٣ - قرآن و امكان ارتباط با جهان ديگر
اثبات بقاى روح مجرّد از مادّه، براى تجويز و مفيد بودن استغاثه كافى نيست، بلكه بايد علاوه بر بقاى آن، امكان وجود ارتباط از نظر علمى و قرآنى ثابت گردد، كه ما در كتاب «اصالت روح» به طور گسترده در اين باره سخن گفتهايم و در اينجا به طور اجمال متذكّر مىشويم كه آياتى چند، گواهى مىدهند كه ارتباط بشر با گذشتگان باقى است و هنوز اين پيوند قطع نشده است:
الف - صالح با ارواح قوم خويش سخن مىگويد:
«فَعَقَرُوا النّاقَةَ وَ عَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَ قالُوا يا صالِحُ ائْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ[1].»
«شتر را (كه معجزه صالح بود) پى كردند و از دستور پروردگار خود سر پيچيدند و گفتند، اگر پيامبرى، عذابى كه بما وعده مىدهى بياور.»
«فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دارِهِمْ جاثِمِينَ[2]».
«زلزلهاى (بر اثر صحيه آسمانى) آنان را فرا گرفت و در خانههاى خويش بىجان افتادند.»
«فَتَوَلّى عَنْهُمْ وَ قالَ يا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسالَةَ رَبِّي وَ نَصَحْتُ لَكُمْ وَ لكِنْ لا تُحِبُّونَ النّاصِحِينَ[3].»
«آنگاه از آنان روى برگرداند و سر برتافت و گفت: اى قوم، من پيامهاى خداوند را رسانيدم و شما ناصحان را دوست نمىداريد.»
دقّت در آيههايى كه گذشت
آيه نخست، حاكى است؛ آنان هنگامى كه زنده بودند، از او عذاب الهى درخواست كردند.
آيه دوّم حاكى است كه عذاب الهى فرا رسيد و همه آنان را نابود كرد.
آيه سوّم بيانگر اين مطلب است كه حضرت صالح پس از مرگ و نابودى آنان، با آنها سخن مىگويد و مىفرمايد:
«من پيامهاى پروردگار را رسانيدم، ليكن شماها نصيحت گويان را دوست نمىداريد».
گواه روشن بر اين كه او پس از نابودى با آنان چنين سخن مىگويد، دو چيز است:
١ - نظم آيات به شكلى كه گفته شده.
٢ - حرف «فا» در لفظ «فتولّى» كه گواه بر ترتيب است؛ يعنى پس از نابودى آنان، از آنها روى برتافت و به آنان چنين گفت:
جمله «وَ لكِنْ لا تُحِبُّونَ النّاصِحِينَ» مىرساند آنان چنان در عناد و شقاوت فرو رفته بودند كه حتّى پس از مرگ نيز داراى چنين روحيّه خبيث بودند كه افراد پنددِه و اندرزگو را نيز دوست نمىداشتند.
صريح قرآن اين است كه او با ارواح امّت خود به طور جدّى سخن مىگويد و آنان را طرف خطاب قرار مىدهد و از عناد مستمر آنان كه پس از مرگ نيز با آنان همراه بود خبر مىدهد، مىگويد: هم اكنون نيز ناصحان را دوست نمىداريد.
ب - شعيب با ارواح گذشتگان سخن مى گويد:
«فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دارِهِمْ جاثِمِينَ[4]»
«زمين لرزه آنان را فرا گرفت و در خانههاى خود هلاك شدند.»
«اَلَّذِينَ كَذَّبُوا شُعَيْباً كَأَنْ لَمْ يَغْنَوْا فِيهَا الَّذِينَ كَذَّبُوا شُعَيْباً كانُوا هُمُ الْخاسِرِينَ[5]»
«گروهى كه شعيب را تكذيب كردند، تو گويى در آن ديار نبودند گروهى كه او را تكذيب كردهاند، زيانكاران بودند.»
«فَتَوَلّى عَنْهُمْ وَ قالَ يا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسالاتِ رَبِّي وَ نَصَحْتُ لَكُمْ فَكَيْفَ آسَى عَلى قَوْمٍ كافِرِينَ[6]»
«از آنان روى برتافت و گفت: اى قوم من، من پيامهاى خدايم را رسانيدم و شماها را نصيحت كردم، چگونه بر گروهى كه كافرند، اندوه بخورم؟»
شيوه استدلال در اين آيه با آيههاى مربوط به صالح، يكى است.
ج - پيامبر اسلام با ارواح انبيا سخن مى گويد:
«وَسْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنا أَ جَعَلْنا مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ[7]»
«از پيامبران پيشين بپرس آيا غير از خداى رحمان خدايى قرار داديم كه مورد پرستش قرار گيرد؟»
ظاهر آيه اين است كه پيامبر مىتواند از همين نشأت طبيعى، با پيامبران كه در نشأت ديگر بسر مىبرند تماس بگيرد تا روشن شود كه دستور خداوند در تمام قرنها و اعصار به تمام پيامبران اين بود كه جز خداى يگانه را نپرستند.
د - قرآن بر پيامبران درود مىفرستد:
قرآن مجيد در مواردى، بر پيامبران سلام و درود فرستاده است و هرگز اين سلامها و درودها، تحيّات خشك و تعارفهاى بىمعنا و تشريفاتى نبوده است.
بسى دور از انصاف است اگر بخواهيم معانى عالى قرآن عزيز را در سطحى پياده كنيم كه رنگ ابتذال به خود گيرد. درست است كه امروز ماترياليستهاى جهان كه براى روح و روان اصالتى قائل نيستند، در نطقهاى خود براى تعظيم رهبران و پايهگذاران مكتب مادّى گرى، درود فرستاده و سلام مىگويند ولى آيا صحيح است مفاهيم عالى قرآن را كه حاكى از يك حقيقت و واقعيّت است، در اين سطح پياده كنيم و بگوييم تمام اين درودها، كه قرآن بر پيامبران فرستاده و ما مسلمانان نيز آنها را شب و روز مىخوانيم، مشتى تعارفات خشك و بىمعنا است؛ مانند آن كه مىفرمايد:
١ - سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِي الْعالَمِينَ
٢ - سَلامٌ عَلى إِبْراهِيمَ
٣ - سَلامٌ عَلى مُوسى وَ هارُونَ
۴ - سَلامٌ عَلَى آلِ يَاسِين
۵ - سَلامٌ عَلَى الْمُرْسَلِينَ . [8]
ه - درود بر پيامبر در حال تشهد:
تمام مسلمانان جهان، با اختلافهايى كه در فروع فقهى دارند، هر صبح و شام در تشهد نماز، پيامبر عظيم الشأن خدا را مورد خطاب قرار داده، مىگويند:
«السَّلامُ عَلَیْکَ ایُّها النَّبیُّ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ»
امّا چيزى كه هست، شافعى و برخى ديگر، آن را در تشهد لازم و واجب مىدانند و پيروان مذاهب ديگر مستحب مىشمارند. ليكن همگى اتفاق نظر دارند كه پيامبر به مسلمانان چنين تعليم داده است[9]. و سنّت پيامبر در حال حيات و ممات او باقى است.
اگر به راستى ارتباط و پيوند ما با پيامبر، مقطوع و بريده است، پس چنين سلامى، آن هم به صورت خطاب، چه معنايى دارد؟
دلائل امكان ارتباط و وقوع آن، منحصر به آنچه كه گفته شد نيست بلكه در اين مورد آيات ديگرى نيز داريم كه به خاطر اختصار مطرح نشد. علاقهمندان مىتوانند مشروح اين بخش را در كتاب «اصالت روح از نظر قرآن» مطالعه كنند و در آنجا قسمتى از آيات نقل شده است.
در پايان يادآور مىشويم كه استدلال به سلام در تشهد، به خاطر قطعى بودن آن در ضمن آيات، مورد بحث قرار گرفت.
نتيجه بحث
در مطلب نخست ثابت شد كه مرگ پايان زندگى و فناى انسان نيست، بلكه دريچهاى است براى انتقال او به جهان ديگر.
در مطلب دوّم روشن گرديد كه واقعيّت انسان، همان روح و روان او است، و بدن لباسى است كه بر آن پوشانيده شده و اگر روح و روان او باقى است، قهراً واقعيّت و شخصيّت و تمام توانايى او (منهاى آن نوع از توانايى كه در گرو بدن مادّى و وابسته به آن است) نيز باقى مىباشد. بنابراين اگر در اين جهان نفس او قدرت بر نيايش و دعا داشت، يا مىتوانست به اذن خدا، كارهاى خارقالعاده انجام دهد، در آن سرا نيز نفس قدسى او به اذن خدا قادر و تواناست و جز كارهايى كه نياز به بدن مادّى دارد، بر تمام كارها قادر و توانا مىباشد.
در مطلب سوّم ثابت شد كه ارتباط انسانهاى اين نشأت با انسانهاى آن نشأت امكان پذير است و ارواح مقدّس شنواى سخنان و كلمات ما مىباشند.
با توجّه به سه مطلبى كه گذشت، امكان فلسفى مطلب ثابت گرديد؛ يعنى ثابت شد كه اولياى الهى مىتوانند سخنان ما را دريافت كنند، و به اذن الهى نيز پاسخ بگويند ولى آيا چنين كارى از نظر قوانين اسلامى مشروع است يا نه، پاسخ آن را مطلب چهارم بر عهده دارد كه مىآوريم.
خودآزمایی
1- براى تجويز و مفيد بودن استغاثه اثبات چه دلایل و مواردی لازم است؟
2- گواه روشن بر اين كه حضرت صالح(ع) با ارواح قوم خويش سخن مىگويد را شرح دهید.
3- مفهوم آیه 45 سوره زخرف «وَسْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنا أَ جَعَلْنا مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ» بیانگر چه مطلبی است؟
پینوشتها
[1] اعراف : ٧٧.
[2] اعراف : ٧٨. در برخى از آيات علّت نابودى آنان صيحه آسمانى (هود: ۶) و در برخى ديگر صاعقه (فصلت: ١٧) و در اين دو آيه زلزله معرّفى شده است. و جمع آيات به اين طريق است كه صيحه شديد آسمانى همراه با صاعقه و زمين لرزه بوده است.
[3] اعراف: ٧٩.
[4] اعراف: ٩١.
[5] اعراف: ٩٢.
[6] اعراف: ٩٣.
[7] زخرف: ۴۵.
[8] صافات : ٧٩ و ١٠٩ و ١٢٠ و ١٣٠ و ١٨١.
[9] به كتاب تذكرة الفقها، ج ١ و كتاب خلاف، ج ١، ص ۴۴٧ مراجعه فرماييد. در كتاب «خلاف» تشهد را به چند صورت از عمر بن خطاب و عبداللّه بن مسعود نقل كرده است كه همگى چنين سلامى را در بردارند و پيشوايان فقه اهل تسنن؛ مانند ابوحنيفه و مالك و شافعى هر كدام يكى از اين صورت تشهدها را گرفته و روى آن فتوا دادهاند.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
حضرت آیت الله العظمی جعفر سبحانی