۴ - مسلمانان و درخواست حاجت از ارواح مقدّس
١- «ابن تيميّه» و پيروان او با پيشداورى خاص، منكر آنند كه صحابه پيامبر و گروههاى بعد از صحابه، از پيامبر درخواست حاجتى كرده باشند و در اين باره مىگويند:
«هيچ كس از گذشتگان امّت در عصر صحابه و نه در عصر تابعين و يا تابعينِ تابعين، نماز و دعا در كنار قبر پيامبران را انتخاب نمىكردند و هرگز از آنان درخواست نمىكردند و به آنان استغاثه نمىجستند نه در غياب آنان و نه در كنار قبورشان[1].»
شايد يك فرد غير مطلع از تاريخ صحابه و تابعين تصور كند كه اين نسبت حقيقت دارد ولى مراجعه به تواريخ درست، خلاف آن را ثابت مىكند.
ما از باب نمونه مواردى را يادآور مىشويم:
«در دوران خلافت عُمَر خشكسالى پيش آمد و مردى كنار قبر پيامبر آمد و گفت: اى رسول خدا براى امّت خود آب بطلب كه آنان نابود شدند.
پس پيامبر به خواب او آمد و فرمود: پيش عمر برو و بر او سلام رسان و آگاهش كن كه همگى سيراب خواهند شد[2].»
سپس «سمهودى» مىگويد:
«اين جريان گواه بر آن است كه در حالى كه پيامبر در برزخ است مىتوان از او چيزى خواست و دعا كرد و اين مطلب اشكال ندارد؛ زيرا او از درخواست افراد، آگاه است؛ از اين جهت مانع ندارد كه بسان حال حيات از او درخواستى كرد و دعايى نمود[3].»
٢- «سمهودى» همچنين از «حافظ ابوعبداللّه محمّد بن موسى بن النعمان» با سندى منتهى به «على بن ابى طالب(ع)» نقل مىكند كه سه روز از دفن پيامبر(ص) گذشته بود كه عربى از خارج مدينه آمد، خاك قبر پيامبر را بر سر پاشيد و گفت:
«یا رَسُولَ اللَّهِ قُلْتَ فَسَمِعْنا قُولَکَ وَ وَعَیْتَ عنِ اللَّه سبحانَهُ ما وَعَیْنا عَنْک، وَ کانَ فیما انْزَلَ عَلَیْکَ Nوَ لَوْ أَنَّهُمْ اِذْ ظَلَمُوا اَنْفُسَهُمْ جاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ... وَ قدْ ظَلَمْتُ وَجِئْتُکَ تَسْتَغْفِرْ لی....»[4]
«اى رسول خدا، تو گفتى و ما گفتار تو را شنيديم، از خدا اخذ كردى، آنچه ما از تو اخذ نموديم، از چيزهايى كه بر تو نازل شده است، اين آيه است: «هرگاه آنان بر نفس خويش ستم كردند، نزد تو بيايند و از خدا طلب آمرزش كنند، تو نيز درباره آنان طلب آمرزش نمايى، خدا را آمرزنده مىيابند.» من بر نفس خويش ستم كرده و پيش تو آمدهام، برايم طلب آمرزش بنما و...»
نويسنده «وفاء الوفا لاخبار دارالمصطفى» در خاتمه باب هشتم، وقايع فراوانى نقل مىكند و همگى حاكى از آن است كه استغاثه و درخواست حاجت از پيامبر «سيره مستمره» مسلمانان بوده است، او حتى مىنويسد: امام محمّد بن موسى بن نعمان پيرامون اين موضوع كتابى تحت عنوان «مصباح الظلام فى المستغيثين بخيرالانام» نوشته است.
٣ - «محمّد بن منكدر» مىگويد:
«مردى هشتاد دينار نزد پدرم به عنوان امانت گذارد و به او گفت: اگر به اين پول نياز پيدا كردى خرج كن، آنگاه خود به جهاد رفت. اتفاقاً گرانى پيش آمد و پدرم آنها را خرج كرد، سرانجام روزى صاحب پول آمد و مطالبه پول خود را نمود. پدرم به او گفت كه فردا مراجعه كند و شب را به مسجد آمد، در حالى كه به قبر و منبر پيامبر اشاره مىكرد، تا نزديك صبح در حال استغاثه بود، در همين هنگام در تاريكى مسجد مردى پديدار شد و گفت: اى ابا محمّد بگير، وى كيسهاى به پدرم داد كه در آن هشتاد دينار بود[5].»
۴ - «ابوبكر بن مقرى» مىگويد:
«گرسنگى بر من و طبرانى و ابوالشيخ غلبه كرد و ما كنار قبر پيامبر بوديم، چون شب فرا رسيد به كنار قبر حضرت رفتم و گفتم: «يَا رَسُولالله الجُوع....» چيزى نگذشت كه درب مسجد كوبيده شد، مردى علوى با دو جوان وارد شدند، در حالى كه در دست هر كدام زنبيلى مملو از غذا بود... موقعى كه از خوردن غذا فارغ شديم آن مرد علوى گفت... رسول خدا را در خواب ديدم، به من امر كرد كه به سوى شما غذا بياورم[6].»
۵ - «ابن جلاّد» مىگويد:
«زمانى وارد مدينه شدم كه در نهايت فقر بودم. نزديك قبر رسول خدا آمده، گفتم: اى پيامبر خدا، ميهمان تو هستم... ناگهان خواب بر من مستولى گشت، پس در خواب پيامبر را ديدم كه نانى به دستم داد[7]....»
ما اينك كارى با صحّت و سقم اين جريانها و واقعهها نداريم. سخن ما اين است كه اين وقايع - خواه راست باشند خواه دروغ - گواهى مىدهند كه چنين كارى عمل شايعى بوده است و اگر اين اعمال بدعت و حرام، يا شرك و كفر بود، هرگز جاعلان و واضعان حرفهاى چنين مطالبى را نقل نمىكردند، كه آنان را از انظار مردم بيندازند.
ما در كتاب «اصالت روح» بخش «ارتباط ارواح»، روايات و احاديثى نقل كرديم كه همگى حاكى از صحّت درخواست دعا از ارواح مقدّس است.
در اين جا از تذكّر نكاتى ناگزيريم:
١ - از آنجا كه اين نوع قضايا و حوادث با مزاج گروهى سازگار نيست - لذا - بدون تحقيق از اسناد و راويان آنها، همه را مجعول و موضوع قلمداد مىكنند، آيا اين نوع انكار ناروا بر استدلال ما ضرر مىرساند؟
در پاسخ بايد گفت: اين نوع برخورد با حوادث تاريخى، موجب نابودى تاريخ مىگردد؛ زيرا تعداد اين نوع درخواست حاجت، به اندازهاى است كه نمىتوان همه را دروغ و بىپايه انگاشت. اگر كسى در فكر گردآورى اين نوع نقلها و حكايتها باشد، مىتواند كتابى بس ضخيم و قطور را تدوين كند.
حال فرض كنيم كه اين نقلها و حكايتها دروغ و بىپايه است ولى همين ادعاهاى بىپايه در طول تاريخ، از يك حقيقت كه ما به دنبال آن هستيم، حكايت مىكند و آن اين كه: اگر چنين درخواستها و استغاثهها بر خلاف شرع بود، هرگز به عنوان افتخار جعل و وضع نمىكردند؛ زيرا در اين صورت نه تنها مقام خود را بالاتر نمىبردند، مايه تنزّل و سقوط در خشم جامعه مىگرديدند.
واضعان و جاعلان حديث و تاريخ مىكوشند چيزهايى را جعل و وضع كنند كه مزاج جامعه آمادگى پذيرايى از آن را داشته باشد. هرگاه چنين اعمالى بر خلاف قرآن و سنّت بود، هرگز دست به وضع آنها نزده و خود را در انظار مردم پايين نمىآوردند.
٢ - استمداد از ارواح مقدّس، خواه به صورت درخواست دعا باشد يا به صورت درخواست انجام فعل (بهبودى بيمار، و بازگردانيدن گمشده و...) با توجّه به چهار اصل كه بيان گرديد بلامانع است.
رايج در ميان مسلمانان به هنگام توسّل به ارواح مقدّس، همان درخواست دعا و اين كه روح مقدّس پيامبر از خداوند بخواهد كه خدا گناه او را ببخشد و حاجت دنيوى و يا اخروى او را برآورد و با اين همه درخواست انجام فعل مانند: بهبودى بيمار، آزاد شدن اسير، رفاه در زندگى با درخواست دعا از نظر دليل يكسان مىباشند.
٣ - چنين درخواستهايى، با توجّه به ميزانى كه درباره «عبادت» ياد آورديم، هرگز عبادت ارواح مقدّس و پرستش آنها نيست؛ زيرا درخواست كننده، در آنها نه به الوهيّت معتقد است و نه به ربوبيّت، و نه آنها را خدا (ولو خداى كوچك) مىانديشد و نه كارگردان جهان آفرينش و يا بخشى از آن مىداند و نه معتقد است كه بخشى از افعال خدا، به آنها واگذار شده است، بلكه آنان را بندگان پاك و فرمانبر درگاه خدا مىدانند كه در زندگى دنيوى كوچكترين خلافى را مرتكب نشدهاند.
با توجّه به مبانى چهارگانه قدرت و توانايى برخى از آنان، بر انجام خواستههاى متوسّلان، جاى شك و ترديد نيست كه آنان موجودات زندهاند و ارتباط ما با آنها برقرار است، چيزى كه هست اين است كه انجام هر كارى؛ اعم از دعا و غير آن، منوط به اذن الهى است و آنان مصداق روشن «وَ ما تَشاؤُنَ إِلّا أَنْ يَشاءَ اللّهُ» مىباشند.
حضرت مسيح(ع) همان طور كه در حيات دنيوى مىتوانست درباره افرادى از خدا درخواست خير كند و يا به اذن پروردگار به نابينايان مادر زاد و مبتلايان به بيمارى برص شفا بخشد، همچنين پس از انتقال به سراى ديگر، به حكم اين كه اين قدرتها و توانها مربوط به روح و روان او است نه به جسم و تن او، نيز قادر بر انجام هر دو كار مىباشد، چيزى كه هست در هر دو مرحله، اذن الهى و تعلّق مشيت او بر نزول فيض از اين مجرا شرط حتمى و لازم است.
4 - اين نوع تواضع و فروتنىها نسبت به پيشوايان معصوم، هر چند به ظاهر توجّه به خود آنها است اما اگر باطن اين توجّه و توسلها را بشكافيم، مطلوب واقعى، و مسؤول حقيقى خود خدا است و در حقيقت توجّه به اسباب، عين توجّه به مسبب الأسباب مىباشد و كسانى كه در مسائل سير سلوك گامهاى استوار دارند، بر اين حقيقت با ديده دل واقف و آگاهند.
متوسّلان با معرفت بر اين اسبابها و وسائل، نه اصالتى قائلند و نه استقلالى، بلكه وسيلهاى مىانديشند كه خداى سببساز، آنها را مجراى فيض و طريق وصول رحمت خود قرار داده و خود نيز مؤمنان را بر تحصيل آن امر نموده است. آنجا كه فرموده است:
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَ جاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ[8]»
«اى افراد با ايمان، از (مخالفت با) خدا بپرهيزيد و به سوى او وسيله تحصيل كنيد، و در راه او جهاد كنيد، شايد رستگار شويد.»
اگر نماز و روزه و كليه فرايض الهى وسيله است، دعاى پاك انبيا و اوليا نيز به حكم آيات پيشين (آيات مربوط به طلب آمرزش) وسيله است و توجّه به اين وسائل، عين توجّه به آفريننده وسيله است، و عمل به دستورى است كه در آيه ياد شده وارد شده است.
خودآزمایی
1- به چه دلیل استغاثهها بر خلاف شرع و دروغ نیست؟
2- باطن اين توجّهها و توسلها به پيشوايان معصوم چیست؟
3- «سمهودى» پس از بیان ماجرای خشکسالی در زمان عمر، این ماجرا را گواه چه میداند؟
پینوشتها
[1] «وَ لَم يَكُن أحدٌ مِنْ سَلَفِ الأمّة فِى عَصرِ الصَحابَة وَ لا التَّابِعِينَ وَ لا تَابعَىِ التَابِعِينَ يَتَخَيّرون الصَّلاة و الدُّعاء عِنْدَ قُبُورِ الأنبِياء وَ يَسألونَهُم وَ لَا يَستَغِيثُونَ بِهِم لَا فِي مَغِيبِهم وَ لا عِندَ قُبُورِهِم.» (رساله «الهدية السنيه»، صفحه ١۶٢، طبع منار مصر).
[2] «أصابَ النَاس قَحطٌ فِي زَمانِ عُمَرِ بنِ الخَطاب فَجَاءَ رَجُلٌ اِلَى قَبرِ النّبِى فَقَالَ يَا رَسُولالله اِستَسق اللّه لِأمَّتِك فَانّهم قَد هَلَكوا فَأتاهُ رَسُولالله - صلّى اللّه عليه[ وآله] وسلّم - فِى المَنَامِ فَقَالَ ائتِ عُمر، فَاقرئه السَّلام، وَ أخبِره إنَّهُم مسقون.» (وفاء الوفا، ج ٢، ص ١٣٧١)
[3] «وَم َحَلّ الاستشهادِ طلبُ الإستسقاء منه - صلّى اللّه عليه وآله وسلّم – وَ هُو فى البرزخ و دعاؤهُ لرَبِّه فى هذِه الحالة غيرُ مُمتنِع و علُمُه بسؤالِ مَنْ يَسأَله قَدْ ورَد فَلا مانِعَ مِنْ سؤالِ الإستسقاء وَ غيرهِ مِنْه كَما كانَ فى الدُنيا.» (وفاء الوفا، ج ٢، ص ١٣٧١)
[4] وفاء الوفا، ج ٢، ص ١٣۶١؛ نساء: ۶۴
[5] وفاء الوفا، ج ٢، ص ١٣٨٠ (طبع مصر) وى تا صفحه ١٣٨۵ نمونههايى از اين استغاثهها را بيان كرده است.
[6] همان.
[7] وفاء الوفا، ج ٢، ص ١٣۶١.
[8] مائده: ٣۵
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
حضرت آیت الله العظمی جعفر سبحانی