فصل ١۶: خدا را به حق و مقام اولیا سوگند دادن | ۲
٢ - سوگند به غير خدا
سوگند به غير خدا، از جمله مسائلى است كه وهابىها روى آن حساسيّت خاصّى دارند. يكى از نويسندگان اين گروه، به نام صنعانى در كتاب «تطهيرالاعتقاد» آن را مايه شرك دانسته است[1]. مؤلّف «الهدية السنيّة» نيز سوگند به غير خدا را شرك كوچك خوانده است[2]. و امّا ما، به فضل الهى، در محيط دور از تعصّب، مسأله را مورد بررسى قرار داده و كتاب خدا و سنّتهاى صحيح پيامبر و پيشوايان معصوم را چراغ راه قرار مىدهيم.
دلائل ما بر جواز قسم به غير خدا
دليل اوّل:
قرآن مجيد، پيشواى اعلا و ثقل اكبر و الگوى زنده هر مسلمانى است. در اين كتاب دهها قَسَم به غير خدا وارد شده است كه گردآورى همه آنها موجب اطاله بحث مىشود.
خداوند، تنها در سوره شمس، به نُه چيز از مخلوقات خود سوگند خورده است كه عبارتند از:
«خورشيد، نور خورشيد، ماه، روز، شب، آسمان، زمين و نفس انسانى».[3]
همچنين در سوره «نازعات»، به سه چيز[4]، و در سوره «مرسلات» به دو چيز[5] سوگند ياد شده است. و در سورههاى «بروج»، «طارق»، «قلم»، «عصر» و «بلد» نيز قسم ياد شده است.
و همچنين نمونههاى ديگرى از اين آيات را ملاحظه مىفرماييد:
«وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ وَ طُورِ سِينِينَ وَ هذَا الْبَلَدِ الْأَمِينِ[6]»
«سوگند به انجير و زيتون، سوگند به طور سينا، سوگند بدين شهر امن و امان (مكّه معظّمه)»
«وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشى وَ النَّهارِ إِذا تَجَلّى[7]»
«سوگند به شب تار، هنگامى كه جهان را در سياهى بپوشاند و قسم به روز هنگامى كه عالم را به ظهور خود روشن سازد.»
«وَ الْفَجْرِ وَ لَيالٍ عَشْرٍ وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ وَ اللَّيْلِ إِذا يَسْرِ[8]»
«سوگند به صبحگاهان و قسم به ده شب (اول ذيحجّه) و سوگند به جفت (كليه موجودات عالم) و به خود (ذات خداوند يكتا) و قسم به شب تار هنگامى كه به روز مبدّل مىگردد.»
«وَ الطُّورِ وَ كِتابٍ مَسْطُورٍ فِي رَقٍّ مَنْشُورٍ وَ الْبَيْتِ الْمَعْمُورِ وَ السَّقْفِ الْمَرْفُوعِ وَ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ»
«سوگند به كوه طور و كتاب نوشته شده در صفحهاى گشوده، و سوگند به بيت معمور (خانه آباد) قسم به سقف افراشته شده آسمان و سوگند به درياى پرتلاطم.»
«لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِي سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ[9]»
«اى پيامبر به جانت سوگند كه آنها در مستى شهوات خود سرگردانند.»
آيا با اين سوگندهاى متوالى كه در قرآن آمده است، مىتوان گفت كه سوگند به غير خدا شرك است و حرام؟!
قرآن كتاب هدايت، اسوه و الگو است. اگر چنين چيزى بر بندگان خدا حرام بود، لازم بود تذكّر دهد و بگويد اين نوع سوگندها از خصايص خدا است.
برخى از بىذوقها كه از اهداف قرآن آگاهى ندارند، چنين پاسخ مىگويند كه: ممكن است صدور چيزى از خدا زيبا باشد و صدور همان چيز از غير او نازيبا! ولى پاسخ آن روشن است؛ زيرا اگر واقعاً واقعيّت سوگند به غير خدا شرك و تشبيه غير خدا به خدا است، چرا چنين شرك على الإطلاق و يا شرك كوچك را خود خدا مرتكب شده است؟ آيا صحيح است كه خدا عملاً براى خويش شريكى قائل گردد و غير خدا را از چنين شركى باز دارد؟!
دليل دوّم:
پيامبر گرامى در مواردى به غير خدا سوگند ياد كرده است؛ از آن جمله:
١ - حديثى از صحيح مسلم:
«جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِيِّ، فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللهِ، أَيُّ الصَّدَقَةِ أَعْظَمُ أَجْرًا؟ فَقَالَ: أَمَا وَ أَبِيكَ لَتُنَبَّأَنَّهُ أَنْ تَصَدَّقَ وَ أَنْتَ صَحِيحٌ شَحِيحٌ، تَخْشَى الْفَقْرَ، وَ تَأْمُلُ الْبَقَاءَ[10]»
«مردى حضور پيامبر آمد و گفت: اى پيامبر خدا، پاداش كدام صدقه بزرگتر است؟ فرمود سوگند به پدرت از آن آگاه مىشوى و آن اين كه صدقه دهى در حالى كه سالم و به آن حرص دارى، از فقر مىترسى و به فكر زيستن در آينده هستى.»
٢ - و باز حديث ديگر از صحيح مسلم:
«جَاءَ رَجُلٌ إِلَى رَسُولِ اللهِ مِنْ نَجْدٍ يَسْأَلُ عَنِ الْإِسْلَامِ، فَقَالَ رَسُولُ اللهِ: خَمْسُ صَلَوَاتٍ فِي الْيَوْمِ، وَ اللَّيْلَ فَقَالَ هَلْ عَلَيَّ غَيْرُهُنَّ؟ قَالَ: لَا، إِلَّا أَنْ تَطَّوَّعَ، وَ صِيَامُ شَهْرِ رَمَضَانَ، فَقَالَ: هَلْ عَلَيَّ غَيْرُهُ؟ فَقَالَ: لَا، إِلَّا أَنْ تَطَّوَّعَ، وَ ذَكَرَ لَهُ رَسُولُ اللهِ - صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - الزَّكَاةَ، فَقَالَ: هَلْ عَلَيَّ غَيْرُهَا؟ قَالَ: «لَا، إِلَّا أَنْ تَطَّوَّعَ»، قَالَ: فَأَدْبَرَ الرَّجُلُ، وَ هُوَ يَقُولُ: وَاللهِ، لَا أَزِيدُ عَلَى هَذَا، وَ لَا أَنْقُصُ مِنْهُ، فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: أَفْلَحَ إِنْ صَدَقَ وَ دَخَل الجَنَةَ وَ اَبِیهِ اِن صَدَقَ[11]»
«مردى از اهل نجد به حضور پيامبر رسيد و از اسلام سؤال نمود، پيامبر فرمود: پايههاى اسلام عبارت است از:
الف - پنج نماز در روز و شب، مرد نجدى گفت: آيا غير از اينها باز نمازى هست؟
فرمود: خير، مگر به طور مستحب.
ب - روزه ماه رمضان، آن مرد پرسيد: غير از آن باز روزهاى هست؟ فرمود: خير، مگر به طور مستحب.
ج - زكات، آن شخص پرسيد آيا زكات ديگرى هست؟
فرمود: خير، مگر به طور مستحب.
آن مرد حضور پيامبر را ترك كرد در حالى كه مىگفت: نه كم مىكنم و نه زياد. پيامبر فرمود: بر پدر وى سوگند رستگار مىشود، اگر راست گفت، بر پدر وى سوگند وارد بهشت مىشود اگر راست بگويد.»
٣ - حديث از مسند احمد حنبل:
«فَلَعَمْرِی لَانْ تَکَلَّمَ بِمَعْرُوفٍ وَ تَنهَی عَنْ مُنکَرٍ خیرٌ مِنْ أنْ تَسْکُتَ.[12]»
«به جانم سوگند. اگر امر به معروف و نهى از منكر كنى بهتر است از اين كه سكوت نمايى.»
و باز احاديث ديگرى در اين رابطه وارد شده كه نقل يك يك آنها به طول مىانجامد[13].
اميرمؤمنان على بن ابيطالب(ع) كه نمونه عالى تربيت اسلامى است در خطبهها و نامهها و كلمات خود به طور مكرّر به جان خود سوگند ياد كرده است.[14] و خليفه نخست هم حتى در سخنان خود به پدر فرد مخاطب خويش سوگند ياد مىكند[15].
مذاهب چهارگانه و سوگند به غير خدا
پيش از بررسى دلائل وهابيّان، لازم است با فتاواى پيشوايان چهار مذهب آگاه شويم[16]. حنفىها معتقدند: سوگندهايى همچون «قسم به پدرت» و «قسم به زندگانيت» و مانند اينها مكروه است.
شافعىها معتقدند: اگر سوگند به غير خدا، نه به عنوان شريك تراشى جهت تعظيم و نه به عنوان امانت باشد، مكروه است.
مالكىها مىگويند: در سوگند خوردن به بزرگان و مقدّسات؛ همچون پيامبر و كعبه و مانند آنها دو قول است: «مكروه» و «حرام» و مشهور حرمت آن مىباشد.
حنبلىها بر اين باورند كه سوگند خوردن به غير خداى متعال و صفات او، حرام است، هر چند كه آن قسم، به پيغمبر و يا ولىيى از اولياى او باشد.
بگذريم از اين كه تمام اين فتاوا نوعى اجتهاد در برابر نصوص قرآن و سنّتهاى پيامبر و اولياى الهى است و بر اثر انسداد باب اجتهاد در نزد اهل تسنّن، علماى معاصر آنان چارهاى جز پيروى از آراء آنان را ندارند.
و نيز بگذريم از اين كه قسطلانى در «ارشاد السارى»، جلد ٩، صفحه ٣۵٨، از مالك، قول به كراهت را نقل كرده است و سرانجام بگذريم از اين كه نسبت تحريم چنين قسمى به حنبلىها مسلّم نيست؛ زيرا ابن قدامه در المغنى، كه آن را بر اساس احياى فقه حنابله نوشته است، مىنويسد: «گروهى از اصحاب ما گفتهاند كه سوگند به رسول خدا، قسمى است كه شكستن آن كفّاره دارد. از احمد نقل شده است كه وى گفته است: هر كس به حق رسول خدا سوگند ياد كند و آن را بشكند، كفّاره دارد؛ زيرا حق پيامبر يكى از پايههاى شهادت است. و بنابراين سوگند به او سوگند به خداست و هر دو كفّاره دارد.» [17]
از اين نقلها روشن مىشود كه هرگز نمىتوان گفت: امامى از مذاهب چهارگانه به طور قطعى، فتوا به تحريم داده است.
پس از آگاهى از آراء و نظرات فقهاى مذاهب چهارگانه، اكنون دو حديث را كه وهابىها دستاويز قرار داده و به وسيله آن خونهايى را به ناحق ريختند [18]و ميليونها مسلمان را هدف تيرهاى زهرآگين تكفير قرار دادند، مورد بررسى قرار مىدهيم:
*«اِنَّ رَسُولَ اللَّهِ سَمِعَ عُمَرَ وَ هُوَ یَقُولُ: وَ أَبی فَقالَ اِنّ اللَّهَ یَنْهاکُمْ أَنْ تَحْلِفُوا بِآبائِکُمْ وَ مَنْ کَانَ حَالِفاً فَلْیَحْلِفْ بِاللَّهِ أَو یَسْکُتَ[19]»
«پيامبر خدا شنيد كه عمر به جان پدر خود سوگند ياد مىكند، فرمود:
خدا شما را از سوگند به جان پدرها بازداشته است، هر كس سوگند ياد مىكند، به خدا قسم بخورد و يا ساكت باشد.»
اوّلاً: نهى از سوگند به جان پدران، به خاطر اين بوده است كه پدران آنان غالباً مشرك و بتپرست بودهاند و چنين افرادى ارزش و احترام و قداستى نداشتهاند كه انسان به آنها سوگند ياد كند. چنان كه در برخى از احاديث آمده كه «نه به پدران نه به طاغوت (بتهاى عرب) سوگند ياد نكنيد.»
ثانياً: مقصود از نهى از سوگند بر پدر، قسم در مقام داورى و فصل خصومت است؛ زيرا به اتفاق علماى اسلام، براى فصل خصومت، جز سوگند به خدا و صفات او كه اشاره به ذات دارد، هيچ سوگندى كافى نيست.
با توجّه به اين قرائن روشن، چگونه مىتوان گفت، پيامبر گرامى از سوگند به مقدّساتى؛ مانند اوليا و رسل الهى نهى و جلوگيرى كرده است، در حالى كه نهى او در مورد خاصّى بوده است.
**«جاءَ ابنَ عُمَرَ رَجُلٌ فَقالَ: أَحْلِفُ بِالْکَعْبَةِ، قَالَ لا وَلکِنْ اِحْلِفْ بِرَبِّ الْکَعْبَةِ، فَاِنَّ عُمَرَ کانَ یَحْلِفُ بِأَبِیهِ فَقالَ رَسُولُ اللَّه(ص): لاتَحْلِفْ بِأَبیکَ فَإنَّ مَنْ حَلَفَ بَغَیْرِ اللَّهِ فَقدْ اَشْرَکَ[20]».
«مردى نزد فرزند عمر آمد و گفت من به كعبه سوگند ياد مىكنم. فرزند عمر گفت: به خداى كعبه سوگند بخور، زيرا عمر به پدر خود قسم ياد كرد، پيامبر فرمود: به پدرت سوگند مخور؛ زيرا هر كس به غير خدا سوگند ياد كند، براى خدا شريك قرار دادهاست.»
پاسخ:
با توجّه به دلايل گذشته كه سوگند بر غير خدا را تجويز مىكند، بايد اين حديث به گونهاى توجيه گردد و اين كه:
اين حديث از سه بخش تشكيل يافته است:
١ - مردى نزد ابن عمر آمد و مىخواست كه به كعبه سوگند بخورد، ولى او طرف را از چنين سوگندى بازداشت.
٢ - عمر در نزد پيامبر به پدر خود (خَطّاب) سوگند خورد، پيامبر او را از چنين سوگندى بازداشت و گفت سوگند به غير خدا مايه شرك است.
٣ - اجتهاد پسر عمر، سخن پيامبر را، كه فرمود:«مَنْ حَلَفَ بِغَیْرِ اللَّهِ فَقَدْ أَشْرَکَ»، تعميم داده و آن را كه در مورد سوگند به مشرك (خطّاب) وارد شده است، گسترش داده و حتّى سوگند به مقدّسات؛ مانند كعبه را نيز در كلام پيامبر داخل دانسته است.
در اين مورد، راه جمع ميان اين روايت و روايات گذشته - كه پيامبر و ديگران بدون دغدغه بر غير خدا سوگند مىخوردند - اين است كه فرمايش پيامبر محدود به موردى است كه «مقسم به»؛ آن كس يا آنچه كه به آن قسم مىخورند، مشرك باشد نه مسلمان و نه مقدّس؛ مانند قرآن، كعبه، پيامبر و...
اجتهاد ابن عمر كه معناى كلام پيامبر را گسترش داده، براى خود او حجّت است نه براى ديگران.
و علّت اين كه سوگند بر «پدر مشرك» نوعى شرك است، اين است چنين سوگندى به ظاهر تصديق راه و روش آنها است.
اين يك تحليل براى حديث و اساس آن تخطئه اجتهاد ابن عمر است كه از حديثى كه در مورد سوگند به مشرك وارد شده است، معناى وسيع فهميده، حتّى بر مقدّسات نيز تطبيق نموده است.
تحليل واضحتر
سخن پيامبر كه مىفرمايد: «مَنْ حَلَفَ بِغَیْرِ اللَّهِ فَقَدْ أَشْرَکَ»، مربوط به سوگند به خصوص طواغيتى؛ مانند «لات و عُزّى» است، نه سوگند بر پدر مشرك تا چه رسد به سوگند بر مقدّساتى مانند كعبه، و اين اجتهاد ابن عمر است كه اين قانون مربوط به خصوصِ بتها را، بر دو مورد (سوگند بر مشرك و سوگند بر كعبه) تطبيق كرده است و گرنه سخن پيامبر چنين گسترشى نداشته است، به گواه اين كه پيامبر در حديث ديگر مىفرمايد:
«مَنْ حَلَفَ فَقالَ فِی حَلْفِهِ بِاللّات وَ الْعُزّی فَلْیَقُل: لا الهَ الّا اللَّهِ...[21] »
«هر كس سوگند ياد كند و در آن بگويد به لات و عزّى سوگند، فوراً بگويد: لااله الاّ اللّه»
اين حديث مىرساند كه هنوز رسوب دوران جاهلى در ذهن مسلمانان باقى بوده و گاه و بيگاه به شيوه عادت ديرينه، حتى بر طواغيت سوگند ياد مىكردند، و پيامبر براى قلع و زدودنِ اين عمل زشت، آن جمله كلّى را فرمود، ولى ابن عمر آن را، هم بر سوگند بر مقدّسات، و هم سوگند بر پدر مشرك تطبيق كرد.
گواه بر اين كه سخن پيامبر، نه مقرون با سوگند بر مقدّسات و نه مقرون با سوگند بر پدر مشرك بوده است و اين ابن عمر است كه كلام رسول خدا را، با دو مورد حتى با سوگند عمر بر پدر خود جمع كرده، اين مطلب است:
امام الحنابله در مسند، جلد ٢، ص ٣۴، حديث دوّم را به شكلى نقل مىنمايد كه مىرساند تطبيق از جانب ابن عمر بوده است.
اينك متن حديث:
«کانَ یَحْلِفُ أبِی فَنَهاهُ النَّبِیُّ قالَ: مَنْ حَلَفَ بِشَیْءٍ دُونَ اللَّهِ فَقَدْ أشْرَکَ.»
«عمر بر پدرش سوگند ياد مىكرد، پس رسول خدا او را نهى نمود و فرمود: هر كس به چيزى غير از خدا سوگند بخورد، شرك ورزيده است.»
همانطور كه ملاحظه مىفرماييد: جمله«مَنْ حَلَفَ...» بدون «واو» عاطفه يا «فاء» آمده است و اگر حديث دوّم ذيل حديث سوگند بر پدر بود، لازم بود كه حديث دوم با حرف عطف بيايد.
باز مؤلّف مسند در جلد دوّم، ص ۶٧، حديث: «مَنْ حَلَفَ...» را به طور مستقل، بدون جريان سوگند عمر نقل كرده است و چنين مىگويد:
«مَنْ حَلَفَ بِغَیْرِ اللَّه قَالَ فِیهِ قَوْلًا شَدِیداً»
«كسى كه به غير خدا سوگند ياد كند، آن شخص در اين مورد، سخن ناروايى گفته است و يا پيامبر، سخن تندى درباره او گفته است، (مثلاً گفته: شرك ورزيده است)»
خودآزمایی
1- دلائل ما بر جواز قسم به غير خدا را به طور مختصر بیان کنید.
2- آیا میتوان گفت سوگند خدا به غیر خدا مجاز، ولی سوگند انسان به غیر خدا حرام است؟چرا؟
3- «پيامبر خدا شنيد كه عمر به جان پدر خود سوگند ياد مىكند، فرمود:
خدا شما را از سوگند به جان پدرها بازداشته است، هر كس سوگند ياد مىكند، به خدا قسم بخورد و يا ساكت باشد.» چرا از این روایت نمیتوان دلیلی برای عدم قسم به غیر خدا را استنباط کرد؟
پینوشتها
[1] كشف الارتياب، ص ٣٣۶، نقل از كتاب «تطهير الإعتقاد»، ص ١۴.
[2] مدرك ياد شده، نقل از كتاب «الهديّة السّنية»، ص ٢۵.
[3] شمس: ٧ – ١.
[4] نازعات: ٣ – ١.
[5] مرسلات: ٣ – ١.
[6] تين: ٣ – ١.
[7] ضحى: ٢ و ١.
[8] فجر: ۴ – ١.
[9] حجر: ٧٢.
[10] صحيح مسلم، كتاب الزكات، جزء سوم، باب أفضل الصدقه، ص ٩۴.
[11] صحيح مسلم، جزء اوّل، باب «ما هو الإسلام و بيان خصاله»، ص ٣٢.
[12] مسند احمد حنبل، ج ۵، ص ٢٢۵.
[13] به مسند احمد، ج ۵، ص ٢١٢ و سنن ابن ماجه، ج ۴، ص ٩٩۵ و ج ١، ص ٢۵۵ مراجعه شود.
[14] نهج البلاغه محمّد عبده، خطبههاى ٢٣، ٢۵، ۵۶، ٨۵، ١۶١، ١۶٨، ١٨٢ و ١٨٧ و نامههاى ۶، ٩ و۵۴.
[15] موطأ امام مالك «همراه با شرح زرقانى»، ج ۴، ص ١۵٩.
[16] الفقه على مذاهب الاربعة، كتاب اليمين، ج ١، ص ٧۵، طبع مصر.
[17] المغنى، ج ٩، ص ۵١٧.
[18] وهابىها يك بار در سال ١٢١۶ هجرى قمرى و بار ديگر در سال ١٢۵٩ به كربلا حمله برده به صغير و كبير رحم نكردند و در ظرف سه روز شش هزار نفر را از دم تيغ گذراندند و تمام نفايس حرم شريف را بسان سپاه يزيد به غارت بردند. چرا؟ به خاطر اين كه اين گروه به فرزندان پيامبر سوگند ياد مىكنند و به آنان مهر مىورزند!
[19] سنن ابن ماجه، ج ١، ص ٢٧٧؛ سنن ترمذى، ج ۴، ص ١٠٩؛ سنن نسائى، ج ٧، ص ۵ - ۴؛ السنن الكبرى، ج ١٠، ص ٢٩.
[20] السنن الكبرى، ج ١، ص ٢٩. نقل از صحيح مسلم و سنن نسائى، ج ٧، ص ٧٧؛ سنن ابن ماجه، ج ١، ص ٢٧٨ در حديث ديگرى آمده: «لَاتَحلَفُوا بِآبائِكُم وَ لا بِأمَّهَاتِكُم وَ لا بِالأندَادِ» (سنن نسائى، ج ٧، ص ۶)
[21] سنن نسائى، ج ٧، ص ٨.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
حضرت آیت الله العظمی جعفر سبحانی
الله جل جلاله حق قسم بر هر مخلوقي رو براي خودش محفوظ و محترم شمرده چون خالق هست، اما ما بعنوان مخلوق نميتوانيم غير از الله قسم بخوريم، ...
براي دو حديثي هم كه آورديد حرف واو اونجا واو عطف هست واو قسم نيست ...
...