علی(ع) میفرمود:
«مَنْ بَذَلَ جُهْدَ طَاقَتِهِ بَلَغَ كُنْهَ إِرَادَتِهِ؛[11]
کسی که نهایت تلاش را برای تحصیل کاری کند به درجهی آخر مقصود خود خواهد رسید».
و خداوند میفرماید:
«وَ اَلَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا؛[12]
آنان که در راه ما تلاش محکم کنند، ما قطعاً آنها را در دستیابی به راههای هدایت و نجات موفق میکنیم».
خودآزمایی
1- قناعت بر چند گونه است و انواع آن را شرح دهید.
2- حضرت علی (ع) فرمود منظور از زندگی پاک در آیه «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً» چیست؟
3- نتیجه دو خصلت قناعت و کفاف، چیست؟
پینوشتها
[1]. غررالحکم.
[2]. غررالحکم و میزانالحکمة، ج ۴، ص ۱۴۷.
[3]. بحارالانوار، ج 46، ص ۵۷.
[4]. سوره نحل، آیه ۹۷.
[5]. نهجالبلاغه، حکمت 229.
[6]. غررالحکم.
[7]. نهجالبلاغه، حکمت ۴۳.
[8]. اصول کافی، ج ۲، ص ۱۰۴.
[9]. ناصرالدین شاه سوّمین شاه قاجار است که ۴۹ سال در ایران سلطنت کرد و سرانجام در سال ۱۳۱۳ ه. ق بر اثر ترور میرزا رضا کرمانی کشته شد.
[10]. اقتباس از سیمای فرزانگان، ص ۴۰۳ و ۴۰۴.
[11]. غررالحکم.
[12]. سوره عنکبوت، آیه 69.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی